در بيشتر ازدواج هاي امروزه، زن و شوهر، هر دو، بيرون از منزل شاغل هستند. اهميت پيامدهاي اين تحول از آن روست كه ممكن است زن و شوهر، هر يك، به جهت هاي مختلف كشيده شوند و به ناچار در تعقيب هدف هاي مختلف باشند. در نتيجه مدت با هم بودن آن دو شديداً كاهش مي يابد و بر ميزان مشغوليت فكري و فشار رواني آنان افزوده مي شود. با گذشت زمان فاصله ي زن و شوهر از هم زياد مي شود و از نظر عاطفي و جسماني روزبه روز از يكديگر دور مي شوند.
طلاق نيز مانند ازدواج، از ويژگي هاي روان شناختي خاصي برخوردار است. واقع گرايانه نبودن انتظارات همسران، يكي از علت هاي طلاق است. معمولاً، هر يك از طرفين توقعات ويژه اي دارد و فكر مي كند بايد همسري كاملاً شبيه به مادر يا پدر خود داشته باشد. اگرچه بعدها فرد همسر خود را مادري فداكار يا پدري نمونه ارزيابي نمي كند. بر اساس مطالعات انجام شده، تا زماني كه زوجين صاحب فرزند نشده اند، از وجود هم لذت بيشتري مي برند. به نظر مي رسد كودك حداكثر فشار را بر پدر و مادر وارد مي كند. در طول ازدواج، بيشترين فشار از ناحيه ي فرزند بر والدين وارد مي شود. طبق آمار بيماري يا فوت فرزند از عواملي هستند كه احتمال طلاق را تا 50 درصد افزايش مي دهند.
برخي از علل طلاق به طور خلاصه عبارتند از:
1 ـ ازدواج هاي رمانتيك:
اشتياق بيش از حد دختران و پسران به ازدواج، اغلب با احساس هيجان ناشي از ازدواج همراه است كه احساس بسيار قدرتمندي هم هست. كساني كه بيشتر از حد، تحت تأثير هيجان ازدواج قرار مي گيرند، متوجه مسئوليت سنگين آن نيستند. به همين دليل براي ازدواج كردن بي تابي نشان مي دهند و مشكلات پيش رو را پيش بيني نمي كنند و به نوعي وارد ازدواج هاي زودرس و رمانتيك مي شوند كه معمولاً اين نوع ازدواج ها به طلاق منجر مي شود.2 ـ ازدواج به ميل ديگران:
كساني كه در انتخاب همسر به نيازهاي خود بي توجهند و فقط براي راضي كردن پدر و مادر يا يكي از شخصيت هاي مهم زندگي شان ازدواج مي كنند، دست به اقدام خطرناكي مي زنند.3 ـ نداشتن شناخت كافي از يكديگر:
افرادي كه به قدر كافي با هم مراوده و رفت و آمد نداشته اند و علايق طرف مقابل را نشناخته اند و فقط از روي احساس و هيجان وارد زندگي مشترك مي شوند؛ در زندگي، با كوهي از مسائل و مشكلات روبه رو مي شوند كه توانايي حل آن ها را ندارند.4 ـ داشتن انتظارات غير واقع بينانه:
ساده انديشي است كه اگر كسي گمان كند به تنهايي قادر است ديگري را تغيير دهد يا فكر كند اگر طرف مقابل به معناي واقعي عشق پي ببرد، همه چيز تغيير خواهد كرد. زندگي واقعي، بر اين نوع ساده انديشي ها خط بطلان مي كشد.5 ـ مسائل رفتاري و شخصيتي:
چنانچه كسي كه با او قصد ازدواج داريد، داراي ويژگي ها و خصلت هايي مثل: حسادت، بدخلقي، نداشتن احساس مسئوليت، بي صداقتي، سماجت و... است اكيداً توصيه مي شود تا زماني كه اين خصلت ها از بين نرفته اند اقدام به ازدواج با او نكنيد. زيرا اين گونه افراد زندگي زناشويي را در معرض خطر جدي قرار مي دهند.6 ـ انتخاب احساسي:
نداشتن تصور ذهني روشن از همسر مطلوب و انتخاب بر اساس شم قوي، يك فرايند ناخودآگاه است و نبايد به آن اطمينان كرد. لازم است جهت داشتن همسري شايسته، منطقي تر رفتار شود.7 ـ گذشت نكردن:
زنان و مرداني كه در زندگي مشترك، گذشت ندارند، خواسته ها و نيازهاي يكديگر را رعايت نمي كنند و همديگر را به صورت منطقي و عملي نمي پذيرند، كنترلي بر عصبانيت و رفتارهاي توأم با خشونت خود ندارند، و در نتيجه خيلي زود از هم دور مي شوند و كارشان به طلاق مي كشد.8 ـ عدم مسئوليت پذيري:
زنان و مرداني كه به حداقل مسئوليت هاي خود پايبند نيستند و براي رفع ناتواني خود تلاش نمي كنند زندگي موفقي ندارند.9 ـ بدزباني:
زنان و مردان بدزباني كه در گفتار خود مرتب نق مي زنند، و با لحني ملامت آميز و تمسخرگونه با يكديگر صحبت مي كنند رابطه اي سرد و بي احترام دارند و زندگي شان داراي استحكام كافي نيست.10 ـ خواست هاي بي جا:
زنان و مرداني كه قادر نيستند درخواست ها و انتظارات خود را پس از ازدواج تعديل كنند، و نمي توانند در حد توانايي هاي خود برنامه ريزي كنند، مشكلاتي براي خود به وجود مي آورند كه كم كم بزرگ شده و گاهي ممكن است به سمت جدايي كشيده شوند.11 ـ روابط سرد بين زوجين:
زنان و شوهراني كه روابط صميمي و عاشقانه اي با هم ندارند، سرد و خشك و بي روح با يكديگر رفتار مي كنند و واكنش مناسب به احساسات دوستانه و عاشقانه ي يكديگر نشان نمي دهند، با گذشت زمان و برآورده نشدن نيازهاي عاطفي شان از يكديگر دور مي شوند.12 ـ روابط جنسي نامناسب:
زنان و مرداني كه روابط جنسي سردي دارند يا ميزان روابط و تمايلات جنسي آنها کم است و با بالا رفتن سن شان سرد مزاج تر هم مي شوند، و روابط جنسي شان هميشه با بي احساسي و بي ميلي آشكار خواهد بود، اين نوع روابط جنسي سرد باعث ايجاد نارضايتي در طرف مقابل شده و به مرور، كار به طلاق مي كشد.13 ـ بي اعتمادي:
زنان و مرداني كه به هم اعتماد ندارند، به دروغگويي و فريب و خيانت روي مي آورند و به سركوب و تحقير همديگر مي پردازند كه اين نوع زندگي نتيجه اي جز طلاق ندارد.14 ـ نداشتن حس همبستگي:
زنان و مرداني كه سال ها پس از ازدواج، هنوز حس همبستگي در آنان ايجاد نشده است دير يا زود از هم جدا خواهند شد.15 ـ مردسالاري يا زن سالاري:
رابطه اي كه در آن مردسالاري يا زن سالاري حاكم است و مسئوليت حفاظت و امنيت اقتصادي و رواني خانواده در دست يك نفر قرار گرفته، نقش طرف مقابل كاملاً بي رنگ شده، تداوم نخواهد داشت.16 ـ عدم احساس امنيت:
در زندگي مشتركي كه احساس امنيت عاطفي، مالي و رواني وجود نداشته باشد، افكار نگران كننده اي بروز مي كند كه تداوم آن را به مخاطره مي اندازد.17 ـ نداشتن سياست درست در روابط خانوادگي:
اگر مردان و زنان سياست تنظيم رابطه ي بين خانواده ي همسر و خانواده ي خود را از دست داده باشند يا اصلاً فاقد آن باشند، به جاي وابستگي هاي منطقي، جوي مملو از درگيري هاي شديد، قهر و خصومت، بين دو خانواده حاكم مي شود و دخالت هاي بي جاي افراد خانواده غير قابل كنترل خواهد شد.عوامل جدايي و طلاق را مي توان به سه گروه عوامل 1 ـ اجتماعي 2 ـ فردي 3 ـ ارتباطي تقسيم نمود و با توجه به اين كه تحولات برق آساي زندگي وقايع با آن چنان سرعتي رخ مي دهد كه دريافت تخصصي و بررسي هر يك بسيار مشكل خواهد بود، و از سوي ديگر پيچيدگي ها و غيرانساني بودن جوامع در مقياسي وسيع، انسان ها را به سوي از خودبيگانگي، انزوا و عدم اعتماد سوق مي دهد كه اين مسئله بيش از هر حوزه ي ديگر در روابط خانوادگي و زناشويي مشاهده مي شود.
عوامل شخصي مؤثر در طلاق كدامند؟
تا زماني كه در جامعه آرمان هاي رمانتيك و انتظارهاي بيهوده و خيالي در حال گسترش است، و افراد نيز به پذيرش آن ها تن مي دهند، بر ميزان سرخوردگي و دلسردي از زندگي زناشويي افزوده مي شود. هر يك از انتظارات نادرست و هدف هاي غير واقع بينانه، عوارضي از نوع نوميدي، دلسردي و خشم همسران را در پي خواهد داشت. همه ي افراد، زندگي را با هدف خوشبختي شروع مي كنند. همين كه احساس خشنودي از زندگي زناشويي رو به كاهش مي گذارد، تنها راه چاره را در طلاق مي بينند. دليل اين امر آن است كه در ابتداي ازدواج، دلبستگي ها و فعاليت هاي همسران، هم خواني و هم ساني بسيار وجود دارد، ولي ممكن است در مدتي كوتاه اين هم خواني و علاقه مندي تبديل به ناهم خواني شديد شود. وقتي افراد تغيير مي كنند، روابط آن ها نيز دگرگون مي شود. زماني كه همسران هيچ گونه تشابهي در فعاليت ها و ارزش هاي خود احساس نكنند، به انزوا و دوري گزيدن از هم روي مي آورند.قانون ازدواج حكم مي كند همسران براي تسلط بر دشواري ها و پيچيدگي هاي زندگي روزمره تلاش كنند. اين در حالي است كه هرگونه پريشاني رواني ايجاد شده در هر يك از طرفين، بر رابطه ي زناشويي آنان شديداً تأثير منفي خواهد گذاشت.
عوامل مؤثر در ايجاد اختلافات زن و شوهري كه حتي ممكن است به طلاق منجر شوند، عبارتند از:
1ـ اختلال در مبادله ي رفتاري:
شامل فرآيندهاي سازگاري شناختي، رفتاري و عاطفي در طي تعامل ميان زوج مي شود. بنابراين، سازگاري در فرايند شناختي، دركي، رفتاري و عاطفي، در طي زندگي مشترك احساس مي شود. هر يك به نحوي آسيب مي بينند، فرايند مبادله ي اين سه پديده به هم مي خورد. يا به عبارت روشن تر: عدم درك متقابل به وجود مي آيد.
2 ـ عدم مُحبت:
كه ابزار فعالانه ي آن، همراه ساير عواطف مثبت، باعث مي شود زوجين از تداوم رابطه شان احساس رضايت بكنند.3 ـ پرخاشگري يا تعارض:
از نقطه ضعف هايي است كه مي تواند طي ده سال اول زندگي زناشويي، باعث طلاق و نارضايتي طرفين شود.4.نحوه ي ايفاي نقش ها:
يعني هر كدام از زوجين وظايف اصلي خود را، كه براي تداوم زندگي زناشويي مؤثر است چطور انجام مي دهد. نقش هايي كه مسئوليت بيشتري را بر عهده ي يكي از همسران مي گذارند، خطر به وجود آمدن مشكل در ارتباط زوجين را افزايش مي دهند.زنان غالباً براي حفظ و تداوم رابطه ي زناشويي و مسئوليت هاي شغلي خود دچار تعارض مي شوند. همين امر سبب كم شدن استحكام زندگي زناشويي مي شود.
5.عدم حمايت متقابل زوجين:
حمايت متقابل زوجين از عناصر اصلي تداوم زندگي زناشويي است. اين حمايت ها ممكن است عملي (مانند كمك كردن كار در منزل) يا عاطفي (مانند گوش كردن همدلانه به درد دل يكديگر) باشد، در تداوم زندگي زناشويي نقش بسيار مهمي دارند.6.اختلالات روابط جنسي
بين غريزه ي جنسي، سلامت رواني جنسي و رضايت زناشويي همواره رابطه اي قوي وجود دارد. رضايت اوليه ي جنسي يكي از عوامل مهم تداوم رضايت زناشويي است. عوامل مهم اختلالات روابط جنسي عبارتند از: ناتواني جنسي، انزال زودرس در مردان، كم بودن ميل جنسي و سردمزاجي زنان، زناني كه به ارضاي جنسي نمي رسند، يا زناني كه تماس هاي جنسي با آن ها توأم با درد و انقباض شديد ناحيه ي تناسلي است.7.رويدادهاي زندگي:
كه به تحولات رشدي زوجين و ميزان مقاومت آن ها در برابر حوادث استرس زاي زندگي بستگي دارد. اين رويدادهاي استرس زا عبارتند از: بيماري شديد يكي از زوجين (نظير سرطان)، رخدادهاي غيرمترقبه براي كودكان، بازنشستگي يكي از زوجين و...8.مشخصات فردي:
به سابقه ي خانوادي و عوامل شخصيتي و به تجارب فرد در خانواده ي خود برمي گردد، مانند:الف)فرزندان طلاق، كه در برابر ناملايمات زندگي آينده ي زناشويي خود، بيشتر به سمت طلاق گرايش دارند.
ب)فرزندان والدين پرخاشگر، كه در زندگي زناشويي خود، به عنوان فردي بالغ، پرخاشگري زيادي دارند.
9.نوع دلبستگي زوجين:
تجربه ي روابط صميمانه ي دوران كودكي به شكل گيري طرح هاي ذهني افراد منجر مي شود. اين مدل هاي فعال شناختي، در روابط زناشويي آينده ي افراد، بسيار مؤثر هستند. يك بُعد اين وابستگي و صميميت، ميزان آرامش ناشي از اين دلبستگي است؛ ولي در بُعدي ديگر، افرادي هستند كه از صميميت وحشت دارند و آن را ترس آور مي دانند و احساس خوبي به آن ندارند و از روابط خيلي صميمانه پرهيز مي كنند.10.اختلالات رواني:
يكي از عوامل شاخص خطرآفرين در زندگي مشترك، اختلال رواني در افراد، چه در حال و چه در سابقه ي آن هاست. مانند افسردگي راجعه (دوره اي)، الكليسم، اعتياد به مواد مخدر و مواد محرك، اختلالات اضطراي شديد، وسواس و... كه نقطه ضعف هاي شديدي در تعاملات ميان افراد است.11.بافت هاي فرهنگي:
ازدواج ها معمولاً در يك بافت فرهنگي خاص رخ مي دهند. در صورتي كه زوجين به گونه اي عاقلانه و منطقي به نقاط قوت و تفاوت هاي فرهنگي يكديگر توجه داشته باشند، ازدواجي موفق خواهند داشت. تفاوت هاي محسوس فرهنگي ـ اجتماعي زوجين از منابع مهم تعارض آن دو است.12.متغيرهاي محيطي:
خانه هاي شلوغ، رفت و آمدهاي زياد فاميل، پذيرايي مداوم از بستگان و مهمان هاي ناخواسته و بالاخره تعداد زياد فرزندان باعث مي شود كه زوجين از نظر تنظيم وقت دچار مشكل شوند و آرامش و خلوت در خانه شان وجود نداشته باشد. در اين صورت روابط جنسي آن ها آهسته آهسته كاهش مي يابد. زوجي كه به تأثيرات آشفتگي هاي متغير محيطي آگاه نيستند، به طرف طلاق سوق پيدا مي كنند.در نتيجه هر يك از عوامل فوق، به تنهايي، يا به عنوان مجموعه اي از آن ها به همراه عدم اتخاذ سياست مناسب در زندگي مشترك؛ از عوامل مهم طلاق هستند. تصميم گيري براي طلاق زماني رخ مي دهد كه زوج در زماني كوتاه مدت، يا شناخت درماني اختلافات زناشويي يا رفتاردرماني هاي شناختي زوجين در زمان مناسب، قادر به حل معضلات آن ها نباشد.
در خلال زوج درماني شاهد فهرست بي پاياني از اين نوع انتظارات بوده ايم كه زمينه ساز طلاق مي شوند. با اين كه جامعه به رشد خود ادامه مي دهد و پرده ي اوهام آهسته آهسته از روي مفهوم ازدواج برداشته مي شود، اما افراد هنوز خود را با ايده آل هاي رُمانتيك سرگرم مي كنند و گاه دست به خيالبافي درباره ي انتظارات شان مي زنند.
منبع مقاله :
آذر، ماهيار؛ (1385) طلاق: علل، پيامدها و بچه هاي طلاق، تهران: نشر قطره، چاپ اول.
/ج