پرسش :
آيا زنهاي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله- جزء اهلبيتي كه خداوند آنها را در آيه تطهير مخاطب قرار داده، هستند يا نه؟
پاسخ :
عنوان اهلبيت در آية تطهير شامل زنهاي پيامبر نميشود زيرا:
1. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ معرفي اهلبيت را همراه با تمهيدات و برنامهاي خاص انجام ميداد و آن اينكه معمولاً هنگام معرفي، آنها را جمع مينمود و سپس پارچهاي يا عبائي و پتوئي را به دور آنها ميپيچاند و بعد ميگفت: «اللهم هؤلاء اهلبيتي». (خدايا اينان اهلبيت منند)، اين نحوه معرفي خود گوياي اين است كه مراد از اهل بيت فقط اين چهار نفرند و شامل ديگران نميشود وگرنه انداختن عبا و غيره به دور آنها كار بيهوده و لغوي خواهد بود.
2. اگر زنهاي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ هم جزو اهلبيت بودند، در اين صورت ميبايست پيامبر در معرفي اين چهار نفر كه در فرض مذكور بخشي از اهلبيت بودند، جمله «هؤلاء من اهل بيتي» (اينان از اهل بيت منند) را بكار ميبردند؛ نه جمله «هؤلاء اهل بيتي» را؛ زيرا در فرض مذكور اين چهار نفر، ثلث اهلبيت يا كمتر از ثلث خواهند بود و قاعدتاً پيامبر اكرم مثل نوح كه درباره فرزندش گفت: «إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي» ميبايست از كلمة «مِن» كه نشاندهنده جزئيت و تبعيض است، استفاده ميكرد، امّا چنين نكرد.
3. ابن ابي حاتم ذيل آيه مورد بحث در تفسيرش دو حديث از طريق ابي سعيد خدري روايت كرده كه پيامبر صريحاً ميگويد آية «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ ...» در منزلت پنج نفر نازل شده، سپس نام علي، فاطمة، حسن و حسين را كنار خود ذكر ميكند، وي در يکي از نقلها ميگويد: عن الاعمش عن عطيه عن ابي سعيد قال؛ قال رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ نزلت هذه الآية في خمسة، فيّ و في علي و حسن و حسين و فاطمة انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً،[1]
طبري نيز حديث مذكور را ذيل آيه آورده[2] ابن كثير و سيوطي هم در تفسيرشان ذيل آيه مورد بحث حديث فوق را نقل نمودهاند، پس اگر اهل بيت شامل زنهاي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ هم ميشدند، نميبايست پيامبر ميفرمود اين آيه دربارة پنج نفر نازل شده، بلكه ميبايست عدد 14 يا بيشتر را ذكر ميكرد.
4. ابن كثير در تفسيرش ذيل آیة مورد بحث بنقل از ابن ابي حاتم و او با سند از عايشه روايت ميكند كه عايشه گفت (... لقد رأيت رسولالله ـ صلي الله عليه و آله ـ دعا علياً و فاطمة و حسنا و حسيناً ـ رض ـ فالقي عليهم ثوباً فقال، اللهم هوءلاء اهلبيتي فأذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيراً، قالت فدنوت منهم فقلت يا رسولالله و انا من اهل بيتك؟ فقال ـ صلي الله عليه و آله ـ تنحي فانك علي خير.)[3] (... من رسول خدا را ديدم كه علي و فاطمة و حسن و حسين را دعوت نمود، سپس پارچهاي بر آنها افكند و گفت: خدايا اينان اهلبيت منند پليدي را از آنها ببر و موكداً آنها را پاك ساز، سپس عايشه گفت: من به آنها نزديك شدم و گفتم اي رسول خدا من هم از اهلبيت هستم؟ پيامبر گفت از اينجا دور شو، تو بر خير هستي)، اگر زنهاي پيامبر جزءاهلبيت بودند پيامبر در هنگام سؤال عايشه كه آيا من هم جزء اهل بيت هستم؟ عايشه را از خود دور نميكرد، بلكه به سؤال او پاسخ مثبت داده و اورا نزد خود راه ميداد، امّا پيامبر چنين نكرد.
5. مسلم در صحيحش از يزيد بن حيان روايت ميكند كه نزد زيد بن ارقم رفتيم و درباره اهل بيت پيامبر از او سؤال كرديم (... فقلنا من اهل بيته؟ نساؤه؟ قال لا و ايم الله انّ المرأة تكون مع الرجل العصر من الدهر ثم يطلقها فترجع الي ابيها و قومها)[4] (... گفتيم اهلبيت پيامبر كيانند؟ زنهاي اويند؟ گفت: نه به خدا قسم، زيرا زن روزگاري همراه مرد است سپس با طلاق نزد پدر و خويشان خود برميگردد) در اين روايت زيد بن ارقم زنهاي پيامبر را از اهلبيت خارج ميكند و بر اين دعوا دليل ميآورد كه زوجه با طلاق علاقه اهليّت خود را از دست ميدهد و بنابراين نميتوان آنرا از اهلبيت يك مرد دانست، ميبينم كه نظر اين صحابة پيامبر هم اينست كه زنهاي پيامبر جزء اهلبيت او نيستند.
6. در عموم رواياتي كه از ام سلمة در باب معرفي اهلبيت توسط پيامبر روايت شده اين نكته وجود دارد كه بعد از اينكه پيامبر اهلبيت خود را معرفي ميكند، ام سلمة كه يكي از زنهاي خوب پيامبر بوده از پيامبر سؤال ميكند كه آيا او هم جزء اهل بيت است؟ (فقالت ام سلمة انا معهم يا رسولالله؟) ولي پيامبر به او جواب مثبت نميدهد و فقط با گفتن جمله «انك الي خير» به او ميفهماند كه گرچه او بسوي تحصيل خير گام بر ميدارد، امّا او در حدّ و اندازهاي نيست كه شايستگي دخول در جمع اهلبيت را داشته باشد.
بايد توجّه داشت كه برخي روايات صريحاً بر خروج ام سلمة از اهلبيت دلالت دارد از آن جمله احمد بن حنبل در مسندش از ام سلمة روايت ميكند (انّ رسول الله قال لفاطمة ايتيني بزوجك و ابنيك فجائت بهم فالقي عليهم كساء فدكياً قال ثم وضع يده عليهم ثم قال اللّهم إنّ هؤلاء آل محمد فاجعل صلواتك و بركاتك علي محمّد و علي آل محمّد انك حميد مجيد قالت ام سلمة فرفعت الكساء لادخل معهم فجذبه من يدي و قال انك علي خير).[5] (پيامبر به فاطمة گفت: شوهر و دو فرزندت را بياور. فاطمة آنها را آورد پيامبر عبائي فدكي را بر آنها افكند و سپس دستش را بر آنها نهاد و فرمود خدايا اينان آل محمّدند پس درود و بركاتت را بر محمّد و آل محمّد قرار ده كه تو ستوده و با شكوهي، ام سلمة گفت عبا را بلند كردم که داخل جمع آنها شوم، امّا پيامبر عبا را از دست من كشيد و گفت تو بر خير هستي. اين عمل پيامبر صريحاً دلالت دارد كه پيامبر زنهاي خود را جزء اهلبيت نميداند.
همچنين احمد بن حنبل از ام سلمة روايت ميكند «قالت بينما رسولالله في بيتي اذ قالت الخادم انّ عليّا و فاطمة بالسدة قال قومي عن اهلبيتي قالت فتتحيت في ناحية البيت قريباً فدخل علي و فاطمة و معهم الحسن و الحسين صبيان صغيران فاخذ الصبیين فقبّلهما و وضعهما في حجره و اعتنق علياً و فاطمة ثم اغدف عليهما ببردة له و قال اللهم اليك لا الي النار أنا و اهل بيتي قالت فقلت يا رسولالله و أنا؟ فقال و انت»[6] (ام سلمة گفت در حالي كه رسول خدا در خانه من بود خادم آمد و گفت علي و فاطمة در آستانه درند، پيامبر گفت از جاي خود براي اهلبيت من برخيز، من ايستادم و جاي خود را ترك كرده به گوشهاي نزديك آنها رفتم، سپس علي و فاطمة در حالي كه با آنها حسن و حسين كه دو بچه كودكي بودند، داخل شدند، پيامبر آن دو كودك را بوسيد و در دامان خود نشاند، علي و فاطمة را هم به آغوش كشاند، پس پارچهاي را بر آنها افكند و گفت خدايا من و اهلبيتم بسوي تو باشيم نه بسوي آتش، ام سلمة گفت گفتم اي رسول خدا و من؟ پيامبر فرمود و تو.)
اين روايت از دو جهت دلالت دارد كه زنهاي پيامبر جزء اهلبيت نيستند، اول اينكه ميبينم وقتي پيامبر درباره خود و اهلبيتش دعا ميكند و عبارت «انا و اهلبيتي» را بكار ميبرد ام سلمة خود را مشمول اين دعا نميبيند، لذا از پيامبر ميخواهد كه دعايش را شامل حال او هم بكند و اين نشان ميدهد كه تلقي خود ام سلمة اين نبوده كه زنهاي پيامبر جزء اهلبيت هستند، چون اگر زنهاي پيامبر تحت عنوان اهلبيت داخل ميبودند در اين صورت عبارت «و اهل بيتي» شامل ام سلمة و ساير زنها هم بود و ديگر لازم نبود كه با دخول زنها تحت عنوان اهلبيت باز ام سلمة سؤال كند كه من را هم مشمول دعاء خود بكن پس خود اين درخواست ام سلمة نشان ميدهد كه او عنوان اهلبيت را شامل خود نميدانسته است.
دوم پيامبر بعد از درخواست ام سلمة فرمود«و تو» يعني با آوردن واو عطف ام سلمة را مشمول دعاي خود كرد و ميدانيم كه واو عطف دلالت بر مغايرت معطوف و معطوفعليه دارد؛ مثلاً اگر كسي بگويد من فررزندان خود و زيد را به مسجد بردم، عطف زيد بر فرزندان نشان ميدهد كه زيد جزء فرزندان نبوده و گرنه نياز به عطف نبود پس همين كه اينجا پيامبر، ام سلمه را به اهلبيت با واو، عطف كرده نشان ميدهد كه او داخل عنوان اهل بيت نبوده. همچنين طبري و ابن كثير در ذيل آيه مورد بحث در تفسيرشان از حكيم بن سعد روايت كردهاند كه «قال ذكرنا علي بن ابي طالب (رض) عند ام سلمة قالت فيه نزلت انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً. قالت ام سلمة جاء النبي الي بيتي فقال لاتأذني لاحد فجائت فاطمة فلم استطع ان احجبها عن ابيها ثم جاء الحسن فلم استطع ان امنعه ان يدخل علي جده و امه و جاء الحسين فلم استطع ان احجبه فاجتمعوا حول النبي علي بساط فجلّلهم نبيّ الله بكساء كان عليه ثم قال هؤلاء اهلبيتي فاذهب عنهم الرجس و طهرّهم تطهيراً، فنزلت هذه الآية حين اجتمعوا علي البساط قالت فقلت يا رسولالله و أنا؟ قالت فوالله ما انعم و قال انك الي خير، در اين روايت هم داستان اين گونه نقل شده كه وقتي ام سلمة ميبيند كه پيامبر بعد از قرار دادن عبا روي علي و فاطمة و حسن و حسين ـ عليهم السّلام ـ ميگويد: هؤلاء اهلبيتي ام سلمة درخواست ميكند كه او هم در جمع آنها باشد، ولي پيامبر پيشنهاد او را نميپذيرد و ام سلمة ردّ شدن پيشنهادش را توسط پيامبر بخوبي ميفهمد، زيرا او قسم ميخورد و ميگويد: فوالله ما انعم؛ بخدا قسم پيامبر آري نگفت، بنابراين اين روايت صريحاً دلالت دارد كه پيامبر نپذيرفت كه ام سلمة جزء اهلبيت باشد با اينكه او از بهترين زنهاي پيامبر بود.
7. چنانكه از روايات نقل شده ظاهر است، پيامبر به انحاء گوناگون مراد از «اهلبيت» را بيان ميكند، امّا در اين معرّفيها منظور پيامبر اين نبوده كه افرادي را كه بحسب معناي لغوي تحت كلمه «اهلبيت» مندرج بودند، معرّفي كند، زيرا افرادي كه بحسب معناي لغوي جزء خاندان پيامبر بودند براي همه معلوم بودند و خفائي براي كسي و مخصوصاً براي امثال ام سلمة و عايشه كه روايات مذكور از ناحيه آنها روايت شده، وجود نداشت، بلكه مراد پيامبر از اين معرّفيها اين بود كه افرادي را كه در دستگاه رسالت پيامبر از خاصان و مقربان او بودند را معرّفي كند، مخصوصاً كه در بسياري از روايات منقوله كلمه «خاصتي» بدنبال «اهلبيتي» ضميمه شده و پيامبر بعد از اينكه اين چهار نفر را جمع ميكند ميگويد «هؤلاء اهل بيتي و خاصتي» و کلمه خاصّة به افراد كاملاً مقرب به يك نفر، كه در مقامات اجتماعي او صاحب سرّ اويند اطلاق ميشود مثلاً به افراد بسيار نزديك به پادشاه كه در اداره حكومت او صاحب سرّند، خاصة الملك گفته ميشود، بنابراين در اين معرّفيها پيامبر ميخواهد افراد مقرب در دستگاه رسالت خود را به مردم معرفي كند، نه افرادي را كه در مسكن و بيت مادي او زندگي ميكردند كه براي همه معلوم بود.
با توجّه به روایات و مطالب فوق، زنان پيامبر نميتوانند جزء اهلبيت پيامبر و خاصان دستگاه رسالت باشند، زيرا طبق تصريح قرآن همه زنهاي پيامبر حتّي جزء محسنات هم نبودند، چه رسد به اينكه جزء خاصان رسالت او باشند، قرآن درباره زنهاي پيامبر ميگويد «اعد للمحسنات منكنّ اجراً عظيماً» (خداوند براي خوبان از شما اجر بزرگي آماده كرده) اگر همه زنهاي پيامبرخوب بودند، خداوند تعبير «محسنات» را براي همه آنها بكار ميبرد؛ نه براي برخي از آنها كه از كلمه من تبعيضيه در «منكنّ» فهميده ميشود، بنابراين طبق اين آيه زنهاي پيامبر همه خوب نبودند و همانطور كه فرزند نوح بخاطر خوب نبودن از اهل نوح نبود، چنانكه قرآن ميگويد إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ زنهاي غير خوب پيامبر اسلام هم جزء اهل بیت رسولالله و خاصان او نبودند روي اين حساب اهلبيت در آيه مورد بحث شامل زنهاي پيامبر نيست، چون كسي بين زنان خوب و بد تفكيك نكرده، يا همه را داخل اهلبيت ميدانند و يا همه را خارج ميكنند.
بنابراین با دلائل متقن و روشني كه در باب تفسير اهلبيت در آيه تطهير وجود دارد جاي هيچ شك و شبههاي نيست كه مراد از اهلبيت علي و فاطمة و حسين و حسين ـ عليهم السّلام ـ است نه زنان پيامبر، تنها حديثي که از ابن عباس نقل شده دلالت دارد كه پيامبر 1350 بار (هنگام نمازهاي پنجگانه بمدت 9 ماه) اين چهار نفر را بعنوان اهلبيت خود معرفي كرد.
پی نوشتها:
[1] . تفسير ابن ابي حاتم، ذيل آيه، ج 9، ح 17677.
[2] . تفسير طبري، ج 12، ح 21727.
[3] . تفسير ابن كثير، سورة احزاب، ذيل آية مورد بحث، ج 3، ص 414.
[4] . صحيح مسلم، فضائل الصحابه باب من فضائل علي بن ابي طالب، ح 6228.
[5] . مسند احمد، ج10، ص 228، ح 26808، و نيز سيوطي، تفسير الدر المنثور ذيل آيه.
[6] . مسند احمد بن حنبل، ج 10، ص 197، ح 26662، و نيز تفسير ابن كثير، ج 3، ص 414.
منبع: اندیشه قم
عنوان اهلبيت در آية تطهير شامل زنهاي پيامبر نميشود زيرا:
1. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ معرفي اهلبيت را همراه با تمهيدات و برنامهاي خاص انجام ميداد و آن اينكه معمولاً هنگام معرفي، آنها را جمع مينمود و سپس پارچهاي يا عبائي و پتوئي را به دور آنها ميپيچاند و بعد ميگفت: «اللهم هؤلاء اهلبيتي». (خدايا اينان اهلبيت منند)، اين نحوه معرفي خود گوياي اين است كه مراد از اهل بيت فقط اين چهار نفرند و شامل ديگران نميشود وگرنه انداختن عبا و غيره به دور آنها كار بيهوده و لغوي خواهد بود.
2. اگر زنهاي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ هم جزو اهلبيت بودند، در اين صورت ميبايست پيامبر در معرفي اين چهار نفر كه در فرض مذكور بخشي از اهلبيت بودند، جمله «هؤلاء من اهل بيتي» (اينان از اهل بيت منند) را بكار ميبردند؛ نه جمله «هؤلاء اهل بيتي» را؛ زيرا در فرض مذكور اين چهار نفر، ثلث اهلبيت يا كمتر از ثلث خواهند بود و قاعدتاً پيامبر اكرم مثل نوح كه درباره فرزندش گفت: «إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي» ميبايست از كلمة «مِن» كه نشاندهنده جزئيت و تبعيض است، استفاده ميكرد، امّا چنين نكرد.
3. ابن ابي حاتم ذيل آيه مورد بحث در تفسيرش دو حديث از طريق ابي سعيد خدري روايت كرده كه پيامبر صريحاً ميگويد آية «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ ...» در منزلت پنج نفر نازل شده، سپس نام علي، فاطمة، حسن و حسين را كنار خود ذكر ميكند، وي در يکي از نقلها ميگويد: عن الاعمش عن عطيه عن ابي سعيد قال؛ قال رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ نزلت هذه الآية في خمسة، فيّ و في علي و حسن و حسين و فاطمة انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً،[1]
طبري نيز حديث مذكور را ذيل آيه آورده[2] ابن كثير و سيوطي هم در تفسيرشان ذيل آيه مورد بحث حديث فوق را نقل نمودهاند، پس اگر اهل بيت شامل زنهاي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ هم ميشدند، نميبايست پيامبر ميفرمود اين آيه دربارة پنج نفر نازل شده، بلكه ميبايست عدد 14 يا بيشتر را ذكر ميكرد.
4. ابن كثير در تفسيرش ذيل آیة مورد بحث بنقل از ابن ابي حاتم و او با سند از عايشه روايت ميكند كه عايشه گفت (... لقد رأيت رسولالله ـ صلي الله عليه و آله ـ دعا علياً و فاطمة و حسنا و حسيناً ـ رض ـ فالقي عليهم ثوباً فقال، اللهم هوءلاء اهلبيتي فأذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيراً، قالت فدنوت منهم فقلت يا رسولالله و انا من اهل بيتك؟ فقال ـ صلي الله عليه و آله ـ تنحي فانك علي خير.)[3] (... من رسول خدا را ديدم كه علي و فاطمة و حسن و حسين را دعوت نمود، سپس پارچهاي بر آنها افكند و گفت: خدايا اينان اهلبيت منند پليدي را از آنها ببر و موكداً آنها را پاك ساز، سپس عايشه گفت: من به آنها نزديك شدم و گفتم اي رسول خدا من هم از اهلبيت هستم؟ پيامبر گفت از اينجا دور شو، تو بر خير هستي)، اگر زنهاي پيامبر جزءاهلبيت بودند پيامبر در هنگام سؤال عايشه كه آيا من هم جزء اهل بيت هستم؟ عايشه را از خود دور نميكرد، بلكه به سؤال او پاسخ مثبت داده و اورا نزد خود راه ميداد، امّا پيامبر چنين نكرد.
5. مسلم در صحيحش از يزيد بن حيان روايت ميكند كه نزد زيد بن ارقم رفتيم و درباره اهل بيت پيامبر از او سؤال كرديم (... فقلنا من اهل بيته؟ نساؤه؟ قال لا و ايم الله انّ المرأة تكون مع الرجل العصر من الدهر ثم يطلقها فترجع الي ابيها و قومها)[4] (... گفتيم اهلبيت پيامبر كيانند؟ زنهاي اويند؟ گفت: نه به خدا قسم، زيرا زن روزگاري همراه مرد است سپس با طلاق نزد پدر و خويشان خود برميگردد) در اين روايت زيد بن ارقم زنهاي پيامبر را از اهلبيت خارج ميكند و بر اين دعوا دليل ميآورد كه زوجه با طلاق علاقه اهليّت خود را از دست ميدهد و بنابراين نميتوان آنرا از اهلبيت يك مرد دانست، ميبينم كه نظر اين صحابة پيامبر هم اينست كه زنهاي پيامبر جزء اهلبيت او نيستند.
6. در عموم رواياتي كه از ام سلمة در باب معرفي اهلبيت توسط پيامبر روايت شده اين نكته وجود دارد كه بعد از اينكه پيامبر اهلبيت خود را معرفي ميكند، ام سلمة كه يكي از زنهاي خوب پيامبر بوده از پيامبر سؤال ميكند كه آيا او هم جزء اهل بيت است؟ (فقالت ام سلمة انا معهم يا رسولالله؟) ولي پيامبر به او جواب مثبت نميدهد و فقط با گفتن جمله «انك الي خير» به او ميفهماند كه گرچه او بسوي تحصيل خير گام بر ميدارد، امّا او در حدّ و اندازهاي نيست كه شايستگي دخول در جمع اهلبيت را داشته باشد.
بايد توجّه داشت كه برخي روايات صريحاً بر خروج ام سلمة از اهلبيت دلالت دارد از آن جمله احمد بن حنبل در مسندش از ام سلمة روايت ميكند (انّ رسول الله قال لفاطمة ايتيني بزوجك و ابنيك فجائت بهم فالقي عليهم كساء فدكياً قال ثم وضع يده عليهم ثم قال اللّهم إنّ هؤلاء آل محمد فاجعل صلواتك و بركاتك علي محمّد و علي آل محمّد انك حميد مجيد قالت ام سلمة فرفعت الكساء لادخل معهم فجذبه من يدي و قال انك علي خير).[5] (پيامبر به فاطمة گفت: شوهر و دو فرزندت را بياور. فاطمة آنها را آورد پيامبر عبائي فدكي را بر آنها افكند و سپس دستش را بر آنها نهاد و فرمود خدايا اينان آل محمّدند پس درود و بركاتت را بر محمّد و آل محمّد قرار ده كه تو ستوده و با شكوهي، ام سلمة گفت عبا را بلند كردم که داخل جمع آنها شوم، امّا پيامبر عبا را از دست من كشيد و گفت تو بر خير هستي. اين عمل پيامبر صريحاً دلالت دارد كه پيامبر زنهاي خود را جزء اهلبيت نميداند.
همچنين احمد بن حنبل از ام سلمة روايت ميكند «قالت بينما رسولالله في بيتي اذ قالت الخادم انّ عليّا و فاطمة بالسدة قال قومي عن اهلبيتي قالت فتتحيت في ناحية البيت قريباً فدخل علي و فاطمة و معهم الحسن و الحسين صبيان صغيران فاخذ الصبیين فقبّلهما و وضعهما في حجره و اعتنق علياً و فاطمة ثم اغدف عليهما ببردة له و قال اللهم اليك لا الي النار أنا و اهل بيتي قالت فقلت يا رسولالله و أنا؟ فقال و انت»[6] (ام سلمة گفت در حالي كه رسول خدا در خانه من بود خادم آمد و گفت علي و فاطمة در آستانه درند، پيامبر گفت از جاي خود براي اهلبيت من برخيز، من ايستادم و جاي خود را ترك كرده به گوشهاي نزديك آنها رفتم، سپس علي و فاطمة در حالي كه با آنها حسن و حسين كه دو بچه كودكي بودند، داخل شدند، پيامبر آن دو كودك را بوسيد و در دامان خود نشاند، علي و فاطمة را هم به آغوش كشاند، پس پارچهاي را بر آنها افكند و گفت خدايا من و اهلبيتم بسوي تو باشيم نه بسوي آتش، ام سلمة گفت گفتم اي رسول خدا و من؟ پيامبر فرمود و تو.)
اين روايت از دو جهت دلالت دارد كه زنهاي پيامبر جزء اهلبيت نيستند، اول اينكه ميبينم وقتي پيامبر درباره خود و اهلبيتش دعا ميكند و عبارت «انا و اهلبيتي» را بكار ميبرد ام سلمة خود را مشمول اين دعا نميبيند، لذا از پيامبر ميخواهد كه دعايش را شامل حال او هم بكند و اين نشان ميدهد كه تلقي خود ام سلمة اين نبوده كه زنهاي پيامبر جزء اهلبيت هستند، چون اگر زنهاي پيامبر تحت عنوان اهلبيت داخل ميبودند در اين صورت عبارت «و اهل بيتي» شامل ام سلمة و ساير زنها هم بود و ديگر لازم نبود كه با دخول زنها تحت عنوان اهلبيت باز ام سلمة سؤال كند كه من را هم مشمول دعاء خود بكن پس خود اين درخواست ام سلمة نشان ميدهد كه او عنوان اهلبيت را شامل خود نميدانسته است.
دوم پيامبر بعد از درخواست ام سلمة فرمود«و تو» يعني با آوردن واو عطف ام سلمة را مشمول دعاي خود كرد و ميدانيم كه واو عطف دلالت بر مغايرت معطوف و معطوفعليه دارد؛ مثلاً اگر كسي بگويد من فررزندان خود و زيد را به مسجد بردم، عطف زيد بر فرزندان نشان ميدهد كه زيد جزء فرزندان نبوده و گرنه نياز به عطف نبود پس همين كه اينجا پيامبر، ام سلمه را به اهلبيت با واو، عطف كرده نشان ميدهد كه او داخل عنوان اهل بيت نبوده. همچنين طبري و ابن كثير در ذيل آيه مورد بحث در تفسيرشان از حكيم بن سعد روايت كردهاند كه «قال ذكرنا علي بن ابي طالب (رض) عند ام سلمة قالت فيه نزلت انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً. قالت ام سلمة جاء النبي الي بيتي فقال لاتأذني لاحد فجائت فاطمة فلم استطع ان احجبها عن ابيها ثم جاء الحسن فلم استطع ان امنعه ان يدخل علي جده و امه و جاء الحسين فلم استطع ان احجبه فاجتمعوا حول النبي علي بساط فجلّلهم نبيّ الله بكساء كان عليه ثم قال هؤلاء اهلبيتي فاذهب عنهم الرجس و طهرّهم تطهيراً، فنزلت هذه الآية حين اجتمعوا علي البساط قالت فقلت يا رسولالله و أنا؟ قالت فوالله ما انعم و قال انك الي خير، در اين روايت هم داستان اين گونه نقل شده كه وقتي ام سلمة ميبيند كه پيامبر بعد از قرار دادن عبا روي علي و فاطمة و حسن و حسين ـ عليهم السّلام ـ ميگويد: هؤلاء اهلبيتي ام سلمة درخواست ميكند كه او هم در جمع آنها باشد، ولي پيامبر پيشنهاد او را نميپذيرد و ام سلمة ردّ شدن پيشنهادش را توسط پيامبر بخوبي ميفهمد، زيرا او قسم ميخورد و ميگويد: فوالله ما انعم؛ بخدا قسم پيامبر آري نگفت، بنابراين اين روايت صريحاً دلالت دارد كه پيامبر نپذيرفت كه ام سلمة جزء اهلبيت باشد با اينكه او از بهترين زنهاي پيامبر بود.
7. چنانكه از روايات نقل شده ظاهر است، پيامبر به انحاء گوناگون مراد از «اهلبيت» را بيان ميكند، امّا در اين معرّفيها منظور پيامبر اين نبوده كه افرادي را كه بحسب معناي لغوي تحت كلمه «اهلبيت» مندرج بودند، معرّفي كند، زيرا افرادي كه بحسب معناي لغوي جزء خاندان پيامبر بودند براي همه معلوم بودند و خفائي براي كسي و مخصوصاً براي امثال ام سلمة و عايشه كه روايات مذكور از ناحيه آنها روايت شده، وجود نداشت، بلكه مراد پيامبر از اين معرّفيها اين بود كه افرادي را كه در دستگاه رسالت پيامبر از خاصان و مقربان او بودند را معرّفي كند، مخصوصاً كه در بسياري از روايات منقوله كلمه «خاصتي» بدنبال «اهلبيتي» ضميمه شده و پيامبر بعد از اينكه اين چهار نفر را جمع ميكند ميگويد «هؤلاء اهل بيتي و خاصتي» و کلمه خاصّة به افراد كاملاً مقرب به يك نفر، كه در مقامات اجتماعي او صاحب سرّ اويند اطلاق ميشود مثلاً به افراد بسيار نزديك به پادشاه كه در اداره حكومت او صاحب سرّند، خاصة الملك گفته ميشود، بنابراين در اين معرّفيها پيامبر ميخواهد افراد مقرب در دستگاه رسالت خود را به مردم معرفي كند، نه افرادي را كه در مسكن و بيت مادي او زندگي ميكردند كه براي همه معلوم بود.
با توجّه به روایات و مطالب فوق، زنان پيامبر نميتوانند جزء اهلبيت پيامبر و خاصان دستگاه رسالت باشند، زيرا طبق تصريح قرآن همه زنهاي پيامبر حتّي جزء محسنات هم نبودند، چه رسد به اينكه جزء خاصان رسالت او باشند، قرآن درباره زنهاي پيامبر ميگويد «اعد للمحسنات منكنّ اجراً عظيماً» (خداوند براي خوبان از شما اجر بزرگي آماده كرده) اگر همه زنهاي پيامبرخوب بودند، خداوند تعبير «محسنات» را براي همه آنها بكار ميبرد؛ نه براي برخي از آنها كه از كلمه من تبعيضيه در «منكنّ» فهميده ميشود، بنابراين طبق اين آيه زنهاي پيامبر همه خوب نبودند و همانطور كه فرزند نوح بخاطر خوب نبودن از اهل نوح نبود، چنانكه قرآن ميگويد إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ زنهاي غير خوب پيامبر اسلام هم جزء اهل بیت رسولالله و خاصان او نبودند روي اين حساب اهلبيت در آيه مورد بحث شامل زنهاي پيامبر نيست، چون كسي بين زنان خوب و بد تفكيك نكرده، يا همه را داخل اهلبيت ميدانند و يا همه را خارج ميكنند.
بنابراین با دلائل متقن و روشني كه در باب تفسير اهلبيت در آيه تطهير وجود دارد جاي هيچ شك و شبههاي نيست كه مراد از اهلبيت علي و فاطمة و حسين و حسين ـ عليهم السّلام ـ است نه زنان پيامبر، تنها حديثي که از ابن عباس نقل شده دلالت دارد كه پيامبر 1350 بار (هنگام نمازهاي پنجگانه بمدت 9 ماه) اين چهار نفر را بعنوان اهلبيت خود معرفي كرد.
پی نوشتها:
[1] . تفسير ابن ابي حاتم، ذيل آيه، ج 9، ح 17677.
[2] . تفسير طبري، ج 12، ح 21727.
[3] . تفسير ابن كثير، سورة احزاب، ذيل آية مورد بحث، ج 3، ص 414.
[4] . صحيح مسلم، فضائل الصحابه باب من فضائل علي بن ابي طالب، ح 6228.
[5] . مسند احمد، ج10، ص 228، ح 26808، و نيز سيوطي، تفسير الدر المنثور ذيل آيه.
[6] . مسند احمد بن حنبل، ج 10، ص 197، ح 26662، و نيز تفسير ابن كثير، ج 3، ص 414.
منبع: اندیشه قم