نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري
مترجم: منوچهر صبوري
مطالعه ي خانواده و ازدواج يکي از مهمترين حوزه هاي جامعه شناسي است. عملاً در تمام جوامع، هر کس در زمينه اي خانوادگي پرورش مي يابد، و در هر جامعه اکثريت عظيم بزرگسالان متأهل هستند، يا بوده اند.
ازدواج نهاد اجتماعي بسيار فراگيري است. با وجود اين مانند ساير جنبه هاي زندگي اجتماعي تفاوتهاي زيادي در الگوهاي خانواده و ازدواج ميان فرهنگهاي گوناگون وجود دارد. اينکه چه چيزي خانواده محسوب مي شود، ارتباطاتش با خويشاوندان ديگر، با چه کساني مي توان ازدواج کرد، زن و شوهر چگونه انتخاب مي شوند، ارتباطات ميان ازدواج و تمايلات جنسي- همه ي اينها در فرهنگهاي گوناگون بسيار متفاوت اند. اين تفاوتها به روشن ساختن جنبه هاي مشخص زندگي خانوادگي و الگوهاي ازدواج و طلاق در غرب امروزي کمک مي کنند. خانواده ي غربي در طول قرنها به طور مشخص تغيير يافته است، و تغييرات بنيادي در ماهيت خانواده و ازدواج در دوران کنوني نيز رخ مي دهند.
نخست بايد مفاهيم اساسي خانواده، خويشاوندي و ازدواج را تعريف کنيم. خانواده گروهي از افرادي است که با ارتباطات خويشاوندي مستقيماً پيوند يافته اند، و اعضاي بزرگسال آن مسئوليت مراقبت از کودکان را به عهده دارند. پيوندهاي خويشاوندي ارتباطات ميان افراد است که يا از طريق ازدواج برقرار گرديده اند، يا از طريق تبار که خويشاوندان خوني (مادران، پدران، فرزندان ديگر، پدربزرگها و غيره) را با يکديگر مرتبط مي سازد. ازدواج مي تواند به عنوان پيوند جنسيِ از نظر اجتماعي به رسميت شناخته شده و پسنديده بين دو فرد بزرگسال تعريف شود. هنگامي که دو نفر ازدواج مي کنند، با يکديگر خويشاوند مي شوند؛ اما پيوند ازدواج شمار زيادتري از خويشاوندان را نيز با همديگر مرتبط مي سازد. والدين، برادران و خواهران و ساير خويشاوندان خوني، خويشاوند شريک ازدواج مي شوند.
در اکثر جوامع غربي، ارتباطات خويشاوندي عملاً محدود به تعداد محدودي خويشاوندان نزديک است. براي مثال، بيشتر مردم تنها آگاهي اندکي از خويشاوندان دورتر از درجه ي اول و دوم دارند. اما در بسياري از فرهنگهاي ديگر به ويژه فرهنگهاي کوچک روابط خويشاوندي اهميت بسيار زيادي در اکثر حوزه هاي زندگي دارند. در بعضي جوامع کوچک، همه ي افراد با ديگران خويشاوند بوده، يا خود را با ديگران خويشاوند مي پندارند. (Beattie, 1964) اصطلاحات خويشاوندي غربي را نمي توان هميشه به آساني در مورد ارتباطات خويشاوندي شناخته شده در فرهنگهاي ديگر به کار برد. براي مثال، ما براي خويشاونداني در طرف مادري و طرف پدري فقط اصطلاح "آنکل" (1) را داريم. بعضي فرهنگها، برعکس، اصطلاحات جداگانه اي براي مادر و برادر پدر دارند، و اينها به عنوان انواع روابط خويشاوندي بسيار متفاوتي در نظر گرفته مي شوند.
گروههاي کلان
در بيشتر جوامع سنتي گروهبنديهاي خويشاوندي بزرگي وجود دارند که از روابط مستقيم خانوادگي کاملاً فراتر مي روند. يکي از انواع مهم اين گروهبنديها کلان است. کلان گروهي است که همه ي اعضايش خود را از تبار آن مي دانند، يا از طريق مردان يا از طريق زنان، و اصل خود را به نياي مشترکي چندين نسل عقب تر مي رسانند. آنها خود را جمعي با هويت مشخص مي پندارند و ديگران نيز همين گونه به آنان مي نگرند. کلانهاي اسکاتلند چنين گروههاي بودند؛ و جوامع بسياري در آفريقا و اقيانوس آرام وجود دارند که در آنجا اين گونه گروههاي يکپارچه همچنان داراي اهميت است.معمولاً اعضاي يک کلان اعتقادات مذهبي همانندي دارند، داراي تعهدات اقتصادي نسبت به يکديگرند، و در يک محل زندگي مي کنند. گروههاي کلان ممکن است نسبتاً کوچک باشند، اما گاهي تعداد آنها به صدها يا حتي هزاران نفر مي رسد. عضويت کلان اغلب تقريباً بر تمام جنبه هاي زندگي فرد تأثير مي گذارد. در اين گونه گروهها، خويشاونداني که از نظر ما تنها خويشاوند دور به حساب مي آيند، ممکن است خويشاوند نزديک پنداشته شوند و با آنان به همان شيوه هايي رفتار شود که با خويشاوندان نزديک رفتار مي شود. يک نفر ممکن است پسرِپسرِ برادر پدرِپدرِ پدرش را (در اصطلاح شناسي خويشاوندي غربي پسرعموي درجه ي سوم) برادر خود بنامد و همان الزامات و وظايفي را که نسبت به برادران خوني خود مي شناسد نسبت به او به جا آورد.
گاهي مقوله هاي خويشاوندي که در گروههاي کلان شناخته شده اند کاملاً در نقطه ي مقابل آنچه ما "طبيعي" مي دانيم قرار مي گيرند. براي مثال، خواهر پدر ممکن است "پدر" ناميده شود (با افزودن صفت "مؤنث")؛ برادر مادر نيز ممکن است "مادر" ناميده شود (با صفت افزوده ي "مذکر"). در اين گروهها، شنيدن اين که مردي به مرد ديگري، که ممکن است خيلي از خودش جوان تر باشد، به عنوان مادر خود اشاره مي کند غيرعادي نيست. هرچند هم که اين موضوع به نظر ما عجيب بنمايد، در جامعه اي که برحسب کلان سازمان يافته کاملاً منطقي است. فرد آگاه است که چه کسي مادر واقعي اوست. هنگامي که او اين واژه را به کار مي برد، او فرد مورد اشاره را به عنوان کسي که از همان نسب(2) مادر اوست، و بنابراين پيوندهاي نيرومندي با خودش دارد، مشخص مي کند.
نمونه اي از گروه کلان، تسو(3) در چين قديم است. تعداد افراد يک تسو گاهي به هزاران نفر مي رسيد. هر تسو داراي يک شوراي ريش سفيدان(4) بود که مسائل مورد علاقه ي تمام گروه را مورد بحث قرار مي داد. اعضاي تسو الزامات مذهبي مشترکي داشتند، و تسو وظايف اقتصادي و آموزشي نيز براي اعضاي خود انجام مي داد. تسو يک سيستم اعتباري براي دادن وام به اعضا داشت و همچنين به عنوان دادگاه قانوني براي حل اختلافات حقوقي(5) عمل مي کرد. تسو همچنين شالوده ي سازمانهاي جنايتکاران در چين را تشکيل داد، که زماني در شهـرهاي بزرگي همچون شانگهاي در اوج شهرت بودند، و امروز در هنگ کنگ هنوز فعال اند.
پي نوشت ها :
1. uncle
2. descent group
3. tsu
4. council of elders
5. judicial disputes
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391