چکیده
با تعریف «مدیریت خانواده» به عنوان «دانش و هنر هماهنگی کوشش اعضای خانواده و استفاده بهینه از منابع خانوادگی برای رسیدن به اهداف در دوره زمانی معین»، زمینه تحلیل و تبیین اصول و ویژگی های نظام مدیریت در خانواده فراهم می گردد.این مقاله، ضمن بررسی انواع ساخت تصمیم گیری در خانواده و سنخ شناسی پنج گانه آن، به نقد الگوهای مدیریتی معاصر در خانواده (مبنی بر روابط متقارن و نا متقارن اعضا) پرداخته است. الگوهای پنج گانه ساخت قدرت در خانواده در نظریات مدیریت خانواده، مشتمل بر «ساخت مستبدانه»، «ساخت اقتدارگرایانه»، «ساخت دموکراتیک»، «ساخت مبتنی بر برابری» و «ساخت مخیرانه» است. با تحلیل و بررسی این مدل ها، در ادامه مقاله، تلاش گردیده با ارائه یک الگوی عملی، زمینه فهم انضمامی از الگوی مدیریت اسلام در خانواده میسور گردد.
کلید واژه ها: مدیریت خانواده، الگوهای مدیریتی، وظایف خانگی، شرایط اقتضایی، شرایط بحران، الگوی اسلامی مدیریت، الگوی عملی.
مقدمه
تمام شئون زندگی انسان از هنگام تولد تا مرگ، محتاج ملحوظ داشتن یک سلسله اهداف و مجموعه فعالیت ها و اقدامات و تدابیر برای رسیدن به آن اهداف است. این مجموعه فعالیت ها و تدابیر برای هر فرد، گروه، سازمان و اجتماع بشری ضروری و اجتناب ناپذیراست و ملاحظه تاریخ زندگی بشر و گروه های انسانی و جوامع ناظر بر بکارگیری مجموعه اقدامات و تدابیر مصروف شده در امر نظم دهی به امور و جریانات زندگی در سطوح مختلف است.برای رسیدن به اهداف زندگی و پرهیز از آشفتگی و اغتشاش و سردرگمی، چه در سطح خرد و چه در سطح کلان و چه به شکل آگاهانه و یا حتی غیرآگاهانه و یا به شکل علمی امروز، اقدامات و تدابیری همچون برنامه ریزی، تصمیم گیری، سازمان دهی، رهبری و کنترل لازم و ضروری است. امروزه مجموع این اقدامات و تدابیر در فرایندی به نام «مدیریت» قابل بازشناسی است (schermerhorn, 1996,P.20). هنرانجام دادن کارها به وسیله دیگران و یا دست یابی به مقاصد سازمان به شیوه کارا و اثر بخش از طریق به کارگیری منابع انسانی، مالی فیزیکی و اطلاعاتی(دراکر، 1373، ص285) از جمله تعاریفی است که برای فرایند مدیریت اتخاذ گردیده است. در یک جمع بندی می توان مدیریت را دانش و هنر به کارگیری منابع سازمانی اعم از منابع انسانی، مالی، فیزیکی و اطلاعاتی دانست که برای دست یابی به اهداف سازمان به شیوه مطلوب به کار گرفته می شود.
فعالیت روزانه هر فرد، از خانه آغاز و به آن نیز ختم می شود. نه فقط فعالیت های روزانه افراد، بلکه اهداف و غایات هر فرد در طی دوران کودکی، نوجوانی، جوانی و میان سالی و کهن سالی در کانون خانواده شکل گرفته و یا مورد آموزش و بازبینی قرار گیرد.
خانواده یک اجتماع برنامه ریزی شده و سازمان یافته است و ازآن می توان به «واحد بنیادین جامعه» یا «سنگ بنای اجتماعی» تعبیر نمود. گر چه انعقاد زوجیت و تشکیل خانواده به ظاهر از جریان پیوند ازدواج بین زن و مرد حاصل می آید، اما اسباب حقیقی تکوین و تداوم این پیوند در ویژگی ذاتی و نیازهای طبیعی آحاد تشکیل دهنده آن نهفته است. به هرحال، خانواده در یک رویکرد اجتماعی، مجموع زن، شوهر و فرزند(فرزندان) است و یک «گروه اجتماعی» محسوب می شود و برای رسیدن به مقاصد خویش، چه در کوتاه مدت و چه بلند مدت، اهداف خرد و کلانی را ترسیم کرده و برای رسیدن به این مقاصد محتاج برنامه ریزی، سازمان دهی، کنترل و رهبری برای کل خانواده و برای مجموعه اقدامات اعضای خود است. ازاین رو، باعطف به مفهوم مدیریت، می توان «مدیریت خانواده» را دانش و هنر هماهنگی کوشش های اعضای خانواده و استفاده بهینه از منابع خانوادگی (باورها و اعتقادات، سرمایه انسانی ومالی، عاطفه و احساس، و...) برای رسیدن به اهداف در دوره زمانی معین قلمداد نمود.
مدیریت خانواده در تاریخ و در جهان معاصر
در طول قرن 17 میلادی در بسیاری از کشورهای غربی، اعم از انگلیس، فرانسه و ایالات متحده امریکا، «پدران» قدرت خانواده به حساب می آمدند و در واقع، حکمران بلامنازع خانواده بودند. سرچشمه قدرت و اقتدار آنها مالکیت و اداره همه دارایی های خانواده بود که شامل زمین ها، همسران و فرزندان و... می شد. مردان همچنین عهده دار رشد و نمو اخلاقی و روحانی فرزندانشان بودند. امروزه رابطه پدر ـ فرزندی آموزنده، اخلاقی و مهربان توصیف می شود، درحالی که در گذشته بر این باور بودند که مهربانی و افراطِ در گذشت، شخصیت
بچه ها را تحت الشعاع قرار می دهد.(Ponzetti , James J. (ED).C2003؛ به نقل از : Plek, 1997 Plek)
این سبک از پدرسالاری پدرها تا اواسط قرن 18 میلادی دراروپا و امریکا ادامه داشت تا اینکه در این زمان اعتقادی در انگلیس و فرانسه پدید آمد و به سرعت به امریکا نفوذ کرد. در این نظریه ی جدید، نقش اقتدار محض پدران زیاد طول نکشید، اما نقش آنها به عنوان معلمان اخلاقی بیش از گذشته شد. زندگی خانواده ها به همین روند ادامه داشت تا اینکه در طول قرن نوزدهم و تحت تأثیر انقلاب صنعتی و پیشرفت و گسترش شهرنشینی عموم مردم تغییر کرد. مردان مشغول کارکردن در کارخانه ها شدند و چون زنان در طول روز در خانه بودند، نقش معلم اخلاق و نظم دهی خانواده را از پدران تحویل گرفتند و بدین گونه پدیده نوینی از وضعیت پدری آغاز گردید. با وجود تنزل یافتن پدرسالاری و بیشتر شدن نقش مادران در زندگی خانوادگی قرن نوزدهم، پدران طبقه متوسط هنوز نقش قابل توجهی را در خانواده ها ایفا می کردند.
در پژوهش هایی که برای یک دهه ی مجزا دنبال شد، پژوهش هایی در مقایسه پدران طبقه ی متوسط و طبقه کارگر و مشارکت آنها در وظیفه مراقبت از فرزندان به عمل آمد. در مقایسه با پدران طبقه کارگر، شمار بیشتری از پدران طبقه ی متوسط، مشارکت بالا یا گسترده ای در مراقبت از فرزند (نزدیک به یک چهارم ازآنها) به عهده داشتند.(Oakley,1974)
در این حالت، پدران بیش از گذشته نقش تأمین کننده خانواده را به عهده گرفتند و کماکان موقعیت خود را به عنوان رهبر خانواده تقویت کرده و جایگاه خود را به عنوان نظم دهنده نهایی خانواده از دست دادند و بدین وسیله، آنها از قوی ترین حلقه اساسی و عاطفی رایج در داخل خانواده و بین اعضای خانواده بیرون ماندند.
درطول قرن نوزدهم و بیستم خیزش صنعتی و گسترش شهر نشینی در اروپای غربی و آمریکای شمالی، باعث پدید آمدن پدیده «پدری» در بین طبقه متوسط شد. با انفکاک محل کارازخانه، اقتدار نسبی پدران در خانه تحلیل رفت و دو گونه پدری مختلف پدید آمد: 1. پدری گرفتار؛ 2. پدری غایب.(Ponzetti, James J (ED).C 2003 به نقل از: Rotundo ,1993
این تقسیم بندی شامل مادران هم می شود و می توان گفت که هنوز پدران به اندازه مادران گرفتار نیستند. پدران گرفتار 67 درصد بیش از مادران اوقات خود را در طول روزهای هفته با خانواده سپری می کردند. در اواخر دهه 1990، 87 درصد از اوقات مادران در روزهای تعطیل آخر هفته با خانواده و کودکان سپری می شد. این وضعیت و دستاوردهای آن که به نوعی به خشنودی جریان فمینیسم و جنبش زنان در غرب منتهی گردید، سرآغاز بحث جدیدی در موضوع محو برتری پدر بر مادر و تفاوت میان نقش پدری و مادری شد و دست کم هدایتگر تفکر «عدم تفاوت» نقش پدری و مادری و به طریق اولی، نقش زنی و شوهری گردید.
میزان و نوع برخورد رابطه پدران گرفتار با خانواده های خود از سال 1960 تغییر کرد. در آمریکا از دهه 1960 تا اواخر 1990، میزان و سطح پدران گرفتار افزایش یافته است. پدران گرفتار که یکی از نشانه های پدری مدرن است، نه تنها در آمریکا، بلکه در اروپا، استرالیا و خاورمیانه برهمین منوال بود، هر چند که برای همه کنشگرها الزاماً چنین افزایش مشابهی نشان داده شده است و ـ برای مثال ـ در ژاپن، پدران گرفتار با نرخ کندتری افزایش یافته اند. (Ponazetti , James J. (ED).C 2003)
گونه ی پدران غایب که تحت تأثیر پدیده هایی همچون طلاق و ترک کردن خانواده حاصل می گردد، به مشکل کشورهای غربی مبدل گردیده است تا آنجا که در بسیاری از این
کشورها، دولت ها برای حمایت از بچه ها، دخالت نموده وبا اجرای قوانین و ایجاد مؤسسات، مردان را مجبور می کنند امور مالی و اقتصادی فرزندانشان را تأمین کنند.
در ایران نیز به لحاظ تقسیم کار خانوادگی کماکان الگوی دیرینه ای اعمال می شود. در اکثر خانواده ها، زنان کارخانگی، بیشتری نسبت به مردان انجام می دهند، و مسئولیت اصلی تمیزکردن، آشپزی، شستن ظروف و... را بر عهده دارند. نگه داری از کودکان و خرید، وظایفی هستند که زوجین با هم انجام می دهند.(bastani, 2001)
سطح تحصیلات عامل مهمی است. هرچه تحصیلات زن بالاتر باشد، سطح تفکیک وظایفش پایین تر است. این گروه از زنان ساعات کمتری صرف کار خانگی می کنند و کمک بیشتری دریافت می نمایند.
مردانی که ساعات بیشتری را در بازار کار و خارج از خانه صرف می کنند سطح بالاتری از تفکیک وظایف خانگی را دارند. برخی از زنان نیز به این نکته که همسرانشان به دلیل عدم تخصیص وقت، کار خانگی انجام نمی دهند اشاره می کنند. به عقیده این زنان، همسرانشان به دلیل شرایط اقتصادی مجبورند سخت تر کار کنند تا بتوانند نیازهای مالی خانواده را برآورند.
در اکثر خانواده ها، زنان خانه دار هستند و عمده کارهای خانه را انجام می دهند. حمایت های دریافتی زنان از همسرانشان بر وظایف خانگی آنها تأثیر دارد. زنانی که همسرانشان را به عنوان منبع حمایت مشورتی و عاطفی برشمرده اند کمک بیشتری از همسرانشان درانجام کارهای خانگی دریافت کرده اند.
در مجموع، یافته های موجود حاکی از آن است که در ایران، زنان خانه دار و شاغل ـ هر دو ـ مسئولیت اکثر کارهای خانه را بر عهده دارند، اگر چه افزایش سطح تحصیلات زنان
بر وظایف خانگی آنان تأثیر داشته، ولی اشتغال زنان تأثیر معنا داری بر کار آنان در داخل خانه نداشته است.
پینوشت :
* استادیار دانشگاه تربیت معلم
منبع مقاله :
نشریه بانوان شیعه، شماره 20