نويسنده: دکتر ماهيار آذر
طلاق چيست؟
طلاق يكي از بحران هاي بزرگسالي است. زن ها و مردها اغلب با سرعتي متفاوت، رشد و تغيير مي كنند. طرفين بر اثر اين تغيير، متوجه مي شوند كه ديگر هماني نيستند كه هنگام ازدواج بوده اند. حقيقت اين است كه هر دو تغيير كرده اند و مسير تكامل را در جهات مختلف پيموده اند. در چنين وضعيتي، معمولاً يكي از طرفين، ديگري را به دليل از بين رفتن عواطف بينشان سرزنش مي كند تا از بررسي نقش خود در مشكلات شانه خالي كند. گاهي تباهي زندگي زناشويي (طلاق)، با مشخصه هاي دوران ميانسالي ارتباط دارد. مشخصه هايي مانند: نياز به تغيير، فرسودگي و خستگي ناشي از عملكرد مسئولانه و ترس از رويارويي با خويشتن.دِبي فورد، اعتقاد دارد آنچه كه ما در طلاق از دست مي دهيم، فقط شريك زندگي مان نيست، بلكه نفسِ خود ماست. هرچه در مورد خودمان فكر و يا تصور مي كرده ايم لگدمال مي شود. «ما» آن چيزي است كه در جريان طلاق از دست مي رود. به اين دليل است كه طلاق تا اين حد صدمه زننده است.
نيل دانلد والش، مي گويد تعريف طلاق طبق آنچه كه در فرهنگ لغات جهاني آورده شده، عبارت است از «جدايي كامل و انفصال دو نفر؛ ولي من معتقدم مطلقاً چنين چيزي امكان ندارد. در جهان هستي، جدايي كامل و خاتمه دادن به رابطه ي زناشويي غيرممكن است. حتي اگر شخص را پس از طلاق هرگز نبينيم، باز هم با او رابطه خواهيم داشت. ماهيت آن رابطه بر روزها و اوقات زندگي ما بسيار اثرگذار است. پس، ازدواج را نمي توان خاتمه داد بلكه فقط مي توان پيوند ازدواج را قطع كرد. ما مي توانيم به طور رسمي و از طريق نهادهاي مربوطه به ازدواج مان خاتمه دهيم، ولي نمي توانيم به وحدت ايجاد شده ميان دو جان، خاتمه دهيم. به اين معنا كه نمي شود آنچه را كه خداوند در نتيجه ي ازدواج به يكديگر وصل كرده است از هم گسست. به بيان ديگر «دو بخش شدن ممكن است، اما بخشي از ديگري نبودن، ممكن نيست».
در دهه ي انفجار آسيب هاي اجتماعي با افزايش آمارهاي طلاق مواجه هستيم. طلاق در افراد، احساس باختن و بازنده شدن را در ارتباط زناشويي ايجاد مي كند و طرفين براي رهايي از اين احساس، اقدام به جدايي مي كنند و گاهي طلاق، تنها راه منطقي براي حل مشكل به نظر مي رسد و آنچه داراي اهميت است نگرش متفاوت افراد جامعه نسبت به اين پديده است و يكي از عوامل مهم طلاق در جامعه ي امروز بحران شخصيت است، همان بحراني كه گاه سبب مي شود ازدواج ها صورت گيرد.
جدايي و طلاق چه تفاوتي با هم دارند؟
جدايي، شايد به مفهوم طلاق آزمايشي باشد. شايد در مشاوره ها و زندگي هاي مشترك طولاني طرفين به اين نتيجه برسند كه مدتي دور از هم زندگي كنند تا مشخص شود ميزان درگيري ها چقدر كاهش مي يابد. گاهي زوج ها زندگي بدون كلام و تماس جنسي يا قهرآميز را با هم ادامه مي دهند تا حتي الامكان به خاطر فرزندان شان، از جدايي و طلاق پرهيز كنند. گاهي توصيه مي شود كه زن و شوهر براي زمان محدود جدا از هم زندگي كنند. شايد با فروكش كردن فشارهاي عصبي به آرامشي نسبي دست يابند و به شكل منطقي تري با زندگي روبه رو شوند. در اين جدايي موقت، زن و شوهر خلأهاي حمايتي و رواني و مادي را نسبت به يكديگر حس مي كنند. و اين شايد باعث شود كه قدر همديگر را بيشتر بدانند يا برعكس، به اين نتيجه برسند كه از بسياري از فشارها رهايي يافته اند و در خلوت خود احساس آرامش بيشتري كنند. ممكن است در تنهايي قادر باشند به زندگي آرام خود ادامه دهند.در اين تنهايي و جدايي آزمايشي فرد قادر است تا عميقاً در درون خود را بنگرد و به بررسي جهان دروني خود بپردازد و درك كند (كجاي كار اشتباه بوده) و چگونه توانسته آنقدر خشم و انزجار را در همسر خود بيافريند، در صورتي كه آرزوي قلبي شان ازدواجي سعادتمند بوده، چه چيزي باعث شده تا نشانه هاي نارضايتي را كه اكنون كاملاً آشكار شده تاكنون نبينيم.
انواع طلاق و مراحل آن كدام است؟
در زمان هاي گذشته، طلاق كاري قبيح و ننگ آور بود. اما حالا ديگر زمانه دگرگون شده و طلاق نه تنها مايه ي ننگ نيست، بلكه عملي پيش پا افتاده و شايع است. «طلاق راه حلي معقول براي موقعيتي نامعقول است.»پل بوهانان كه در زمينه ي ازدواج و طلاق تحقيق مي كند معتقد است كه طلاق در مراحل مختلف زندگي و تحت عناوين زير صورت مي گيرد:
طلاق رواني:
در پديده ي طلاق رواني كه بر اثر ترك محبوب يا عامل عاشقانه ي خارجي بروز مي كند، در برابر مرگ يك رابطه ي طولاني، واكنش به صورت سوگواري و عزاداري ملاحظه مي شود. جدايي از همسر باعث مي شود كه طرفين احساس استقلال و خروج از موقعيت هاي وابستگي داشته باشند. وابستگي شديد طرفين در زمان ازدواج اين جدايي را بسيار دشوار مي كند. اگر وابستگي يك طرف از طرف ديگر شديدتر باشد، هنگام طلاق احساساتي نظير افسردگي، اضطراب و نوسان خُلقي شديد را تجربه خواهد كرد. حداقل دو سال طول مي كشد تا عوارض طلاق رواني كم رنگ و شخص نسبت به همسر قبلي خود بي تفاوت شود و هر يك از طرفين مجدداً به عنوان فردي مجرد، هويتي جديد بيابند.طلاق قانوني:
طلاق قانوني بدين منظور صورت مي گيرد كه هر يك از طرفين پس از طي مراحلي قانوني در دادگاه حق ازدواج مجدد پيدا كنند.طبق آمار موجود، 75 درصد زنان و 80 درصد مردان تا سه سال پس از طلاق، مجدداً ازدواج مي كنند.
طلاق اقتصادي:
در اين نوع طلاق، تقسيم دارايي زوجين بين طرفين صورت مي گيرد. موضوع اساسي اين مرحله از طلاق، حمايت اقتصادي از زن است. بيشترين نگراني در اين نوع طلاق مربوط به مرداني است كه به زعم آنكه در دادگاه محكوم به پرداخت نفقه يا تأمين مالي فرزندان مي شوند، از اين كار سرباز مي زنند. اين يك پديده ي اجتماعي مشكل زاست.طلاق اجتماعي:
در اين نوع طلاق، روابط اجتماعي زوج مطلقه، دچار تغييرات اساسي مي شود. معدودي از دوستان و فاميل در جمع آشنايان باقي مي مانند و تعدادي نيز از زوجه مطلقه دوري مي كنند. حتي ملاقات با دوستان تازه نيز براي زوج جدا شده مشكل مي شود. اين نشان مي دهد كه هر يك از طرفين، براي روابط اجتماعي، چقدر به همسر خود متكي بوده اند.طلاق والدين: در اين نوع طلاق، مسائل مربوط به فرزندان مثل حضانت و غيره مطرح است.
چطور مي توان از طلاق جلوگيري نمود؟
زماني كه زن و شوهر، هر دو، بپذيرند. اين حق قانوني هر يك از آن هاست که هر طور مي خواهند بينديشند و هر طور مي خواهند احساس و عمل كنند. هيچ كس به اين دليل كه برخلاف نظر ديگري فكر مي كند يا كاري را به شكل ديگري انجام مي دهد، محاكمه نمي شود.البته توصيه براي طلاق بسيار پيچيده و زمان گير است. پس از مدت ها تلاش و جديت در خصوص حل ناسازگاري ها و علل چند جانبه ي آن، چنانچه موفقيت حاصل نشود، طلاق توصيه مي شود.
راه هاي زير براي جلوگيري از طلاق توصيه مي شود:
1 ـ زن و شوهر بايد به حرف هاي يكديگر گوش بدهند و منظور همديگر را درك كنند: «مهم اين است كه بتوانم حرف هايم را بزنم، نه اين كه آن ها را به كرسي بنشانم. كافي است همسرم فقط به حرف هايم گوش كند و منظور مرا درك كند و به انديشه هايم پي ببرد». بازگو كردن احساس و نظر همسر، نقش تعيين كننده اي در فرايند راه حل دارد.
2 ـ موارد اختلاف بايد دقيقاً روشن شود. بايد درباره ي آن ها توافق به عمل آيد. گاه تعريف و مشخص كردن مسائل دشوار است. از اين رو لازم است موارد به صورت مكتوب درآورده شود.
گاهي همسران بر سر مسائل جزئي اختلاف نظر دارند. همراه با بالا گرفتن دامنه ي اختلافات جزئي، مشكلات، ابعاد جديدي مي يابند كه به سادگي مي تواند رفع شود.
3 ـ زن و شوهر بايد بدانند كه كجا مي توانند كوتاه بيايند و كجا نمي توانند. در اين مرحله مي توانند از اختلافات موجود بهره برداري مثبت كنند و در جهت تغيير، تمايل نشان دهند تا به نتيجه اي برسند كه مورد توافق طرفين باشد.
4 ـ از يكديگر به دليل درايتي كه در حل مسائل نشان مي دهند سپاسگزاري كنند. براي رفع تك تك اختلافات، بايد تمرين هاي طولاني انجام دهند. بايد به خواسته ها توجه كنند و پس از مدتي، مجدداً به گفت و گو بپردازند.
بيشترين عواملي كه در كشور ما منجر به توصيه ي طلاق شده به ترتيب عبارتند از:
نداشتن تفاهم اخلاقي
به خصوص در جوامع سنتي و احساسي كه منطق جايگاه خاصي ندارد.بيكاري
يكي از معضلات مهم و مخاطره انگيز زندگي مشترك است.مشكلات مالي و اقتصادي، اختلاف سن و سطح تحصيلات، اعتبار، عدم تمكين و دخالت ديگران.
اصولاً در چه شرايطي طلاق بهترين راه حل است؟
در صورتي كه در فرصت كافي، مجموعه ي تلاش ها به طور منطقي و به روال عادي انجام شده؛ ولي نتيجه ي مثبتي در بر نداشته باشد، طلاق توصيه مي شود. چرا كه طلاق اصولاً براي چنين زمان هايي در نظر گرفته شده است. مواردي كه هيچ گونه تفاهم اخلاقي بين زوجين وجود نداشته باشد و شخصيت جا افتاده ي آن ها قابل تغيير نباشد و زوجين به رغم تلاش هاي فراوان، قادر به عوض كردن خود نباشند، اگرچه در اين مسير، كليه ي اقدامات مانند مشاوره، جلسات خانوادگي، تغيير رفتارها، كوتاه آمدن (يا اصطلاحاً سنگ زيرين آسياب بودن)، فرصت دادن، جدايي هاي آزمايشي و غيره... انجام شده باشد و به جواب نرسيده باشد كه در اين صورت، شايد طلاق بهترين و آخرين راه باشد.طلاق عاملي است كه از طريق آن مي توان به عدم كفايت در مهارت هاي مُشكل گشايي افراد پي برد. مطمئناً تمام طلاق ها عوارض منفي به همراه ندارند و براي بعضي ها طلاق يك نعمت خدادادي است و آن زماني است كه روابط شديداً رنج آور، مُخرب و خطرناك گرديده و به جاي آنكه روابط مهيج و پُرمعنايي شكل گيرد به چنگ آوردن دوباره ي آزادي و تغيير رابطه ممكن است بسيار مثبت واقع شود و شانس اين كه دوباره كنترل زندگي خود را در دست گيرند، زياد است.
منبع مقاله :
آذر، ماهيار؛ (1385) طلاق: علل، پيامدها و بچه هاي طلاق، تهران: نشر قطره، چاپ اول.
/ج