مترجم: محمد صادق نجمی- هاشم هاشم زاده هریسی
تواتر و حجت قرائت ها
عدم تواتر قرائت های هفت گانه
دلایل عدم تواتر قرائت ها
قرآن به اتفاق همه ی مسلمانان متواتر است ولی در تواتر قرائت ها اقوال مختلی وجود دارد که به نظر ما این قرائت ها متواتر نمی باشند و دلایل زیادی این نظریه را تأیید می کند که اینک قسمتی از آن ها را در این جا می آوریم:1- بررسی شرح حال راویان قرائات به طوری که قبلاً بیان نمودیم، موجب قطع و یقین می گردد که این قرائت ها برای ما به صورت خبر واحد نقل گردیده است نه به صورت تواتر، علاوه بر این، وثاقت و مورد اطمینان بودن بعضی از راویان این قرائت ها ثابت و مسلم نمی باشد، با این حال چگونه می توان گفت که این قرائت ها با تواتر به خود قاریان می رسد؟! قرائت غیرصحیح آن نیست که از قاریان هفت گانه معروف نقل نشود زیرا تکیه و اعتماد، بر شرایط و اوصاف قرائت است نه بر اشخاص. بنابراین، قرائت غیرصحیح قرائتی است که شرایط صحت قرائت را دارا نباشد، خواه این قرائت از قاریان هفت گانه معروف نقل شود یا از دیگران، منتها در اثر شهرت قاریان هفت گانه و کثرت مطابقت قرائت آنان با قواعد و شرایط صحت، نسبت به آن ها اعتماد بیش تری پیدا شده تا قرائت های دیگر. 2- دقت و تدبر در این که این قاریان چگونه و از کجا این قرائت ها را فرا گرفته اند، ثابت و روشن می سازد که این قرائت ها برای خود قاریان نیز به صورت خبر واحد نقل گردیده است، نه به طور متواتر.
3- اگر فرض کنیم که راویان هر قرائت تا به قاری آن در هر طبقه، به حد تواتر رسیده و از افرادی بوده اند که هرگز به کذب و دروغ اجتماع نمی کنند. در این فرض نیز باز سند روایت که به خود قاری می رسد؛ تواتر آن قطع می شود و به صورت خبر واحد درمی آید، زیرا هر قرائت را در اصل یک قاری خوانده و ارائه کرده است نه بیش تر.
4- هر یک از قاریان و پیروان آنان بر صحت قرائت خویش دلایلی می آورند و با همین دلایل نسبت به قرائت های دیگر اعتراض می کنند خود این عمل نشان می دهد که این قرائت ها بر اجتهاد و نظریه خود قاریان مستند است، زیرا اگر هر یک از آن ها به صورت تواتر و قطعی از پیامبر نقل می شد، دیگر اثبات آن محتاج به دلیل و برهان نبود. انتخاب یک قرائت و اعراض از دیگر قرائت ها معنی و مفهومی نداشت.
5- عده ای از بزرگان و دانشمندان که قسمتی از قرائت های معمولی را انکار می کنند، خود دلیل روشنی است بر عدم تواتر قرائات زیرا با بودن تواتر جایی برای نفی و انکار باقی نمی ماند، چنان که «ابن جریرطبری» قرائت ابن عامر را انکار می کند و قسمت زیادی از دیگر قرائت ها را نیز مورد طعن و انتقاد قرار می دهد. بعضی از علما هم قرائت حمزه را مورد طعن و ایراد قرار داده اند و بعضی دیگر قرائت ابوعَمر و پاره ای قرائت ابن کثیر را مردود شناخته اند و عده ی زیادی از دانشمندان اساساً هر قرائتی را که علت و ریشه آن در لغت عرب پیدا نگردد، انکار نموده و طرفداران آن را به اشتباه و لغزش نسبت داده اند.(1)
در شرح حال حمزه خواندیم که: احمد بن حنبل(پیشوای حنبلی ها) و یزید بن هارون و ابن مهدی(2) و ابوبکر عیاش و ابن درید قرائت او را انکار نموده و آن را مردود دانسته اند.
زرکشی، نظریه توفیقی و عدم اجتهادی بودن قرائت ها را اختیار نموده، می گوید: عده ای مانند زمخشری با ما مخالفت نموده، چنین پنداشته اند که انتخاب قرائت ها اختیاری می باشد و با اجتهاد و رأی افراد بلیغ و دانشمندان ادب عرب انتخاب می شود.
زرکشی سپس در مقام رد آن ها قرائت حمزه را پیش می کشد و می گوید که: وی کلمه ی «وَالاَرحام»را با کسره ی همزه تلفظ نموده است. در صورتی که صحیح نیست چنان که ابوزید و یعقوب و حضرمی نقل می کنند که قرائت حمزه را در آیه ( وَ مَآ اَنتُم بمُصرخِیَّ)(3) که با کسر«یا» خوانده است تخطئه و انکار نموده اند و همچنین قرائت ابوعَمر که در «یَغفِرکُم» راء را در لام ادغام نموده است، نادرست می دانند آن جا که زجاج می گوید: این ادغام یکی از غلط های بیّن و آشکار است.(4)
تصریح دانشمندان بر عدم تواتر قرائت ها
در این جا مناسب می دانیم که گفتار چند تن از دانشمندان علم قرائت را که در آن بر عدم تواتر قرائت ها تصریح شده است، بیاوریم تا مطلب بیش از پیش روشن و واضح گردد:1- ابن جزری می گوید: هر قرائتی که با قواعد و لغت عرب ولو از یک جهت موافق باشد و با یکی از قرآن های عثمان ولو به طور احتمال مطابقت کند و سندش هم صحیح باشد، همان قرائت صحیح است و نمی توان آن را رد نمود بلکه این قرائت یکی از وجوه هفت گانه ای است که قرآن بر آن اساس نازل شده است و برای مسلمانان لازم و واجب است که آن قرائت را بپذیرند، خواه از قاریان هفت گانه نقل شود و یا از قاریان دیگر که مورد قبول می باشند.
ولی اگر قرائتی یکی از همان شرایط و ارکان را دارا نباشد، باید چنین قرائتی را ضعیف یا باطل دانست، گرچه از قاریان هفت گانه و یا بالاتر از آنان نقل شده باشد.
این همان نظری است که بزرگان و پیشوایان علم و تحقیق آن را می پذیرند. ابوعَمر عثمان بن سعید دانی نیز بر آن تصریح نموده و ابومحمد بن ابی طالب مکی و ابوالعباس احمد بن عمار مهدوی در موارد متعددی این مطلب را به صراحت و روشنی بیان داشته اند.
و محقق توانا ابوالقاسم عبدالرّحمان بن اسماعیل معروف بابی شامّه نیز همان را تحقیق و تأیید نموده است و این همان نظریه ای است که گذشتگان از علما بر آن عقیده بودند و مخالفی در برابرشان نبوده است.
2- ابوشامه در کتاب خود المرشد الوجیز می گوید: نباید هر قرائتی را که به یکی از قاریان هفت گانه نسبت داده شود، گول آن را خورد و آن را صحیح نامید و چنین پنداشت که واقعاً قرآن بدان صورت نازل گردیده است مگر این که ضوابط و قوانین صحت مطابقت کند. در این صورت نیز نقل آن قرائت اجماعی خواهد بود و به یک نفر اختصاص نخواهد داشت.
قرائت غیرصحیح آن نیست که از قاریان هفت گانه معروف نقل نشود زیرا تکیه و اعتماد، بر شرایط و اوصاف قرائت است نه بر اشخاص. بنابراین، قرائت غیرصحیح قرائتی است که شرایط صحت قرائت را دارا نباشد، خواه این قرائت از قاریان هفت گانه معروف نقل شود یا از دیگران، منتها در اثر شهرت قاریان هفت گانه و کثرت مطابقت قرائت آنان با قواعد و شرایط صحت، نسبت به آن ها اعتماد بیش تری پیدا شده تا قرائت های دیگر.(5)
3- باز ابن جزری می گوید که: گروهی از علمای قرن اخیر در قرائت صحیح علاوه بر صحت سند، تواتر را نیز شرط می دانند و می گویند که قرآن تنها با تواتر ثابت می شود و آن چه با خبر واحد آمده است. نمی توان آن را قرآن نامید. بنابراین، قرائت ها نیز باید متواتر باشند.
سپس در رد این گروه می گوید: این نظریه درست نیست زیرا اگر قرائت ها متواتر بود. ما در این قرائت ها به شرایط دیگر نیازمند نبودیم، به دلیل این که هر چه از پیامبر به طور تواتر به ما برسد باید آن را بپذیریم و اگر ما تواتر را در قرائت های مختلف شرط لازم بدانیم در این صورت اکثر قرائت ها در اثر نداشتن تواتر از بین خواهد رفت.
آن گاه ابن جزری اضافه می کند که من نیز قبلاً همین عقیده را داشتم ولی بعداً به اشتباه خود پی برده، از آن عقیده برگشتم و با پیشوایان فعلی و گذشته ی علم قرائت هم عقیده شدم.
4- ابوشامه در کتاب خود المرشد می گوید: در میان عده ای از اساتید قرائت و پیروان شان چنین معروف گردیده است که تمام قرائت های هفت گانه متواتر است و اضافه نموده اند که واجب است که بر نزول این قرائت ها از سوی خداوند عقیده داشت.
آن گاه می گوید: ما نیز به همان عقیده هستیم ولی نه در تمام قرائت ها بلکه تنها در قرائتی که همه ی ناقلان و اسناد در نقل آن متحد باشند و کسی آن را انکار نکند، در صورتی که انکار و اختلاف در قرائت ها فراوان و شایع می باشند، بنابراین در صورت عدم تواتر یک قرائت، حداقل باید اختلاف و انکار آن در میان نباشد.(6)
5- سیوطی می گوید: بهترین سخن درباره ی قرائت ها همان است که استاد اساتید ابوالخیرین جزری که پیشوای قاریان در دوران خویش بود، در اول کتاب النشر گفته است: هر قرائت صحیح دارای سه شرط است: مطابقت با قواعد عربی، موافقت با یکی از نسخه های قرآن عثمانی، صحت سند.
سپس می گوید: ابن جزری در این مقاله جداً بحث متقن و محکمی آورده و مطالب سنجیده ای بر قلم رانده است.(7)
6- ابوشامه در کتاب البسمله درباره ی کلماتی که در میان قاریان مورد اختلاف است، می گوید: ما بر تواتر آن ها معتقد نیستیم بلکه به عقیده ی ما بعضی از قرائت ها متواتر و بعضی از آن ها غیرمتواتر می باشد و این حقیقت بر هیچ فرد با انصاف و محقق پوشیده نیست.
7- بعضی از علما گفته اند که: هیچ یک از دانشمندان علم اصول به متواتر بودن قرائت ها تصریح ننموده اند و در مقابل، بعضی از دانشمندان صراحتاً می گویند که قرائت های هفت گانه به خود قاریان به طور تواتر رسیده است، اما متواتر بودن آن ها از خود پیامبر مورد اشکال می باشد زیرا قاریان هفت گانه طبیعتاً، قرائت هایشان را به پیامبر اسلام به صورت خبر واحد می رسانند نه به طور متواتر.(8)
8- بعضی از دانشمندان متأخر می گویند: گروهی از علمای اصول، تواتر هر یک از قرائت های هفت گانه را ادعا نموده و گروه دیگر پا را فراتر گذاشته، متواتر بودن تمام قرائت های ده گانه را ادعا کرده اند ولی علاوه بر این که هیچ دلیل علمی این مدعا را ثابت و تأیید نمی کند، عده ای از خود قاریان اعتراف نموده اند که در میان قرائات هفت گانه قسمتی متواتر و قسمتی دیگر غیرمتواتر است. ولی هیچ یک از قاریان بر تواتر تک تک این قرائت ها معتقد نیستند، کجا برسد به تواتر قرائت های ده گانه. آری، متواتر بودن تمام قرائت ها، نظریه بعضی از علمای اصول است ولی اهل هر فنی به رموز و زوایای علم خویش آشناتر از دیگرانند.(9)
بیشتر بخوانید: قرآن و قرائت های هفت گانه (1)
9- مکی درباره ی قرائت ها می گوید: چه بسا تنها قرائتی را معتبر دانسته اند که عاصم و نافع بر آن اتفاق نظر دارند زیرا قرائت این دو تن از تمام قرائت ها بهتر و از نظر سند صحیح تر و از نظر لغت عرب فصیح تر می باشد.(10)
10- از کسانی که درباره ی قرائت ها بر عدم تواتر معترفند، شیخ محمد سعید عریان می باشد. او در تعلیقات خود می گوید: هر یک از قرائت ها دارای شذوذ مواردی به چشم می خورد.
باز می گوید: صحیح ترین قرائت ها در نزد علما از نظر مورد اعتماد بودن راویانشان، قرائت نافع و عاصم است و اما از نظر دارا بودن به جهات بیش تری از وجوه فصاحت، قرائت ابوعَمر کسائی است.(11)
نتیجه
این بود قسمتی از اعترافات علما و دانشمندان علم قرائات در مورد عدم تواتر قرائت ها که ما در این جا به مقدار مورد نیاز لازم، اکتفا نمودیم ولی می توان به اعترافات بیش تری دست یافت و در مقالات آینده قسمت های دیگری را نیز مطالعه خواهید نمود.خواننده ی عزیز، باید در این جا خود تفکر کند؛ آن گاه قضاوت نماید که آیا با این همه اعترافات علما و دانشمندان فن بر عدم تواتر قرائت های مختلف قرآن، باز می توان در این قرائت ها ادعای تواتر نمود یا برای این گونه ادعاها ارزشی قائل شد؟!
آیا می توان تواتر را با صرف تقلید و پیروی نمودن از پاره ای افراد که بدون دلیل ادعای تواتر نموده اند، ثابت نمود؟! با توجه به این که وجدان سلیم، وجود تواتر را در این مورد تکذیب می کند!
با وجود همه ی این مطالب، تعجب در این است که قاضی ابوسعید مفتی اندلس کسانی را که زیربار تواتر قرائت ها نرفته اند، تکفیر کرده و حکم ارتداد آنان را صادر نموده است! ما فرض کنیم که قرائت ها در نزد علما متواتر است، با این حال آیا می توان کسی را که این تواتر را انکار کند، تکفیرش نمود؟! در صورتی که این مسئله از ضروریات دین به شمار نمی رود.
باز فرض کنیم که قرائت ها به وسیله ی همان تواتر موهوم و خیالی از ضروریات مذهب است، باز آیا می توان مسلمانی را با انکار چیزی که ضروری بودن آن بر وی ثابت نشده است، مرتد دانست؟!
خداوندا! تو خود بهتر می دانی که این ادعا جز جرئت و جسارت به پِیشگاه تو و تجاوز بر حدود و احکام تو و جز ایجاد اختلاف و تفرقه در میان مسلمانان و ریختن خون پاک آنان به ناحق، چیز دیگری نیست.
بررسی نظریه ی تواتر قرائت های هفت گانه
دلایل تواتر قرائت ها
کسانی که به متواتر بودن قرائت های هفت گانه قائل می باشند، برای اثبات نظریه خویش دلایلی را به قرار زیر اقامه می کنند:1- می گویند: متواتر بودن قرائت ها اجماعی است و تمام دانشمندان علوم قرآنی در تمام قرون و اعصار به متواتر بودن قرائت ها عقیده داشته اند.
مولف: از آن چه در مقالات پیشین آوردیم، برای خواننده ی عزیز بی اساس بودن این ادعا کاملاً ظاهر می گردد و علاوه بر آن، مفهوم اجماع در صورتی صحیح و محقق خواهد بود که پیروان نظریه های مقابل با نظریه ای که ادعای اجماع شده است، مخالف نباشند؛ در صورتی که در مسئله قرائت های هفت گانه، مسئله به عکس است زیرا پیروان هر یک از قرائت ها پیروان قرائت دیگر را تخطئه نموه و با آن مخالفت می ورزند.
2- می گویند: اهمیت خاصی که اصحاب پیامبر و مسلمانان قرن اول و دوم نسبت به قرآن قائل بودند، مستلزم و موجب آن بود که همه ی قرائت ها متواتر باشد، چنان که هر فرد منصف و حقیقت جو این مطلب را به خوبی درک می کند.
مؤلف: اهمیت دادن مسلمانان به قرآن مجید، متواتر بودن خود قرآن را ثابت می کند نه متواتر بودن چگونگی قرائت آن را، مخصوصاً این که قرائت قرآن در میان عده ای از قاریان مبتنی بر اجتهاد و یا بر سماع و شنیدن از دیگران بود گرچه از یک نفر باشد.
علاوه بر این اگر این گفتار و دلیل درست باشد، در تمام قرائت های قرآن جریان و سریان دارد و هیچ علتی برای اختصاص دادن آن به قرائت های هفت گانه و ده گانه وجود ندارد و اساساً قبل از قرن سوم از این اصطلاحات و اختصاص ها خبری نبود و این اصطلاحات بعداً به وجود آمده و قرائت ها به هفت قرائت معروف و منحصر گردیده است. روی این اصل یا باید همه ی قرائت های هفت گانه و ده گانه و غیر آنها را متواتر بدانیم و یا هیچ یک از آن ها را متواتر ندانیم. نظریه ی اول و عقیده به تواتر تمام قرائت ها مسلماً باطل است، پس باید نظریه ی دوم را قبول نمود و هیچ یک از قرائت ها را متواتر ندانست.
3- می گویند: متواتر نبودن قرائت های هفت گانه مستلزم متواتر نبودن خود قرآن است و چون متواتر نبودن خود قرآن باطل است، متواتر نبودن قرائت های هفت گانه نیز باطل خواهد بود و علت تلازم این است که متن قرآن به وسیله همان قاریان معروف و حافظان مشهور به ما رسیده است و اگر قرائت آنان متواتر باشد، قرآن نیز متواتر است و اگر تردیدی در قرائت آنان باشد، تواتر قرآن نیز مورد تردید خواهد بود، بنابراین، چاره ای نداریم جز این که متواتر بودن قرائت ها را بپذیریم.
مؤلف: اولاً در میان متواتر بودن خود قرآن و قرائت آن هیچ ملازمه ای نیست زیرا وجود اختلاف در قرائت یک کلمه منافاتی با وجود اتفاق بر اصل آن کلمه ندارد، از این جاست که مثلاً راویان و ناقلین اشعار و قصاید«متنبی» با این که در بعضی الفاظ یک قصیده اختلاف نظر دارند ولی این اختلاف کوچک ترین لطمه ای بر تواتر آن قصیده نمی زند و کسی در انتساب آن اشعار به «متنبی» تردید نمی کند و همچنین اختلاف در خصوصیات هجرت پیامبر، بر تواتر قضیه هجرت ضرر نمی رساند.
ثانیاً: آن چه که درباره ی قرآن به وسیله ی قراء به ما رسیده است، خصوصیات قرائت آن هاست و اما خود قرآن به وسیله ی تواتری که در میان تمام مسلمانان وجود داشته، به ما رسیده است که همه ی مسلمانان در تمام دوران ها دست به دست نقل نمود، به وسیله ی نوشتن و حفظ نمودن از آن نگهداری کرده اند و اما قاریان در نقل نمودن خود قرآن کوچک ترین اثری نداشته اند.
از این جاست که اگر فرض کنیم، اصلاً قاریان هفت گانه و ده گانه وجود نداشتند، باز هم تواتر در خود قرآن ثابت بود، بود و نبود آنان کوچک ترین تأثیری در این مسئله نداشت و قرآن بالاتر از این است که به وجود افراد معدودی متوقف بوده و صحت آن دایر مدار نقل چند نفر انگشت شمار باشد.
4- می گویند: اگر قرائت ها متواتر نباشد، قسمتی از قرآن مانند «ملک» و «مالک» و مانند آن ها متواتر نخواهد بود زیرا صحیح دانستن یکی از این دو قرائت و رد دیگری ادعایی است بدون دلیل، بنابراین باید هر دو را متواتر دانست.
این دلیل را ابن حاجب آورده و عده ای نیز در نقل آن از وی پیروی نموده اند.
مؤلف: اولاً اختلاف در قرائت تنها از نظر چگونگی تلفظ و یا ساختمان کلمه می باشد و اختلاف در ساختمان کلمه و یا حرکات آن با حفظ اتفاق و تواتر در خود کلمه، منافات با تواتر اصل قرآن ندارد و ثانیاً این دلیل باید تمام قرائت ها را متواتر دانست و منحصر نمودن تواتر به قرائت های هفت گانه ادعایی است بدون دلیل، خاصه این که: به اعتراف بعضی از دانشمندان در میان قاریان قرآن کسانی پیدا می شوند که بیش تر از قاریان هفت گانه مورد اعتماد می باشند.
اگر از این مطلب صرف نظر نموده و فرض کنیم که قراء هفت گانه از دیگران مورد اعتمادتر و بر وجوه قرائت آشناترند، باز هم مورد اطمینان و آشناتر بودن آن ها نمی تواند سبب شود که تواتر را به قرائت های هفت گانه اختصاص دهیم. آری، این دو جنبه که در قرائت های هفت گانه وجود دارد، سبب می شود که در مقام عمل، این قرائت ها را بر سایر قرائت ها ترجیح بدهیم ولی فاصله ی تواتر تا ترجیح در مقام عمل از زمین تا آسمان است.
نتیجه
نتیجه این بحث این است که: ما با این دلایل نمی توانیم تنها به تواتر قرائت های هفت گانه و تقدم آن ها نسبت به دیگر قرائت ها قائل شویم و به تواتر تمام قرائت ها هم کسی قائل نیست، بنابراین، تواتری در میان نیست.تحقیق و دنباله ی بحث
حقاً تواتر قرآن مستلزم تواتر قرائات نیست و بعضی از علما نیز بر این حقیقت اعتراف نموده اند، از جمله:زرقانی می گوید: بعضی از علما درباره ی قرائت های هفت گانه مبالغه نموده و کسانی را که این قرائت ها را متواتر نمی دانند، کافر و خارج از اسلام پنداشته اند زیرا به نظر آنان این سخن مستلزم عدم تواتر خود قرآن می باشد و این عقیده و مبالغه گویی به ابوسعید فرج بن لب مفتی اندلس نسبت داده شده است. او برای تأیید نظریه خویش کوشش فراوان کرده، کتابی نیز تألیف نموده و به مقام رد مخالفین برآمده است، ولی دلیل وی سودی به حال او ندارد و نمی تواند گفتارش را ثابت کند زیرا قائل شدن به عدم تواتر قرائت های هفت گانه مستلزم قائل شدن به عدم تواتر قرآن نیست و فرق در میان اصل قرآن و قرائت های آن بسیار روشن و واضح است. چه اشکال دارد که قرآن بدون این قرائت ها نیز متواتر باشد؟ همان گونه که در موارد اتفاق قاریان متواتر است.(12)
باز بعضی از علما در این باره می گویند که: تواتر قرآن مسلتزم تواتر قرائت ها نیست حتی هیچ یک از علمای اصول نیز به تواتر قرائت ها و این که تواتر قرآن مستلزم تواتر قرائت هاست، تصریح نکرده اند مگر ابن حاجب.(13)
زرکشی در برهان می گوید :قرآن و قرائت قرآن دو حقیقت متغایر و متمایز می باشند زیرا قرآن همان وحی است که به عنوان راهنمای مردم و سند نبوت بر محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) فرود آمده ولی قرائت ها وحی نیست بلکه اختلاف در حروف و حرکات و در چگونگی تلفظ الفاظ وحی است، با این حال گروهی قرائت های هفت گانه را متواتر و گروه دیگر آن ها را مشهور می دانند و نیز می گوید: تحقیق این است که قرائت های هفت گانه از قاریان برای ما به طور متواتر نقل گردیده است ولی متواتر بودن آن ها از خود رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) برای قاریان جای تردید است زیرا اسناد این قرائت ها در کتب قرائت موجود است که همه ی آن ها از پیامبر اسلام به صورت خبر واحد به ما رسیده اند نه به طور متواتر.(14)
قرائت های هفت گانه غیر از حروف هفت گانه است
گاهی تصور شده است که «حروف» و وجوه هفت گانه ای که قرآن بر طبق آن ها نازل گردیده است، چیزی جز قرائت های هفت گانه نیست، آن گاه برای اثبات این مطلب که قرائت های هفت گانه جزء قرآن است، به احادیث، حروف یا وجوه هفت گانه تمسک می کنند.ما ناچاریم در این جا این موضوع را بررسی نموده، اشتباهی را که در این جا وجود دارد، روشن سازیم و می گوییم:
اولاً: ما روایت های وجوه هفت گانه را نمی پذیریم چنان که در آینده پیرامون آن ها بحث خواهیم نمود.
و ثانیاً: اگر فرضاً همه ی این روایت ها را صحیح بدانیم، باز مربوط به قرائت های هفت گانه نمی باشد زیرا هیچ یک از دانشمندان و محققین، وجوه سبک های هفت گانه را با قرائت های هفت گانه یکی ندانسته است، چه بهتر که در این گفتار جزایری را بیاوریم که می گوید:
قرائت های هفت گانه از سایر قرائت ها متمایز نبود تا این که ابوبکر احمد بن موسی بن عباس بن مجاهد در قرن سوم در بغداد قیام کرد و از میان مجموع پیشوایان و دانشمندان علم قرائت و مردم شهرهای مکه، مدینه، کوفه، بصره و شام، قرائت هفت نفر از قاریان را انتخاب و به آن ها رسمیت داد و آن ها عبارتند از: نافع، عبدالله بن کثیر، ابوعمرو بن علاء عبدالله بن عامر، عاصم، حمزه و کسائی.
آن گاه می گوید: پاره ای از مردم خیال کرده اند که قرائت های هفت گانه همان حروف و وجوه هفت گانه است، در صورتی که چنین نیست... و حتی عده ای از دانشمندان، ابوبکر بن مجاهد را در انتخاب هفت قرائت نکوهش و ملامت نموده، گفته اند که کلمه« هفت» گاهی سبب اشتباه در میان قرائت ها و وجوه هفت گانه قرآن شده است.
سپس اضافه می کند که احمد بن عمار مهدوی می گوید: کسی که قرائت های هفت گانه را انتخاب نموده به آن ها رسمیت داده است، کاری نا به جا و ناشایستی انجام داده و جریان را به توده ی مردم مشتبه ساخته است زیرا افراد کم اطلاع تصور می کنند که این هفت قرائت همان «حروف» و وجوه هفت گانه است که در روایات وارد گردیده است. ابن مجاهد موقعی که می خواست قرائت ها را به تعداد معین منحصر کند، کاش یکی را کم تر و یا بیش تر می نمود و بدین وسیله این اشتباه را برطرف می ساخت...
و استاد اسماعیل بن ابراهیم بن محمد قراب در شافعی می گوید: تنها قرائت هفت تن از قاریان را انتخاب نمودن و دیگر قرائت ها را رد کردن بر پایه ی هیچ دلیل و روایتی استوار نیست ولی بعضی از علما و متأخرین چون بیش از هفت قرائت را بلد نبوده است، همان قرائت های هفت گانه را در کتابی جمع آوری نموده و آن را کتاب السبعه نام گذاری کرد و همان کتاب در میان مردم منتشر شد و پایه و مدرک قرائت های هفت گانه گردید.
ابومحمد مکی می گوید: بعضی از دانشمندان علم قرائت در کتاب های خویش نام بیش از هفتاد قاری را آورده اند که بعضی از آنان از نظر مقام علمی بالاتر از این هفت نفر می باشند...بنابراین چگونه می توان تصور نمود که تنها قرائت این هفت نفر با حروف و وجوه هفت گانه قرآن موافق باشد؟! آیا این مطلب انحراف از مسیر حقیقت و عدالت نیست و اساساً چه دلیلی می تواند آن را تأیید کند؟ آیا گفتار و دستوری در این مورد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) وارد گردیده است و چگونه می توان این قرائت ها را همان حروف و وجوه هفت گانه قرآن دانست؟ در صورتی که کسائی در دوران مأمون به صف قاریان وارد گردیده است و قبلاً یعقوب حضرمی را هفتمین قاری به حساب می آوردند و در سال 300 هجری بود که ابن مجاهد، کسائی را به جای یعقوب حضرمی گذاشت!!(15)
شرف مرسی می گوید: بیش تر افراد بی اطلاع گمان می کنند که منظور از حروف هفت گانه همان قرائت های هفت گانه است ولی این یک جهالت و نادانی زشتی، بیش نیست.(16)
قرطبی می گوید: بیش تر علمای ما مانند داوودی و ابن ابی سفره و غیر آن ها می گویند: این قرائت های هفت گانه همان حروف و یا سبک ها و وجوه هفت گانه قرآن است که صحابه در انتخاب هر یک از آن ها مختار بودند زیرا چنان که ابن نحاس و دیگران نیز گفته اند، حروف و وجوه هفت گانه در واقع تنها به یک وجه و طریق و به یک حرف برگشت دارد و آن هم همان است که عثمان قرآن را طبق آن جمع آوری نمود، ولی قرائت های هفت گانه را همان علمای علم قرائت از پیش خود درآورده اند.(17)
ابن جزری نیز تو هم کسانی را که خیال می کنند، روش ها و سبک های هفت گانه ای که قرآن بر طبق آن نازل گردیده و تا قیامت باقی است، باطل دانسته و چنین می گوید:
شما خود ضعف و بی پایه بودن این نظریه را می بینید زیرا افراد با اطلاع به طور حتم می دانند که این قرائت های هفت گانه و ده گانه و سیزده گانه که امروز مشهور گردیده اند؛ در برابر قرائت هایی که در قرون اول بوده، مشتی از خروار و قطره ای از دریا بیش نیست، چون قاریانی که از هفت قاری معروف و غیر آن ها اخذ قرائت نموده اند، آن چنان زیاد بودند که به شمارش نیایند و به عدد نگنجند.
باز افرادی که قرائت را از این قاریان گرفته و نقل نموده اند، قابل شمارش نمی باشند و همین طور ادامه پیدا کرده تا به قرن سوم که رسیده، چون مشاغل فراوان شده و حافظه ها کم گردیده بود و از طرف دیگر در این عصر علم حدیث و تفسیر پیش از سایر علوم اسلامی مورد توجه قرار گرفت؛ بعضی از علمای قرائت به نوشتن و ضبط نمودن قرائت هایی که خودش از پیشوایان قرائت نقل می نمود، اقدام کرد.
اولین شخص مورد اعتمادی که قرائت ها را در یک کتاب جمع آوری نمود، ابوعبید قاسم بن سلام متوفای 224 بود که همه ی قرائت ها را با همان هفت قرائت معروف، به طوری که من می دانم؛ در بیست و پنج قرائت خلاصه نمود، پس از وی احمد بن جبیر بن محمد کوفی ساکن انطاکیه متوفای 258 کتابی درباره ی قرائت های پنج گانه که از هر شهر معروف یک تن قاری را انتخاب کرده بود، تألیف نمود.
بعد از وی قاضی اسماعیل بن اسحاق مالکی متوفای سال 282که با قالون هم شاگرد بود، کتابی درباره ی قرائات تألیف کرد و در آن کتاب، قرائات بیست تن از علمای قرائت را که این هفت نفر معروف نیز جزء آن ها بودند، جمع آوری نمود.
پس از وی محمد بن جریر طبری متوفای سال 310 کتابی به نام الجامع تألیف و بیش از بیست قرائت را در آن گرد آورد و کمی پس از طبری ابوبکر محمد بن احمد بن عمر داجویی متوفای 324 درباره ی قرائت ها کتابی نوشت و ابوجعفر طبری را نیز یکی از قاریان ده گانه به حساب آورد و پس از او ابوبکر احمد بن موسی بن عباس بن مجاهد متوفای 324 اولین کسی گردید که قرائت ها را به این قرائات هفت گانه منحصر ساخت و از داجویی و طبری نیز نقل قرائت نمود.
ابن جزری، باز عده ی دیگری را که درباره ی قرائت، کتاب نوشته اند، یاد می کند و سپس می گوید:
ما این مقاله را بدین جهت تفصیل دادیم که افراد بی اطلاع چنین پنداشته اند که قرائت های صحیح تنها همان قرائت های هفت گانه است و «حروف» و وجوه هفت گانه ای که رسول خدا به آن اشاره نموده است، همان قرائت های هفت گانه معروف هستند.
پاره ای از افراد بی اطلاع گمان کرده اند که قرائت های صحیح تنها همان قرائت هاست که در کتاب الشاطبیه و التیسیر آمده است که رسول خدا در حدیث معروف به آن ها اشاره نموده و فرموده است: «قرآن طبق هفت حرف نازل گردیده است.» تا جایی که بعضی از این افراد قرائت هایی که در این دو کتاب نباشد، شاذ و غیرمعروف و خارج از قواعد به حساب آورده اند و بعضی دیگر هم قرائتی را که غیر از این قرائت های هفت گانه باشد، خارج از قواعد پنداشته اند، در صورتی که چه بسا قرائت هایی که در این دو کتاب نبوده و از قرائت های هفت گانه محسوب نگردیده است، از بیش تر این قرائت ها صحیح تر می باشد.
اولین شخص مورد اعتمادی که قرائت ها را در یک کتاب جمع آوری نمود، ابوعبید قاسم بن سلام متوفای 224 بود که همه ی قرائت ها را با همان هفت قرائت معروف، به طوری که من می دانم؛ در بیست و پنج قرائت خلاصه نمود، پس از وی احمد بن جبیر بن محمد کوفی ساکن انطاکیه متوفای 258 کتابی درباره ی قرائت های پنج گانه که از هر شهر معروف یک تن قاری را انتخاب کرده بود، تألیف نمود. آن چه این افراد را به اشتباه انداخته، این است که جمله معروف «قرآن را هفت حرف نازل گردیده» به گوش آنان خورده، از طرف دیگر قرائات هفت گانه را نیز شنیده اند، آن گاه خیال کرده اند که این حروف هفت گانه همان قرائت های هفت گانه است. بر همین اصل است که عده ی زیادی از علمای گذشته روش ابن مجاهد را خوش نداشته، او را در مورد منحصر ساختن قرائت ها به هفت قرائت مورد انتقاد قرار داده اند که چرا آن ها را در کم تر یا بیش تر از هفت قرائت منحصر نساخت و یا منظور خودش را به روشنی بیان ننمود تا افراد بی اطلاع به اشتباه نیفتند.
سپس ابن جزری از ابن عمار مهدوی و ابی محمد مکی همان گفتاری را که در انتقاد ابن مجاهد گفته اند و ما قبلاً آوردیم، نقل می کند.(18)
ابوشامه می گوید: عده ای خیال کرده اند که قرائت های هفت گانه ی متداول، همان است که در حدیث معروف، به آن اشاره شده است، در صورتی که این مطلب مخالف اجماع تمام علما و دانشمندان می باشد. آری، تنها بعضی افراد جاهل و بی دانش است که چنین تصور کرده اند.(19)
با این بیان و تفصیل برای خواننده ی عزیز کاملاً روشن می گردد که هیچ یک از قرائت های هفت گانه نیز، از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و از خود قاریان به طور متواتر نقل نگردیده است و اگر فرض کنیم که از خود قاریان متواتر نقل شده است، قطعاً از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) متواتراً نقل نشده است.
بنابراین، قرائت های معروف یا به طور خبر واحد نقل گردیده یا اجتهادی بوده که به وسیله ی خود قاریان به عمل آمده است، لذا ناچاریم، در این دو جا دو بحث را عنوان کنیم: یکی حجیت و عدم حجیت تمام قرائت ها و دومی صحت و عدم صحت نماز خواندن با هر یک از این قرائت ها که هر دو در مقاله آینده مورد بحث قرار خواهد گرفت.
در پیرامون حجیت قرائت های هفت گانه
آیا می توان با قرائت های هفت گانه در احکام شرعی استدلال نمود؟
1- عده ای از علما همه ی قرائت ها را پذیرفته اند و با هر یک از این قرائت ها به احکام شرعی استدلال می کنند چنان که با قرائت قاریان کوفه(غیر از حفص) به حرمت همبستر شدن با زنی که از حیض پاک شده و غسل نکرده است، استدلال نموده اند که آن ها در آیه ی شریفه ی(وَ لاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ )(20) کلمه «َیطْهَرْنَ» را با تشدید یعنی «یَطَّهرْنَ» خوانده اند و معنای آیه طبق این قرائت چنین خواهد بود: با آن ها( همسرانتان) نزدیکی نکنید تا غسل کنند و خود را از آلودگی حیض پاک سازند.پاسخ: ولی حق این است که این قرائت ها حجیت ندارند و نمی توان در صورت اختلاف، طبق یکی از آن ها به یک حکم شرعی استدلال نمود زیرا:
اولاً: ممکن است که این قاری ها، قرائت شان اشتباه و ناصحیح باشد.
و ثانیاً: نه تنها دلیل شرعی و یا عقلی بر وجوب عمل به گفتار یکی از آن قاریان معیناً در دست نیست بلکه عقلاً و شرعاً پیروی کردن از غیرعلم و یقین ممنوع شده است، چنان که در پیرامون این موضوع بعداً بحث خواهیم نمود.
2- ممکن است کسی بگوید که: این قرائت ها گرچه متواتر نیستند ولی به هر صورت از پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل گردیده، حداقل از اقسام خبر واحد می باشند و دلایلی که حجیت خبر واحد را ثابت می کنند، حجیت این قرائت ها را نیز ثابت می نمایند. بنابراین، عمل نمودن بر طبق این قرائت ها، پیروی نمودن از دلیل شرعی است و از باب «ورود» یا «حکومت» و «تخصیص» از مقوله عمل به ظن خارج می شود.(21)
پاسخ: اولاً: روایت بودن قرائت ها ثابت نیست تا دلایل اثبات حجیت خبر واحد حجیت آن ها را نیز ثابت نماید زیرا، احتمال دارد که این قرائت ها یک نوع اجتهاد و اظهار عقیده باشد که از ناحیه ی خود قاریان به عمل آمده است. و آن چه قبلاً نقل نمودیم که بعضی از علما به این مطلب تصریح کرده اند، این احتمال را تأیید می کند.
و اگر سبب اختلاف قاریان را که خالی بودن قرآن ها از نقطه و حرکت بوده است در نظر بگیریم، احتمال اجتهاد قاریان بیش تر تقویت می شود چنان که ابن ابی هاشم می گوید: منشأ اختلاف قاریان در قرائت، این بود که قرآن ها را به وسیله ی اصحاب و یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به نقاط مختلف فرستاده می شد و مردم هر نقطه و منطقه قرآن را که خالی از نقطه و حرکت بود، به وسیله ی همان صحابی فرا می گرفتند و آن چه را هم که سینه به سینه و با شنیدن یاد می گرفتند، در صورت موافقت با خط قرآن موجود بدان عمل می کردند و در صورت مخالفت، آن را ترک می نمودند و بدین گونه سلیقه های مختلف به کار افتاد و از این جا در میان قاریان شهرهای مختلف از نظر قرائت و تلفظ کلمات، اختلاف به وجود آمد.(22)
زرقانی می گوید: علمای صدر اسلام چون در محفوظ بودن قرآن به همین صورتی که نوشته شده بود، می کوشیدند، بدین جهت از نقطه و اعراب گذاری در قرآن خودداری می نمودند و آن را مکروه می داشتند که در اثر این عمل، تغییری در قرآن به وجود نیاید، ولی بعداً اوضاع متغیر شد و در خالی بودن قرآن از نقطه و اعراب احتمال اشتباه و تغییر در قرآن بیش تر احساس شد. هر کس کلمات قرآن را به یک نوع تلفظ می نمود، این بود که مسلمانان به منظور محافظت و جلوگیری از تغییر و اختلاف در تلفظ کلمات قرآن مجبور شدند که قرآن را نقطه گذاری کنند.(23)
و ثانیاً: دلایل حجیت خبر واحدی که راوی آن مورد اعتماد است، نمی تواند شامل روایت قاریان و راویان قرائت ها شود، از ترجمه و شرح حال آنان روشن می شود که وثاقت و مورد اعتماد بودن همه ی آنان ثابت و مسلم نیست.
و ثالثاً: اگر فرض کنیم که تمام قرائت ها بر پایه ی روایت استوار است، نه بر پایه ی اجتهاد و اظهارنظر و همچنین قبول کنیم که همه ی راویان این قرائت ها نیز «ثقه» و مورد اعتماد می باشند، باز حجیت و مدرکیت آن ها ثابت نمی شود زیرا ما علم اجمالی داریم که پاره ای از این قرائت ها قطعاً از پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) صادر نشده است و پرواضح است که یک چنین علم اجمالی سبب تعارض در میان تمام این روایات گردیده و هر یک از آن ها دیگری را تکذیب خواهد نمود، در نتیجه همه ی آن ها از حجیت خواهد افتاد.
زیرا معتبر دانستن بعضی از آن ها و ترجیح دادن آن، نسبت به بعضی دیگر ترجیح بلامرجّح و انتخاب بدون امتیاز خواهد بود. در این صورت باید به مرجحات و امتیازاتی که در مورد تعارض اخبار بیان شده است، مراجعه نمود و بدون استفاده از آن مرجّحات استدلال نمودن با یکی از این قرائت ها در احکام شرعی صحیح و جایز نیست.
و اگر به تواتر همه ی قرائات قائل شویم، باز به همان نتیجه ای که گفته شد، خواهیم رسید و در عمل نمودن به آن ها در احکام شرعی مجبوریم که از مرجّحات و امتیازات اخبار متعارض استفاده کنیم زیرا تواتر در دو قرائت موجب قطع و یقین می شود بر این که هر یک از آن قرائت ها از طرف خدا نازل گردیده است و از نظر سند قرائت هر دو قطعی هستند ولی تنها از نظر دلالت و معنای ظاهری متعارض و ضد هم می باشند.
وقتی که به طور اجمال دانستیم که معنای ظاهری یکی از این دو قرائت مقصود نیست، در این صورت باید هر دو را کنار بگذاریم و به قواعد و اصول دیگر مراجعه نموده و به آن ها عمل کنیم زیرا از یک طرف معلوم و معین نیست که مفهوم و معنای ظاهری کدام یک مقصود می باشد و از طرف دیگر هم نمی توانیم، یکی از آن ها را ترجیح داده، انتخاب کنیم، چون ترجیح و اختیار نمودن یکی از دو متعارض به مواردی اختصاص دارد که سند آن ها ظنی است ولی در مواردی که سند هر دو متعارض، قطعی است؛ نمی توان یکی از آن ها را انتخاب نمود زیرا در این صورت، سند هر دو قرائت، قطعی است و هیچ کدام امتیازی بر دیگری ندارد.
آیا می توان با هر یک از قرائت های هفت گانه نماز خواند؟
عقیده ی علما: گروه کثیری از علمای شیعه و سنی معتقدند که نماز خواندن با هر یک از قرائت های هفت گانه جایز و صحیح می باشد.بلکه بعضی از آن ها بر این مطلب ادعای اجماع نموده اند و بعضی از علما نماز خواندن با قرائت های ده گانه را نیز جایز می دانند و بعضی دیگر در این مورد به عدد معینی قائل نیستند بلکه می گویند، هر قرائتی که با یکی از قرآن های عثمان ولو احتمالاً مطابق و از نظر سند هم صحیح باشد، می توان با آن قرائت نماز خواند.
مقتضای قاعده: ولی مقتضای قاعده ی اولی این است که با هر قرائتی نتوان نماز خواند مگر این که آن قرائت از ناحیه ی خود پیامبر و یا از ناحیه ی ائمه ی معصومین ثابت شود زیرا آن چه که در نماز واجب می باشد، خواندن قرآن است. پس خواندن هر سوره و لفظی که قرآن بودن آن ثابت نگردیده، کافی نیست در موردی که انسان یقین کند که تکلیف بر وی متوجه می باشد باید آن را طوری به جا بیاورد که عقلاً با اطاعت امر و سقوط تکلیف یقین نماید. بنابراین باید یا به تعداد قرائت های مختلف نماز را چند بار خواند یا در یک نماز همان کلمه ی مورد اختلاف را به شماره ی قرائت های مختلف تکرار نمود تا اطاعت قطعی به سقوط تکلیف حاصل آید، مثلاً در سوره ی فاتحه باید هم «مالک» و هم «ملک» را خواند تا یقین بر فراغ ذمه حاصل شود.
و اما درباره ی سوره ای که در نماز بعد از سوره حمد خوانده می شود، بنابر آن چه گفتیم باید سوره ای باشد که در آن اختلاف قرائت نباشد و یا باید کلمه ی مورد اختلاف را به تعداد موارد اختلاف تکرار نمود. این بود خلاصه آن چه از قاعده ی اولی استفاده می شود.
نظر ما: و اما از نظر ائمه معصومین(علیه السّلام)، خواندن نماز با هر یک از قرائت هایی که در زمان ائمه معروف بود، در نماز کفایت می کند زیرا آنان شیعیان شان را در خواندن نماز با هر یک از آن قرائت ها تأیید می نمودند و می گفتند: « همان طور که یاد گرفته اید، بخوانید.» و گاهی می فرمودند: « تو نیز با قرائتی که مردم می خوانند، بخوان.»(24)
و در هیچ روایتی نیامده است که ائمه بعضی از این قرائت ها را منع نموده باشند و اگر از ناحیه ی ایشان رد و انکاری صادر می گردید، مسلماً به طور تواتر و یا حداقل با خبر واحد به دست ما می رسید.
از این گفتار به طور خلاصه چنین برمی آید که: منحصر نمودن جواز صحت نماز تنها به قرائت های هفت گانه و ده گانه معنا و مفهومی ندارد بلکه با هر قرائتی می توان نماز را به جای آورد ولی با این شرایط که آن قرائت شاذ و غیرمعروف و یا جعلی و ساختگی نباشد و به وسیله ی افرادی که وثاقت و اعتبار آنان در نزد هیچ یک از علما ثابت نشده است، نقل نشود.
اما قرائت شاذ و غیرمعروف، مانند قرائت« ملک یوم الدین» که ملک به صیغه ماضی و میم «یوم» با فتحه خوانده شده است.
و اما قرائت جعلی، مانند «انما یخشی الله من عباده العلماء» که بنا به قرائت خزاعی به نقل از ابوحنیفه، لفظ جلاله «الله» با «ضمه» و کلمه ی «علما» با «فتحه» تلفظ گردیده است.(25)
از آن چه گفته شد، چنین بر می آید که به نظر پیشوایان دینی ما با هر قرائتی که در زمان آنان معمول و متداول بود، نماز خواندن صحیح است.
پی نوشت ها :
1- تبیان، تالیف طاهربن صالح بن احمد جزایری، طبع چاپخانه المنار، ص 106.
2- او عبدالرحمان بن مهدی است، در تهذیب التهذیب280/6 می گوید: احمد بن سنان گفته است که: از علی بن مدینی شنیدم که می گفت: عبدالرحمان بن مهدی دانشمندترین مردم بود. خلیلی نیز درباره ی وی گفته است: که پیشوای مطلق بود. شافعی گفته است: در دنیا برای وی نظیر نیافتم.
3- ابراهیم/22.
4- تبیان، 87.
5-النشرفی القرائات العشر، 9/1.
6-النشر فی القرائات العشر، 13/1.
7- الاتقان، نوع 22-27، ج129/1.
8-تبیان، 105.
9- همان، 106.
10- همان، 90.
11- اعجاز القرآن، رافعی، 52، 53.
12-مناهل العرفان، 428.
13- تبیان، 105.
14- الاتقان، نوع 22-27، ج1، ص 138.
15-تبیان، 82.
16- همان، 61.
17-تفسیر قرطبی، 46/1.
18-النشر فی القرائات العشر، 33/1-37.
19-الاتقان سیوطی، نوع 22-27، ج138/1.
20- بقره/222.
21-مفهوم هر یک از این اصطلاحات را مؤلف( ره)، در ضمن «مبحث تعادل و تراجیح» که چاپ و منتشر شده، توضیح داده است.
22- تبیان، 86.
23- مناهل العرفان، چ2، ص 402.
24-کافی، کتاب فضل القرآن، باب النوادر.
25- معنای آیه چنین است: « این است، جز این نیست که فقط علما و دانشمندان از خدا می ترسند.» ولی در قرائت خزاعی معنا معکوس و مغلوط می شود، یعنی « خدا از علما می ترسد!!»
خوئی، حضرت آیت الله حاج سیدابوالقاسم خوئی(ره)(1385)، البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمد صادق نجمی- هاشم هاشم زاده هریسی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، چاپ دوم