ترجمه وتألیف: حمید وثیق زاده انصاری
منبع: راسخون
منبع: راسخون
بنیتو موسولینی یک رهبر ایتالیایی بود که فاشیسم را در ایتالیا بنیان نهاد. سه جنگ تحت دیکتاتوری وی در گرفت. او در جنگ جهانی دوم توسط افراد خویش از قدرت بر کنار شد. در مقالهی زیر با "جناب بنیتو موسولینی" بیشتر آشنا خواهیم شد.
تاریخ وفات: 28 آوریل 1945
ملیت: ایتالیایی
پایه گذار: فاشیسم
شغل: سیاستمدار، روز نامه نگار، نویسنده، معلم
بنیتو آمیلکاره آندرهآ موسولینی در 29 ژوئیهی 1883 در دوویا دی پرداپیوی ایتالیا متولد شد. او در خانوادهای فقیر به دنیا آمد. پدر وی، الساندرو موسولینی آهنگر بود. الساندرو یکی از فعالان آنارشیست بود. مادرش، رزا موسولینی (نی مالتونی) آموزگار مدرسهی ابتدایی بود. موسولینی کودکی با هوش بود. با چنان پیشینهی محقرانهای جای تعجب است که او چگونه توانست به قدرتمندترین مرد ایتالیا تبدیل گردد. باید به عقب برگردیم و برخی از روی دادهای مهم زندگی این رهبر بزرگ را توصیف کنیم.
"تا زمانی که دوس زندگی میکند، میتوان مطمئن بود که ایتالیا برای رسیدن به اهداف امپریالیستی خود از هر فرصتی استفاده میکند." – آدولف هیتلر، اواخر نوامبر 1939
موسولینی در سال 1929 به نمایندگی از دولت ایتالیا موافقت نامهی لاتران (Lateran) را با واتیکان امضا نمود. این موافقت نامه به حل و فصل اختلافات تاریخی بین دولت ایتالیا و کلیسای کاتولیک رم کمک کرد. پاپ پیوس یازدهم (1857 – 1939) اظهار کرد که موسولینی با "مشیت الهی" فرستاده شده است.
وقتی که موسولینی را به دلیل امتناع برای شرکت در آیین عشای ربانی صبحگاهی با زور آوردند بی خدایی او بر سر زبانها افتاد.
تا سال 1930، سیستم پارلمانی عملاً موجودیت خود را از دست داد و موسولینی به عنوان یک دیکتاتور زمام امور را به دست گرفت. تمام معلمین مدرسه و اساتید دانشگاه به اجبار سوگند خوردند تا از رژیم فاشیست دفاع کنند. موسولینی سر دبیران روز نامه را دست چین کرد. روز نامه نگاری تنها میتوانست توسط کسانی انجام شود که گواهی تأیید از حزب فاشیست دریافت میکردند.
موسولینی در سال 1935 – 1936 در جنگ علیه اتیوپی به پیروزی رسید. او قویاً با اعتراض جامعهی ملل روبرو شد که وی را وادار ساخت تا با آلمان نازی متحد شود. اودر جنگ داخلی اسپانیا فعالانه از ژنرال فرانسیسکو فرانکو حمایت کرد. این جنگ به امیدهای سازش بین فرانسه و انگلستان پایان داد. در نتیجه، موسولینی در سال 1938 الحاق اتریش به آلمان و در سال 1939 تجزیهی چکسلواکی را پذیرفت. در سپتامبر سال 1939، در کنفرانس مونیخ، او در حالی که ماسک اعتدال را بر چهره زده بود و برای صلح اروپا فعالیت میکرد به آلمان نازی کمک میکرد تا کنترل ایستگاه زودتنلند را به دست گیرد.
موسولینی در نوامبر سال 1936 با توجه به این که ملل اروپایی به زودی بر محور ایتالیا و آلمان استوار خواهند بود واژهی "متحدین" را ساخت. این عهد نامه در 25 اکتبر سال 1936 امضا شد. این اتحاد سیاسی در مه سال 1939 قویتر شد و سپس موسولینی معاهدهای به نام "پیمان پولادین" را با آلمان نازی امضا کرد. دخالت آلمان در سیاستهای ایتالیا به مذاق شهروندان ایتالیایی خوش نیامد. پادشاه ویکتور امانوئل سوم نیز آن را غیر قابل قبول دانسته و از متفقان قدیمی در انگلستان و فرانسه حمایت کرد.
"ستارهی من سقوط کرده است. دیگر هیچ انگیزهی مبارزهای در من باقی نمانده است. من کار و تلاش میکنم، در حالی که میدانم تمام اینها یک نمایش مضحک است. . . من چشم به پایان این تراژدی دوختهام و به طرز عجیبی از همه چیز فاصله گرفتهام، از بازیگری هیچ نمیدانم. احساس میکنم من آخرین تماشاگر هستم". – موسولینی در مصاحبهی 1945 ایتالیا در تمام جبههها متحمل شکست شد و به دنبال ورود انگلستان و آمریکا به ساحل سیسیل، بسیاری از دست یاران موسولینی در نشست شورای بزرگ فاشیست در 25 ژوئیهی 1943 به مخالفت با او برخاستند. و این مخالفت فرصتی را در اختیار پادشاه قرار داد تا دستور برکناری و دست گیری موسولینی را صادر کند. پادشاه ویکتور امانوئل سوم فیلد مارشال پیدرو بادگلیو را به عنوان نخست وزیر جدید ایتالیا منصوب کرد. چند ماه بعد موسولینی توسط آلمانیها از یک اقامتگاه در بالای کوه جایی که در آن زندانی بود آزاد شد. او به شمال ایتالیا نقل مکان کرد و در آن جا کوشید تا یک دولت فاشیست جدید را ایجاد کند. او به عنوان یک بازیچه در دستهای آلمان باقی ماند. موسولینی تحت فشارهای هیتلر و چند فاشیست وفا دار که دولت جمهوری سالو را تشکیل دادند تسلیم شد و نقشهی اعدام کسانی را که به او خیانت کرده بودند کشید. او به عنوان رئیس دولت و وزیر امور خارجه برای جمهوری اجتماعی ایتالیا انتخاب شد. این بخش از شمال ایتالیا تحت کنترل آلمان بود. در طول این مدت او خاطرات بسیاری نوشت. روزنامهی دا کاپو (Da Capo) زندگی نامهی شخصی و خاطرات او را با عنوان "صعود و سقوط من" تلفیق و منتشر کرد.
اجساد بیجان موسولینی و فاشیستهای دیگر به صورت وارونه از سقف ایستگاه پمپ بنزین آویزان و از پایین توسط مردم شهر سنگ باران شدند.
موسولینی و پتاچی روز بعد به روستای جیولینو دی مزگرا برده شده و در آن جا به ضرب گلوله کشته شدند. کمیتهی آزادی بخش ملی به کلونل والریو دستور داد تا حکم را اجرا کند. نام واقعی کلونل والریو والتر اُدیسیو بود. او موسولینی، پتاچی و فاشیستهای دیگر را درکامیونهایی جا به جا کرد. آنها به یک مکان خالی برده شدند و در آنجا پتاچی موسولینی را در آغوش گرفت و مانع از رفتن او شد. پتاچی تیر خورد و هنگامی که بدن شل و بی جان او بر روی زمین افتاد موسولینی پیراهن خود را باز کرده و فریاد زد، "تیر را به سینهی من شلیک کنید!" و اُدیسیو تیر را به سمت سینهی او نشانه رفت. موسولینی افتاد، اما نمرد. اُدیسیو به موسولینی که به سختی نفس میکشید نزدیک شد و گلولهی دیگری را در سینهی او خالی کرد. اجساد بی جان آنها روز بعد برای مشاهدهی عموم به صورت وارونه آویزان شد.
"جناب پیشوا شما در نهایت با ما هستید. ما شما را با گلهای سرخ میپوشانیم، اما رایحهی خوبی شما بر رایحهی گلهای سرخ غلبه میکند." – نئو فاشیستها سال 1946.
موسولینی در آغاز جنگ جهانی اول با جنگ مخالف بود. در طول جنگ تغییرات بنیادی در دیدگاههای او به وجود آمد. این تغییرات احتمالاً به دلیل نفوذ ناسیونالیسم پدر وی ایجاد شد. موسولینی دعوت میهن خویش را در زمان نیاز اجابت کرد. او کوشید تا یک امپراطوری ایتالیایی را ایجاد کند که برترین قدرت در جهان قلم داد گردد. موسولینی رهبری بزرگ بود که قدرت مطلق او را مست کرد و منجر به سقوط وی شد و به رؤیاهای او دربارهی یک ایتالیای سلطنتی پایان داد.
بنیتو موسولینی
تاریخ تولد: 29 ژوئیهی 1883تاریخ وفات: 28 آوریل 1945
ملیت: ایتالیایی
پایه گذار: فاشیسم
شغل: سیاستمدار، روز نامه نگار، نویسنده، معلم
بنیتو آمیلکاره آندرهآ موسولینی در 29 ژوئیهی 1883 در دوویا دی پرداپیوی ایتالیا متولد شد. او در خانوادهای فقیر به دنیا آمد. پدر وی، الساندرو موسولینی آهنگر بود. الساندرو یکی از فعالان آنارشیست بود. مادرش، رزا موسولینی (نی مالتونی) آموزگار مدرسهی ابتدایی بود. موسولینی کودکی با هوش بود. با چنان پیشینهی محقرانهای جای تعجب است که او چگونه توانست به قدرتمندترین مرد ایتالیا تبدیل گردد. باید به عقب برگردیم و برخی از روی دادهای مهم زندگی این رهبر بزرگ را توصیف کنیم.
زندگی موسولینی
موسولینی با وجود هوش بالا دارای خلق و خوی تند وخشن و خود خواهی بسیار بود. او یک دانش آموز ضعیف در مدرسه بود و به همین علت از مدرسه اخراج شد. پس از آن، به یک مدرسهی شبانه روزی در فانزای ایتالیا فرستاده شد که مجدداً از آن جا نیز اخراج شد، اما این بار به علت چاقو زدن به هم کلاسی خود. پس از اخذ مدرک دیپلم از یک مدرسهی جدید، مدت کوتاهی به عنوان آموزگار جای گزین به انجام وظیفه پرداخت."تا زمانی که دوس زندگی میکند، میتوان مطمئن بود که ایتالیا برای رسیدن به اهداف امپریالیستی خود از هر فرصتی استفاده میکند." – آدولف هیتلر، اواخر نوامبر 1939
«وظیفهی موسولینی به عنوان یک روزنامه نگار»
در سال 1902، او برای گریختن از خدمت سربازی به سوئیس رفت. و در آن جا بود که با بسیاری از سوسیالیستها هم پیمان شد. موسولینی در سال 1904 به ایتالیا بازگشت. او فعالیت خود را به عنوان روز نامه نگار در روزنامهی سوسیالیستی آوانتی "AVANTI" آغاز کرد. او به زودی به یک سوسیالیست شناخته شده در ایتالیا تبدیل شد و شروع به ترویج دیدگاههای خود برای جنگ بر علیه آلمان در جنگ جهانی اول نمود. سوسیالیستهایی که مخالف مداخله در جنگ بودند این نظریات را نپذیرفتند. موسولینی به زودی از سوسیالیسم جدا شد و روز نامهی خود را با نام پوپولو دِ ایتالیا "Il Popolo d'Italia" راه اندازی کرد. او از طریق روز نامهی خود به حمایت خویش از جنگ ادامه داد. در نهایت، هنگامی که ایتالیا در جنگ علیه آلمان به متفقین پیوست، موسولینی به عنوان سرباز داوطلب وارد ارتش ایتالیا به نام ""Esercito شد. موسولینی به رتبهی سرجوخه ارتقا یافت، ولی در سال 1917 به علت زخمهای نارنجک مرخص شد.«سیر در سیاست»
موسولینی در سیاست تمام وقت وارد شد و در مارس 1919 "حزب ناسیونال فاشیست" را تشکیل داد. بسیاری از جان بازان بی کار جنگ از او حمایت کردند. "سلام رومی" و "شبه نظامیهای پیراهن مشکی" توسط موسولینی برای اعضای حزب وی اتخاذ گردید. موسولینی در انتخابات مجلس به رقابت پرداخت اما موفق نشد. در 15 مارس 1921 موسولینی مجدداً در انتخابات شرکت کرد و این بار به همراه 35 فاشیست دیگر به مجلس نمایندگان ایتالیا راه یافت. او در سال 1913 یک زندگی نامهی تاریخی و سیاسی را دربارهی زندگی اصلاح طلب مذهبی چک "یان هوس" به نام "جیووانی هوس ایل وریدیکو" (یان هوس، پیامبر راستین)، منتشر کرد و طولی نکشید که به حمایت از کلیسا، کشاورزان، ارتش و صنعت علاقمند شد. بسیاری بر این عقیده بودند که راه حلهای او، مانند سازمان دهی جوانان طبقهی متوسط، کلید مشکلات آنها بود. او خواست کارگران و افکار یک دولت مرکزی قوی را برای به ارمغان آوردن نظم و قانون کنترل کند. دولت چپ گرای حاکم دستور اعتصاب عمومی ملت را صادر کرده بود. این باعث خشم موسولینی شد. وی اظهار کرد اگر دولت به اعتصاب پایان ندهد حزب فاشیست این کار را انجام میدهد. پادشاه ویتوریو امانوئل 3 (1869 – 1947)، در 29 اکتبر 1922 با موسولینی تماس گرفت و او را برای تشکیل دولت به رم دعوت کرد. موسولینی با قطار به سمت رم حرکت کرد و با استقبال هزاران نفر از حامیان پیراهن مشکی روبرو شد. او به اعتصاب پایان داد و اختیارات تمام ادارات دولتی را بر عهده گرفت. او به نظام اقتصادی ثبات بخشید و ایتالیا را از بحران اقتصادی نجات داد. مردم به زودی او را "ایل دوس" یا پیشوا خواندند. به او عنوان رسمی، "جناب بنیتو موسولینی"، رئیس دولت، رهبر فاشیسم و بنیان گذار امپراطوری اعطا شد.موسولینی در سال 1929 به نمایندگی از دولت ایتالیا موافقت نامهی لاتران (Lateran) را با واتیکان امضا نمود. این موافقت نامه به حل و فصل اختلافات تاریخی بین دولت ایتالیا و کلیسای کاتولیک رم کمک کرد. پاپ پیوس یازدهم (1857 – 1939) اظهار کرد که موسولینی با "مشیت الهی" فرستاده شده است.
وقتی که موسولینی را به دلیل امتناع برای شرکت در آیین عشای ربانی صبحگاهی با زور آوردند بی خدایی او بر سر زبانها افتاد.
«آغاز دیکتاتوری او»
موسولینی از ضد امپریالیسم صلح طلبان به سمت تشکیل ناسیونالیسم تهاجمی پیش رفت. بمباران کورفو توسط او در سال 1923 اولین نمونه از تغییر او در زمینهی سیاست خارجی است. او به زودی یک رژیم دست نشانده را در آلبانی راه اندازی کرد. او از سال 1912 لیبی، مستعمرهای در آفریقای شمالی را مجدداً تصرف کرد. او رؤیای یک امپراطوری با شکوه را در رم و ساخت دریای مدیترانه 'mare nostrum' به معنی دریای ما را در سر میپروراند. یک پایگاه دریایی بزرگ در جزیرهی ایتالیایی لِروس 'Leros' تأسیس شد. این پایگاه به عنوان یک انبار استراتژیک در شرق مدیترانه در نظر گرفته میشد.تا سال 1930، سیستم پارلمانی عملاً موجودیت خود را از دست داد و موسولینی به عنوان یک دیکتاتور زمام امور را به دست گرفت. تمام معلمین مدرسه و اساتید دانشگاه به اجبار سوگند خوردند تا از رژیم فاشیست دفاع کنند. موسولینی سر دبیران روز نامه را دست چین کرد. روز نامه نگاری تنها میتوانست توسط کسانی انجام شود که گواهی تأیید از حزب فاشیست دریافت میکردند.
موسولینی در سال 1935 – 1936 در جنگ علیه اتیوپی به پیروزی رسید. او قویاً با اعتراض جامعهی ملل روبرو شد که وی را وادار ساخت تا با آلمان نازی متحد شود. اودر جنگ داخلی اسپانیا فعالانه از ژنرال فرانسیسکو فرانکو حمایت کرد. این جنگ به امیدهای سازش بین فرانسه و انگلستان پایان داد. در نتیجه، موسولینی در سال 1938 الحاق اتریش به آلمان و در سال 1939 تجزیهی چکسلواکی را پذیرفت. در سپتامبر سال 1939، در کنفرانس مونیخ، او در حالی که ماسک اعتدال را بر چهره زده بود و برای صلح اروپا فعالیت میکرد به آلمان نازی کمک میکرد تا کنترل ایستگاه زودتنلند را به دست گیرد.
موسولینی در نوامبر سال 1936 با توجه به این که ملل اروپایی به زودی بر محور ایتالیا و آلمان استوار خواهند بود واژهی "متحدین" را ساخت. این عهد نامه در 25 اکتبر سال 1936 امضا شد. این اتحاد سیاسی در مه سال 1939 قویتر شد و سپس موسولینی معاهدهای به نام "پیمان پولادین" را با آلمان نازی امضا کرد. دخالت آلمان در سیاستهای ایتالیا به مذاق شهروندان ایتالیایی خوش نیامد. پادشاه ویکتور امانوئل سوم نیز آن را غیر قابل قبول دانسته و از متفقان قدیمی در انگلستان و فرانسه حمایت کرد.
سقوط موسولینی
«همکاری با هیتلر»
نزدیک پایان سال 1930، موسولینی کم کم حمایت طرف داران خود را از دست داد. با نزدیک شدن جنگ جهانی دوم او افراد خود را بر خلاف میل آنها به جنگ وادار کرد. اگر چه او به مدت 15 سال آماده باش نظامی را آموزش داد، اما هنگامی که هیتلر به لهستان حمله کرد ارتش او کاملاً آماده نبودند. موسولینی پس از سقوط فرانسه با این تصور که جنگ بیش از چند هفته طول نمیکشد اعلام جنگ کرد. با نمایش ضعیف نظامی در حمله به یونان در ماه اکتبر او هیچ چارهای جز تبعیت از هیتلر نداشت. موسولینی از اعلام جنگ هیتلر با روسیه در ژوئن 1941 و ایالات متحدهی آمریکا در دسامبر 1941 حمایت کرد. با این حال، موسولینی تنها درسی را که از جنگ جهانی اول گرفته بود نا دیده گرفت و درس این بود که ایالات متحدهی آمریکا به تنهایی پیامد آن جنگ را رقم زده بود. ایالات متحدهی آمریکا ابر قدرت بود نه آلمان."ستارهی من سقوط کرده است. دیگر هیچ انگیزهی مبارزهای در من باقی نمانده است. من کار و تلاش میکنم، در حالی که میدانم تمام اینها یک نمایش مضحک است. . . من چشم به پایان این تراژدی دوختهام و به طرز عجیبی از همه چیز فاصله گرفتهام، از بازیگری هیچ نمیدانم. احساس میکنم من آخرین تماشاگر هستم". – موسولینی در مصاحبهی 1945 ایتالیا در تمام جبههها متحمل شکست شد و به دنبال ورود انگلستان و آمریکا به ساحل سیسیل، بسیاری از دست یاران موسولینی در نشست شورای بزرگ فاشیست در 25 ژوئیهی 1943 به مخالفت با او برخاستند. و این مخالفت فرصتی را در اختیار پادشاه قرار داد تا دستور برکناری و دست گیری موسولینی را صادر کند. پادشاه ویکتور امانوئل سوم فیلد مارشال پیدرو بادگلیو را به عنوان نخست وزیر جدید ایتالیا منصوب کرد. چند ماه بعد موسولینی توسط آلمانیها از یک اقامتگاه در بالای کوه جایی که در آن زندانی بود آزاد شد. او به شمال ایتالیا نقل مکان کرد و در آن جا کوشید تا یک دولت فاشیست جدید را ایجاد کند. او به عنوان یک بازیچه در دستهای آلمان باقی ماند. موسولینی تحت فشارهای هیتلر و چند فاشیست وفا دار که دولت جمهوری سالو را تشکیل دادند تسلیم شد و نقشهی اعدام کسانی را که به او خیانت کرده بودند کشید. او به عنوان رئیس دولت و وزیر امور خارجه برای جمهوری اجتماعی ایتالیا انتخاب شد. این بخش از شمال ایتالیا تحت کنترل آلمان بود. در طول این مدت او خاطرات بسیاری نوشت. روزنامهی دا کاپو (Da Capo) زندگی نامهی شخصی و خاطرات او را با عنوان "صعود و سقوط من" تلفیق و منتشر کرد.
اجساد بیجان موسولینی و فاشیستهای دیگر به صورت وارونه از سقف ایستگاه پمپ بنزین آویزان و از پایین توسط مردم شهر سنگ باران شدند.
«آخرین روزهای موسولینی»
بنیتو موسولینی و معشوقهاش کلارا پتاچی در 27 آوریل 1945 توسط پلیس ایتالیا دستگیر شدند. آنها در نزدیکی روستای دونگو بازداشت شدند. آنها سعی داشتند به منظور فرار به اسپانیا سوار با هواپیمایی به سوئیس بروند. موسولینی با ارتش فراری آلمان مسافرت میکرد. او سعی کرد با پوشیدن یک لباس نظامی آلمانی فرار کند. پس از چندین تلاش نا موفق آنها به کومو رسیدند. آنها در نهایت به مزگرا برده شدند جایی که آخرین شب خود را با خانوادهی دی ماریا سپری کردند.موسولینی و پتاچی روز بعد به روستای جیولینو دی مزگرا برده شده و در آن جا به ضرب گلوله کشته شدند. کمیتهی آزادی بخش ملی به کلونل والریو دستور داد تا حکم را اجرا کند. نام واقعی کلونل والریو والتر اُدیسیو بود. او موسولینی، پتاچی و فاشیستهای دیگر را درکامیونهایی جا به جا کرد. آنها به یک مکان خالی برده شدند و در آنجا پتاچی موسولینی را در آغوش گرفت و مانع از رفتن او شد. پتاچی تیر خورد و هنگامی که بدن شل و بی جان او بر روی زمین افتاد موسولینی پیراهن خود را باز کرده و فریاد زد، "تیر را به سینهی من شلیک کنید!" و اُدیسیو تیر را به سمت سینهی او نشانه رفت. موسولینی افتاد، اما نمرد. اُدیسیو به موسولینی که به سختی نفس میکشید نزدیک شد و گلولهی دیگری را در سینهی او خالی کرد. اجساد بی جان آنها روز بعد برای مشاهدهی عموم به صورت وارونه آویزان شد.
"جناب پیشوا شما در نهایت با ما هستید. ما شما را با گلهای سرخ میپوشانیم، اما رایحهی خوبی شما بر رایحهی گلهای سرخ غلبه میکند." – نئو فاشیستها سال 1946.
«ایتالیا پس از موسولینی»
دونا ریشل موسولینی، همسر موسولینی، و پسران آنها: ویتوریو و رومانو و دخترشان ادا جان سالم به در بردند. پسر سوم موسولینی به نام برونو در سال 1941 در یک سانحهی هوایی کشته شد. موسولینی دو روز پیش از دست زدن هیتلر به خود کشی کشته شد. پس از جنگ جهانی دوم ایتالیا مستعمرات خود یعنی اتیوپی، سومالی و لیبی را از دست داد. بین احزاب سیاسی شکافی وجود داشت که منجر به جنگ داخلی از سال 1943 تا 1945 شد. در سال 1946 حکومت سلطنتی پایان یافت و اولین انتخابات سیاسی در سال 1948 برگزار شد. حکومت جمهوری به پیروزی رسید و Democrazia Cristiana ، حزب دموکرات ایتالیا قدرت را برای 50 سال آینده در دست گرفت.موسولینی در آغاز جنگ جهانی اول با جنگ مخالف بود. در طول جنگ تغییرات بنیادی در دیدگاههای او به وجود آمد. این تغییرات احتمالاً به دلیل نفوذ ناسیونالیسم پدر وی ایجاد شد. موسولینی دعوت میهن خویش را در زمان نیاز اجابت کرد. او کوشید تا یک امپراطوری ایتالیایی را ایجاد کند که برترین قدرت در جهان قلم داد گردد. موسولینی رهبری بزرگ بود که قدرت مطلق او را مست کرد و منجر به سقوط وی شد و به رؤیاهای او دربارهی یک ایتالیای سلطنتی پایان داد.
/ج