نویسنده: دکتر شهریار شهیدی
شادی یک حالت ذهنی یا احساسی است که مانند خشنودی، رضایت، لذت، و خوشی توسط انسان ادراک می شود. شادی از دیدگاه های مختلف بررسی می شود. متفکران مذهبی و فلاسفه معمولاً شادی را به عنوان «زیستن در چارچوب یک زندگی مطلوب» تعریف کرده اند. از این دیدگاه، شادی صرفاً یک هیجان نیست، بلکه نوعی شکوفایی و دست یابی به حقیقت محسوب می شود. امروزه روان شناسان با اشاره به اصطلاحاتی چون «به زیستی» و «کیفیت زندگی» درباره ی پدیده هایی بحث می کنند که محور اصلی آن ها شادی است و شادی تجربه هایی را شامل می شود که فلاسفه از آن ها به عنوان «لذت» یا «کام جویی» یاد می کنند.
در تعالیم بودایی، شادی نقش محوری دارد. در این آیین، شادی به معنی رهایی از رنج ها و آلام بشری، از طریق پیمودن آن چه آن را طریقت هشت مرحله ای می نامند، امکان پذیر است. مراحل این طریقت بسیار شبیه به آیین مقدس زرتشتی مبنی بر گفتار نیک، کردار نیک، و پندار نیک است و در سه قالب خرد یا پراجنا یعنی نگرش و نیت صحیح (نیک)، رفتار اخلاقی یا شی لا یعنی گفتار، عمل، رزق و کسب درآمد پسندیده و انضباط ذهنی یا سمادی یعنی تلاش، تفکر، و تمرکز نیکو خلاصه می شود. از دیدگاه بودا، شادی نهایی زمانی کسب می شود که انسان بر هر نوع آرزو و خواسته ای غلبه کند و بتواند از آن چشم پوشی کند.
تعریف ارسطو از شادی «فعالیت روح باتقوا و پرهیزکار انسان براساس شعور و استدلال» بود. شادی از دید ارسطو، تنها با به کارگیری عقل و منطق در کنار تلاش برای گام نهادن در طریقت معنوی، امکان پذیر می شود.
در مذهب کاتولیک، فیلسوف و قدیس نامی، توماس آکوئیناس، در قرن سیزدهم میلادی، «شادی متبرک» را ادراک ذات الهی در جهان پس از مرگ می دانست. او معتقد بود تنها کسانی که در بهشت به سر می برند، می توانند خداوند را به طور مستقیم و برای ابد درک کنند و این ادراک به منزله ی شادی واقعی است. در حالی که زندگان فقط قادر به درک غیرمستقیم خداوند هستند و درک خدا تنها از طریق میانجیگر امکان پذیر است. پاپ جان بیست و دوم در قرن چهاردهم میلادی، تجربه ی این شادی جاودانه را تا قبل از روز قیامت، غیرممکن اعلام کرد و رسماً نظر توماس آکوئیناس را تأیید کرد.
روان شناسان تنها پس از محبوب شدن نهضت روان شناسی مثبت نگر، و طی چند دهه گذشته، به بحث و بررسی علمی درباره ی مفهوم شادی علاقه مند شدند. یکی از مورد قبول ترین تعاریف توسط روت وین هوون هلندی ارائه شده است، وین هوون می نویسد: «شادی به طور کلی به میزان و درجه ای از مطلوبیت گفته می شود که انسان بر اساس آن کیفیت زندگی فردی خود را به عنوان یک کل ارزیابی می کند.» به عبارت دیگر، مقدار علاقه ی فرد به زندگی شخصی خود، میزان شادی فرد محسوب می شود. واژگان کلیدی که در این تعریف کلی از آن ها استفاده شده است، شامل موارد ذیل می شود:
1) میزان و درجه: واژه ی شادی نشان دهنده ی درک کمال مطلوب زندگی نیست، بلکه نشان دهنده ی مقدار و میزان کیفی است. مفهوم شادی به مفاهیمی چون قد و وزن که قابل درجه بندی است و کم تر یا بیش تر بودن نسبت به چیزی، شبیه است. هنگامی که می گوییم فردی شاد است، این بدین معنی است که وی زندگی خود را بیش از آن که نامطلوب بداند، مطلوب می پندارد.
2) فردی بودن: واژه ی شادی تنها برای تشریح حالت یک نفر قابل استفاده است و نمی توان آن را درباره ی جمع به کار گرفت، پس نمی توان گفت که یک ملت شاد است. در بهترین حالت می توانیم بگوییم که بیش تر شهروندان در یک جامعه خود را شاد ارزیابی می کنند. شادی نشان دهنده ی آن است که افراد به نوعی قدر و منزلت زندگی را می دانند، و این احساس پدیده ای ذهنی و فردی محسوب می شود، پس نمی توان یک معیار «عینی» برای سنجش شادی یافت؛ فردی که احساس می کند شاد است واقعاً شاد است.
3) ارزیابی یا قضاوت کردن: واژه ی شادی هنگامی استفاده می شود که انسان درباره ی کیفیت زندگی خویش دست به یک ارزیابی کلی بزند، این قضاوت خود نشانگر یک فعالیت عقلانی است؛ دست یافتن به ارزیابی مستلزم سنجیدن تجربه ها در گذشته و تخمین زدن کیفیت تجربه ها در آینده است. هر دو عمل نیازمند طبقه بندی کردن واقعیت ها در گروه های مشخص شناختی و هم چنین ارزیابی اولویت ها و ارزش های نسبی است.
پس شادی صرفاً مجموعه ای از لذت ها نیست، بلکه نوعی ساخت و ساز شناختی نیز محسوب می شود که افراد با کنار هم قرار دادن تجربه ها به آن می رسند. وین هوون از این مفهوم سازی نتیجه می گیرد که واژه ی شادی برای افرادی که ذهن آن ها از پویایی و استدلال کافی برخوردار نباشد، قابل استفاده نیست.
نمی توان گفت کسی که قادر به ارزیابی کلی و شخصی از زندگی خود نیست، شاد است یا نه. لذا مفهوم شادی را، که یک انسان بالغ را تحت تأثیر قرار می دهد، نمی توان درباره ی حیوانات، نوزادان یا عقب ماندگان ذهنی و افراد روان پریش به کار برد، اما در این قضاوت انسانی، ارزیابی کل زندگی بررسی می شود؛ یعنی این ارزیابی، عملی شناختی است که براساس ارزش ها و اولویت های فرد شکل می گیرد و در این ارزیابی کل معیارها توسط فرد یک پارچه می شود.
4)زندگی به عنوان یک کل: روان شناسان واژه ی شادی را برای مشخص کردن رضایت از جنبه های خاصی از زندگی چون ازدواج یا شغل استفاده نمی کنند، شادی به رضایت از کل زندگی اشاره دارد. این امر تجربه های آینده، حال و گذشته را پوشش می دهد. البته این امر به این مفهوم نیست که همه ی چیزهایی که تجربه می شود در ارزیابی دارای وزن برابری است. ارزیابی با یک سازمان دهی و وارسی همراه است و در این فرایند ممکن است به برخی جنبه ها تأکید شود و برخی جنبه ها با غفلت روبه رو شود.
5) مطلوب بودن: شادی مستلزم این است که انسان قدر جنبه های گوناگون زندگی را بداند و بفهمد تا چه اندازه چیزی را دوست دارد. این تصمیمی آگاهانه است و قضاوت های فرد، با پیوستاری مرتبط است که از «قدر چیزی را دانستن» تا «خوار و کوچک شمردن چیزی» و از عشق تا تنفر را در بر می گیرد. مطلوب بودن، احساس خوشایندی است که از یک تجربه عاطفی مستقیم ناشی می شود و در حقیقت جزء عاطفی شادی را تشکیل می دهد.
منبع مقاله :
شهیدی، شهریار؛ (1388)، روان شناسی شادی (آشنایی با آخرین نظریه ها و پژوهش های علمی)، تهران: نشر قطره