پرسش :
آیا حضرت على علیه السلام مشروعیت خویش را ناشى از بیعت مردم مىدانست یا احادیث پیامبر مانند غدیر؟
پاسخ :
مشروعیت معانى متعددى دارد. از جمله 1ـ قانونى بودن 2ـ داراى اقبال مردمى بودن 3ـ شرعى و الهى بودن. این کلمه در فضاى اسلامى به معنى اخیر مى باشد، اما اینکه امام على(علیه السلام) در عبارت لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلماء ان لا یقاروا على کظة ظالم و لا سغب مظلوم لأَلقیتُ حبلَها على غاربها([1])
ترجمه: اگر حضور اجتماع کنندگان و حجت خدا با بودن یاورانى (در ارتباط با بیعت با من) نبود و اگر نبود که خداوند از علما تعهد گرفته که بر پرخورى ظالمین و گرسنگى مظلومین ساکت نباشند هر آینه افسار و ریسمان حکومت را بر گردن آن مى انداختم (و حکومت را رها مى کردم). در این عبارت قبول خلافت را منوط به بیعت مى داند. این به لحاظ درخواست و اقبال مردم مى باشد. در چنین شرائطى بر امام واجب است دعوت مردم را مبنى بر قبول خلافت بپذیرد اما اگر مردم با امامت ایشان مخالفت داشتند و زمینه هاى ولایت ایشان وجود نداشت، از این جهت وظیفه ایشان ساقط است و در مقابل مردم وظیفه و تکلیف خویش را بجا نیاورده و مرتکب حرام شده اند. بنابراین تحقق عملى خلافت امام على(علیه السلام) بستگى به تمایل مردم دارد اما این به آن معنى نیست که، مشروعیت ذاتى و دینى ایشان از ناحیه مردم باشد. زیرا مطابق آیات و روایت متعددى خداوند متعال امام على(علیه السلام) را به ولایت و خلافت مسلمین منصوب نموده از جمله آیات ولایت([2]) ابلاغ([3]) و آیه اطاعت([4]) و احادیث و روایات متعددى از جمله روایات غدیر خم، ثقلین، انذار نواخاة و...([5]) دلالت بر ولایت الهى ایشان دارد. مضافاً اینکه ایشان در نهج البلاغه کلماتى دارند که خلافت را در دوران خلفاء سه گانه حق خویش دانسته و خلافت سایرین را غاصبانه دانسته اند. امام على(علیه السلام) در نهج البلاغه مى فرمایند: فصبرت و فى العین قذى و فى الحلق شجى أرى تراثى نهباً([6]) ترجمه: (در این دوره خلفاء سه گانه) صبر کردم در حالى که از شدت اندوه و غم مانند کسى بودم که در چشمم او از خاشاک و در گلوى او استخوانى آزار دهنده باشد. زیرا مى دیدم که حق موروثى من به غارت رفته است.
کلمه تُراث دلالت بر آن دارد که امام على(علیه السلام) خلافت را حق خود و میراث خود مى داند. میراثى که از پیامبر(صلى الله علیه وآله)مطابق سنت الهى به او ارث رسیده است. در جائى دیگر امام(علیه السلام) مى فرمایند: فنظرت فاذا لیس لى معین إلاّ اهل بیتى، فظننت بهم عن الموت، فأفضیتُ على القذى و شربتُ على الشجى و صبرت على اخذ الکظم و على أمرّ من طعم العلقم([7])
ترجمه: روبرو شدم آنگاه که یاورى نداشتم جز خاندانم و بر جان آنان ترسیدم، از این رو چشم پوشى کردم و هرگونه ناگوارى را تحمل نمودم، که از هر تخلى، تخل تر بود.
در جائى دیگر امام(علیه السلام) پس از بیعت مردم با ایشان مى فرمایند:... و لهم خصائص حق الولایة و فیهم الوصیة و الوراثه، الان اذ رجع الحق الى اهله و نُقل الى منتقله([8])
ترجمه: حق ولایت خاص ایشان (آل محمد) است و سفارش و میراث پیامبر(صلى الله علیه وآله) از آن ایشان (اهل بیت) است اینکه حق به شایسته آن بازگشته و به جایگاه خود منزل کرده است. ابن ابى الحدید مى گوید لازمه این سخن آن است که قبل از زمامدارى على(علیه السلام) حق و مقام خلافت جایگاه واقعى خویش را نداشت و در اختیار کسانى بود که اهلیت آن را نداشته اند([9]) با توجه به این کلمات معلوم مى شود که امام على(علیه السلام) ولایت و زمامدارى خویش را یک حق شرعى و الهى مى داند و از این جهت رأى و نظر مردم هیچ اثرى در آن ندارد. و در این مدت (دوره خلفاء) این حق الهى از او غصب شده بود.
پی نوشتها:
[1]. نهج البلاغه، صبحى صالح، ص 50.
[2]. مائده / 55.
[3]. مائده / 67.
[4]. نساء / 59.
[5]. کشف المراد فى شرح تجریه الاعتقاد / علامه حلى / ص 395.
[6]. نهج البلاغه، خطبه 3.
[7]. نهج البلاغه، خطبه 26.
[8]. نهج البلاغه، خطبه 2.
[9]. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 1، ص 9 ـ 138.
منبع: اندیشه قم
مشروعیت معانى متعددى دارد. از جمله 1ـ قانونى بودن 2ـ داراى اقبال مردمى بودن 3ـ شرعى و الهى بودن. این کلمه در فضاى اسلامى به معنى اخیر مى باشد، اما اینکه امام على(علیه السلام) در عبارت لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلماء ان لا یقاروا على کظة ظالم و لا سغب مظلوم لأَلقیتُ حبلَها على غاربها([1])
ترجمه: اگر حضور اجتماع کنندگان و حجت خدا با بودن یاورانى (در ارتباط با بیعت با من) نبود و اگر نبود که خداوند از علما تعهد گرفته که بر پرخورى ظالمین و گرسنگى مظلومین ساکت نباشند هر آینه افسار و ریسمان حکومت را بر گردن آن مى انداختم (و حکومت را رها مى کردم). در این عبارت قبول خلافت را منوط به بیعت مى داند. این به لحاظ درخواست و اقبال مردم مى باشد. در چنین شرائطى بر امام واجب است دعوت مردم را مبنى بر قبول خلافت بپذیرد اما اگر مردم با امامت ایشان مخالفت داشتند و زمینه هاى ولایت ایشان وجود نداشت، از این جهت وظیفه ایشان ساقط است و در مقابل مردم وظیفه و تکلیف خویش را بجا نیاورده و مرتکب حرام شده اند. بنابراین تحقق عملى خلافت امام على(علیه السلام) بستگى به تمایل مردم دارد اما این به آن معنى نیست که، مشروعیت ذاتى و دینى ایشان از ناحیه مردم باشد. زیرا مطابق آیات و روایت متعددى خداوند متعال امام على(علیه السلام) را به ولایت و خلافت مسلمین منصوب نموده از جمله آیات ولایت([2]) ابلاغ([3]) و آیه اطاعت([4]) و احادیث و روایات متعددى از جمله روایات غدیر خم، ثقلین، انذار نواخاة و...([5]) دلالت بر ولایت الهى ایشان دارد. مضافاً اینکه ایشان در نهج البلاغه کلماتى دارند که خلافت را در دوران خلفاء سه گانه حق خویش دانسته و خلافت سایرین را غاصبانه دانسته اند. امام على(علیه السلام) در نهج البلاغه مى فرمایند: فصبرت و فى العین قذى و فى الحلق شجى أرى تراثى نهباً([6]) ترجمه: (در این دوره خلفاء سه گانه) صبر کردم در حالى که از شدت اندوه و غم مانند کسى بودم که در چشمم او از خاشاک و در گلوى او استخوانى آزار دهنده باشد. زیرا مى دیدم که حق موروثى من به غارت رفته است.
کلمه تُراث دلالت بر آن دارد که امام على(علیه السلام) خلافت را حق خود و میراث خود مى داند. میراثى که از پیامبر(صلى الله علیه وآله)مطابق سنت الهى به او ارث رسیده است. در جائى دیگر امام(علیه السلام) مى فرمایند: فنظرت فاذا لیس لى معین إلاّ اهل بیتى، فظننت بهم عن الموت، فأفضیتُ على القذى و شربتُ على الشجى و صبرت على اخذ الکظم و على أمرّ من طعم العلقم([7])
ترجمه: روبرو شدم آنگاه که یاورى نداشتم جز خاندانم و بر جان آنان ترسیدم، از این رو چشم پوشى کردم و هرگونه ناگوارى را تحمل نمودم، که از هر تخلى، تخل تر بود.
در جائى دیگر امام(علیه السلام) پس از بیعت مردم با ایشان مى فرمایند:... و لهم خصائص حق الولایة و فیهم الوصیة و الوراثه، الان اذ رجع الحق الى اهله و نُقل الى منتقله([8])
ترجمه: حق ولایت خاص ایشان (آل محمد) است و سفارش و میراث پیامبر(صلى الله علیه وآله) از آن ایشان (اهل بیت) است اینکه حق به شایسته آن بازگشته و به جایگاه خود منزل کرده است. ابن ابى الحدید مى گوید لازمه این سخن آن است که قبل از زمامدارى على(علیه السلام) حق و مقام خلافت جایگاه واقعى خویش را نداشت و در اختیار کسانى بود که اهلیت آن را نداشته اند([9]) با توجه به این کلمات معلوم مى شود که امام على(علیه السلام) ولایت و زمامدارى خویش را یک حق شرعى و الهى مى داند و از این جهت رأى و نظر مردم هیچ اثرى در آن ندارد. و در این مدت (دوره خلفاء) این حق الهى از او غصب شده بود.
پی نوشتها:
[1]. نهج البلاغه، صبحى صالح، ص 50.
[2]. مائده / 55.
[3]. مائده / 67.
[4]. نساء / 59.
[5]. کشف المراد فى شرح تجریه الاعتقاد / علامه حلى / ص 395.
[6]. نهج البلاغه، خطبه 3.
[7]. نهج البلاغه، خطبه 26.
[8]. نهج البلاغه، خطبه 2.
[9]. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 1، ص 9 ـ 138.
منبع: اندیشه قم