یکی از مهمترین تفاوت های فردی میان انسانها، وجود تفاوت در شخصیت آنها می باشد به طوری که دو نفر از افراد جامعه را نمی توان مشاهده کرد که کاملاً از نظر شخصیت کاملاً یکسان باشند.
عامل شخصیت، بیانگر ویژگی های رفتاری و روانی و اجتماعی یک فرد است که موجب تشخیص بین او و دیگر افراد جامعه می باشد.
در روانشناسی امروز، نظریه های مختلفی در مورد شخصیت انسانها ارائه شده است، مطالعه کتب روانشناسی می تواند ما را با این نظریه ها آشنا سازد. به وسیله این نظریه ها تا حدودی ابعاد شخصیتی انسان مورد بررسی قرار گرفته است.
مکتب اسلام، شخصیت انسان ها را به طور بنیادی مورد بررسی قرار داده است.
از دیدگاه اسلام، انسان ها دارای چهار گونه شخصیت می باشند که هر کدام از آنها با دیگری متفاوت است.
مولای بزرگوار، امام صادق (ع) در مورد شناخت شخصیت انسان می فرماید:
« شناخت فرد از خود عبارت از آن است که انسان چهار طبع و چهار ستون و چهار رکن خود را بشناسد.
چهار طبع انسان عبارتند از: خون، صفرا، باد، بلغم.»(1)
در این روایت، امام بزرگوار(ع) شناخت انسان را عبارت از شناخت چهار طبع و چهار ستون و چهار رکن بیان می فرمایند. هدف ما از بیان این روایت شناخت چهار طبع انسان می باشد که پایه شخصیت انسان به شمار می رود.
بر اساس کلام امام بزرگوار(ع) انسانها دارای چهار نوع طبع (شخصیت) می باشند.
گروهی دارای طبع خون؛ گروهی دارای طبع صفرا؛ گروهی دارای طبع باد و گروهی نیز دارای طبع بلغم می باشند.
شناخت هر یک از این طبع ها می تواند، ما را در شناسایی ویژگی های شخصیتی افراد جامعه یاری دهد.
برای مطالعه و شناخت طبع و ویژگی های شخصیتی انسانها، به شرح آن از زبان مولای بزرگوار، امام رضا(ع) می پردازیم.
آن بزرگوار می فرمایند:
« طبع ها چهار گونه اند:
یکی از آنها بلغم است، و صاحب آن دشمنی سرسخت است.
و دیگری خون است، و صاحب آن مانند غلامی زنگی است و بسا می شود که صاحبش را بکشد.
و دیگری باد است و آن سلطانی است که با رعیت مدارا می کند و به نرمی رفتار می نماید.
و دیگری صفرا است، که نجات از آن بسیار دور است و صاحب آن مانند زمینی است که هر گاه به لرزه در آید هر چه بر روی آن است همه را می لرزاند.»(2)
در این روایت امام بزرگوار(ع) چهار شخصیت حاکم بر انسانها را مورد بررسی قرار داده اند. هر انسانی به یکی از این چهار گروه تعلق دارد.
مطابق بیان امام بزرگوار(ع) ویژگی های رفتاری و شخصیتی انسانها از همدیگر متفاوت می باشد.
افرادی که دارای طبع بلغم می باشند، افرادی هستند که درکارهای خود سخت کوش و فعالند و در زندگی فردی و اجتماعی دشمنی سرسخت و شکست ناپذیرمی باشند.
گروه دوم افرادی هستند که دارای طبع خون می باشند. این گروه دارای رفتاری ملایم و قابل انعطاف و سازش پذیر با افراد جامعه می باشند. صاحبان این طبع، افرادی خوش برخورد و خوش رفتار با افراد جامعه می باشند، دیرعصبانی می شوند؛ اما اگر عصبانی شوند در آن لحظه کسی نمی تواند از اعمال آنها جلوگیری کند.
این عامل یکی از ویژگی های نادر در رفتار این گروه است که اگر در معرض ناسازگاریهای اجتماعی واقع شوند سر به طغیان و ناسازگاری زده و به سرعت رفتار عادی خود را تغییر می دهند.
بر اساس عبارت امام بزرگوار(ع) که فرمودند چه بسا اتفاق می افتد که صاحب این طبع صاحبش را بکشد، این ویژگی بیانگر آن است که صاحبان این طبع در اثر وجود شرایطی خاص، ممکن است حتی اقدام به قتل و ویرانگری بنمایند.
گروه سوم افرادی هستند که دارای طبع صفرا می باشند. صاحبان این گروه، افراد شناخته شده ای می باشند و می توان آنها را به راحتی با مشاهده رفتارشان مورد شناسایی قرار داد.
این گروه افرادی هستند که بر اثر محرک خشم ساده ای، زود عصبانی می شوند و نیز به سرعت آتش عصبانیتشان فرو کش می کند.
با این که افراد این گروه دارای ویژگی عصبانیت زودگذری هستند اما دارای قلبی رئوف نیز می باشند و به همین مناسبت پس از فروکش کردن عصبانیت خود اظهار ندامت نموده و از افراد دلجویی می کنند.
گروه چهارم افرادی هستند که دارای قدرت سازگاری شدید با مردم می باشند، مردم دوست هستند و می خواهند با آنچه که در اختیارشان قرار دارد، به مردم خدمت کنند. این گروه بسیار علاقه دارند مددکار افراد در جامعه باشند.
به همین جهت این افراد دارای خوبی لطیف و برخوردی انسانی نسبت به افراد جامعه می باشند. این گروه دارای طبع باد می باشند.
نباید از نظر دور داشت که همه انسانها در برخورد اول خونی طبع و بادی طبع به نظر می رسند و بین لحاظ در برخورد اول نمی توان شخصیت انسانها را درست تشخیص داد و ارزیابی کرد؛ اما پس از مدتی که با آنها ارتباط داشته باشیم، بخصوص زمانی که آنها در موقعیت های خاصی قرار گیرند که چهره شخصیتی واقعی خود را آشکار سازند، در چنین صورتی است که ما به شخصیت واقعی آنها پی می بریم و متوجه می شویم که به چه گروه شخصیتی تعلق دارند.
بطور کلی باید گفت که ساختار شخصیتی افراد تغییر ناپذیر است، اگر چه در مراحل خاصی آن را بروز ندهند ولی در شرایط بحرانی، آنها بطور یقین چهره شخصیتی خود را آشکار خواهند ساخت.
طبایع چهارگانه، تشکیل دهنده ویژگی های شخصیتی افراد جامعه می باشد و هر فردی به یکی از این گروهها تعلق دارد. شناخت این طبع ها از طریق مشاهده رفتار فردی و اجتماعی آنها برای روانشناسانی که در این زمینه تجربیاتی دارند به آسانی قابل مطالعه است.
یکی از ویژگی های طبع انسانها این است که این خصوصیات در رفتار انسانها تقریباً ثابت می باشند؛ زیرا چنین ویژگیها و خصوصیات، ریشه در اعماق روان و قلب آنان دارد و به آسانی قابل تغییر نمی باشد.
پیامبر بزرگوار(ص) می فرمایند:
« آنکه خلق را تغییر دهد مانند کسی است که می خواهد صورت را تغییر دهد. اگر توانستی چهره و صورت را تغییر دهی، خلق را نیز می توانی تغییر دهی.»(3)
باید دانست که طبع انسانها همواره ثابت می باشد و هیچکس به آسانی نمی تواند خوی و طبع خویش را به وسیله تمرین و ممارست تغییر دهد؛ زیرا این خصلتی است که فرد بر آن سرشته شده است.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) نیز می فرمایند:
« هر کاری شدنی است، مرگ تغییر دادن طبایع».(4)
برای رسیدن به فهم دقیق تغییر ناپذیری شخصیت انسان می توان با ذکر مثالی آن را بیان نمود.
همه ما می دانیم که اشخاص دارای چهره و قیافه ای ثابت می باشند بطوری که هر گاه ما آن چهره را مشاهده می کنیم، آن شخص را می شناسیم. به عبارت دیگر معرف شناسایی افراد، چهره هایشان می باشد.
گاهی اتفاق می افتد که هر شخصی را مشابه شخص دیگر می بینیم و بلافاصله می گوئیم که شبیه فلان شخص می باشد. این تشابه از لحاظ شکل و فرم چهره اشخاص بوجود می آید و ما با مشاهده مشخصات چهره افراد به مشابهت های آنها پی می بریم.
ویژگی های شخصیتی نیز مشابه این مثال می باشند. فردی را که از لحاظ رفتار و شخصیت به خوبی می شناسیم و هر گاه او را مشاهده می کنیم، ویژگی های شخصیتی و رفتاری او در ذهن ما ایجاد می شود و بر اساس آن ویژگی های شخصیتی و رفتاری، او را مورد شناسائی قرار می دهیم.
حال اگر فردی از نظر ویژگی های شخصیتی و رفتاری، مشابه فرد مورد نظر ما باشد، مشاهده رفتار و شخصیت او نیز، رفتار و ویژگی های شخصیتی آن فرد را در ذهن ما تداعی می کند.
وجود شخصیت و رفتار ثابت افراد موجب می شوند که ما آنها را مشابه هم قرار دهیم همانگونه که ویژگی های چهره افراد موجب می شود که ما آن ها را مورد شناسایی قرار دهیم.
این مثال ثابت می کند همچنانکه چهره افراد تقریباً در طول عمر فرد ثابت و تغییر ناپذیر است ویژگی های شخصیتی آنان نیز تقریباً در طور عمرشان ثابت می باشند. اگر چه حوادث روزگار ممکن است ویژگی رفتاری و شخصیتی فردی را تغییر دهد ولی اصل و ریشه شخصیت او تغییر نمی پذیرد و اگر حوادث روزگار با دیگر با شرایط زندگی قبلی او موافق باشد، ویژگی های رفتاری او نیز دوباره، چهره اصلی خود آشکار خواهد ساخت.
کلام ارزنده پیامبر بزرگوار(ص) نیز بیانگر همین مطلب است؛ زیرا همچنان که صورت انسان تغییر ناپذیر است، چهره های شخصیتی و رفتاری آنان نیز تغییر ناپذیر می باشند.
اما این سخن بدین معنی نیست که فرد در مقابل قرار گرفتن حوادث ناگوار سعی در کنترل رفتار خود نداشته باشد.
بطور مثال؛ فردی که دارای طبع صفرا می باشد، بر اثر عارضه ای بطور سریع عصبانی می شود. اگر چنین فردی سعی کند در این لحظات خود را کنترل نماید، بدون شک این عمل او دارای ارزش و اعتبار ویژه ای می باشد. اما خصلت عصبانیت و طبع صفراوی او هرگز زایل نشده است و در شرایط خاص دیگری، بار دیگر، ویژگی های طبع صفراوی او بروز خواهد نمود.
در مورد ثابت ماندن طبع و شخصیت انسان، روایت بسیار جالبی از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) بیان گردیده است که ما را در شناخت بهتر شخصیت انسان یاری می نماید.
اسحاق بن عمّار از آن بزرگوار، روایت کرده که فرمودند:
« خلق و خوی بخششی است که خدای عز و جل به مخلوقاتش عطا می فرماید. برخی از آنها غریزی و فطری و برخی دیگر از نیّت و اراده است.
عرض کردم: کدام یک از این دو بهتر است؟
امام (ع) فرمودند:
آن کس که رفتارش غریزی و فطری است، او بر آن خُلق سرشته شده و غیر آن نتواند کند و آن کسی که رفتارش بر اساس نیّت و اراده است، به سختی خود را به صبر و طاعت وا می دارد.
پس دومی بهتر است.»(5)
در این روایت امام بزرگوار(ع) ابتدا به طبع حاکم بر انسانها اشاره فرموده و آن را طبعی فطری بیان می فرمایند که انسان بر آن سرشته شده است که تغییر آن دشوار است و به تمرین و ممارست نیاز دارد.
رفتارهای دسته دوم که امام بزرگوار(ع) به آن اشاره فرمودند، عبارت از رفتارهایی می باشند که می توان بر اثر تحمل مشقات و تمرین، آنها را تغییر داد و یا کنترل کرد.
بطور مسلم کسی که بخواهد رفتار نامطلوب و نامعقول خود را با تحمل و سختی ها تغییر دهد، دارای ارزش والایی می باشد.
بطور مثال فردی که رفتار خسیس بودن در او وجود دارد، اگر بخواهد که این خصیصه نامطلوب را از رفتار خود بزداید، بطور مسلم باید متحمل زحمات فراوانی گردد و البته فردی که دارای چنین خصیصه نامطلوبی می باشد بر اثر تمرین و ممارست می تواند این خصلت را از رفتار خود بزداید و اگر در این تلاش موفق گردد، بطور یقین دارای پاداش و اجر و یژه ای خواهد بود.
اما کسی که دارای رفتار عصبی باشد و با کوچک ترین محرکی عصبانی می شود، از بین بردن این ویژگی رفتاری، برای فرد بسیار مشکل و ناممکن می باشد؛ زیرا که این خصلت در شخصیت او نهفته است.
طبع هایی که در انسانها وجود دارند، ویژگی هایی هستند که بطور ثابت در انسانها وجود دارند و تغییر آنها مشکل به نظر می رسد.
مطالعه شخصیت انسان بر اساس طبع های چهار گانه، از سوی روانشناسان، بطور تلویحی مورد مطالعه قرار گرفته است. اما این مطالعات کافی به نظر نمی رسد؛ زیرا که مطالعه شخصیت انسان بسیار پیچیده است و عوامل تشکیل دهنده متعددی دارد.(6)
آگاهی ما از ابعاد شخصیتی انسان بر اساس طبع ها محدود است؛ زیرا که علم انسان در شناخت جسم و روان او به حد تکامل نرسیده است ما زمانی می توانیم به حقیقت طبایع چهار گانه انسان پی ببریم که ویژگی های جسمی و روانی انسان، توسط دانشمندان زیست شناس و روانشناس بطور کامل مورد بررسی قرار گرفته باشد به لحاظ اینکه علم انسان همواره راه تکامل می پیماید، رسیدن به این شناخت عظیم دور از ذهن نمی تواندباشد.
شناخت طبایع چهار گانه انسان و مشاهده آن در رفتار انسان، این امکان را بوجود می آورد که بتوانیم در شناخت شخصیت انسان گامی موثر برداریم و رفتارهای او را بتوانیم پیش بینی بکنیم.
طبایع چهار گانه انسان طبع های ثابت انسان می باشند که شخصیت فرد بر آن استوار است و در طول زندگی فرد ثابت می ماند.
بطور مثال فردی که دارای طبع خون، می باشد، تا آخر عمر ویژگی های طبع خون، یعنی خوش برخورد بودن، با دیگران بطور مسالمت آمیز رفتار کردن و گرایش به خوشی زندگی کردن در شخصیت او قابل مشاهده می باشد مگر اینکه فرد با اراده خود از بروز چنین رفتاری خودداری نماید.
آگاهی ما از ابعاد شخصیتی انسان بر اساس طبع ها محدود است؛ زیرا که علم انسان در شناخت جسم و روان او به حد تکامل نرسیده است ما زمانی می توانیم به حقیقت طبایع چهار گانه انسان پی ببریم که ویژگی های جسمی و روانی انسان، توسط دانشمند زیست شناس و روانشناس بطور کامل مورد بررسی قرار گرفته باشد به لحاظ اینکه علم انسان همواره راه تکامل می پیماید، رسیدن به این شناخت عظیم دور از ذهن نمی تواند باشد.
شناخت طبایع چهار گانه انسان و مشاهده آن در رفتار انسان، این امکان را بوجود می آورد که بتوانیم در شناخت شخصیت انسان گامی موثر بردرایم و رفتارهای او را بتوانیم پیش بینی بکنیم.
از دیدگاه روایات اسلامی، عواملی روان و جسم انسان تحت تأثیر قرار می دهند که از لحاظ ظاهر کلمه، مشابه طبع های ثابت او می باشند و تنها در یک مورد اختلاف وجود دارد ( سودابه به جای طبع باد) اما از نظر عملکرد، تفاوت های بیشتری بین آنها قابل مشاهده می باشد.
باید دانست که مطالعه ویژگیهای شخصیتی انسان، توسط دانشمندان گذشته نیز مورد بررسی قرار گرفته است.
اولین دانشمندی که در زمینه ویژگی شخصیت انسان نظریه ای ارائه داده است، بقراط، دانشمند یونانی است که نظریه طبایع اربعه را بیان داشته است.
وی تصور می کرد که آمیزه ها، یا اخلاط ( صفرا، خون، سودا و بلغم) در انسان به نسبت های مختلف با هم ترکیب می شوند.
او معتقد بود که اگر یکی از این عوامل، بر دیگر مایعات غلبه نماید، شخصیت حاصل، بر اساس آن مایع خواهد بود.
بطور مثال، غلبه مایع دم ( خون)، مزاج دموی را به وجود می آورد که در نتیجه آن فرد، امیدوار، با نشاط، خوش بین، خونگرم و فعال خواهد بود.
بر اساس این نظریه، صفراوی ها، عصبی مزاج؛ سوداوی ها، غمگین و گرفته و بلغمی ها، سست و بی حال خواهند بود.(7)
اما باید توجه داشت که مطالعه این عوامل در روایات اسلامی بطور کامل مورد بررسی قرار گرفته است.
برای شناخت بهتر این عوامل که در انسانها متغیر است، از دیدگاه روایات اسلامی به توضیح آنها می پردازیم.
باید گفت که این خصوصیات عواملی می باشند که درسالهای مختلف عمر انسان در تغییرند و نیز با تغییر فصول سال در آنها تغییراتی مشاهده می شود که بر روی شخصیت افراد تأثیر می گذارد.
این خصوصیات نیز چهار گونه می باشند که عبارتند از: عامل خون؛ بغلم؛ صفرا؛ سودا که هر کدام از آنها بر روی رفتار، فرد تأثیر نموده و شخصیت فرد را تغییر می دهد.
مولای بزرگوار، امام رضا(ع) در توضیح این چهار طبع می فرمایند:
« خدایتعالی جسم انسانها را بر اساس چهار طبع استوار کرده است و آنها عبارتند از: صفرا، سودا، خون و بلغم که دو تای آنها گرم است و دو تای دیگر سرد و میان هر دو تای آنها از لحاظ دیگر اختلاف است. پس گرمی های را ملایم و خشک و سردی ها را مربوط و خشک قرار داد.(8)
با توجه به کلام مولای بزرگوار(ع) طبع انسان ها به چهار گروه تقسیم بندی می گردند و آنها عبارتند از: صفرا و سودا وخون و بلغم که دوتا آنها گرم است ( که عبارتند از: خون و صفرا) و دو تای دیگر سرد می باشد ( که عبارتند از؛ سودا و بلغم) و میان آنها از لحاظ دیگر نیز اختلاف وجود دارد یکی گرم و ملایم( مانند خون) و دیگری گرم وخشک ( مانند صفرا و یکی سرد و مرطوب ( مانند بلغم) و دیگری سرد و خشک( مانند سودا) می باشد.
آگاهی از ویژگی های این طبع ها، ما را درمطالعات آینده یاری خواهد داد.
ملاحظه می شود که طبع انسانها دارای اختلافات و تضادهایی دگرگونه می باشند. این تضادها تصادفی ایجاد نشده است بلکه خلقت آنها بطور عمدی و آگاهانه می باشد؛ زیرا اگر تضادی بین آنها وجود نداشته باشد، در نظام زندگی انسان اختلال ایجاد می شود.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند:
« این خدایتعالی است که نور را ضد ظلمت و آشکار را ضد پنهان و خشکی را ضد رطوبت و گرمی را ضد سردی قرار داده است. اوست که بین اضداد همبستگی به وجود آورده و بین ناسازگارها تقارن ایجاد کرده است، دورها را نزدیک و نزدیک ها را دور ساخته است.»(9)
بنابراین وجود تضاد بین عوامل چهار گانه، کاملاً طبیعی و عمومی می باشد. نور اگر نباشد ظلمت آشکار نمی شود و ظلمت اگر نباشد ارزش نور شناخته نمی گردد.
در مورد طبع ها نیز واقعیت چنین است. بطور یقین اندیشه شگرفی در خلقت آن ها وجود دارد.
مولای بزرگوار، امام رضا(ع) در ادامه کلامشان در مورد طبع ها می فرمایند:
« خدایتعالی هر یک از این طبع ها را بر قسمتی از اعضاء بدن که عبارتند از: سر، سینه، قسمت های میانه بدن و قسمت های پایین بدن، مستولی نمود.
خون را بر قسمت سرکه چشم ها و گوشها و بینی و دهان و مغز در آن قرار دارد مسلط کرد.
بلغم را بر سینه با نیروی باد استیلا داد.
صفرا را به قسمت های میانه بدن غلبه داد،
و سودا را بر قسمت پایین بدن یعنی شکم و احشاء و امعا چیره گردانید.»(10)
امام بزرگوار(ع) در این روایت، قسمتهای مختلف بدن را شامل طبع های متفاوتی می دانند. بر اساس کلام امام بزرگوار(ع) سر، که شامل گوشها و چشم ها و بینی و دهان و مغز می باشد، درناحیه خون قرار دارد.
سینه که شامل دنده ها و شش و قلب می باشد درناحیه طبع بلغم می باشد.
قسمت میانه بدن یعنی معده و اندامهای مجاور آن درناحیه طبع صفرا واقع است و قسمت های پایین بدن در ناحیه سودا قرار گرفته اند.
احاطه چهار طبع بر چهار قسمت بدن انسان، بیانگر حقیقتی است که می تواند مورد مطالعه دانشمندان زیست شناس و روانشناس قرار گیرد؛ زیرا که علم کنونی انسانها از وجود چنین طبعی بی خبر است و ما هنوز بدرستی از حقیقت این چهار طبع که بر قسمتهای مختلف بدن انسان حاکم است، آگاهی نداریم؛ اما چنانچه مطالعه خواهد گردید آثار این طبع ها بر روی رفتار انسان کاملاً آشکار می باشد.
مولای بزرگوار، امام رضا(ع) آثار طبایع چهار گانه را در چهار حالت و چهار زمان مختلف زندگی انسان مورد بررسی قرار داده و می فرمایند:
« بدان که خداوند عالم، حالات مختلف انسان را که بر اساس آنها قرار داده و انسان را بر آن متصرف گردانیده است، چهار دوره هستند:
دوران اول؛ از پانزده سالگی تا بیست و پنج سالگی می باشد که ایام جوانی و طراوات انسان در این دوره از عمر است. در این ایام طبع خون بر جسم انسان حاکم است.»(11)
دوران اول
این دوران که از پانزده سالگی آغاز و در بیست و پنج سالگی خاتمه می یابد، از شگفت انگیزترین دوران زندگی انسان به شمار می رود. کسانی که در این دوران را با موفقیت به پایان رسانده اند، با این شادی ها و شور و شعف ها کاملاً آشنا هستند. بطوری که آن شادی و شعف را هرگز فراموش نمی کنند. علت وجود این شادی و شعف دراین دوران حاکم بودن طبع خود بر رفتار جوان می باشد. خداوند متعال چنین مقدر فرموده است که جوان بر اثر وجود چنین طبعی، دارای روحیه ای پر شور و سرشار از شادمانی و شادابی گردد و آغازگر ورود او به زندگی فردی و اجتماعی باشد.از آثار و ویژگی های رفتاری طبع خون، شور و شوق و شادابی است که در نفس انسان و درنتیجه در رفتار او ظاهر می شود.
مولای بزرگوار امام صادق(ع) ویژگی های طبع خود را در انسان به طرز بسیار جالب بیان نموده و می فرمایند:
« هر گاه حرارت (خون) بر انسان غلبه نماید، طغیان و سرکشی کند و سرمست گردد و دل خوش نماید و مرتکب قتل شود و دزدی کند و شادی نماید و خوش بین شود و به هرزگی و زنا در افتد و فخر فروشی نماید.»(12)
ویژگی های رفتاری حالت گرمی در این دوران کاملاً مشخص و مشهود است. زمانی که این عامل در نفس انسان جریان پیدا می کند او را به حالت سرمستی و سرکشی و طغیان و هرزگی و زنا و حتی انجام قتل می کشاند. این مرحله از سخت ترین دوران زندگی یک انسان می باشد.
برای رهایی از خطرات سوء حالت گرمی این دوران، لازم است جوان تحت تربیت واقع گردد تا بتواند از آثار سوء این دوران مبرا بماند.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند:
« ای جوانان، سجایای اخلاقی خود را با ادب آموزی تربیت کنید و دینتان را با نیروی علم و دانش از خطرات مصون نگاه دارید.»(13)
جوانان دراین دوره، از این ویژگی که خداوند متعال در جسم و روان آنان قرار داده است. باید در راه تکامل ایمان استفاده نمایند. البته والدین و مربیان جامعه نیز موظفند که جوانان را بطریق صحیحی رهبری و راهنمایی نمایند.
دوران نشاط و سلامتی و نیرومندی جوانی، ارزنده ترین هدیه ای است که خدایتعالی در اختیار یک انسان قرار می دهد و انسان باید از این مرحله به نحو احسن استفاده نماید.
خدایتعالی چنین مقدر فرموده است که طبع خون در این سنین بر نوجوان و جوان حاکم باشد تا او بتواند برای روزگار آینده خود با استفاده از نیروی جوانی توشه برگیرد. هر جوانی باید آگاه باشد و متوجه شود که این طراوت و شادابی جوانی بیهوده به او عطا نگردیده است.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) به نقل از پدران بزرگوارشان در تفسیر این آیه:
وَ لاَ تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا ( قصص، 77)
می فرمایند:
سلامتی، نیرومندی، فراغت، جوانی، نشاط و بی نیازی خود را فراموش منما. در دنیا از آنها بهره برداری کن و متوجه باش که آن سرمایه های عظیم را به نفع معنویات و آخرت خود استفاده نمایی.»(14)
رهنمود امام بزرگوار(ع) مبنی براین است که جوانان از موهبت الهی که در این مرحله از زندگی در اختیار آنان قرار داده شده است، باید به نحو احسن در راه خیر بهره برداری نمایند و با تلاش و کوشش پی گیر، خود را برای زندگی پر مسئولیت که در آینده با آنان روبرو خواهند گردید، آماده نمایند.
دوران دوم
این دوران با پایان یافتن مرحله ی اول آغاز می شود و فصلی تازه در زندگی انسان شروع می گردد.مولای بزرگوار، امام رضا(ع) ویژگی های این مرحله را این گونه بیان می فرمایند:
« مرحله دوم از 25 سالگی تا 35 سالگی است. در این بخش از زندگی، صفرا با سیطره شگرفی بر شخص مستولی شده و بدن را اداره خواهد کرد و فرد برهمین حالت زندگی می کند تا این دوره سپری شده و به مرحله سوم برسد.»(15)
مرحله دوم، آغاز بالندگی و شکوفایی استعدادها و به ثمر رسیدن حاصل تلاش دوران اول می باشد در این دوران، فرد دارای ثبات اراده می باشد و به همین منوال همواره در زندگی به پیش می رود.
در این دوران حاکمیت صفرا بر بدن قابل مشاهده است. خاصیت صفرا سرد و مرطوب است و همین عامل سبب می شود که گرمی و شادابی دوران اول بتدریج به خاموشی گراییده و خصلت متانت و دور اندیشی و تفکر منطقی که از آثار حاکمیت صفرا بر بدن است، در رفتار فرد آشکار گردد.
این مرحله دورانی است که فرد سعی می کند با تکیه بر تجربیات دوران اول، آرامش روانی را در زندگی خود مستقر گرداند.
از ویژگی های بارز این دوران، رسیدن فرد به رشد عقلی و دوران پختگی و با تجربه بودن است. دراین مرحله است که عقل فرد به تکامل می رسد و همین امر موجب می شود که انسان دارای تجربیات فراوانی در زندگی گردد.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) در مورد تکامل عقلی این دوره می فرمایند:
« آخرین مرحله تکامل عقل در 35 سالگی است. پس از آن تجربه هاست که به کمال می رسد.»(16)
دوران سوم
پس از سپری شدن دوران دوم، دوران سوم که آغاز آن از 35 سالگی و پایانش در 60 سالگی است، شروع می شود.مولای بزرگوار، امام رضا(ع) ویژگی های این دوران را چنین بیان می فرمایند:
« سپس فرد وارد مرحله سوم زندگی می گردد که شصت سالگی ادامه پیدا می کند. در این مرحله طبع سودا بر بدن حاکم است.
از ویژگیهایی این دوران، مزّین شدن مرد به حکمت و پند و موعظه و شناخت و دور اندیشی و نظم دادن به امور و درستی نظر در عواقب امور و درستی عقیده می باشد و تغییرات زندگی او را دگرگون نمی سازد.»(17)
مرحله سوم عمر انسان دارای ویژگی های خاصی می باشد در این دوران، شخص بر اساس اینکه به تکامل عقلی نایل گردیده و بازیچه های محیطی دیگر او را فریب نمی دهند، و با گامهایی استوار و دنیایی تجربه از حاصل تلاش دورانهای گذشته به پیش می رود.
این دوران دارای ویژگی های خاصی است. در این دوران فرد حاصل تلاش یک عمر زندگی را مشاهده کرده است و از آنجائیکه دارای تجربیات فراوان است، سعی می کند دیگران را نیز در زمینه های مختلف راهنمایی کند.
فرد در این دوران مسئولیتی بس سنگین نسبت به خود و دیگران بر عهده دارد. ضمن اینکه باید تلاش کند خود را از خطاها و اشتباهات مصون و محفوظ نگه دارد، اطرافیان را نیز باید تا حد توان از مرتکب شدن خطاها و اشتباهات جلوگیری نماید.
پیامبر بزرگوار(ص) درمورد یکی از مسئولیت های خطیر افرادی که در این دوران بسر می برند، می فرمایند:
« خداوند به دو فرشته حافظ اعمال فرمان داده است که نسبت به بنده در سنین جوانی ارفاق کنند و چون فرد به چهل سالگی رسید، از آن پس تمام اعمال فرد را ثبت می نمایند.»(18)
کلام پیامبر بزرگوار(ص) مسئولیت این افراد را در این سنین به خوبی مورد بررسی قرار می دهد. چنین فردی در این دوران، وظیفه ای بس سنگین به عهده دارد؛ زیرا کوچکترین خطای او از دید و قلم حافظان اعمال انسان به دور نمی ماند.
دوران چهارم
این دوران با حاکمیت بلغم که حاصل آن ایجاد ناتوانی و سستی در فرد می باشد، آغاز می گردد.مولای بزرگوار، امام رضا(ع) ویژگی های این دوران را این گونه بیان می فرمایند:
« سپس فرد وارد مرحله چهارم زندگی می گردد. در این دوران بلغم حاکم بر بدن است دراین مرحله، شخص بر اثر پیری و ناتوانی به سوی نقص عیش، لاغری و کم شدن نیروی بدن و تباهی آن گام بر می دارد.
از ویژگی های این مرحله آن است که فرد، اشیا و کسانی را که با آنها در ارتباط بوده، فراموش می کند و نمی شناسد، در حضور مردم، چرت می زند و به هنگام خواب، بدخوابی بر او مستولی می گردد. گذشته ها را به یادنمی آورد و حوادث را فراموش می کند. عادات خود را از دست می دهد. روش دیرینه اش در زندگی تغییر می یابد. شادابی چهره اش خشک و چروکیده می شود. رویش ناخن ها و موهایش کم می گردد و همواره از نظر جسمی به قهقرا می رود؛ زیرا بلغم بر او مستولی گردیده و خصلت بلغم، سردی و خشکی است و سردی و خشکی از نظر جسمی بیانگر فنای تمام بدن می باشد.
که دراثر آن بدن نیروی خود را از دست می دهد.»(19)
مرحله چهارم، آخرین مرحله عمر انسان است. ضعیف و سستی بدن و ناتوانی اعضاء با از بین رفتن سلولهای بدن همراه است. به تحلیل رفتن بدن و سستی آن و کم شدن قدرت حافظه و ضعیف شدن تفکر از علائم بارز این دوران می باشد.
از خصوصیات دیگران این دوران تحلیل سلولهای جسمی و مغزی می باشد که به تبع آن فرد قدرت حافظه و یادگیری خود را به تدریج از دست می دهد.
علت بوجود آمدن این حالت در بدن، غلبه بلغم بر جسم و روان انسان می باشد.
از ویژگی های مهم این دوران آن است که سردی در نفس انسان جریان پیدا می کند و او را به حالت خمودی و سستی گرایش می دهد.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) در زمینه غلبه بلغم بر نفس انسان می فرمایند:
« و چون برودت بر او چیره شود فرد اندوهگین و محزون می گردد، افتاده، افسرده می شود و به فراموشی دچار می گردد.»(20)
این حالت در زمانی صورت می گیرد که بلغم سراسر وجود انسان را فرا گرفته باشد.
بنابراین چهار عامل؛ خون و صفرا و سودا و بلغم در رفتار شخصیتی انسان نقش به سزایی بر عهده دارند. در هر دوران یکی از این عوامل بربدن انسان مستولی و غالب می گردند و سه عامل دیگر را تحت سیطره خود قرار می دهند در دوران اول خون بر سه عامل دیگر غلبه پیدامی کند و در دوران دوم صفرا بر سه عامل دیگر برتری پیدا می کند و در مرحه سوم زندگی، سودا بر سه عامل دیگر غلبه دارد و در نهایت، در دوران چهارم که زمان پیری انسان می باشد، بلغم با تمام نیروی خود بر سه عامل دیگر غلبه پیدا می کند و انسان را به حالت خمودگی و سستی می کشاند.
این مرحله از پست ترین دوران زندگی انسان به شمار می رود؛ زیرا با بالا رفتن سن، قدرت تفکر و یادگیری کاهش می یابد و به اندازه قدرت تفکر و تعقل کودکان می رسد.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) می فرمایند:
« پست ترین درجات عمر آن است که عقل انسان به حد عقل کودک هفت ساله برسد.»(21)
چنین مرحله ای نهایت تنزل تعقل فرد می باشد. در چنین حالتی اندیشه درستی از فرد سر نمی زند و لذا دائماً حالت فراموشی در او مشاهده می گردد.
وقتی فرد در چنین مرحله ای قرار گرفته باشد، تمام تلاش خود را صرف آماده شدن به ورود به جهان آخرت می نماید و می داند که دیر یا زود به حضور حضرت باریتعالی خواهد رسید و لذا تمایلی برای ماندن دراین دنیا ندارد.
مطالعه طبایع چهار گانه در رفتار انسان از دیدگاه مولای بزرگوار(ع) قابل تأمل است و به بررسی عمیقی نیاز دارد. شخصیت انسان همواره در تحول زمان، بر اساس غلبه یکی از عوامل چهار گانه تأثیر می پذیرد و در هر دوران، انسان شخصیتی دگرگونه می یابد اما به نظر می رسد که شخصیت فطری انسان همواره از دگرگونی مبرّا است.
بنابراین می توان دریافت که شخصیت انسان همواره تحت تأثیر چهار عامل خون، صفرا، سودا و بلغم قرار دارد به طوری که این تغییرات در رفتار انسان در طول زندگی او به طور ملموس، قابل مطالعه و مشاهده می باشد.
پی نوشت ها :
1. عِرفانُ المَرءِ نَفسَهُ اَن یَعرِفَها باربعٍ طبائعَ وَ اربَعٍ دَعائِمش وَ اربَعةِ ارکانٍ فَطبایعُهُ: الدَمُ و المِرةٌ و الرّیحَ و البلغم...
( تحف العقول، ص 638).
2. الطّبایعَ اَربَعَةً: فمِنهُنَّ البَلغَمَ وَ هُو خصمٌ جَدَلٌ، وَ مِنهُنَّ الدَمش وَ هُو عَبدٌ زَنجیَّ وَ رُبَّما قَتَلَ العَبدُ سیَّدَةُ، وَ مِنهُنَّ الرِّیحُ و هُوَ مَلِکٌ یُداری. وَ مِنهُنَّ مِرةٌ وَ هیهاتَ هی الارضُ اذا ارتُّجتِ ارتجَّتُ بِما علیها ( عیون اخبار الرضا، ج2، ص 148).
3. إنَّ مَغیَّرَ الخَلقِ کَمَغیرِ الخَلقِ اِنَّکَ لا یَستطیعُ انَّ تُغَیِّرَ خُلقَهُ حَتّی تُغَیِّرُ خُلقَهُ ( نهج الفصاحه، ص 183).
4. کُلُّ شَیءٍ یُستَطاعُ، اِلّا ثَقَلَ الطِّباعِ ( میزان الحکمه، ج9، ص 4193).
5. إنَّ الخَلقَ مَنیحَةَ یَمنَحُهَا الله عَزَّ وَ جَلَّ خَلقَهُ، فَمِنهُ سَجیَّةٌ وَ مِنهُ نیَّةً عرض کردم کدام یک از این دو بهتر است؟ امام باقر علیه السلام فرمودند: صاحِبُ السُّجیَّةِ هو مَجبولٌ غَیرةُ وَ صاحِبُ النیَّةِ یَصبِرُ عَلَی الطَّاعَةِ تَصَبُّرَ، فهو اَفضَلَهُما ( اصول کافی، ج3، ص 158).
6. برای مطالعه بیشتر به کتاب خودشناسی، تألیف اچ.جی. ایستک و گلن ویلسون مراجعه شود.
7. روانشناسی، تألیف دکتر حمزه گنجی، ص 148.
8. اِنَّ اللهَ تعالی بُنَی الجسامَ عَلَی اربَعِ طبایعَ: وَ هِیَ المرَّتانِ و الدَّمَ و الدَّمَ و البَلغَمَ بِالجُملَةِ حارَّانِ وَ بارِدانِ قَد خُولِفَ بَینَهُما فَجَعَلَ الحارَّینِ لَیَّناً وَ بابساً و کذلکَ البارِذَینِ رَطَباً و بابساً ( بحارالانوار، ج63، ص 316).
9. ضَادَالنُّورَ بِالظُّلمَةِ و الوضوحَ بالبَهَمةِ و الجُمودَ بالبَلَلَ و الحَرُور بالصَّردِ مُؤلَّفَ بَینَ متعادِباتِها، مُقارِنٌ بَینَ مُبتایناتِها مُقَرَّبَ بَینَ مُتباعِداتِها، مُفَرِّقَ بَین مُتذایناتِها ( حدیث تربیت، ج3، ص 6).
10. ثُمَّ فَوقَ ذلِکَ علی اربَعَةِ اجزاءٍ مِنَ الجَسَدِ وَ عَلَی الرَّأُس و الصَّدرِ و الشَّر اسباب و أَسفَلُ البَطنِ. وَاعلَم، اَنَّ الرَّاسَ و الأذنین و العَینَینَ و المَنخَزینِ و القَمِ و الانَفَ مِنَ الدَّمِ، وَ انَّ الصُّدرَ مِنَ البَلغَمِ و الرِّیحَ، وَ انَّ الشَّراسیفَ مِنَ المِرَّةِ الصُّفراءی و انَّ اسفَلَ البَطنی مِنَ المِرَّةِ السّوداءِ ( بحارالانوار، ج62، ص 317)
11. وَاعلَمَ انَّ احوالَ الَّتی بَناءُ اللهُ علیها وَ جَعَلَهُ مُتَضَرِّفاً بِها فاِنَّها اربَعةَ احوالٍ: الحالَةُ الاُولی: الخَمسَ عَشَرَ سَنَةٌ إِلَی خَمسةِ وَ عِشرینَ سَنَةَ وَ فیها شَبابَهُ وَ حُسنُهُ وَ بهاتُهُ وَ سُلطانُ الدَمِ فِی جِسمِهِ ( بحارالانوار، ج62، ص 317)
12. فاذا حَلَّت بِه الحرارَةَ اَشِر وَ بَطِرَ وارتاحَ و قَتَلَ وَ سرَقَ وَ بَهجَ و استَبشَرَ وَ فَجَرَ وزَنا وَ بَذخَ ( تحف العقول، ص 640).
13. یا مَعشَرَ الفِتیان، حَصَّنُوا اَعراضَکُم بِالاذَبِ وَ دینَکُم بالعِلمِ . ( الحدیث، ج2، ص 8).
14. لا تَنسَ صَحَّتَکَ وَ قُوَّتَکَ وَ فَراغَکَ وَ شَبابَکَ و نشاطَکَ وَ غِناکَ وَ اَن تَطلُبَ بِهِ الاخِرَةِ ( الحدیث، ج2، ص 368).
15. ثُمَّ الحالَةَ الثّانیةُ مِن خَمسَةِ وَ عِشرینَ سنةَ الی خمسٍ وَ ثلاثینَ سنةَ و فیها سُلطانٌ المِرَّةِ الصّفراءُ و قُوَّةٌ غَلَبتِها عَلی الشَّخصِ وَ هِیَ اَقوی ما یکونٌ وَ لا یزالُ کَذلِکَ حَتّی یَستُوفِی المُدَّةِ المدکُورَةَ وَ هِیَ خَمسُ وَ ثلثوُنَ سَنَةً ( بحارالانوار، ج62، ص 317).
16. وَ یَنتَهی عَقلُهُ خمسٍ وَ ثَلثینَ وَ ما کانَ بعدَ ذلِکَ فَبِالتَّجارُبِ ( حدیث تربیت، ج2، ص 22).
17. ثُمَّ یَدخُلُ فی الحالَةِ الثّالِثَةِ اِلَی اَن تَتکامَلَ مُدَّةُ العمرِ ستینَ سَنةً فیکونُ فی سُلطانِ المِرَّةِ السُّوداءِ و هِیَ سِنُّ الحِکمَةِ و المَوعِظَةِ وَ المَعرِفَةِ و الدَّاریَّةِ و انتظَامُ الامورِ وَ صِحَةِ النَّظَرِ فی العَواقِبِ وَ صِدقِ الرَّایِ و ثُباتِ الجاشِ فی التَّصَرُّفاتِ..( بحارالانوار، ج62، ص 317).
18. قالَ اللهُ تعالی لِلحافظَینِ اَنی ارفقا بِعَبدی فی حَداثَةِ سُنَّةِ فاذا بَلَغَ الاربَعینَ اَحفظاةُ وَ حقَّقاهُ .
( حدیث تربیت، ج3، ص 133).
19. ثُمَّ یَدخُلِ فی الحَالَةِ الرَّابِعَةِ وَ هِیَ سُلطانٌ البَلغَمِ وَ هِیَ الحالَةُ الّتی لا یَتَحَوَّلَ عَنها ما بَقِی الالهَزمِ وَ نَکذَ عیشّ و ذَبولٌ وَ نَقص فی القُوةِ و فسادَ فی کونِهِ و نُکتٌ انَّ کُلَّ شیءٍ کان لا یَعرِفُه حَتّی یَنامَ عِندالقَومِ وَ یسهَرَ عِندالنَّومِ وَ لا یتَذکَّرُ ما تُقَدَّمُ وَ یَنسی ما یُحدثُ فی الاوقاتِ وَ یَذیلٌ عَودَةُ وَ یَتَغَیَّرُ مَعهودَةُ وَ یَجُفٌ ماءَ رَونَقِهِ وَ بَهائِهِ. وَیقِلَ بَیتِ شَعِره و اظفارِهِ و لا یَزالُ جسمُه فی اِنعکاسِ و اَدباری ما عاشَ لانَّهُ فی سلطانٍ المِرَّةِ البَلغَمِ و هو باردٌ و جامدٌ. فَجُودُهس و بَردُهُ یکونَفناءَ کُلَّ جسمٍ یستُولیَ عَلیهِ فی آخِرَ القُّوةِ البَلغَمَیَّةِ. ( بحارالانوار، ج62، ص 318-317).
20. وَاذا کانَت باردةٌ اهتَمَ وَ حَزِنَ و استکانَّ و دَبَلَ وَ نَسِیَ. ( تحف العقول، ص 640).
21. إنَّ اَرذَلَ العُمرِ اَن یَکونَ عَقلَهس عَقل ابنِ سَبعٍ سِنینِ ( الحدیث، ج1، ص 210).
ژاله فر، تقی، (1386)، روانشناسی از دیدگاه مکتب اسلام، زنجان: نیکان کتاب، چاپ دوم