پیشرفت علمی کشور متوقف نشود
«رمز پیشرفت یک کشور، یعنی آن محور اصلی برای اقتدار یک کشور، پیشرفت همراه با اقتدار، علم است. آماج بسیاری از توطئه های امروزی که علیه جمهوری اسلامی هست، علم و اهل علم و دانشجویان علم و محیط علمی است؛ این را توجه داشته باشید. نگذارید این تیر طبقآن هدفگیری دشمن، به هدفی که آنها گرفته اند؛ اصابت کند. کار علمی را نگذارید متوقف بشود. از همه ی این حرفهائی که گفته شد، مهمتر، مسئله ی علم و تحقیق و پژوهش است. دنیای غرب ثروتش از ناحیه ی علم است، اقتدارش از ناحیه ی علم است، زورگوئی ای که امروز می کند، به خاطر علمی است که دارد. پول فی نفسه اقتدار نمی آورد. آنی که اقتدار می آورد، دانش است. امروز اگر آمریکا پیشرفتگی علمی خودش را نمی داشت، نمی توانست در دنیا اینجور زورگوئی بکند و در همه ی مسائل عالم دخالت بکند. ثروت هم اگر به دست می آید، از ناحیه ی علم به دست می آید. علم را اهمیت بدهید. اینی که من سالهاست روی مسأله ی علم، تحقیق، پژوهش، پیشرفت، نو آوری ، شکستن مرزهای علمی موجود تکیه می کنم، به خاطر این است. بدون انواع دانش، اقتدار کشور امکانپذیر نیست. دانش اقتدار می آورد. گفتند بیائید مراکز هسته ای ایران را بمباران کنید. یکی از مسئولین روسای دنیا-حالا نمی خواهم حالا اسم بیاورم. البته همه می دانند، شاید هم می دانید؛ پخش شد در دنیا. بنده دوست ندارم اسم بعضی ها را بیاورم-گفت علم را که نمی شود بمباران کرد. راست می گوید؛ حق با اوست. با همه ی خلافهائی که می گویند، این حرفشان درست بود. گیرم نطنز را بمباران کردند، کارخانه ی اصفهان را بمباران کردند، علم را چه جوری بمباران می کنند؟ ببینید، علم مصونیت می آورد، اقتدار می آورد. مراقب باشید تو دانشگاه شما، تو کلاس شما، تو مرکز تحقیقات شما، تو کار پژوهشی شما، اختلال
ایجاد نکنند، اگر دیدید دستی دارد اختلال ایجاد می کند، به آن دست بدبین بشوید. اقتدار شما را، آینده ی شما را هدف گرفته اند. (1)
وظایف تصریحی:
1-توجه به این نکته که آماج بسیاری از توطئه ها، علم و اهل علم و دانشجویان هستند.2-جلوگیری از اثرگذاری توطئه های دشمن در محیط های علمی .
3-جلوگیری از توقف کار علمی.
4-اهمیت دادن به مسئله ی علم، تحقیق، پژوهش، پیشرفت، نوآوری و شکستن مرزهای علمی موجود.
5-توجه به این نکته که بدون انواع دانش، اقتدار کشور امکانپذیر نیست.
6-توجه به این نکته که علم مصونیت می آورد، اقتدار می آورد.
7-جلوگیری از ایجاد اختلال در دانشگاه.
8-بدبینی به دست هایی که در دانشگاه اختلال ایجاد می کنند.
وظایف استنباطی :
1-دشمنان دوست دارند با اختلال در محیطهای علمی و دانشگاهی، روند پیشرفت علمی و پژوهشی کشور را مختل و اقتدارنظام را کاهش دهند باید از تحقق این مسأله جلوگیری کرد.
2-کسانی که به اختلال در محیطهای علمی و دانشگاهی می پردازند، همسو با دشمن حرکت می کنند و بایستی شناسایی شوند.
حفظ آرامش
«از دانشجوها هم ما همین درخواست را داریم:آرامش را حفظ کنید. این کسانی که در مقابل شما قرار دارند، اینها کسانی نیستند که ریشه ای داشته باشند، بتوانند بمانند، بتوانند در مقابل عظمت این ملت و عظمت این انقلاب، مقاومت کنند؛ نه. با آرامش؛ همه کار با آرامش. اگر یک وقتی لازم بشود، خود مسئوولین، خود قانون و حافظان قانون، آنچه که وظیفه شان باشد، انجام می دهند. البته شناسائی کنند؛ خود دانشجوها موظفند در محیط دانشگاه، افرادی را که منشا فسادند، اینها را بشناسند و دیگران را آگاه کنند. این خودش یک تبلیغ درست و صحیحی است. آگاه کنند؛ بدانند ارتباطات اینها را، جهت گیری اینها را؛ لکن همه کار با آرامش باید انجام بگیرد». (2)وظایف تصریحی:
1-حفظ آرامش.2-شناسایی و معرفی افرادی که در دانشگاه منشأ فسادند.
3-شناسایی ارتباطات و جهتگیری اغتشاشگران در دانشگاه با حفظ آرامش.
وظایف استنباطی :
1-دانشجویان در دانشگاهها وظیفه مراقبت و پاسداری از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن را به عهده دارند.2-دانشجویان در دانشگاهها وظیفه همکاری و هماهنگی با مسئوولین مختلف نظام برای شناسائی مفسدین و اجرای قانون را دارند.
ممانعت از اغراض سیاسی جریانها در دانشگاهها
«یک مسئله ی دیگر هم مسئله ی سیاسی در دانشگاههاست. می دانید من از سابق عقیده ام بر این بوده است که در دانشگاه باید روح سیاسی زنده باشد؛ این یک نشاطی به جوان می دهد. ما جوان با نشاط لازم داریم. دانشگاهی که از سیاست دور باشد و بکلی از سیاست برکنار باشد، این دانشگاه خالی از شور و نشاط خواهد بود؛ بعلاوه که محلی خواهد شد برای رشد میکروبهای خطرناک فکری و رفتاری. بنابراین خوب است و باید در دانشگاه سیاست باشد؛ منتها معنای سیاسی شدن دانشگاه یا حضور سیاست در دانشگاه را نباید اشتباه کرد. معنایش این نیست که دانشگاه بشود یک جائی برای اینکه جریانهای سیاسی، گروههای سیاسی، عناصر سیاسی برای اغراض سیاسی بیایند از این استفاده کنند؛این نباید باشد؛ این را باید مانع شد. یعنی این دیگر یک چیزی است که باید مدیریت کرد، باید شماها اعمال قدرت کنید؛ نگذارید اینطور بشود. اگر این بشود، دانشجو از دستتان رفته و یک سوء استفاده کنی می آید کار خود را دنبال می کند. مثالها و تشبیه های زیادی می شود برای این موضوع کرد؛ دیگر آدم نمی خواهد آن را بیشتر توضیح دهد. مثلا بیایند بچه ی جوان انسان را وسیله ای قرار بدهند برای دزدی از خانه، ما هم بنشینیم همین طور تماشا کنیم؛ این که نمی شود. این هم برنامه ریزی می خواهد؛ بخصوص در دانشگاه تهران، دانشگاه تهران همچنان که از لحاظ سابقه و قدمت و وزانت و افتخارات در مجموعه ی دانشگاهی کشور در قله قرار دارد، در این زمینه ها هم همین جور است. البته آن وقتها چندان دانشگاهی نبود، تعداد دانشگاههای کشور خیلی محدود بود؛ خبری هم نبود توی دانشگاهها. بعضی از دانشکده های دانشگاه تهران بالخصوص محل حساسی بودند برای ابراز تمایلات سیاسی و کارهای سیاسی؛ تا امروز هم همین جور است. بنابراین مراقب باشید که این فضا وسیله ای نشود برای سوء استفاده ی دیگران سوء استفاده های دشمنان.
حالا بعضی ها حساسند روی کلمه دشمن، که چرا شما می گوئید دشمن؛ چرا هی تکرار می کنید دشمن. خوب، تکرار هم می کنیم و باز بعضی اینجوری دچار غفلت می شوند، نمی فهمند که دشمن دارد با آنها چه کار می کند؛ این همه هم می گوئیم و نمی شود!اگرنمی گفتیم، چه می شد!شما ببینید از اول تا آخر قرآن، خدای متعال چقدر اسم شیطان و شیطان صفتها و ابلیس را آورده؛ چقدر اسم فرعون و نمرود و قارون و
دشمنان پیغمبر در زمان بعثت آمده و چقدر اینها در قرآن تکرار شده. داستان ابلیس و شیطان در قرآن تکرار شده. می شد یک بار خدای متعال بگوید، برای اطلاع کافی بود. این برای این است که هیچ وقت نباید از کید دشمن غافل بود. امیرالمومنین فرمود:«ومن نام لم ینم عنه؛ اگر شما توی سنگر خوابتان برد، لازمه اش این نیست که دشمن شما هم که رو به رو نشسته، او هم توی سنگرش خوابش برده باشد؛ نه، ممکن است شما خوابت برده باشد، او بیدار باشد؛ آن وقت پدرتان در آمده است. نباید غفلت کرد و می بیندکه غفلت می شود.
توی همین قضایای بعد از انتخابات واقعا غفلت بزرگی کردند. حالا من که می گویم غفلت، چون بنای من برخوشبینی است؛ خود من هم آدم بد بینی نیستم؛ آدم خوشبینی ام، نسبت به اشخاص هم خوشبینم. بلافاصله روز بعد از انتخابات، کارهای بدی را انجام دادند؛ حالا دارند نتائجش را می بینند. به عنوان اعتراض به انتخابات، مردم را به خیابانها دعوت کردند؛ چرا؟ این چه منطقی است؟ چرا مردم را به خیابان دعوت می کنند؟مگر مسئله ی انتخابات-مسئله ای به این اهمیت، به این ظرافت-قابل حل توی خیابان است؟ نیروی فشار درست کردن؛ اینها غفلتهای بزرگی است. خوب، وقتی اینجوری می شود، مأمنی درست می کنند برای دشمن؛ مأمنی درست می کنند برای آن کسی که می خواهد ایجاد آشوب و اغتشاش کند؛ اینها غفلتهاست. یعنی در سیاست، غفلتها گاهی مثل خیانتها خیلی ضربه می زند. یعنی واقعا وقتی شما تیر اندازی کردید، این تیر خورد به سینه ی یک نفر، ممکن است شما متعمد هم نباشید، اما بالاخره در نتیجه
تأثیر ندارد؛ تیر توی قلبش خورد، می افتد می میرد؛ چه شما تعمد داشته باشید، چه از روی خطا زده باشید؛ خیال کردی این سیبل است، زدی به سینه ی آدم. خطاها گاهی اینجوری است؛ خطائی می کند، خطاست؛ اما در نتیجه تأثیری ندارد؛ همان ضربه وارد می آید. خوب، حالا شما بخواهید محیط دانشگاه را از این آسیب محفوظ نگه دارید، باید چه کار کنید؟ این خیلی مهم است. توجیه دانشجو، توجیه بعضی از اساتید». (3)
وظایف تصریحی:
1-مدیریت و اعمال قدرت و برنامه ریزی در جهت ممانعت از سوء استفاده ی جریانها، گروهها و عناصر سیاسی از دانشگاه.2-مراقبت از این که فضای ابراز تمایلات و کارهای سیاسی در دانشگاه وسیله ای برای سوء استفاده ی دیگران و دشمنان نشود.
3-بیداری و غفلت نکردن در برابر دشمن.
4-محفوظ نگه داشتن محیط دانشگاه از آسیب های فتنه.
5-توجیه دانشجو و توجیه بعضی از اساتید در شرایط فتنه.
وظایف استنباطی :
1-بایستی بین روح ونشاط سیاسی با سیاست بازی و عرصه ی تاخت و تاز گروههای سیاسی تفاوت و مرز قائل شد.2-نبایستی تحت عنوان، «سیاسی شدن»اجازه ی سوء استفاده به گروهها و جریانهای سیاسی را دارد.
3-خود داری از تکرار دشمنیهای دشمن در هر فرصت مناسب، سبب خواب رفتگی و غفلت از دشمن می شود. مرتب باید دشمن و دشمنی های او تکرار و تذکر داده شود.
4-در خطا و خیانت، نیت فرق می کند اما نتیجه یکی است. باید سعی کرد که مرتکب خطاهایی که مثل خیانت ضربه می زنند، نشد.
بصیرت شرط لازم است ولی کافی نیست
«اگر قبول داریم که جبهه ی دشمن برای کشور ما و انقلاب ما برنامه ریزی بلند مدت دارد، پس ما هم باید برنامه ریزی بلند مدت داشته باشیم. نمی شود قبول کرد که جبهه ی دشمنان اسلام و انقلاب که بشدت از ناحیه ی بیداری اسلامی تهدید می شوند، برنامه ریزی بلند مدت نداشته باشند؛ این را هیچ کس نمی تواند باور کند، مگر خیلی ساده لوح باشیم، غافل باشیم که این را باور کنیم، حتما برنامه های بلند مدت دارند؛ کما اینکه همین حوادثی هم گاهی می بینید در کشور اتفاق می افتد که دست بیگانه در آن نمایان است، چیزهای دفعتا به وجود آمده نیست، خلق الساعه نیست؛ اینها هم برنامه های میان مدت و بلند مدت بوده است. برنامه ریزی کردند، نتیجه ی این برنامه ریزی شده این. نه اینکه همان شب تصمیم گرفتند این کار را بکنند و فردا اقدام کردند؛ نه، من در همین فتنه ی 88 بعضی دوستان قرائن و شواهد را نشان دادم؛ حداقل از ده سال،پانزده سال قبل از آن، برنامه ریزی وجود داشت. از بعد از رحلت امام برنامه ریزی وجود داشت؛ اثر آن برنامه ریزی در سال 78ظاهر شد؛ مسائل کوی دانشگاه وآن قضایائی که اغلب یادتان هست، بعضی هم شاید درست یادشان نباشد. قضایائی که سال گذشته پیش آمد، یک تجدید حیاتی بود برای آن برنامه ریزی ها. البته سعی کردند با ملاحظه ی وقت وجوانب گوناگون، این کار را انجام دهند؛ که خوب، بحمدالله شکست خوردند، باید هم شکست می خوردند. پس جبهه ی دشمن برنامه ی بلند مدت دارد. آنها مأیوس نمی شوند که ببینند حالا امروز شکست خوردند، دست بردارند؛ نه، طراحی می کنند برای ده سال دیگر، بیست سال دیگر، چهل سال دیگر، باید آماده باشید.
ما باید برنامه ریزی بلند مرتبه داشته باشیم. البته این برنامه ی بلند مدت جای طرحش اینجا نیست-مراکز فکر، کانونهای فکر، مراکز سیاسی و فرهنگی دنبال این حرفها هستند و این کارها را باید بکنند و می کنند هم-آن چیزی که من در مجموعه می توانم عرض کنم، این است که یک زمینه ی اساسی برای برنامه ریزی های بلند مدت هست که این را من بارها تذکر دادم، اینجا هم لازم می دانم یک قدری درباره اش بیشترصحبت کنم و آن، مسئله ی بصیرت یافتن است. در باب بصیرت، بنده در سال اخیر و قبل از آن خیلی صحبت کردم؛ دیگران هم مسائل زیادی گفتند؛ دیدم بعضی از جوانها هم کارهای خوبی در این زمینه انجام دادند. من می خواهم روی مسئله ی بصیرت باز هم تأکید کنم. این تأکید من در واقع با این انگیزه است که شما که خودتان مخاطبید، خودتان میدان دارید، کار بر
دوش شماست، بروید سراغ کارها و برنامه ریزی هائی که با بصیرت یافتن ارتباط دارد؛ این نیاز مهم را تأمین کنید. بصیرت، نور افکن است؛ بصیرت، قبله نما و قطب نماست. توی یک بیایان انسان اگر بدون قطب نما حرکت کند، ممکن است تصادفا به یک جائی هم برسد، لیکن احتمالش ضغیف است؛ احتمال بیشتری وجود دارد که از سرگردانی و حیرت، دچار مشکلات و تعبهای زیادی شود. قطب نما لازم است؛ بخصوص وقتی دشمن جلوی انسان هست. اگر قطب نما نبود، یک وقت شما می بینید بی ساز و برگ در محاصره ی دشمن قرار گرفته اید؛ آن وقت دیگر کاری از دست شما بر نمی آید. پس بصیرت، قطب نما و نورافکن است. در یک فضای تاریک، بصیرت روشنگر است. بصیرت راه را به ما نشان می دهد. البته برای موفقیت کامل، بصیرت شرط لازم است، اما شرط کافی نیست. به تعبیر طلبی ماها، علت تامه ی موفقیت نیست. برای موفقیت، شرائط دیگری هم لازم است؛ که حالا بعد اگر ان شاءالله مجال شد و یادم ماند، در آخر صحبت اشاره ای می کنم. اما بصیرت شرط لازم است. اگر همه ی آن چیزهای دیگر باشد، بصیرت نباشد، رسیدن به هدف و موفقیت، بسیار دشوار خواهد بود.
بصیرت را در دو سطح می توانیم تعریف کنیم. که یک سطح، سطح اصولی و لایه ی زیرین بصیرت است. انسان در انتخاب جهان بینی و فهم اساسی مفاهیم توحیدی، با نگاه توحیدی به جهان طبیعت، یک بصیرتی پیدا می کند. فرق بین نگاه توحیدی و نگاه مادی دراین است:با نگاه توحیدی، این جهان یک مجموعه ی نظام مند است، یک مجموعه ی
قانون مدار است، طبیعت هدفدار است؛ ما هم که جزئی از این طبیعت هستیم، وجودمان، پیدایشمان و زندگی مان هدفدار است؛ بی هدف به دنیا نیامدیم. این، لازمه ی نگاه توحیدی است. معنای اعتقاد به وجود خداوند عالم و قادر این است. وقتی فهمیدیم هدفدار هستیم، آنگاه در جستجوی آن هدف بر می آئیم. خود این جستجو، یک تلاش امیدوارانه است. تلاش می کنیم آن هدف را پیدا کنیم. بعد که هدف را یافتیم، فهمیدیم هدف چیست، تلاشی شروع می شود برای رسیدن به آن هدف. در این صورت همه ی زندگی می شود تلاش؛ آن هم تلاش جهتدار و هدفدار. از آن طرف این را هم می دانیم که با نگاه توحیدی، هرگونه تلاش و مجاهدتی در راه هدف، انسان را قطعا به نتیجه می رساند. این نتائج مراتبی دارد؛ یقینا به یک نتیجه ی مطلوب می رساند. با این نگاه، در زندگی انسان دیگر یأس، نا امیدی، سرخوردگی و افسردگی معنی ندارد. وقتی شما می دانید وجود شما، پیدایش شما، حیات شما، تنفس شما، با یک هدفی تحقق پیدا کرده است، دنبال آن هدف می گردید و برای رسیدن به آن هدف، تکاپو و تلاش می کنید. از نظر خدای متعال که آفریننده ی هستی است، خود این تکاپو هم اجر و پاداش دارد. به هر نقطه ای که رسیدید، در واقع به هدف رسیدید. این است که در دیدگاه توحیدی، خسارت و ضرر برای مومن اصلا متصور نیست. فرمود:«ما لنا الا احدی الحسنیین»؛ یکی از دو بهترین در انتظار ماست؛ یا در این راه کشته می شویم، که این بهترین است؛ یا دشمن را از سر راه بر میداریم و به مقصود می رسیم، که این هم بهترین است. پس در اینجا ضرری وجود ندارد.
درست نقطه ی مقابل، نگاه مادی است. نگاه مادی اولا پیدایش انسان را، وجود انسان را در عالم بدون هدف می داند؛ اصلا نمی داند برای چه به دنیا آمده است. البته در دنیا برای خودش هدفهائی تعریف می کند-به پول برسد، به عشق برسد، به مقام برسد، به لذتهای جسمی برسد، به لذتهای علمی برسد؛ از این هدفها می تواند برای خودش تعریف کند-اما اینها هیچکدام هدفهای طبیعی نیست، ملازم با وجود او نیست. وقتی اعتقاد به خدا نبود، اخلاقیات هم بی معنی می شود، عدالت هم بی معنی می شود؛ جز لذت و سود شخصی، هیچ چیز دیگر معنا پیدا نمی کند. اگر انسان در راه رسیدن به سود شخصی پایش به سنگ خورد و آسیب دید، ضرر کرده، خسارت کرده. اگر به سود نرسید، اگر نتوانست تلاش کند، نوبت به یأس و نا امیدی و خود کشی و به کارهای غیر معقول دست زدن می رسد. پس ببینید فرق بین نگاه توحیدی و نگاه مادی، معرفت الهی و معرفت مادی این است. این، اساسی ترین پایه های بصیرت است.
با این نگاه، وقتی انسان مبارزه می کند، این مبارزه یک تلاش مقدس است؛ اگر جنگ مسلحانه هم بکند، همین جور است. اصلا مبارزه براساس بدبینی و بد خواهی نیست. مبارزه برای این است که انسانیت-نه فقط شخص خود او-به خیر و کمال و رفاه و تکامل مقامات رفیع نائل شود. با این نگاه، زندگی چهره زیبائی دارد و حرکت در این میدان وسیع، یک کار شیرین است. خستگی انسان با یاد خدای متعال و با یاد هدف بر طرف می شود. این، پایه ی اساسی معرفت است؛ پایه ی اساسی بصیرت است. این بصیرت خیلی چیز لازمی است؛ این را باید ما در خودمان تأمین
کنیم. بصیرت در حقیقت زمینه ی همه ی تلاشها و مبارزات انسانی در جامعه است. این یک سطح بصیرت.
بجز این سطح وسیع بصیرت و لایه ی عمیق بصیرت، در حوادث گوناگون هم ممکن است بصیرت و بی بصیرتی عارض انسان شود. انسان باید بصیرت پیدا کند. این بصیرت به چه معناست؟ یعنی چه بصیرت پیدا کند؟ چه جوری می شود این بصیرت را پیدا کرد؟ این بصیرتی که در حوادث لازم است و در روایات و در کلمات امیرالمومنین هم روی آن تکیه و تأکید شده، به معنای این است که انسان در حوادثی که پیرامون او می گذرد و در حوادثی که پیش روی اوست و به او ارتباط پیدا می کند، تدبر کند؛ سعی کند از حوادث به شکل عامیانه و سطحی عبور نکند؛ به تعبیر امیرالمومنین، اعتبار کند:«رحم الله امرء تفکر فاعتبر»؛ فکر کند و بر اساس این فکر، اعتبار کند. یعنی با تدبر مسائل را بسنجد-«و اعتبر فأبصر»-با این سنجش، بصیرت پیدا کند. حوادث را درست نگاه کردن، درست سنجیدن، در آنها تدبر کردن، در انسان بصیرت ایجاد می کند؛ یعنی بینائی ایجاد می کند و انسان چشمش به حقیقت باز می شود.
امیرالمومنین علیه السلام در جای دیگر می فرماید:«فانما البصیر من سمع فتفکر و نظر فأبصر»؛ (بصیر آن کسی است که بشنود، گوش خود را بر صداها نبندد؛ وقتی شنید، ببیندیشد. هر شنیده ای را نمی شود به صرف شنیدن رد کرد یا قبول کرد؛ باید اندیشید. «البصیر من سمع فتفکر و نظر فابر». نظر یعنی نگاه کند، چشم خود را نبندد. ایراد کار بسیاری از کسانی که در لغزشگاه های بی بصیرتی لغزیدند و سرنگون شدند، این است که
نگاه نکردند و چشم خودشان را بر یک حقایق واضح بستند. انسان باید نگاه کند؛ وقتی نگاه کرد، آنگاه خواهد دید. ما خیلی اوقات اصلا حاضر نیستیم یک چیزهائی را نگاه کنیم. انسان می بیند منحرفینی را که اصلا حاضر نیستند نگاه کنند. آن دشمن عنود را کار نداریم-حالا این را بعدا عرض خواهم کرد؛ «و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا»(4)-بعضی ها هستند که انگیزه دارند و با عناد وارد می شوند؛ خوب، دشمن است دیگر؛ بحث بر سر او نیست؛ بحث بر سر من وشماست که توی عرصه هستیم. ما اگر بخواهیم بصیرت پیدا کنیم، باید چشم را باز کنیم؛ باید ببینیم. یک چیزهائی هست که قابل دیدن است. اگر ما از آنها سطحی عبور کنیم، آنها را نبینیم، طبعا اشتباه می کنیم.
من یک مثال از تاریخ بزنم. در جنگ صفین لشکر معاویه نزدیک به شکست خوردن شد؛ چیز ی نمانده بود که بکلی منهدم و منهزم شود. حیله ای که برای نجات خودشان اندیشیدند، این بود که قرآنها را بر روی نیزه ها کنند و بیاورند وسط میدان ورقه های قرآن را سر نیزه کردند، آوردند وسط میدان، با این معنا که قرآن بین ما و شما حکم باشد. گفتند بیائید هرچه قرآن می گوید، بر طبق آن عمل کنیم. خوب، کار عوام پسند قشنگی بود. یک عده ای که بعدها خوارج شدند و روی امیرالمومنین شمشیرکشیدند، از میان امیرالمومنین نگاه کردند، گفتند این که حرف خوبی است؛ اینها که حرف بدی نمی زنند؛ می گویند بیائیم قرآن را حکم کنیم. ببینید، اینجا فریب خوردن است؛ اینجا لغزیدن به خاطر این است که انسان زیر پایش را نگاه نمی کند. هیچ کس انسان را نمی بخشد اگر
بلغزند، به خاطر اینکه زیر پایش را نگاه نکرده، پوست خربزه را زیر پای خودش ندیده. آنها نگاه نکردند. آنها اگرمی خواستند حقیقت را بفهمند، حقیقت جلوی چشمشان بود. این کسی که دارد دعوت می کند ومی گوید بیائید به حکمیت قرآن تن بدهیم و رضایت بدهیم، کسی است که دارد با امام منتخب مفترض الطاعه می جنگد!او چطور به قرآن معتقد است؟ امیرالمومنین علی بن ابی طالب غیر از اینکه از نظر ما از طرف پیغمبر منصوص و منصوب بود، اما آن کسانی هم که این را قبول نداشتند، این مسئله را قبول داشتند که آن روز بعد از خلیفه ی سوم، همه ی مردم با او بیعت کردند، خلافت او را قبول کردند؛ شد امام، شد حاکم مفترض الطاعه ی جامعه ی اسلامی. هرکس با او می جنگید، روی او شمشیر می کشید، وظیفه ی همه ی مسلمانها بود که با او مقابله کنند. خوب، اگر این کسی که قرآن را سرنیزه کرده، حقیقتا به قرآن معتقد است، قرآن می گوید که تو چرا با علی می جنگی. اگر واقعا به قرآن معتقد است، باید دستهایش را بالا ببرد، بگوید آقا من نمی جنگم؛ شمشیرش را بیندازد. این را باید می دیدند، باید می فهمیدند. این مطلب مشکلی بود؟ این معضلی بود که نشود فهمید؟ کوتاهی کردند. این می شود بی بصیرتی. اگر اندکی تدبر و تأمل می کردند، این حقیقیت را می فهمیدند؛ چون اینها خودشان در مدینه اصحاب امیرالمومنین بودند؛ دیده بودند که در قتل عثمان، عوامل و دستیاران خود معاویه موثر بودند؛ آنها کمک کردند به کشته شدن عثمان؛ درعین حال پیراهن عثمان را به عنوان خونخواهی بلند کردند. آنها خودشان این کار را کردند، مقصرخودشان بودند، اما دنبال مقصر
می گشتند. ببینید، این بی بصیرتی ناشی از بی دقتی است؛ ناشی از نگاه نکردن است؛ ناشی از چشم بستن بر روی یک حقیقت واضح است. در همین قضایای فتنه ی اخیر، یک عده ای اشتباه کردند؛ این بر اثر بی بصیرتی بود. ادعای تقلب در یک انتخابا ت بزرگ و با عظمت می شود؛ خوب، این راهش واضح است. اگر چنانچه کسی معتقد به تقلب است، اولا باید استدلال کند، دلیل بیاورد بر وجود تقلب؛ بعد هم اگر چنانچه دلیل آورد یا نیاورد، قانون راه را معین کرده است؛ می تواند شکایت کند. باید بازرسی شود، بازبینی شود؛ آدمهای بی طرفی بیایند نگاه کنند تا معلوم شود تقلب شده یا نشده؛ راهش این است دیگر. اگر چنانچه کسی زیر بار این راه نرفت و قبول نکرد-با اینکه ما کمک های زیادی هم کردیم:مدت قانونی را بنده تمدید کردم؛ حتی گفتیم خود افراد بیایند جلوی دوربینهای تلویزیون شمارش کنند-دارد تمرد می کند. . . . مقصود این نیست که راجع به قضایای گذشته اظهار نظر کنیم؛ می خواهیم مثال بزنیم. پس بصیرت پیدا کردن، کار دشواری نیست. اگر شما نگاه کردید دیدید یک راه معقول قانونی ای وجود دارد و کسی از آن راه معقول قانونی سر می پیچد کاری می کند که برای کشور مضر است، ضربه ی به منافع ملت است، خوب، با نگاه عادلانه، با نگاه متعارف، با نگاه غیر جانبدارانه، معلوم است که او محکوم است؛ این یک چیز روشنی است، یک قضاوت واضحی است. پس ببینید مطالبه ی بصیرت، مطالبه ی یک امر دشوار و ناممکن نیست. بصیرت پیدا کردن، کار سختی نیست. بصیرت پیدا کردن همین انداره لازم دارد که انسان اسیر دامهای گوناگون، از دوستی ها،
دشمنی ها، هوای نفس ها و پیشداوری های گوناگون نشود. انسان همین قدر نگاه کند و تدبر کند، می تواند واقعیت را پیدا کند. مطالبه ی بصیرت، مطالبه ی همین تدبر است؛ مطالبه ی همین نگاه کردن است؛ مطالبه ی چیز بیشتری نیست. و به این ترتیب می شود فهمید که بصیرت پیدا کردن، کار همه است؛ همه می توانند بصیرت پیدا کنند. البته بعضی نه به خاطر عناد، نه به خاطر بد خواهی، که گاهی غفلت می کنند. انسان با اینکه جان خودش را خیلی دوست دارد، اما گاهی ممکن است در حال رانندگی هم یک لحظه حواسش پرت شود، یک لحظه چرت بزند، یک ضایعه ای پیش بیاید. لغزشهائی که در این زمینه پیش می آید، اینها را نمی شود گناه دانست؛ اما اگر چنانچه تداوم پیدا کند، این دیگر بی بصیرتی است، این دیگر غیر قابل قبول است.
امروز کار عمده ی دشمن در جنگ نرم، غبار پراکنی در فضای سیاسی، کشور است؛ این را توجه داشته باشید. امروز مهمترین کار دشمن این است. افرادی که در کار سیاسی و مسئله ی سیاسی واردند و مطلعند، می دانند امروز قدرت ابر قدرتها بیش از آنچه که در بمب هسته ای شان باشد، در ثروتهای انباشته ی در بانکهاشان باشد، در قدرت تبلیغاتی آنهاست، در صدای بلند آنهاست که به همه جا می رسد. شیوه های تبلیغاتی را هم خوب بلدند. در کار تبلیغات انصافا پیشرفت هم کرده اند. امروز غربی ها-چه در اروپا، چه در آمریکا-در کار تبلیغات، شیوه های مدرن و بسیار پیشرفته ای را یاد گرفته اند و بلد شده اند؛ ما در این جهت عقبیم. یکی از اساسی ترین کارهای آنها این است که تبلیغ کردن را بلدند.
با این شیوه های تبلیغی، با جنجال، با فرستادن انبوه حرفهای خلاف واقع، سعی می کنند فضای جوامع را دگرگون کنند و تأثیر بگذارند؛ باید به این نکته توجه داشت، باید این را مراقب بود. امروز وظیفه ی جوانهای ما از این جهت سنگین است. نه فقط خودتان باید حقیقت را تشخیص دهید، بلکه باید فضا و محیط پیرامونی خودتان را هم با بصیرت کنید و برای آنها هم قضایا را روشن کنید.
یک نکته ی اساسی این است که باطل در مقابل انسان همیشه عریان ظاهر نمی شود تا انسان بشناسد که این باطل است؛ غالبا باطل با لباس حق یا با بخشی از حق وارد میدان می شود. امیرالمومنین فرمود:«انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع یخالف فیها کتاب الله»، بعد تا می رسد به اینجا:«فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم یخف علی المرتادین و لو ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعائدین»؛ (اگر باطل و حق صریح و بی شائبه وسط میدان بیایند، اختلافی باقی نمی ماند؛ همه حق را دوست دارند، همه از باطل بدشان می آید:«ولیکن یوخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فهنا لک یستولی الشیطان علی اولیائه». (5)بخشی از حق را با بخشی از باطل مخلوط می کنند، نمی گذارند صرف باطل و صریح باطل باشد؛ لذا مخاطبان دچار اشتباه می شوند؛ این را باید خیلی مراقبت کرد. امروز در تبلیغات جهانی، همه ی تکیه بر روی این است که حقایق را در کشور شما، در جامعه ی شما، در نظام اسلامی شما دگرگون جلوه دهند؛ امکانات تبلیغاتی شان هم فراوان است، به طور دائم هم مشغولند. البته افرادی هم هستند که بعضی دانسته، بعضی ندانسته، در
داخل، همان حرفها را تکرار می کنند و همانها را بازتاب می دهند.
خوب، یک نکته ای در اینجا وجود دارد:گاهی بصیرت هم وجود دارد، اما در عین حال خطا و اشتباه ادامه پیدا می کند؛ که گفتیم بصیرت شرط کافی برای موفقیت نیست، شرط لازم است. دراینجا عواملی وجود دارد؛ یکی اش مسئله ی نبود عزم و اراده است. بعضی ها حقایقی را می دانند، اما برای اقدام تصمیم نمی گیرند؛ برای اظهار تصمیم نمی گیرند؛ برای ایستادن در موضع حق و دفاع از حق تصمیم نمی گیرند. البته این تصمیم نگرفتن هم عللی دارد:گاهی عاقبت طلبی است، گاهی تنزه طلبی است، گاهی هوای نفس است، گاهی شهوات است، گاهی ملاحظه ی منافع شخصی خود است، گاهی لجاجت است. یک حرفی را زده است، می خواهد پای این حرف بایستد، به خاطر اینکه ننگش می کند ازحرف خودش برگردد؛ که فرمود:«لعن الله اللجاج»؛ لعنت خدا بر لجاجت. افرادی هستند اطلاع هم دارند، واقعیت را هم می دانند؛ در عین حال کمک می کنند به جهتگیری های مخالف، جهتگیری های دشمن. خیلی از این کسانی که پشیمان شدند و راه را برگشتند، یک روزی به شکل افراطی انقلابی بودند؛ اما یک روز شما می بینید درست در نقطه ی مقابل آن روزایستاده اند و درخدمت ضد انقلاب قرار گرفته اند! این به خاطر همین عوامل است؛ هوی های نفسانی، شهوات نفسانی، غرق شد در مطالبات مادی، عامل اصلی اینها هم غفلت از ذکر پروردگار، غفلت از وظیفه، غفلت از مرگ، غفلت از قیامت است؛ اینها موجب می شود که بکلی صد و هشتاد درجه جهتگیری شان عوض شود.
البته بعضی هم اشتباه می کنند. نمی شود همه را مقصر دانست. ما بعضی ها را دیدیم که کسانی آمدند به عنوان هدیه، به عنوان اظهار ارادت، به اینها پول دادند؛ اینها هم پول را گرفتند، نفهمیدند اسم این رشوه است. آنچه که در عالم واقع می افتد، شبیه یکدیگر است؛ منتها متفطن شدن به اینکه اسم این رشوه است یا نه، مهم است. شما که یک جائی قرار داری که می توانی یک کاری را برطبق میل او انجام دهی، او می آید اینجور دستت را هم می بوسد و به شما پول می دهد. خوب، این اسمش رشوه است؛ رشوه ی حرام همین است.
در قضایای فتنه هم همین جور. بعضی در این فتنه و در این جنجال وارد شدند، نفهمیدند اسم این براندازی است؛ نفهمیدند این همان فتنه است که امیرالمومنین فرمود:«فی فتن داستهم بأخفافها ووطئتهم بأظلافها و قامت علی سنابکها». (6)فتنه خرد و نابود می کند کسانی را که زیر دست و پای فتنه قرار بگیرند. آنها نفهمیدند این همان فتنه است. یک حرفی را یکی گفت، اینها هم تکرار کردند. پس نمی شود همه را محکوم به یک حکم دانست. حکم معاند متفاوت است با حکم غافل. البته غافل را هم باید بیدار کرد.
من می خواهم به شما جوانها عرض کنم؛ شما برای اینکه ایران اسلامی را بسازید، یعنی هم ملت و میهن عزیزو تاریختان را سر بلند کنید، هم وظیفه ی خودتان را در مقابل اسلام با عظمت انجام دهید-که امروز اگر
کسی برای سربلندی ایران اسلامی تلاش کند، هم به میهن خود، به ملت خود، به تاریخ خود خدمت کرده است، هم به اسلام عزیز که مایه ی نجات بشریت است، خدمت کرده-باید بیدار باشید، باید هوشیار باشید، باید در صحنه باشید، باید بصیرت را محور کار خودتان قراردهید. مواظب باشید دچار بی بصیرتی نشوید.
دشمن را بشناسید. به ظواهر دشمن فریب نخورید. مادیگری، گرایش مادی، تفکر مادی، تمدن مادی، دشمن بشیرت و دشمن شماست. دنیای غرب از دو سه قرن قبل از این به دانش برتر و فناوری برتر دست یافت و سوراخ دعای ثروت و انباشت ثروت را پیدا کرد. مکتبهای اجتماعی گوناگونی پدید آمد، تفکرات فلسفی اجتماعی گوناگونی پدید آمد-لیبرالیسم مبتنی بر تفکر اومانیستی، فکر دموکراسی و امثال اینها-هدف اینها یا هدف آن کسانی که دنبال این افکار رفتند، این بود که بتوانند بشر را به آسایش، به آرامش و به رفاه برسانند؛ لیکن آنچه در واقع تحقق پیدا کرد، عکس اینها بود. بشر در سایه ی تفکر اومانیستی و در جهت نظامهای انسانگرانه فقط به انسانیت دست نیافت، به آسایش دست نیافت، بلکه بیشترین جنگها، بیشترین کشتارها، بدترین قساوتها، زشت ترین رفتارهای انسان با انسان در این دوره به وجود آمد. (7)
وظایف تصریحی:
1-تأکید هرچه بیشتر بر بصیرت به عنوان نورافکن، قبله نما و قطب نما.2-بصیرت شرط لازم است، بدون آن دشوار می توان با موفقیت به هدف رسید.
3-هم بعد اصولی و زیرین بصیرت یعنی نگاه توحیدی و نظام مند به جهان و هم بعد بصیرت در حوادث یعنی سطحی عبور نکردن و عامیانه نگاه نکردن به حوادث را با هم بایستی داشت.
4-چشم و گوش را نبایستی روی حقایق بست.
5-قانون راه هر چیز را مشخص کرده است، بایستی به آن پایبند بود.
6-باید فضا و محیط پیرامونی را هم با بصیرت کرد و قضایا را برای دیگران هم روشن نمود.
7-توجه به این نکته که دشمن همیشه باطل وحق را در هم می آمیزد تا تشخیص راه درست مشکل شود.
8-علاوه بر بصیرت، بایستی دارای عزم واراده در اظهار حق و ایستادگی در موضع حق بود.
9-بایستی عوامل ممانعت از اظهار حق و ایستادگی بر آن را از میان برداشت.
10-حکم معائد با حکم غافل متفاوت است. همه را به یک گونه نباید محکوم دانست.
11-دشمن را بشناسید و به ظواهر او فریب نخورید.
وظایف استنباطی :
1-علت اصلی اشتباه و خطا و انحراف کسانی که در فتنه فریب خوردند و گرفتار شدند، ضعف در لایه ی بنیادی بصیرت یعنی ذکر پروردگار، غفلت از مرگ و قیامت بود.پی نوشت ها :
1-همان.
2-دیدار با جمعی از طلاب و روحانیون، 1388/9/22.
3-دیدار وزیر علوم و اساتید دانشگاه تهران، 1388/11/13.
4-سوره ی نمل، آیه ی 14.
5-نهج البلاغه، خطبه 50.
6-نهج البلاغه، خطبه 2.
7-دیدار دانشجویان و جوانان استان قم، 1389/8/4.
(1389) ولایت فقیه در شرایط فتنه(در رهنمودهای رهبر معظم انقلاب اسلامی)، تهران، نشر قدر ولایت، چاپ اول