اهمیت رابطه ی جنسی در تداوم ازدواج و یا طلاق چقدراست؟
مسائل جنسی یکی از اساسی ترین ارکان زندگی زوجین، به خصوص در ابتدای زندگی مشترک آن هاست و باید مورد توجه جدی قرار گیرد تا طرفین احساس کنند که این گونه تماس ها، صمیمیت میان آن ها را بالا می برد. از درگیری های اضافی می کاهد و گاه به قهر و بداخلاقی های رایج بین زوجین خاتمه می دهد. با نظر به این که اعمال جنسی و ارضای آن به عنوان رفتاری هستی بخش، بر مغز اثر می گذارد و نوعی آرامش و شادکامی ایجاد می کند، بنابراین، نباید به آن به چشم عملی تفریحی نگاه کرد. باید با اطمینان، غریزه ی جنسی را جزء الزامات زندگی مشترک به حساب آورد. در صورت فقدان آن به صورت مرتب، زوجین ضربه ی روحی را در درازمدت احساس خواهند کرد بی آن که بدانند این ضربه ها از چه نقطه ای وارد شده است.چنانچه رضایت یک طرف در مسائل جنسی به هر دلیل برآورده نگردد (عِنن یا ناتوانی جنسی یا انزال زودرس یا...) از نظر قانونی نیز، در صورت عدم پیگیری پزشکی برای درمان آن، رأی طلاق داده خواهد شد.
آمارها نشان می دهند که یک ارتباط جنسی مناسب 60 تا 70 درصد باعث بهتر شدن زندگی زناشویی می گردد و متأسفانه بسیاری از طلاق ها به دلیل نداشتن یک ارتباط جنسی مناسب است و لازم است هر فردی در مورد روابط جنسی اش دانش و اطلاعات کافی داشته باشد.
آیا در صورت تغییرکردن اعتقادات و ارزش های یکی از طرفین، طلاق جایز است؟
تغییر ارزش های اعتقادی در یک فرد، آن هم چند سال پس از یک زندگی مشترک، باید مفهوم ویژه ای داشته باشد. چون اولاً: فقط شخصیت های ویژه ای به این سرعت، بنیاد اعتقادی شان متزلزل می شود و با کوچک ترین نوسانات اجتماعی یا اقتصادی و سیاسی، ارزش های اعتقادی آن ها ـ که از ابتدای کودکی و نوجوانی شکل گرفته و از محورهای اصلی زندگی و موفقیت آنان در مسیر پیشرفت های اجتماعی است ـ تغییر می کند. ثانیاً :همیشه این نکته قابل توجه است که آیا بنیادهای اعتقادی طرف مقابل ثابت بوده یا نوسانات زندگی مشترک، هر دوی آن ها را تغییر داده. ثالثاً: باید دید که آیا تغییر، آن قدر شدید بوده که تمام چهارچوب شخصیتی فرد را عوض کرده یا هنوز قابل تحمل است؟ چرا که این زندگی مشترک چند ساله به نوعی باعث شده زوجین به هم عادت کنند. شاید هم فرد به زعم تغییرات، هنوز نکات مثبت دیگری را داراست. شاید هنوز نکات قابل توجهی در شخصیت فرد موجود باشد که بتواند خود را با او سازگار کند. در این صورت طلاق اولین راه حل نیست. ولی اگر ارزش های قبلی فرد کاملاً زیر سؤال رفته باشد و ادامه ی زندگی با او مقدور نباشد، باید برای طلاق مشاوره کرد.تحمل و گذشت کردن تا چه حد مجاز است؟
تحمل و گذشت به روحیه ی افراد و یک سری عوامل دیگر بستگی دارد که مجموعاً عبارتند از:1 ـ داشتن فرزند
که می تواند میزان تحمل و گذشت را افزایش دهد.2 ـ داشتن شخصیتی قابل انعطاف
که به چگونگی طی مراحل رشد کودکی و نوجوانی و تربیت فرد بستگی دارد.3 ـ میزان شدت ناسازگاری و درگیری بین زوجین.
که حد مجازی را برای تحمل و گذشت کردن تعیین می کند.4 ـ راه های بازگشت
به این معنی که تا چه اندازه خانواده ی اصلی از این جدایی حمایت می کند و تا چه میزان راه بازگشت به خانه ی پدری وجود دارد. یعنی اگر راه بازگشتی نیست، باید به نحوی شرایط را تحمل کرد و طلاق را به تأخیر انداخت.5 ـ شخصیت های ویژه.
در گروهی از شخصیت ها به صورت ذاتی میزان تحمل، وابستگی و گذشت بیشتر از دیگران می باشد از جمله شخصیت های وابسته، شخصیت های اجتنابی و... هستند که معمولاً در محور درگیری ها قرار نمی گیرند و وابستگی و گذشت نسبت به همسر در آن ها بیشتر است.خانواده ها و دوستان چقدر در طلاق مؤثرند؟
به نظر می رسد میانجیگری خانواده ها و دوستان در تصمیم گیری صحیح و حل مشکل، در صورتی که هر دو خواهان مصالحه یا اقدام به طلاق باشند، مؤثر باشند، همیشه این میانجیگری ها بر اساس موارد زیر بوده است:1 ـ نقش همسری خود را از نقش والدی جدا کنید.
2 ـ تأکیدتان بیشتر بر نیازهای بچه ها قرار گیرد.
اصول میانجیگری در مواجهه با مسائل والدی یا امور مالی به لحاظ تقسیم زمان والد بودن یا به لحاظ تقسیم دارایی های خانواده مؤثر بوده است. دوستان و خانواده در مورد طلاق، و تصمیم ها و مسائل دیگری که ممکن است با آن ها مواجه شوند، راهنماهای خوبی هستند. ولی نقش میانجی ها باید بدون جانبداری باشد. بیشتر باید به منظور کمک به سازمان یابی مجدد خانواده باشد. میانجی ها گاه با همکاری یکدیگر جنبه های مثبت و منفی و راه حل های مختلف را در مورد طلاق بررسی کرده و می توانند مفید باشند.
در پژوهش های انجام شده در کشور ما 60 درصد از متقاضیان طلاق، دخالت دیگران را علت اصلی درخواست خود عنوان کرده اند و بالاخره 6 درصد آن ها به این علت جدا شده اند. این دخالت ها و فشارها معمولاً از طرف کسانی است که می خواهند در زندگی عزیزان خود نفوذ داشته باشند. اگر این نفوذها به دخالت منتهی شود قطعاً بنیان خانواده را سست و استقلال خانواده ی نوپا را با خطرات جدی روبه رو خواهد کرد.
حضور چه کسانی به جای درمانگر یا مشاور مؤثر است؟
حضور ریش سفیدان و معتمدین خانواده برای حل مشکل نیز نوعی مشاوره محسوب می شود. هیچ گاه این تصور وجود ندارد که این گروه، اطلاعات کمتری از مشاورین حرفه ای دارند. وجود اقوام نزدیک مانند برادرها، عموها، دایی ها، خاله ها و... همه به نحوی مؤثر در زندگی زوج ها تأثیرگذار بوه اند. مثلاً حرفی را که از دایی خود می پذیرند از مادر یا پدر خود نمی پذیرند. پس همیشه ابتدایی ترین عمل، تشکیل گروه های خانوادگی جهت تضمین سعادت این زوج است. کسانی که در تمام مدت زندگی آن ها، حضور داشته اند و از ابتدایی ترین مسائل آن ها آگاه هستند، حتماً در درگیری ها و تضادهای بعدی تأثیرگذار خواهند بود. به ویژه این که برای نزدیکان خود، در حال تصمیم گیری باشند. باید سعی کنیم این انسجام تاریخی را ـ که یکی از اصول ماندگاری خانواده هاست ـ محترم بشماریم.معمولاً زوج هایی که از حل تعارض ها و درگیری های ویژه ی خود عاجز می مانند، وجود فرد ثالثی را لازم می دانند که بدون آشنایی با هر دو طرف و بدون جانبداری، در مورد اختلافات آن ها نظر دهد. ارزش مشاوره در این است که فردی متخصص و آموزش دیده به سامان دهی خانواده و مسیر منطقی جدایی کمک می کند. مشاور، فردی حرفه ای و بی طرف است که در مورد نحوه ی مراقبت از فرزندان پس از طلاق و تصمیم گیری مشترک در مورد آن ها طرحی نو ارائه می دهد. طرحی که مورد توافق هر دو طرف است و به نوعی کمک می کند که طرفین از اشکال تراشی برای یکدیگر در جهت تأمین آینده ی کودکان خودداری کنند.
در درجات بعدی گاه دوستان و سایر وابستگان می توانند نظرات سازنده ای ارائه کنند. این اشخاص ما را به خوبی می شناسند و می توانند به نکاتی اشاره کنند که ما احتمالاً آن ها را نادیده می انگاریم. باید میان کمک پدر و مادر و دوستان و دخالت آن ها تفاوت دقیقی قائل شویم. گاه گروهی از والدین که از شجاعت کافی بی بهره هستند با سکوت خود به استقبال خطر فرزندان می روند و گاه به عنوان حمایتگران مثبت در طلاق ها، احساس گناه می کنند. نارضایتی دوستان و آشنایان از طلاق شما و یا بحث جدایی می تواند باعث تردید در تصمیمی که گرفته اید شود.
آیا کسی که از همسرش راضی نیست، باید به خاطر فرزندانش به زندگی مشترک ادامه دهد؟
در مورد فرزندان باید به دو مسئله توجه کرد: یکی این که بهتر است والدین با تمام مشکلات و عدم تفاهم های شان بالای سر فرزندان باشند تا آنان از آسیب هایی که به فرزندان طلاق می رسد مصون بمانند. دوم این که والدین با طلاق گرفتن، از رشد بچه ها در جوّی متشنج و همراه با درگیری، عدم تفاهم، بحث های طولانی و احتمالاً برخوردهای فیزیکی مدام که باعث آسیب پذیرشدن آن ها می شود، جلوگیری کنند.با مقایسه ی این دو مسئله و با در نظر گرفتن فواید و مضرات آن ها، بهتر می توان تصمیم گیری کرد. گاه زنان به دلیل این که هیچ راه برگشتی نمی بینند، احساس بدبختی می کنند؛ چرا که در صورت طلاق گرفتن و بازگشتن به خانه ی پدری خود، از حمایت عاطفی و مالی بستگان برخوردار نخواهند شد. در چنین شرایطی زن احساس می کند در صورت جدایی به وضعیت بدتری فروخواهد رفت، پس زندگی اش را ادامه می دهد اما سال های زیادی از جوانی و میانسالی خود را بدون کسب لذت از دست خواهد داد به این امید که روزی فرزندانش بزرگ می شوند و به خاطر گذشت و فداکاری اش در زندگی، احترام خاصی به او می گذارند و ستایشش می کنند.
زنان و مردان مطلقه با چه مشکلاتی روبه رو هستند و چگونه باید با آن ها مقابله کنند؟
طلاق برای بسیاری از افراد موهبتی الهی است که ضمن پایان دادن به روابط زیان بخش، ویرانگر و بسیار دردناک، به شکل گیری روابط پرشور، هیجان انگیز و معناداری می انجامد. طلاق فرصتی برای رسیدن به زندگی بدون اختلاف، پس از سال ها درگیری و اختلاف است. پس از طلاق، هر یک از طرفین، فرصت می یابند سکان زندگی خود را به دست بگیرند، بدون این که نگران تأثیر اعمال خود بر نگرش و رفتار همسران باشند.هم چنین آنان قادر خواهند بود طبق علایق شخصی خود و بدون ترس دائم از مخالفت همسر، فرزندان شان را تربیت کنند.
اما از سوی دیگر، واقعیت تلخ طلاق، بیشتر افراد را به تحمل رنج و عذابی فراوان وامی دارد. احساس هر یک از والدین نسبت به طلاق در قالب آشفتگی، اضطراب، احساس تنهایی، فقدان هویت، افسردگی و هیجان های منفی ظاهر می شود. طلاق آن چنان جایگاهی عمومی یافته که اکنون بخشی از ازدواج تلقی می شود، طلاق به این حقیقت که صمیمیت هرگز با کسی به جز همسر خود به دست نمی آید، پایان می دهد و گاه می تواند یک «خود جدید» که ممکن است زشت، ناآرام و تهدیدکننده باشد خلق کند که کارکردهای روزانه را مختل می کند.
منبع مقاله : آذر، ماهیار؛ (1385) طلاق: علل، پیامدها و بچه های طلاق، تهران: نشر قطره، چاپ اول.