تصور کودکان از خدا

يکي از شرايط اساسي موفقيت در آموزش مفهوم خدا به کودکان و پرورش ديني آنها، آشنايي با فضاي روان شناختي حاکم بر کودک است. پدران و مادراني که قصد دارند کودک خود را با مفاهيم ديني و به ويژه با مفهوم خدا آشنا کنند و به
پنجشنبه، 22 آبان 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تصور کودکان از خدا
تصور کودکان از خدا

 






 

مقدمه

يکي از شرايط اساسي موفقيت در آموزش مفهوم خدا به کودکان و پرورش ديني آنها، آشنايي با فضاي روان شناختي حاکم بر کودک است. پدران و مادراني که قصد دارند کودک خود را با مفاهيم ديني و به ويژه با مفهوم خدا آشنا کنند و به نيازهاي فکري آنها در اين زمينه پاسخ دهند، لازم است ابتدا با برداشت هاي کودکان از اين مفاهيم آشنا شوند تا بتوانند با زبان شيوا و در خور فهم کودک، گفت و گو کنند. همچنين لازم است پدران و مادران توجه داشته باشند که شناخت کودکان، بسيار محدود و منحصر به دوره ي سني شان مي باشد؛ آنان به تناسب سن و ميزان تحول عقلي و شناختي خود، برداشت هايي از مفاهيم دارند. آشنايي با اين محدوديت ها و کاستي هاي شناختي، سبب درک بهتر آنان و برخوردي بهتر در مواجهه با سخناني است که از خردسالان و کودکان درباره ي مفاهيمي، مانند خداوند، فرشتگان و ديگر مفاهيم ديني مي شنويم. نتايج پژوهش هاي روان شناسان در زمينه ي رشد ديني، اطلاعات فراواني در اختيار والدين و مربيان قرار مي دهد و شيوه ي درک و فهم کودکان و نوجوانان را از مفاهيمي مانند: خدا، شيطان، بهشت و ... روشن مي سازد تا بر اساس آن، نگراني هاي خود را در تربيت ديني کاهش دهيم و بتوانيم بر اساس ظرفيت فرزندمان، روش هاي آموزشي مذهبي را در پيش گيريم. بي توجهي به اين نکته سبب مي شود که بسياري از والدين از عهده ي قانع ساختن کودک خود برنيايند و گاهي، به دليل تکرار کردن کودک، برخوردهاي نامناسبي داشته باشند که سبب دوري و ناخوش آيندي کودک از خداشناختي مي شود و مي تواند آسيب هاي معنوي به دنبال داشته باشد. به همين دليل، در اين نوشتار، اطلاعات مورد نياز خانواده ها درباره ي فهم کودکان از خدا، که محصول پژوهش متخصصان است، تدارک ديده شده است.

ايمان کودکان پيش دبستاني

بر اساس يافته هاي روان شناسي، کودکان در 2-6 سالگي، از نظر شناخت و درک، داراي دو ويژگي « خود محور بودن » و « تمرکز گرايي » هستند. خود محوري يعني اين که کودک فقط از دريچه ي چشم خود و بر اساس مقدار توانايي هايش به پديده هاي جهان بنگرد و نمي توانند ديدگاه هاي ديگران را مورد توجه قرار دهد. تمرکزگرايي به اين معناست که کودک فقط مي تواند به يک جنبه از پديده ها توجه کند که ممکن است آن جنبه، مهم نباشد و سپس آن را به موارد ديگر تعميم دهد. کودکي که در اين مرحله از تفکر قرار دارد، درباره ي مجردات هم اين چنين مي انديشد؛ براي نمونه درباره ي مفهوم خدا، کودک وي را موجودي مادي و حتي به صورت انسان تصور مي کند؛ بنابراين، براي خدا دست، پا، سر و صورت قائل است. همچنين برايش خانه اي تصور مي کند که همان بهشت است و از آن جا به کارهاي ما نگاه مي کند و مواظب ماست يا از بهشت به زمين مي آيد تا کارهاي ما را درست کند. او بهشت را باغ يا پارک بزرگي مي داند که انواع وسائل بازي و خوراکي دارد و مي توان در آن جا بازي کرد و خوشحال شد. جهنم را نيز جايي مي داند که آتش زيادي در آن شعله ور است. کودک شيطان را انساني زشت تصور مي کند که روي سرش شاخ دارد. بخشي از اطلاعات کودک بر اساس گفته ها و شنيده ها است و او شنيده ها را تصور مي کند.

ايمان در دوران کودکي

زماني که کودک به سن مدرسه مي رسد ( حدود هفت تا يازده سالگي ) به تدريج توان غلبه بر محدوديت هاي فکري دوره ي پيش را به دست مي آورد. مثلاً مي تواند از چند بعد به پديده ها بنگرد و همچنين از حالت خودمحوري اش کاسته مي شود. وي مي کوشد با توجيهات فيزيکي، پديده ها را توضيح دهد. بنابراين، کودکان دبستاني تلاش مي کنند خدا را انسان بپندارند؛ انساني خارق العاده و اعجاب برانگيز. بر اساس اين يافته ها، درباره ي برداشت کودکان از خداوند در سنين مختلف چنين گزارش شده است:

برداشت کودک از مفهوم خداوند

7 تا 8 ساله ها: برداشت اين گروه سني از مفهوم خداوند بسيار خام و مادي است. اين گروه مي پندارند که خداوند شبيه انسان، با صدايي شبيه ما سخن مي گويد، در بهشتي سکونت دارد که در آسمان هاست و به صورت انسان به زمين آمده، به اداره امور مي پردازد.
7 تا 9 ساله ها: به نظر اين گروه سني، خداوند انساني طبيعي، ولي فوق العاده است. خدا قدرتمند مي باشد، ولي رفتارش پيش بيني نشده است. او قدرتي سحرآميز دارد، ولي با صدايي همانند ما سخن مي گويد.
9 تا 12 ساله ها: اين گروه مي تواند با عبور از تصور فوق انساني به فوق طبيعي، به اين نتايج برسد؛ خدا در همه جا وجود دارد و در عين حال، در مکاني مشخص مي باشد.
اين اطلاعات از پژوهش هايي که در آن از کودکان خواسته شده است برداشت خود را نقاشي کنند يا در گفت و گويي که پس از طرح پرسش به دست آمده است؛ در پژوهش با عنوان « چگونگي پاسخ گويي کودکان سه تا سيزده ساله تهران به پرسش هايي درباره مفهوم خدا » ( 1 ) اطلاعات زير به دست آمده است:
3 تا 6 ساله ها: در پاسخ به پرسش هايي طرح شده درباره ي خدا، شکل، مکان و ويژگي هاي او از نظر درک و بيان اين مفاهيم ناتوان هستند. تصور خام مادي و انسان گونه ي آنان از خدا را مي توان در پاسخ ها دريافت. شمار زيادي از آنان ادعا کرده اند که خدا را مي توان ديد و بيش تر کساني که اين ادعا را رد کرده اند، دلايل خود را دوري از خدا و حضور او در آسمان ها بيان داشته اند که اين دلايل، نشان دهنده ي قابل رؤيت بودن خدا در نزد آنان است. وقتي پرسيده شد که آيا با دوربين قوي مي توان خدا را ديد، بيش از نيمي از آنان پاسخ مثبت داده و بقيه نيز دلايل خود را در نداشتن دوربين يا بالاتر بودن خدا دانسته اند. پاسخ هاي کودکان به اين پرسش مشخص مي سازد که به تصور آنها خدا را مي توان ديد.
90 % خردسالان اگر چه اين پرسش که « آيا خدا در همه جا وجود دارد؟ » پاسخ مثبت داده اند، ولي در پاسخ به « آيا خدا در جاهاي خاص نيز حضور دارد؟ » 60 % پاسخ منفي يا « نمي دانم » داده اند. اين نشان دهنده ي ناتواني و بي ثباتي ذهني کودکان اين مقطع سني در اثبات چيزي است که اظهار مي دارند.
6 تا 9 ساله ها: پاسخ هاي « نمي دانم » يا بدون واکنش کودکان شش تا نه ساله، در مقايسه با کودکان گروه بالا کمتر است. پاسخ هاي اين مقطع سني نيز ناتواني آنان را در درک مفاهيم انتزاعي مانند خدا روشن مي سازد و حکايت از مادي بودن تصور آنان از خدا دارد. البته اين تصور به تدريج کم رنگ تر مي شود، هنوز آثار اعتقاد به قابل رؤيت بودن خداوند وجود دارد و تشبيه به انسان در پاسخ ها همچنان به چشم مي خورد، اما به صورت انساني با وجودي فوق العاده از نور. 87% آنان معتقدند خدا در همه جا مي باشد. 54 % آنان وجود خدا را در جاهاي خاص رد کرده اند که اين نشان دهنده ي ناتواني آنان براي حل اين - به ظاهر- تناقض است که خداوند در همه جا و در جاي ويژه اي هم باشد.
9 تا 13 ساله ها: پاسخ هاي اين مقطع سني از نظر کمي و کيفي با پاسخ مقاطع سني پايين تر فرق مي کند و نشان دهنده ي آغاز توانمندي ذهني آنان براي درک مفهوم انتزاعي خداست. 68% آنان به آفريننده بودن، خالق بودن يا صفات برجسته ي خداوند اشاره داشته اند. شايان ذکر است که اين دليل فهم واقعي آنان از اين معاني نيست. هيچ کودکي در هيچ يک از سه پرسش مربوط به ديدن خداوند، ادعا نکرده است که مي توان خدا را با چشم يا هر وسيله ي مادي ديگري ديد. بيش تر آنان اعتراف کرده اند که خداوند در همه جا، حتي در جاهاي خاص، وجود دارد که بالا رفتن توانايي ذهني آنها براي درک مفهوم انتزاعي خدا و حل مشکلات مراحل پيشين را نشان مي دهد.

تصور کودک از مفهوم قداست خداوند

کودک پيش دبستاني باور دارد که خداوند داراي ويژگي هاي فيزيکي با قدرتي سحرآميز است که از کارهاي بد و ناپسند خشمگين شده، تنبيه مي نمايد. با اين حال، بيش تر کودکان خدا را دوست خود مي دانند.
در سال هاي نخست دبستان تا نزديک دوازده سالگي ترس پيشين کاهش مي يابد و به گونه اي ديگر مبدل مي شود که مربوط به فوق العاده بودن قدرت خداوند است و مي تواند در دنياي ما به صورت معجزات يا واقعه ي ديگري ظهور يابد. کودکان اين دوره سني مي پندارند که خداوند در گذشته براي بازده مخلوقات به زمين مي آمده، ولي اکنون در بهشت زندگي مي کند و آن مسائل رخ نمي دهد.
پس از دوازده سالگي تصورات غير فيزيکي و روحاني از خداوند پديد مي آيد. ترس از خدا، به دليل قدرت فراگير او به همه چيز و همه کس، جايگزين گونه هاي پيشين ترس مي گردد که سرآغاز ورود به سطح بالاتر تفکر است. اين اطلاعات بر اساس پژوهش « گلدمن »، يکي از روان شناسان نامي کودک، به دست آمد.
بي شک، در عبادت، اطمينان به وجود رابطه ي دوستانه و محبوب با خداوند، بايد براي کودکان بيشتر و گسترده تر نمودار شود. شخصيت پيامبران مي تواند ما را در ايجاد اين اطمينان کمک نمايد، بدان صورت که آنان انسان هايي معرفي شوند که خداوند براي کمک و هدايت ما فرستاده است.
براي کودکان سال هاي نخستين دبستان، اگر چه بر اساس علايق انسان انگاري، خدا را بشري فوق العاده تصور مي نمايند، ولي برخلاف دوره ي پيشين، اعمال الهي از نظر اين گروه سني، پيش بيني نشده و بي دليل نيستند. ترس گذشته کاهش مي يابد و به گونه اي ديگر از ترس مبدل مي شود که مربوط به قدرت سحرآميز خداوند مي باشد و مي تواند در دنياي ما به صورت معجزه يا رخداد ديگري ظهور يابد. احساس گناه در صورت ارتکاب برخي گناهان خاص، به ترس از خدا مربوط مي شود و از اين رهگذر، خدا، تنبيه کننده در نظر گرفته مي شود که سرانجام روزي از انسان بازخواست مي کند؛ در پژوهشي از کودک درباره ي درک او از مفهوم تقدس پرسيده شد: « چرا زميني که حضرت موسي (عليه السلام) روي آن ايستاده، مقدس بود؟ »
کودکان تا هشت سالگي در پاسخ هاي خود دچار سردرگمي و آشفتگي مي شوند که ناشي از توجه آنان به طبيعت زمين و تقيد به معاني تحت اللفظي مي باشد. اين گروه پاسخ دادند: « آن زمين مقدس است، زيرا در آن گل، سبزه و... روييده است. » برخي نيز بيان داشته اند که مقدس بودن آن به دليل تماس با خداست که اين حالت مقدس نيز با تماس فيزيکي منتقل مي شود.
گروه ديگري که هشت تا دوازده سال دارند، تقدس هر مکان را وابسته به حضور خدا در آن مي دانند که اين مسئله بيش تر با توجيه فيزيکي همراه است. گاهي نيز مکاني به دليل رخ دادن معجزه اي در آن، مقدس مي شود.

تصور کودک از مفهوم علاقه خداوند به انسان

تا نزديکي ده سالگي، کودکان نمي پذيرند که محبت خداوند شامل هر انساني مي شود، زيرا محال است خداوند آدم هاي بد را دوست داشته باشد مي پندارند که خدا مي تواند درباره ي بندگان خود عدالت را اجرا نکند، زير هر چه بخواهد، انجام مي دهد.
پس از اين سن، 75% کودکان نه تنها به محبت همگاني الهي معتقدند، که عذاب شدگان را نيز مشمول اين محبت مي دانند؛ براي نمونه، معتقدند خداوند قوم فرعون را در دريا غرق کرد، ولي درباره ي آنها متأسف هم بود.
اواخر سال دوم و آغاز سال سوم راهنمايي، بر اين باورند که خداوند به همه ي انسان ها محبت دارد و مجازات هم در صورت لزوم، بر اساس درجه ي گناه تعيين مي شود. درنظر اين گروه، خدا هميشه عادل است.

وظايف ما در برابر برداشت هاي خام کودکان

پس از آشنايي اجمالي با برداشت هاي خردسالان و کودکان درباره ي مفاهيم ديني، به ويژه خداوند، اين پرسش مطرح مي شود که وظيفه ي ما در برابر اين برداشت ها چيست؟ آيا مي توانيم کودک را به خاطر اين برداشت سرزنش کنيم؟ آيا بايد از بيان برداشت هاي او جلوگيري کنيم يا وظايف ديگري بر عهده ي ماست؟
ما در برابر اين برداشت هاي کودکانه، سه وظيفه داريم:
1. آگاه شدن از برداشت ها با مطالعه ي کتاب ها و مقالاتي که در اين زمينه نوشته شده است يا بهره بردن از نظر کارشناسان و حضور در جلسات مشاوره ي مذهبي؛
2. کشف مفاهيم ناقص و نادرست موجود در اذهان کودکان؛
3. تلاش براي زدودن آنها.
مهم ترين کار اين است که تلاش خود را معطوف به نفي اشتباه ها و کمبودهاي موجود در اين برداشت ها نماييم، بدون آنکه براي تصحيح آنها، به سخن گفتن درباره ي مفاهيم انتزاعي واستدلال هاي مشکل متوسل شويم. مفاهيم انتزاعي را بايد به زماني موکول کرد که استعداد لازم براي فهم آنها در کودک پديد آمده باشد؛ براي نمونه، خردسال شما ( سه تا شش سال ) مي پرسد که خدا کيست و همانند کيست؟
در اين شرايط پاسخ ها را بايد به انسان انگاري او معطوف کرد و گفت که خدا مانند ما نيست. او دست و پا ندارد. او ما را مي بيند، ولي مانند ما چشم ندارد. او سخن ما را مي شنود، ولي گوش ندارد. او زندگي مي کند، ولي نه در خانه اي مثل خانه هاي ما. در پاسخ به کودک شش تا نه ساله بايد به نفي تصور انساني با نيروهاي فوق العاده يا شباهت به نور و شعله هاي آتش تمرکز کنيم و آن ذهنيت را بزداييم.
اطلاعات موجود درباره ي تصور کودکان از خداوند مي تواند ما را در درک بهتر فضاي شناختي کودکان ياري دهد. با آشنايي از اين فضا، تحمل ما در برخورد با نگرش هاي کودکان پيش تر مي شود. والدين آگاه به مسائل ذهني کودکان خود، نه تنها در براي خام انگاري و برداشت هاي انسان گونه کودکان از خداوند، دچار نگراني و واکنش منفي نمي شوند، بلکه مي کوشند با بهره گيري از اين تصورات، پلي براي رسيدن به اهداف آموزشي و تربيتي خود بسازند و کودک را در غني سازي افکار خداشناسي اش ياري دهند.
منابع :
باهنر، ناصر، آموزش مفاهيم ديني همگام با روان شناسي رشد، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، شرکت چاپ و نشر بين المللي، ج2، 1380ش.
ياب، ايريس، کليدهاي آموختن به کودکان درباره ي خدا، مترجم: دکتر حاجي زاده، مسعود، تهران، کتاب هاي دانه از مؤسسه ي انتشارات صابرين، ج3، 1381ش.

منبع مقاله :
فصلنامه انديشه ديني دانشگاه شيراز پياپي 34، بهار 1389



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط