شناخت قاریان

قرآن و قرائت های هفت گانه (1)

درباره قرائت های هفت گانه ی مشهور، آرا و نظریات مختلفی از طرف دانشمندان اسلامی ابراز و مطرح شده است.
شنبه، 4 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حمیده جبل عاملی
موارد بیشتر برای شما
قرآن و قرائت های هفت گانه (1)
قرآن و قرائت های هفت گانه ( 1 )
 

نویسنده: حضرت آیت الله حاج سید ابوالقاسم خوئی ( ره )
مترجم:
محمد صادق نجمی
هاشم هاشم زاده هریسی
 

شناخت قاریان

عدم تواتر قرائت های هفت گانه

درباره قرائت های هفت گانه ی مشهور، آرا و نظریات مختلفی از طرف دانشمندان اسلامی ابراز و مطرح شده است.
عده ای از دانشمندان اهل سنت، معتقدند که همه ی قرائت های هفت گانه، به طور تواتر(1) به خود رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) می رسد که پیامبر اسلام قرآن را با این قرائت های هفت گانه می خوانده است. بعضی از علما این عقیده را معروف و مشهور دانسته اند و از سبکی نقل گردیده است که وی همه ی قرائت های ده گانه را متواتر می داند.(2) ابوطالب از احمد بن حنبل نقل نموده است که مردم قرآن را از نافع فرامی گرفتند ولی در نقل حدیث چیزی نبود و دوری از ابن معین نقل نموده که نافع مورد اعتماد است. نسائی می گوید که: نافع ایرادی ندارد. ابن حیان نیز نافع را از افراد مورد اعتماد به شمار آورده است و بعضی دیگر پا را فراتر نهاده، خیال کرده اند که هر کس این قرائت های هفت گانه را متواتر نداند، کفر ورزیده و عقیده او مخالف با اسلام است، این نظریه به مفتی اندلس ابوسعید فرج بن لب نسبت داده شده است.(3)
ولی عقیده ی معروف در میان شیعه این است که این قرائت ها به طور متواتر نقل شده است و انتساب آن ها به پیامبر قطعی نیست بلکه بعضی از قرائت ها یک نوع اجتهاد از طرف خود قاریان بوده، پاره ی دیگر هم به صورت «خبر واحد» از پیامبر اسلام نقل شده است نه به طور تواتر و این نظریه را عده ای از محققین و دانشمندان اهل سنت نیز پذیرفته اند. به نظر ما این عقیده در میان علما مشهورتر از نظریه های دیگر است در توضیح آن، نخست دو موضوع را بیان می کنیم:
موضوع اول: تمام مسلمانان با وجود اختلافات زیاد فکری و عقیدتی، در این مطلب اتفاق نظر دارند که راه ثابت شدن قرآن منحصر به تواتر است و قرآن مجید تنها از راه تواتر و نقل های فراوان و یقین آور ثابت شده است و راه دومی هم ندارد.
عده ی زیادی از دانشمندان شیعه و سنی بر این مطلب چنین استدلال کرده اند: با توجه به این که قرآن اساس اسلام و معجزه ی آسمانی برای گواه نبوت است، بدین جهت از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است، به طور طبیعی علل و انگیزه ها برای نقل آن، در میان مسلمانان زیاد بوده است. هر خبر که از چنین اهمیت فوق العاده ای برخوردار باشد، علل و دواعی بر نقل آن زیاد باشد، طبیعتاً فراوان نقل می شود و به حد تواتر می رسد و نقل کنندگان آن بیش تر خواهد بود.
بنابراین هر سخنی که به طور تواتر نقل نشود بلکه به صورت «خبر واحد» باشد، معلوم است که آن سخن جنبه ی قرآنی نداشته، از اهمیت برخوردار نبوده است و این است که از قرآن محسوب نمی شود.
سیوطی می گوید: قاضی ابوبکر در انتصار چنین آورده است که گروهی از دانشمندان فقه و کلام معتقدند که اگر آیه ای با خبر واحد نقل گردد، در حکم قرآن خواهد بود. گرچه به یقین نتوان آن را جزء قرآن دانست.
ولی به دلیلی که گفته شد، بطلان این نظریه واضح و روشن است زیرا اگر موضوعی با کثرت دواعی و انگیزه های نقل، به صورت خبر واحد نقل شود، دلیل بر کذب و دروغ بودن آن خواهد بود، چون اگر صحت داشت، با آن همه علل و موجبات نقل، به طور فراوان و تواتر نقل می شد.
مثلاً اگر تنها یک یا دو نفر ورود سلطانی را به شهری خبر دهند در صورتی که ورود سلطان به آن شهر چیزی نیست که برای مردم مخفی بماند، اگر غیر از آن دو نفر این خبر را نقل نکند، شنونده در دروغ بودن این خبر تردیدی به خود راه نمی دهد و به دروغ بودن آن حکم می کند و این خبر موجب آن نخواهد بود که تشریفاتی را که در موقع ورود یک سلطان به یک شهر انجام می پذیرد، انجام دهد.
با این بیان به خوبی روشن می شود که اگر سخنی با خبر واحد نقل گردد و به خدا نسبت داده شود، دلیل قطعی بر این است که آن سخن کلام خدا نیست و از قرآن محسوب نمی شود و هنگامی که دروغ بودن آن ثابت گردید، حکمی هم که از چنین آیه استفاده شود، قابل تعبد نمی باشد و امکان ندارد که عمل کردن به چنین حکمی شرعاً واجب و لازم باشد.
به هر صورت تمام مسلمانان در این مطلب اتفاق نظر دارند که ثابت شدن آیات قرآن، تنها از راه تواتر و نقل های پیاپی و یقین آور می تواند باشد و از طرف دیگر معلوم است که در میان متواتر بودن آیات قرآن با متواتر بودن قرائت ها، کوچک ترین ارتباط و ملازمه ای وجود ندارد. ممکن است در عین این که خود آیات قرآن متواتر باشند، قسمتی و یا تمام قرائت های هفت گانه متواتر نباشند زیرا متواتر بودن قرآن دلیل بر تواتر قرائت ها نیست، چنان که دلایل نفی تواتر قرائت ها دلیل بر عدم تواتر آیات قرآن نمی تواند باشد و بعداً در این باره مشروحاً بحث خواهیم نمود.
موضوع دومی که می تواند در بحث عدم تواتر قرائات مؤثر و روشنگر باشد، آشنا بودن با خود قاریان و چگونگی نقل و ناقلان آن هاست و قاریان مشهور هفت نفرند که در این جا شرح حال آنان را یکایک می آوریم و سپس به شرح حال سه تن دیگر که بر این هفت تن اضافه نموده اند، می پردازیم.

عبدالله بن عامر دمشقی

نام وی عبدالله بن عامر دمشقی و کنیه اش«ابوعمران»، ملقب به «یحصبی» است. وی قرآن را از مغیرة بن ابی شهاب فراگرفته است.
هیثم بن عمران می گوید: عبدالله بن عامر در دوران ولید بن عبدالملک رئیس اهل مسجد بود.
هیثم، عبدالله را از قبیله ی حمیر می دانست و به نسبت وی خرده می گرفت.
ابو عَمر دانی می گوید که: عبدالله بن عامر پس از بلال بن ابی درداء قضاوت شام را به عهده گرفت... اهل شام او را در قرائت قرآن پیشوای خویش قرار دادند.
ابن جزری می گوید: در سند و طریق ابن عامر اقوال و نظریه های مختلفی وجود دارد که تعداد آن ها به نه قول بالغ می باشد ولی در میان این همه اقوال، صحیح تر همان قول و گفتار بعضی از رجال نویسان است که می گویند: « معلوم نیست ابن عامر قرائت را از چه کسی فرا گرفته است.»
عبدالله سال هشتم هجری متولد و سال صد و هجده درگذشته است.

راویان ابن عامر

قرائت ابن عامر را دو نفر با چند واسطه نقل نموده اند: هشام و ابن ذکوان.
1- هشام، کنیه اش ابن عمار فرزند نصیربن مسیره است و قرائت را نزد ایوب بن تمیم فرا گرفته، بر وی عرضه نموده است.
رجال شناسان درباره ی هشام دو نظریه مختلف اظهار نموده اند: یحیی بن معین درباره ی هشام می گوید که: وی مورد وثوق است و نسائی می گوید: عیبی ندارد، دارقطنی چنین نظریه می دهد که « او مرد راستگو و جلیل القدر است.»
ولی برعکس این نظریه ها بعضی رجال شناسان او را تخطئه نموده اند: آجری از ابی داوود نقل می کند که: ابوایوب سلیمان بن عبدالرحمان از هشام بهتر است زیرا هشام چهارصد حدیث مسند نقل نموده که هیچ یک حقیقت ندارد.
ابن داوود می گوید: من یک زمان تصمیم گرفتم که از نقل نمودن حدیث های هشام خودداری کنم زیرا او حدیث فروش بود!
صالح بن محمد می گوید: هشام برای نقل نمودن حدیث پول می گرفت و تا پول نمی گرفت، حدیث نقل نمی کرد.
مروزی می گوید: احمد از هشام یاد نمود، آن گاه چنین گفت که: وی متلّون، دورو و مرد سبکی بود، سپس درباره ی مخلوق بودن لفظ قرآن از وی مطلبی نقل کرد و آن را انکار نمود و سخن را بدین جا کشانید که: اگر کسی در پشت سر وی نماز بخواند، باید نمازش را اعاده کند!
مؤلف: در مورد این که چه کسانی از هشام نقل قرائت نموده اند، اختلاف هست. باید به «طبقات القراء» و غیر آن مراجعه شود.
2- ابن ذکوان دومین راوی ابن عامر است. نام وی عبدالله فرزند احمد بن بشیر می باشد و گاهی او را بشیر بن ذکوان می گویند قرائت را از ایوب بن تمیم فرا گرفته و به وی ارائه نموده است.
ابوعمر و حافظ می گوید که: وقتی کسائی به شام وارد شد، ابن ذکوان قرائت را از وی فرا گرفت.
تولد ابن ذکوان، روز عاشورا سال 173 و وفاتش سال 242 واقع شده است.
مؤلف: ناقلان ابن ذکوان نیز همانند ناقلان هشام، شناخته نشده اند.

ابن کثیر مکی

نام وی عبدالله فرزند کثیر بن عبدالله بن زاذان بن فیروزان بن هرمز است. از اهالی مکه و از قبیله ی «دار» بوده، از نظر نسبت اصالتاً ایرانی می باشد.
بنا به نوشته کتاب التیسیر، ابن کثیر قرائت را در پیش عبدالله بن مسائل خوانده، به وی عرضه نموده است. حافظ ابوعمر و گروه دیگری از علما این نظریه را پذیرفته، آن را قطعی دانسته اند ولی حافظ ابوالعلاء همدانی آن را ضعیف و غیرمشهور دانسته است.
ابن کثیر قرائت خود را به مجاهد بن جبر و درباس غلام ابن عباس نیز عرضه نموده است و آنان هم تأییدش کرده اند.
ابن کثیر سال 45 در مکه متولد و سال 120 وفات نمود.(4)
علی بن مدینی درباره ی ابن کثیر می گوید: او مورد اعتماد و وثوق است. ابن سعد نیز او را توثیق نموده، سپس می گوید: نظر عمر دانی این است که او قرائت را از عبدالله بن سائب مخزومی فرا گرفته است، ولی مشهور این است که او قرائت را از مجاهد یاد گرفته است.(5)

راویان ابن کثیر

قرائت ابن کثیر را دو نفر به چند واسطه نقل نموده اند: بزی، قنبل.

1 - بزی:

احمد فرزند محمد بن عبدالله بن قاسم بن نافع بن اُبِیّ که بشّار نام داشت اصلاً ایرانی و اهل همدان است و به دست سائب مخزومی مسلمان گردید. درباره ی وی نیز دو نظریه مختلف نقل شده است:
ابن جزری می گوید: او استاد و محقق و دارای حافظه ی قوی بود. در سال 170 متولد و سال 250 وفات نموده است.(6) بزی قرائت را نزد ابوالحسن احمد بن محمد بن علقمه معروف به «قواس» و در نزد ابوالاخریط وهب بن واضح مکی و عبدالله بن زیاد بن عبدالله بن یسار مکی فراگرفته است.(7)
عقیلی می گوید: او دروغگو و غیرقابل اعتماد است. ابوحاتم می گوید: او در نقل حدیث غیرقابل اعتماد و ضعیف است و من از او حدیث نقل نمی کنم.(8)
مؤلف: بحث درباره ی کسانی که از وی قرائت اخذ نموده اند، همان است که در راویان دیگر گذشت و وضع راویان وی از نظر مورد اعتماد بودن روشن نیست و باید به کتاب هایی که طبقات قاریان را شرح داده اند، مراجعه شود.

2 - قنبل:

محمد فرزند عبدلرحمان خالد بن محمد، کنیه اش ابوعَمرو، وی از خانواده ی مخزوم و آزاد شده ی آنان و اهل مکه می باشد.
قرائت را به احمد بن محمد بن عون نبال عرضه نموده، از وی فرا گرفته است و هم او بوده که قنبل را در مکه به جای خود قرار داد و وظیفه ی قرائت را به عهده ی وی واگذار کرد. قبل از بزی نیز قرائت نقل نموده است و در حجاز ریاست تعلیم قرائت به وی واگذار شد و در مکه جزو نیروی انتظامی بود. سال 195 متولد و سال 291 وفات نمود.(9)
قنبل بعدها به مقام ریاست و سرپرستی شرطه رسید و همین عمل سبب بر هم خوردن عادت و روش وی گردید و هر چه سنش بالا می رفت، تغییر بیش تری در روش او پدیدار می گردید تا آن جا که هفت سال، پیش از وفاتش، مقام معلمی و تعلیم قرائت قرآن را ترک نمود.(10)
مؤلف: درباره ی کسانی که از قنبل نقل قرائت نموده اند، همان اختلاف است که درباره ی راویان و ناقلان دیگر بود.

عاصم بن بهدله ی کوفی

ابوبکر عاصم فرزند ابی النجود اسدی و از آزادشدگان خاندان اسد و اهل کوفه است.
قرائت را به زر بن حبیش و ابوعبدالرحمان سلمی و ابوعمرو شیبانی عرضه نموده، از آنان فراگرفته است.
ابوبکر بن عیاش می گوید: عاصم به من گفت: کسی حرفی از علم قرائت به من یاد نداد مگر عبدالرحمان سلمی، من از نزد او برگشتم و آن چه فراگرفته بودم، به «زر» عرضه می داشتم و از تأیید او نیز برخوردار می شدم.
حفص می گوید: عاصم نقل نمود که هر چه از قرائت به تو یاد داده ام، همان است که در نزد ابوعبدالرحمان سلمی یاد گرفته ام که او نیز از علی بن ابی طالب فراگرفته بود و هر چه از قرائت به ابوبکر بن عیاش یاد داده ام، همان است که در نزد زر بن حبیش یاد گرفته ام که وی نیز از ابن مسعود فراگرفته بود.(11)
ابن سعد می گوید: عاصم مورد اعتماد بود ولی اعمش با حافظه تر از وی بوده است.
عبدالله بن احمد از پدرش نقل می کند که عاصم ابتکار و روش خاصی در علم قرائت داشت و مرد مورد اعتماد، رئیس و پیشوای قاریان قرآن و از طرفداران عثمان بود.

بیشتر بخوانید: فضائل و آثار قرائت قرآن


یعقوب بن سفیان می گوید: او مورد اعتماد است ولی با این حال گفتار و حدیثش خالی از ضعف و تزلزل نیست.
ابن علیه نیز درباره ی عاصم ایراد گرفته،چنین می گوید که: از روایات و ناقلین حدیث هر کس به نام عاصم بوده، کم حافظه بوده است.
نسائی می گوید: عاصم عیبی ندارد، ولی به نظر ابن خراش حدیث وی قابل رد و انکار است به عقیده ی عقیلی عاصم به جز بدحافظه بودن عیب دیگری ندارد.
به گفته ی دارقطنی حافظه ی عاصم قابل ایراد است. حماد بن سلمه می گوید: عاصم در آخر عمرش قوه ی تمییز را از دست داده بود. عاصم سال 127 یا 128 از دنیا رفته است.(12)

راویان عاصم

قرائت عاصم بن بهدله را دو نفر بدون واسطه از وی نقل نموده اند: حفص و ابوبکر.
1- حفص فرزند سلیمان از قبیله ی اسد است که ربیب یعنی فرزند همسر عاصم بود.
ذهبی می گوید: حفص در نقل حدیث حافظه ی خوبی نداشت ولی در قرائت قرآن مورد اطمینان بود، قرائت را ضبط و حفظ می نمود. حفص چنین گفته است که: در قرائت عاصم با وی هیچ مخالفتی ننموده مگر در یک حرف از سوره ی روم(اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ )(13) که حفص کلمه ی «ضعف» را با ضم ضاد، ولی «عاصم» با فتح آن، قرائت نموده است. تولد حفص سال 90 و وفاتش سال 180 واقع گردیده است.(14)
نظر رجال شناسان درباره ی حفص: ابن ابی حاتم از عبدالله بن احمد بن حنبل از پدرش احمد بن حنبل نقل می کند که: حفص، متروک الحدیث و غیرقابل اعتماد است. عثمان دارمی و دیگران از ابن معین نقل نموده اند که: حفض مورد اعتماد نیست. ابن مدینی می گوید: وی در نقل حدیث ضعیف و غیرقابل اطمینان است، این است که من از وی به طور عمد حدیث نقل نمی کنم. بخاری می گوید: رجال شناسان او را ترک نموده اند.
مسلم می گوید که: وی متروک است. نسائی می گوید: او مورد اعتماد نیست و حدیث های وی قابل ضبط نیست. صالح بن محمد گوید: احادیث وی قابل ضبط نیست زیرا تمام احادیثش دروغ و بی اساس می باشد. به عقیده ی ابن خراش، حفص دروغگو و متروک و کار وی حدیث سازی بود و به عقیده ی ابن حیّان، حفص سند احادیث را تغییر می داد و برای حدیث های بی سند، سند جعل می نمود و واسطه ها را به مأخذ حدیث می رسانید. ابن جوزی در کتاب موضوعات از عبدالرحمان ابن مهدوی نقل می کند که او درباره ی حفص می گوید: به خدا سوگند! جایز نیست که از وی روایتی نقل شود. دارقطنی می گوید: حفص در نقل حدیث ضعیف است. ساجی گوید: حفص از جمله ی افرادی است که حدیثش از بین رفته، در نزد وی به جز مشتی دروغ باقی نمانده است.(15)
مؤلف: این بود نظریه رجال شناسان درباره ی حفص و اما بحث درباره ی راویان و نقل کنندگان از وی همان است که در راویان قرائت های دیگر بیان شد که راویان وی نیز افرادی مجهول و ناشناخته می باشند.
2- اما ابوبکر: نام وی شعبه فرزند عیاش بن سالم حناط از قبیله اسد و کوفی است.
ابن جزری درباره ی وی می گوید: که قرائت خویش را سه بار بر عاصم عرضه نموده، بر عطاء بن سائب و اسلم منقری نیز عرضه داشته است. شعبه یک قرن تمام زندگی نمود ولی هفت سال و بنا به نقل دیگر، بیش از هفت سال قبل از فوتش دست از قرائت کشید و با قرائت فاصله گرفت.
وی پیشوای بزرگ در قرائت و احکام و از دانشمندان با عمل بود و گاهی می گفت که: من به تنهایی نصف اسلامم! او از علمای اهل سنت بود و در موقع مرگش که خواهر وی گریه می نمود، بدو گفت: به آن گوشه ی خانه نگاه کن! من در همین گوشه هیجده هزار بار ختم قرآن نموده ام. او در سال 95 متولد و سال 193 و بنا به نقل دیگر سال 194 وفات نموده است.(16)
عبدالله بن احمد بن حنبل درباره ی ابوبکر از پدرش نقل نموده است که او مورد اعتماد بود ولی زیاد اشتباه می کرد. عثمان دارمی درباره اش می گوید: در نقل حدیث خیلی مورد اعتماد نیست.
ابن ابی حاتم می گوید: من از پدرم درباره ی ابوبکر بن عیاش و ابوالاحوص سؤال نمودم در پاسخ گفت: هیچ یک از آن ها را تأیید نمی کنم.
ابن سعد می گوید: وی مورد اعتماد و راستگو بود و با احادیث و پاره ای از علوم دیگر آشنایی داشت ولی زیاد اشتباه می نمود.
یعقوب بن شیبه می گوید که: در حدیث وی ضعف و تزلزل وجود دارد.
ابونعیم می گوید: در میان شیوخ و بزرگان ما کسی نیست که بیش از ابوبکر دارای اشتباه باشد. بزاز می گوید که: او حافظه نداشت و احادیث را حفظ نمی نمود.(17)

ابوعَمربصری

نام او زبّان فرزند علاء بن عمار مازنی و از اهالی بصره است و بنا به عقیده ی بعضی از رجال شناسان، وی اصلاً ایرانی بوده است.
او و پدرش از ترس حجاج به حجاز فرار نمودند. قرائت را در مکه و مدینه فرا گرفت. او در کوفه و بصره نیز از افراد زیادی قرائت را آموخت، به طوری که در میان تمام قاریان هفت گانه از نظر تخصص کسی بدو نمی رسد.
مردم شام تا قرن پنجم از قرائت ابن عامر پیروی می نمودند ولی پس از این تاریخ قرائت او را ترک نمودند زیرا مردی از اهل عراق وارد شام گردید و در مسجد اموی قرائت ابوعَمر بصری را به مردم تعلیم و تلقین نمود و افراد زیادی به دورش جمع شدند و پس از آن تاریخ، تدریجاً قرائت ابوعمر در شام نیز معمول شد.
اصمعی از ابوعَمر نقل نموده که وی می گفت: در میان پیشینیان کسی را سراغ ندارم که داناتر از من باشد. ابوعمر سال 68 متولد گردید و عده زیادی گفته اند که سال 154 وفات نموده است.(18)
دوری از ابن معین نقل نموده که: ابوعمر ثقه و مورد اعتماد است.
ابوخیثمه گوید: ابوعَمر علاء ایرادی نداشت ولی نمی توانست مطلبی را حفظ کند.
نصربن علی جهضمی از پدرش نقل می کند که شعبه به من گفت: در قرائت ابوعَمر دقت کن! از هر قرائتی که پیروی می کند، بنویس زیرا که او در آینده ی نزدیک برای مردم استاد قرائت خواهد شد.
ابومعاویه از هری نقل می کند که: ابوعَمر به اقسام قرائت ها و الفاظ عرب آشناتر و اطلاع او بر سخنان زیبا و کمیاب عرب و فصیح ترین اشعار آنان از همه بیش تر بود.(19)

راویان ابوعَمر

قرائت ابوعَمر را دو نفر به واسطه ی یحیی بن مبارک نقل نموده اند: دوری، سوسی که با خود ابن مبارک، واسطه نقل به سه نفر می رسد.
1- اما خود یحیی بن مبارک، ابن جزری درباره ی او می گوید: او استاد در علم نحو و معلم قرائت قرآن و مردی مورد اعتماد و علامه جلیل القدر است. وی وارد بغداد شد و به «یزید»ی معروف گردید زیرا که وی با یزید بن منصور حمیری دایی مهدی، خلیفه عباسی، انس و مصاحبت بیش تری داشت و تربیت فرزندان او را به عهده گرفته بود.
یحیی بن مبارک قرائت را به ابوعَمر عرضه داشت و از نظریه وی استفاده کرد و ابوعَمر نیز وی را برای یاد دادن قرئت قرآن جانشین خود کرد. یحیی علاوه بر ابوعَمر از حمزه نیز قرائت را فرا گرفته است. وی در علم قرائت دارای رأی و جهاد بود و در موارد کمی با استاد خویش ابوعَمر اختلاف نظر داشت.
قرائت را دو نفر از وی نقل نموده اند: دوری و ابو شعیب سوسی.
این مجاهد می گوید: علت این که ما بر قرائت یزیدی( یحیی) اعتماد نمودیم با این که مقام شاگردان دیگر ابوعَمر بالاتر از وی بود. این است که وی به کار دیگری نپرداخت و منحصراً از ابوعَمر نقل قرائت نمود و در میان تمام شاگردان از قدرت حفظ و ضبط بیش تری برخوردار بود.
او به سال 402 در 74 سالگی در مرو وفات نمود و بعضی گفته اند که سن وی در موقع مرگش از نود سال تجاوز کرده بود.(20)
2- اما دوری، راوی و شاگرد یحیی: نام وی حفص فرزند عمر بن عبدالعزیز دوری از قبیله ازد و بغدادی است.
ابن جزری می گوید: دوری مورد اعتماد و مردی جلیل القدر است و تمام مطالب را ضبط و حفظ می نمود. او اول کسی است که قواعد و مطالب مربوط به قرائت را جمع آوری کرد. او در شوال سال 246 بدرود حیات گفت.(21)
دارقطنی می گوید: دوری ضعیف است. عقیلی می گوید: او مورد وثوق است.
مؤلف: کسانی که از دوری نقل قرائت نموده اند، حالشان مجهول و به مانند راویان سایر قراء که قبلاً گفته شد، ناشناخته می باشند.
3- و اما سوسی: نام وی صالح، کنیه اش ابوشعیب فرزند زیاد بن عبدالله است.
ابن جزری درباره ی او می گوید: که سوسی مطالب را حفظ می کرد و می نوشت و مورد اعتماد و اطمینان می باشد. وی قرائت را در نزد ابومحمد فرا گرفته است که هم بر وی خوانده و هم از او شنیده است و او بزرگ ترین شاگرد ابومحمد بود و در اوایل سال 261 در هفتاد سالگی درگذشت.(22)
به نظر ابوحاتم سوسی راستگو است و به عقیده نسائی مورد اعتماد است.
ابوحیان نیز او را از افراد مورد اعتماد به شمار آورده است.
ابوعَمر دانی می گوید: نسائی قرائات را از وی نقل نموده است ولی مسلم بن قاسم اندلسی بدون دلیل و مدرک وی را تضعیف نموده است.(23)
مؤلف: راویان قرائت سوسی نیز مانند سایر راویان مجهول و ناشناخته می باشند.

حمزه کوفی

حمزه فرزند حبیب بن عمارة بن اسماعیل است. کنیه اش ابوعماره از قبیله ی تمیم و اهل کوفه می باشد.
قرائت را بر سلیمان بن اعمش و حمران بن اعین عرضه داشته و از آنان فراگرفته است.
در الکفایة الکبری آمده است که او قرائت را از محمد بن عبدالرحمان بن ابی لیلی و طلحة بن مصرف فرا گرفته است و در التیسیر آمده است که: از مغیرة بن مقسم و منصور و لیث بن ابی سلیم فرا گرفته و صاحب کتاب التیسیر و المستنیر می گوید: از امام صادق(علیه السّلام) فرا گرفته است.
اینان می گویند: «حمزه» بدواً قرائت را از حمران یاد گرفته، سپس بر اعمش و ابواسحاق و ابن ابی لیلی عرضه داشته است و پس از عاصم و اعمش مقام امامت و پیشوایی در علم قرائت به وی محول گردید. او حجت و پیشوای موثق و مورد اعتماد و نمونه ای بی نظیر بود.
عبدالله عجلی می گوید: ابوحنیفه به حمزه چنین گفت: تو در دو مسئله بر ما پیروز گشتی و در آن دو جهت با تو مباحثه و مناظره نمی کنیم: قرآن و فرایض. سفیان ثوری نیز گفته است: حمزه در قرآن و فرایض بر همه تفوق دارد و«عبدالله بن موسی» می گوید: اعمش، استاد حمزه، هر وقت او را می دید می گفت: او دانشمند و متخصص در قرآن است. حمزه در سال 80 متولد و در سال 156 وفات نموده است.(24)
ابن معین می گوید: وی موثق و مورد اعتماد است و نسائی می گوید: ایرادی ندارد و عجلی می گوید: مورد اعتماد و مرد صالح است.
ابن سعد گفته است: مرد نیکی بود و احادیثی هم در پیش خود داشت و مرد راستگو و دارای ابتکار و روش خاصی در علم قرائت بود.
ساجی می گوید: حمزه راستگو ولی بدحافظه بود، لذا در نقل حدیث متقن و قابل اعتماد نیست. بعضی از اهل حدیث در قرائت از وی انتقاد نموده، گروه دیگر اصلاً نمازی را که با قرائت او خوانده شود، باطل دانسته اند.
باز ساجی و ازدی می گویند: علما در قرائت وی بگو مگو نموده و او را به یک حالت مذموم نسبت می دادند.
باز ساجی می گوید: از سلمة بن شبیب شنیدم که می گفت: احمد بن حنبل خوش نداشت که در پشت سرکسی که از قرائت حمزه پیروی می کند، نماز بخواند.
آجری از احمد بن سنان نقل می کند که: یزید بن هارون از قرائت حمزه شدیداً کراهت داشت. احمد بن سنان می گوید: از ابن مهدی شنیده ام که می گفت: اگر من قدرت داشتم کسانی را که از قرائت حمزه پیروی می کنند، تازیانه می زدم، پشتش را در هم شکسته و شکنجه اش می دادم.
ابوبکر عیاش قرائت حمزه را یک نوع بدعت می دانست و ابن درید می گفته است که: دوست دارم، قرائت حمزه از کوفه برچیده شود.(25)

راویان حمزه

راویان حمزه دو نفرند که قرائت را با واسطه از او نقل نموده اند: یکی خلف بن هشام و دیگری خلاد بن خالد.
1- خلف: کنیه اش ابومحمد از قبیله ی اسد و فرزند هشام بن ثعلب بزاز و اهل بغداد است.
ابن جزری می گوید: خلف یکی از قاریان ده گانه و یکی از راویان قرائت حمزه به وسیله ی اسلیم می باشد. او در سن ده سالگی تمام قرآن را حفظ کرده بود و از سیزده سالگی شروع به تحصیل علم قرائت نمود. خلف در قرائت روش حمزه را پیش گرفته بود، ولی در صد و بیست مورد با وی مخالفت داشت، او در سال 150 متولد و سال 229 وفات کرده است.(26)
لالکائی می گوید: از عباس دوری، داستانی را که احمد بن حنبل درباره ی خلف بن هشام نقل نموده است، سؤال نمودند، در جواب گفت: من خودم این داستان را از احمد بن حنبل نشنیدم ولی دوستان ما نقل نمودند که در نزد احمد از خلف اسمی به میان آمد و ضمناً گفته شد که وی مشروب هم می خورد، احمد گفت: این جریان بر ما ثابت گردیده است ولی با این حال به خدا سوگند! وی نزد ما مورد اعتماد و اطمینان می باشد.
نسائی می گوید: خلف بغدادی مورد اعتماد است و دارقطنی می گوید: خلف مرد عابد و بافضلی بود، سپس اضافه می کند که خلف می گفت: من چهل سال از نمازهایم را اعاده نموده ام زیرا در این چهل سال طبق مذهب کوفیان شراب می خوردم.
خطیب بغدادی در تاریخ خود از محمد بن حاتم کندی نقل می کند که از یحیی بن معین درباره ی خلف سؤال نمودم. در جوابم گفت: او نمی دانست که اصلاً حدیث چیست.(27)
مؤلف: درباره ی کسانی که از خلف نقل قرائت نموده اند، بعداً گفت وگو خواهیم نمود.
2- اما خلاد بن خالد، دومین راوی حمزه است و معروف به ابوعیسی شیبانی و اهل کوفه می باشد.
ابن جزری درباره ی او می گوید: خلاد در علم قرائت پیشوا و مورداطمینان می باشد و او در این علم دانا، محقق و استاد است. خلاد قرائت را بر سلیم عرضه نموده و از وی فرا گرفته است وی در میان یارانش از همه با حافظه تر و نسبت به همه ی آنان تفویق داشت. وفاتش در سال 220 واقع گردیده است.(28)
مؤلف: بحث درباره ی راویان خلف همان است که گذشت و آنان افرادی مجهول و ناشناخته می باشند.

نافع مدنی

نام وی نافع فرزند عبدالرحمان بن ابی نعیم است.
ابن جزری درباره ی او می گوید: نافع یکی از قاریان و دانشمندان هفت گانه می باشد. مردی است مورد اعتماد و صالح، اصالتاً اصفهانی است قرائت را به عده ای از تابعین اهل مدینه عرضه داشته، از آنان فراگرفته است.
سعید بن منصور می گوید: مالک بن انس می گفت: قرائت اهل مدینه از سنت و روش پیامبر است، به وی می گفتند: منظور شما از قرائت اهل مدینه همان قرائت نافع است؟ گفت: آری.
از عبدالله بن احمد بن حنبل نقل گردیده که از پدرم سؤال نمودم: کدام یک از قرائت ها را بیش تر دوست داری؟ گفت: قرائت اهل مدینه را، گفتم: اگر این قرائت ممکن نباشد؟ گفت: قرائت عاصم را.
وفات نافع در سال 169 واقع گردیده است.(29)
ابوطالب از احمد بن حنبل نقل نموده است که مردم قرآن را از نافع فرامی گرفتند ولی در نقل حدیث چیزی نبود و دوری از ابن معین نقل نموده که نافع مورد اعتماد است. نسائی می گوید که: نافع ایرادی ندارد. ابن حیان نیز نافع را از افراد مورد اعتماد به شمار آورده است ولی احمد و یحیی درباره ی او اختلاف نظر دارند: احمد می گوید در حدیث دروغگو است و یحیی می گوید، مورد اعتماد است.(30)

راویان نافع

قرائت نافع را دو نفر بدون واسطه نقل نموده اند: قالون، ورش.
1- قالون: نامش عیسی و کنیه اش ابوموسی فرزند میناء بن وردان است و آزاد شده ی قبیله ی زهره می باشد.
می گوید: عیسی ربیب، یعنی فرزند همسر نافع بوده است و نافع او را به جهت فطانت و زیرکی که در قرائت داشت به قالون ملقب نمود زیرا در لغت روم قالون به معنای نیکو می باشد.
عبدالله بن علی می گوید: علت این که به وی لقب قالون دادند این بود که او اصلاً رومی و جد اعلای وی عبدالله از اسیران روم بوده است.
قالون قرائت خویش را به نافع عرضه نموده و از وی فرا گرفت.
ابن ابی حاتم می گوید: قالون لال بود و قرآن را با اشاره ی لب می خواند و با اشارات لب اشتباهات و اغلاط مردم را به آنان می فهمانید. وی در سال 120 متولد و در سال 220 وفات نموده است.(31)

بیشتر بخوانید: قراء و قرائات هفتگانه قرآن


ابن حجر می گوید: قالون در قرائت موثق و مورد اعتماد است اما در حدیث بعضی از حدیث های وی قابل نوشتن است. از احمد بن صالح مصری درباره ی حدیث قالون سؤال نمودند، لبخندی زد و گفت: مگر از هر کسی حدیث می نویسند؟!
مؤلف: راویان قالون نیز مانند راویان سایر قراء ناشناخته و مجهول می باشند.
2- و اما ورش: نام وی عثمان و فرزند سعید است.
ابن جزری درباره ی او می گوید: در دوران ورش ریاست تعلیم قرائت قرآن در مصر بدو محول گردید. او در قرائت، روش خاص و ابتکار مخصوصی داشت که با نافع مخالف بود. وی در قرائت مورد اعتماد و گفتارش در این قسمت حجت و مدرک بود.
ورزش در سال 110 در مصر متولد و در سال 197 در همان جا وفات نموده است.(32)

کسائی کوفی

نام وی علی مشهور به «کسائی» فرزند حمزة بن عبدالله بن بهمن بن فیروز، از قبیله ی اسد و آزاد کرده ی آنان بود و اجداد او، ایرانی است.
ابن جزری درباره ی وی می گوید: کسائی همان پیشوای قرائت است که ریاست علم قرائت در کوفه بعد از حمزه زیّات بدو محول شد. او قرائت را از حمزه اخذ نمود، بدین صورت که چهار بار قرائت خویش را بر وی عرضه کرد و در قرائت تنها به او اعتماد می نمود.
ولی ابوعبید در کتاب القرائات می گوید: کسانی در اخذ قرائت روش خاصی داشت که قسمتی از قرائت های حمزه را اخذ نموده و قسمتی از آن ها را ترک کرد. در تاریخ وفات کسائی اختلاف نموده اند، آن چه صحیح به نظر می رسد و عده زیادی از مورخین و حفاظ نوشته اند، این است که در سال 189 وفات نموده است.(33)
کسائی قرائت را از حمزه زیّات و محمد بن عبدالرحمان بن ابی لیلی و عیسی ابن عمر اعمش به طور مذاکره و گفت و گو فرا گرفته است و از آنان و سلیمان بن ارقم و امام جعفر صادق(علیه السّلام) و عزرمی و ابن عیینه نیز شنیده است و به رشید و بعد از وی به فرزندش امین تعلیم نموده است.(34)
مرزبانی از ابن اعرابی نقل نموده است که: کسائی گرچه گناه و لغزش داشت و دائماً شراب می خورد و به بعضی از گناهان دیگر علناً مرتکب می شد ولی با این حال مرد راستگو، قاری قرآن، دارای ضبط و حافظه قوی و دانا به زبان و لهجه های مختلف عرب بود.(35)

روایان کسائی

قرائت کسائی را دو نفر بدون واسطه نقل نموده اند: لیث بن خالد و حفص بن عمر.
1- لیث بن خالد: نام او حارث، کنیه اش ابوالحارث فرزند خالد بغدادی است.
ابن جزری در حق وی می گوید: او مردی است مشهور و مورد اعتماد و استادی است حافظ و از بزرگ ترین شاگردان کسائی است و قرائت را از وی فراگرفته است. وفات او در سال 240 واقع گردیده است.(36)
2- و اما حفص همان حفص بن عَمر دوری است که شرح حال او را در ضمن شرح حال عاصم آوردیم.
این بود شرح حال قراء سبعه و راویان آنان که در این جا آوردیم و نام «قاریان هفت گانه» و روایان شان را قاسم بن فیره در قصیده ی لامیّه اش که به «شاطبیّه» معروف است با نظم ذکر نموده است.
و اما سه تن دیگر از قاریان ده گانه، خلف و یعقوب و یزید بن قعقاع می باشند و حالات ایشان را در مقاله آینده می آوریم که قاریان مورد بحث در این بخش به ده تن بالغ می شود.

سه قاری دیگر

خلف بن هشام

شرح حال «خلف» را در ضمن شرح حال حمزه ذکر نمودیم و اما راویان قرائت وی دو نفر می باشند: اسحاق و ادریس.

1 -اسحاق:

ابن جزری درباره ی وی می گوید: اسحاق فرزند ابراهیم بن عثمان بن عبدالله، کنیه اش ابویعقوب، اصالتاً اهل مرو بود و در بغداد سکونت می کرد، کتابدار خلف و ناقل قرائت وی بود. اسحاق مردی بود مورد اعتماد. او در سال 286 بدرود حیات گفته است.(37)
مؤلف: سخن درباره ی راویان قرائت اسحاق همان است که در راویان دیگر قاریان گذشت یعنی مجهول و ناشناخته هستند.

2 - ادریس:

ابن جزری درباره ی ادریس می گوید: ادریس فرزند عبدالکریم حدّاد، کنیه اش ابوالحسن و اصالتاً بغدادی است. وی پیشوای علم قرائت، دارای حافظه ی قوی، اهل احتیاط و مورد اطمینان می باشد. او قرائت را نزد خلف فرا گرفته است.
درباره ی ادریس از دارقطنی سؤال گردید، در جواب گفت: او ثقه و مورد اعتماد و بلکه بالاتر از آن است. او در سال 292 وفات نمود.(38)
مؤلف: در راویان قرائت ادریس، باز همان ایرادی که در راویان سایر قاریان بود، پیش می آید که هویت همه ی آنان مجهول می باشد.

یعقوب بن اسحاق

نام او یعقوب، فرزند اسحاق و کنیه اش ابومحمد است، آزاد شده ی قبیله ی حضرم و اهل بصره می باشد. ابن جزری می گوید: او یکی از قاریان ده گانه است.
یعقوب گفته است که من قرائت را یک سال و نیم در پیش «سلام» و به مدت پنج روز نیز به شهاب بن شرنفه مجاشعی خواندم و شهاب نیز در مدت نه روز از مسلمة بن محارب محاربی و مسلمه نیز از ابوالاسود دئلی و او هم از علی (علیه السّلام) فرا گرفته بود. وفات یعقوب به سال 205 در 88 سالگی واقع شده است.(39)
احمد و ابوحاتم در حق وی می گویند که صدوق و راستگو است. ابن حیان نیز او را از افراد مورد اطمینان به شمار آورده است، ولی ابن سعد می گوید: یعقوب در نزد علمای رجال در حدّ کامل از وثاقت و اطمینان نیست.(40)
قرائت یعقوب را دو نفر نقل نموده اند: رویس و روح.

1 - رویس:

اسم وی محمد، فرزند متوکل معروف به لؤلؤای و اهل بصره است. ابن جزری می گوید: وی استاد قرائت و دارای حافظه ی قوی می باشد. او در این فن دارای مهارت خاص و شهرت بسزایی بود. رویس قرائت خویش را به یعقوب حضرمی عرضه نموده و از وی فراگرفته است.
دانی می گوید: روی از ماهرترین شاگردان یعقوب است. از رویس نیز محمد بن هارون تمار و ابوعبدالله زبیر بن احمد زبیری شافعی نقل قرائت نموده اند.
رویس به سال 338 وفات نموده است.(41)

2- روح:

دومین راوی یعقوب است و کنیه او ابوالحسن فرزند عبدالمؤمن از قبیله ی هذل و آزاد شده ی آنان و اهل بصره می باشد و از دانشمندان علم نحو بود.
ابن جزری در حق او می گوید: وی استاد قرائت و دارای شخصیت و عظمت بود، فردی ضابط، محکم، مورد اطمینان و معروف می باشد. قرائت را از یعقوب حضرمی فرا گرفته، از شاگردان برجسته ی وی محسوب می گردید و در سال 235 یا 234 وفات نموده است.(42)
راویان او به مانند راویان دیگر قراء، مجهول الهویه و ناشناخته می باشند.

یزید بن قعقاع

ابن جزری می گوید: یزید بن قعقاع پیشواست. کنیه ی وی ابوجعفر و از طایفه ی مخزوم و اهل مدینه می باشد.
او یکی از قاریان ده گانه و از تابعین محسوب می شود. او شخصیت جلیل القدر و مشهوری است که قرائت خویش را بر عبدالله بن عیاش بن ابی ربیعه و عبدالله بن عباس و ابوهریره عرضه نموده، و از آنان فراگرفته است.
یحیی بن معین می گوید: ابن قعقاع در قرائت قرآن رئیس و پیشوای اهل مدینه بود و به همین جهت قاری نامیده شد. او مردی بود مورد اعتماد ولی حدیث کم نقل نموده است. ابن ابی حاتم می گوید: از پدرم درباره ی ابن قعقاع سؤال نمودم، گفت: راستگوست. وی به سال 130 در مدینه درگذشت.(43)
یزید بن قعقاع دو نفر راوی دارد: عیسی و ابن جمّاز

1 - عیسی:

فرزند وردان کنیه اش ابوالحارث اهل مدینه و معروف به حذاء است.
ابن جزری می گوید: وی پیشوا و استادی ماهر در قرائت، راوی حدیث، محقق و بسیار محافظه کار و با احتیاط بود، قرائت را بدواً از ابوجعفر و شیبه و بعدها از نافع فرا گرفت. دانی می گوید: وی از قدیمی ترین و بزرگ ترین شاگردان نافع بوده است و در نقل احادیث و بیان اسناد، گاهی با نافع شرکت نموده است به نظر من وی در سال 160 بدرود حیات گفته است.(44)

2 - ابن جماز:

نامش سلیمان، فرزند مسلم بن جمّاز، کنیه اش ابوالرّبیع، آزاد کرده ی قبیله ی زهره است که در مدینه متوطن و ساکن بود.
ابن جزری می گوید: ابن جماز استاد قرائت و مردی بزرگوار، ضابط، دارای حافظه می باشد و بنابر آن چه در دو کتاب الکامل و المستنیر آمده است، وی قرائت را بدواً از ابوجعفر و شیبه و بعدها از نافع فرا گرفته است و به نظر من وفات وی بعد از سال 170 واقع گردیده است.(45)
این افرادی که به عنوان راویان قرائت یاد نمودیم، در میان علما معروف می باشند ولی قرائت هایی که با طرق دیگر نقل شده است، در کتب تراجم ضبط نشده است. راویان این قرائت ها از نظر وثاقت و اعتماد، در میان رجال شناسان مورد اختلاف هستند که در مقالات گذشته به این اختلافات اشاره ای شد، بدین جهت ما در این جا به آن ها متعرض نمی شویم.

ادامه دارد...

نمایش پی نوشت ها:
1-تواتر: نقل های پیاپی و فراوان و یقین آور را که ناقلان آن در کثرت به حدی باشند که یقین آور باشد «تواتر» و هر مطلبی که بدین گونه نقل شده باشد و این چنین به دست دیگران برسد «متواتر» می گویند و هر خبری که ناقلانش به آن حد نرسند آن را «خبر واحد» می نامند.
2- مناهل العرفان، زرقانی، ص 433.
3- همان، ص 428.
4-طبقات القراه، ج1، صص 443-445.
5-تهذیب التهذیب، 37/5.
6-طبقات القراء، 119/1.
7- النشر فی القرائات العشر، 119/1.
8- لسان المیزان، 120/1.
9- طبقات القراء، 119/2.
10- لسان المیزان، 249/5.
11- طبقات القراء 348/1.
12-تهذیب التهذیب، 39/5.
13- روم/54.
14- طبقات القراء/254/1.
15- تهذیب التهذیب، 401/2.
16- طبقات القراء، 325/1-327.
17- تهذیب التهذیب، 35/12-37.
18-طبقات القراء، 288/1-292.
19- تهذیب التهذیب، 178/72-180.
20- طبقات القراء، 375/2-377.
21-تهذیب التهذیب، 408/2.
22- طبقات القراء، 322/1.
23- تهذیب التهذیب، 392/4.
24- طبقات القراء، 261/1.
25-تهذیب التهذیب، 27/3.
26- طبقات القراء/272/1.
27- تهذیب التهذیب، 156/3.
28- طبقات القراء، 274/1.
29-طبقات القراء، 330/2.
30- تهذیب التهذیب، 407/10.
31- طبقات القراء، 615/1.
32- همان، 502/1.
33-طبقات القراء، 535/1.
34- تهذیب التهذیب، 313/8.
35- معجم الادباء، 185/5.
36-طبقات القراء، 34/2.
37-طبقات القراء، 155/1.
38- همان، 154/1.
39- طبقات القراء38/2.
40- تهذیب التهذیب، 382/11.
41- طبقات القراء، 233/2.
42- همان، 285/1.
43-طبقات القراء، 382/2.
44- همان، 616/1.
45- همان، 315/1.

منبع مقاله:
خوئی، سید ابوالقاسم، (1385)، البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمد صادق نجمی- هاشم هاشم زاده هریسی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم.



 



مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط