پرسش :
براي چه پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله ـ احاديثش را آيات نخوانده؟ در حالي که احاديث هم از سوي خدا به او وحي شده است؟
پاسخ :
مقدمه: سخنان و کلمات پيغمبر اکرم ص سه صورت بوده است:
1. آن سخناني که هم معنا و هم لفظ از جانب خداوند سبحان است، که در واقع پيغمبر تنها ناقل آنها بوده است ولي هيچ لفظي از جانب خود او نبوده است که منحصر در قرآن کريم است.
2. سخناني که معنا از جانب خداوند سبحان بود، ولي الفاظ آنها از جانب خود رسول اکرم ص بوده که هم احاديث قدسي را در بر ميگيرد و هم احاديث مربوط به شريعت و احکام و تکاليف انسانها را.
3. سخنان عادي و روزمرّه ايشان با مردم.
در مورد نخست چون الفاظ نيز از جانب خالق است و از خود ايشان نيست، معجزه محسوب ميشود و از حيطه قدرت بشري خارج است، لذا تا به حال احدي نتوانسته است مثل آن را بياورد (حتي مثل يک سوره آن را). به همين خاطر است که آن را «آيه» ناميدند زيرا آيه به معناي نشانه است، و اين سخنان نشانه پيغمبري رسول اکرم ص بود، همچنان که پيغمبرهاي قبلي مثل حضرت موسي و عيسي ع و ابراهيم ع داراي معجزه و آيه و نشانهاي بودهاند و انسانهاي عادي از انجام آن عاجز، لذا نشانه صدق مدعاي آنها ميشد.
اما دسته دوم از سخنان پيامبر اکرم ص که معنا از جانب خداست مثلا دستور يا حکمي است از احکام شريعت و يا داستاني است از امتهاي پيشين و الفاظ از جانب خود ايشان، چون لفظ بشري است اگر چه معنا الهي، نميتواند جزء قرآن و معجزه باشد، زيرا انسانهاي عادي هم ميتوانند مانند رسول اکرم ص سخن بگويند، همچنان که در کتب روايي بسياري از احاديث جعل شده و به پيغمبر اکرم ص نسبت داده شد.
لذا ديگر نميتوان آنها را مانند قرآن پنداشت و معجزه و آيه و نشانه ناميد.
براي روشن شدن مطلب لازم است بگوييم وحي 2 معنا دارد، يک معناي لغوي که به معناي تفهيم يک مطلب است به ديگري به صورت رمزي و يک معنا اصطلاحي در علم کلام که عبارت است از: «تفهيم اختصاصي از جانب خداوند سبحان به بنده برگزيده خود که مأموريت هدايت مردم را بر عهده دارد». تعبير اول در قرآن زياد به چشم ميخورد مثلا راجع به شياطين وارد شده آنجا که قرآن ميفرمايد: «شيطانها به اولياء (دوستان) خود وحي ميکند»
«وحي» در اينجا به معناي القاء مطلب است بدون اينکه کسي متوجه شود. همچنين راجع به حيوانات، زمين، بعضي انسانهايي که نبي نبوده اند مثل مادر حضرت موسي ع ، حواريون و... به کار رفته. قطعا در اين موارد معناي لغوي مدّ نظر بوده است نه معناي اصطلاحي.[1] حال با توجه به اين مقدمه بايد گفت: قرآن «وحي» اصطلاحي و به معناي سخن گفتن خداست ولي ديگر سخنان پيامبر اگر چه «وحي»اند ولي با معناي لغوي نه اصطلاحي، يعني تفهيم مطلب به پيغمبر شده است. که با قرآن بسيار متفاوت است.
(نتيجه)، قرآن چون سخن خداست و «وحي» به معناي اولي و اصطلاحي، معجزه بوده و آيه و نشانه ناميده شده، آيهاي براي صدق دعواي پيامبري پيامبر اکرم ص است، ولي ديگر سخنان پيامبر اکرم ص اگر چه باز «وحي»اند ولي «وحي» به معناي لغوي آن يعني تفهيم مطلب شده ولي سخن خدا نيست، لذا آيه و نشانه پيامبري نيست.
و سوم از سخنان پيامبر اکرم ص که سخنان عادي و روز مره ايشان با مردم است، ديگر وحي نبود و از جانب خود ايشان است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ راهنما شناسي، مصباح يزدي.
2ـ علوم قرآني، معرفت.
3ـ تفسيرهاي موجود مثل نمونه و الميزان، ذيل آيه 4 و 5 سوره نجم.
پی نوشت:
[1]. مصباح يزدي، محمد تقي، اصول عقايد (1)، راهنما شناسي، ناشر مرکز مديريت حوزه علميه قم چاپ افست، چاپ اول، ص26 ـ 18، 1408ق.
منبع: اندیشه قم
مقدمه: سخنان و کلمات پيغمبر اکرم ص سه صورت بوده است:
1. آن سخناني که هم معنا و هم لفظ از جانب خداوند سبحان است، که در واقع پيغمبر تنها ناقل آنها بوده است ولي هيچ لفظي از جانب خود او نبوده است که منحصر در قرآن کريم است.
2. سخناني که معنا از جانب خداوند سبحان بود، ولي الفاظ آنها از جانب خود رسول اکرم ص بوده که هم احاديث قدسي را در بر ميگيرد و هم احاديث مربوط به شريعت و احکام و تکاليف انسانها را.
3. سخنان عادي و روزمرّه ايشان با مردم.
در مورد نخست چون الفاظ نيز از جانب خالق است و از خود ايشان نيست، معجزه محسوب ميشود و از حيطه قدرت بشري خارج است، لذا تا به حال احدي نتوانسته است مثل آن را بياورد (حتي مثل يک سوره آن را). به همين خاطر است که آن را «آيه» ناميدند زيرا آيه به معناي نشانه است، و اين سخنان نشانه پيغمبري رسول اکرم ص بود، همچنان که پيغمبرهاي قبلي مثل حضرت موسي و عيسي ع و ابراهيم ع داراي معجزه و آيه و نشانهاي بودهاند و انسانهاي عادي از انجام آن عاجز، لذا نشانه صدق مدعاي آنها ميشد.
اما دسته دوم از سخنان پيامبر اکرم ص که معنا از جانب خداست مثلا دستور يا حکمي است از احکام شريعت و يا داستاني است از امتهاي پيشين و الفاظ از جانب خود ايشان، چون لفظ بشري است اگر چه معنا الهي، نميتواند جزء قرآن و معجزه باشد، زيرا انسانهاي عادي هم ميتوانند مانند رسول اکرم ص سخن بگويند، همچنان که در کتب روايي بسياري از احاديث جعل شده و به پيغمبر اکرم ص نسبت داده شد.
لذا ديگر نميتوان آنها را مانند قرآن پنداشت و معجزه و آيه و نشانه ناميد.
براي روشن شدن مطلب لازم است بگوييم وحي 2 معنا دارد، يک معناي لغوي که به معناي تفهيم يک مطلب است به ديگري به صورت رمزي و يک معنا اصطلاحي در علم کلام که عبارت است از: «تفهيم اختصاصي از جانب خداوند سبحان به بنده برگزيده خود که مأموريت هدايت مردم را بر عهده دارد». تعبير اول در قرآن زياد به چشم ميخورد مثلا راجع به شياطين وارد شده آنجا که قرآن ميفرمايد: «شيطانها به اولياء (دوستان) خود وحي ميکند»
«وحي» در اينجا به معناي القاء مطلب است بدون اينکه کسي متوجه شود. همچنين راجع به حيوانات، زمين، بعضي انسانهايي که نبي نبوده اند مثل مادر حضرت موسي ع ، حواريون و... به کار رفته. قطعا در اين موارد معناي لغوي مدّ نظر بوده است نه معناي اصطلاحي.[1] حال با توجه به اين مقدمه بايد گفت: قرآن «وحي» اصطلاحي و به معناي سخن گفتن خداست ولي ديگر سخنان پيامبر اگر چه «وحي»اند ولي با معناي لغوي نه اصطلاحي، يعني تفهيم مطلب به پيغمبر شده است. که با قرآن بسيار متفاوت است.
(نتيجه)، قرآن چون سخن خداست و «وحي» به معناي اولي و اصطلاحي، معجزه بوده و آيه و نشانه ناميده شده، آيهاي براي صدق دعواي پيامبري پيامبر اکرم ص است، ولي ديگر سخنان پيامبر اکرم ص اگر چه باز «وحي»اند ولي «وحي» به معناي لغوي آن يعني تفهيم مطلب شده ولي سخن خدا نيست، لذا آيه و نشانه پيامبري نيست.
و سوم از سخنان پيامبر اکرم ص که سخنان عادي و روز مره ايشان با مردم است، ديگر وحي نبود و از جانب خود ايشان است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ راهنما شناسي، مصباح يزدي.
2ـ علوم قرآني، معرفت.
3ـ تفسيرهاي موجود مثل نمونه و الميزان، ذيل آيه 4 و 5 سوره نجم.
پی نوشت:
[1]. مصباح يزدي، محمد تقي، اصول عقايد (1)، راهنما شناسي، ناشر مرکز مديريت حوزه علميه قم چاپ افست، چاپ اول، ص26 ـ 18، 1408ق.
منبع: اندیشه قم