پرسش :
لطفا توضيح دهيد آیا روابط حضرت زهرا (س) با حضرت علی(ع) مانند دیگر همسران و دارای ابعاد مادّي بوده است؟
پاسخ :
مقدمه: پيامبر اکرم و ائمه معصومين و حضرت زهرا ـ عليهم السلام ـ اگر چه داراي مرتبه وجودي بالا و بعد معنوي و روحاني قوي هستند ولي در عين حال انسان هستند و داراي جنبه جسماني و مادي اند و به همين دليل مانند هر انساني داراي احتياجات جسماني اند، گرسنه مي شوند، تشنه مي شوند، مي خوابند، راه مي روند، خوشحال مي شوند، ناراحت مي شوند و در يک کلام در دايره احکام عالم ماده و جسم زندگي مي کنند و محکوم به تمامي قوانين و احکام مادي و جسماني دنياي انسان ها هستند و بسان هر بشري از عواطف و احساسات بشري بهره مندند. البته دارا بودن بعد جسماني، ايشان را از تعالي روحاني و علوّ نوراني و معنوي باز نمي دارد بلکه به دلايل فراواني که مورد بحث ما نيستند از صفات خارق العاده و مافوق توان و تصور انساني نيز برخوردارند و به جهت اينکه کامل ترين و مقرب ترين مخلوقات خداوند هستند، داراي مقام خليفة اللهي اند، حجت خداوند در زمين هستند، گنجينه علم الهي، محل نزول وحي حضرت حق، مونس فرشتگان آسمان و امين درگاه ايزد منان اند.
توجه زياد به بعد معنوي وجود معصومين گاه موجب مي شود عده اي بعد جسماني زندگي ايشان را از ياد برده و در حمل برخي رفتارهاي انساني ـ که برآورده از وجود جسماني هر انساني است ـ بر وجود مقدس آنها دچار ترديد شده يا به خطا بروند. اين مسأله نو ظهور نيست بلکه در صدر اسلام نيز به شکل خاصي ظهور و بروز داشته است به اين نحو که عده اي صرف نظر از انگيزه دروني شان از طرح مسائل اين چنين، همواره در پذيرش دعوت نبي مکرم اسلام بهانه جويي مي کردند که چرا او ملَک نيست؟ چرا به کسي ايمان بياوريم که مانند ما بشر است؟
در واقع اين گروه با مشاهده ويژگي هاي جسماني و بشري پيامبر اکرم جنبه روحاني و معنوي وجود حضرت را که همانا مقام نبوت ايشان و ارتباط وحياني حضرت با عالم بالا بود، زير سئوال برده و آن را نفي مي کردند حال آنکه پيامبر اکرم در عين انسان بودن و زندگي جسماني داشتن، فرستاده خداوند بود و اين اشتباه و يا غرض ورزي بهانه جويان آن عصر بود که اين دو بعد را قابل جمع نمي دانستند.
در سوره فرقان آيه 7 آمده است: «وَقَالُوا مَا لِهَذَا الرَّسُولِ يَأْکلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَک فَيَکونَ مَعَهُ نَذِيرًا»؛ و مي گفتند چرا اين پيامبر غذا مي خورد و در بازارها راه مي رود؟ چرا همراه او فرشته اي نازل نشده که همراه او ما را انذار دهد». اين آيه به روشني تصويري از خطاي برخي ساده انديشان و غرض ورزان صدر اسلام را به نمايش مي گذارد که حتي راه رفتن پيامبر در بازارها و غذا خوردن ايشان را دست آويز ردّ نبوت حضرت پيامبر قرار مي دادند.
قابل جمع ندانستن بُعد معنوي والا با بعد جسماني و بشري حتي در زمان پيامبران پيشين نيز وجود داشته است به عنوان نمونه در سوره مؤمنون مي خوانيم: «و قال الملا من قومه الذين کفروا و کذّبوا بلقاء الاخرة و اترفناهم في الحياة الدنيا ما هذا الا بشر مثلکم يا کل مما تأکلون منه و يشرب مما تشربون و لئن اطعتم بشرا مثلکم انکم اذا لخاسرون» و اشراف و اعيان قوم هود که ما در حيات دنيا متنعمشان کرده بوديم و آنها کافر شدند و عالم آخرت را تکذيب کردند به مردم گفتند. اين شخص بشري مانند شما بيش نيست که از هر چه شما مي خوريد، مي خورد و از هر چه شما مي آشاميد، مي آشامد و شما اگر بشري مانند خود را اطاعت کنيد، بسيار زيانکار خواهيد بود».[1]
از مجموع آنچه گذشت، مي توان به دو آسيب از آسيب هاي عدم معرفت صحيح جايگاه و مقام معصومين ـ عليهم السلام ـ البته در حالت حداکثري ـ اشاره نمود که در واقع نقطه مقابل يکديگر هستند و به تعبيري يکي در جانب افراط و ديگري در جهت تفريط قابل بحث است:
1. عده اي با در نظر گرفتن جنبه جسماني زندگي انبيا و معصومين، هر گونه فضيلت روحاني و مقام الهي و معنوي را از ايشان سلب مي نمايند، مانند منکران نبوت پيامبر اکرم ص و حضرت هود که قبلا به آنها اشاره شد. اين گروه نسبت به مقامات معنوي معصومين دچار آسيب تفريط شده اند و يا به عبارت ديگر در برجسته سازي بعد مادي و جسماني حضرات معصومين به وادي افراط افتاده اند.
2. عده اي نيز با ديدن مقامات معنوي خارق العاده معصومين و توجه بسيار به بعد روحاني زندگي ايشان، به کلي از جنبه جسماني حيات حضرات، چشم پوشيده و غفلت نموده اند و گاهی در مورد آنها ادعاي خدايي کرده اند. اين گروه نسبت به بعد روحاني و نوراني معصومين دچار افراط شده و در مورد آن غلو و زياده روي نموده اند.
حضرت امير المومنين علي در کلامي رسا و کوتاه اين دو گروه را مورد اشاره قرار داده و مي فرمايد: «هلک فيّ رجلان: محب غال و مبغض قال؛ در مورد من دو گروه هلاک شدند: دوستداراني که در مورد من غلو کردند و دشمناني که کينه مرا داشتند».[2]
که گروه اول اشاره به افراط کنندگان در بعد معنوي معصومين داشته و گروه دوم به تفريط کنندگان در اين مسأله اشاره دارد.
پس از ذکر مقدمه فوق، در مقام پاسخ به سئوال مورد بحث که در واقع از سنخ آسيب دوّم ذکر شده البته نه در حالت حداکثري بلکه به طور محدود به ترديد در بخشي از ويژگي هاي جسماني معصومين است، به برخي از آيات قرآن کريم اشاره مي کنيم:
قرآن کريم در اين مورد مي فرمايد: «قل انما انا بشر مثکلم يوحي الي؛ اي پيامبر بگو همانا من بشري همانند شما هستم که به من وحي مي شود». اين عبارت دو مرتبه در قرآن کريم آمده است: يک بار در سوره کهف، آيه 110 و بار ديگر در سوره فصلت، آيه 6.
علامه طباطبائي در تفسير الميزان، در ذيل آيه 110 سوره کهف مي نويسد: اين آيه پيامبر را بشر معرفي مي کند و حضرت را در بشر بودن مانند مردم قرار مي دهد به نحوي که در اين بعد چيزي زياد بر آنها ندارد و چيز بيشتري را نيز ادّعا نمي کند. اين تأکيد بر بشر بودن پيامبر در مقابل تصور عده اي است که گمان مي کردند وقتي پيامبر ادعاي نبوت نمود، ادعاي الوهيت و قدرت غيبي نيز داشت بنابراين آنها به پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ تحکم مي کردند و از او چيزهايي مي پرسيدند که جز خدا نمي داند و از او چيزهايي مي خواستند که جز خدا بر آن قادر نيست لکن پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به امر خداوند اين تحکمات را از خود نفي نمود و فقط براي خود وحي الهي را ثابت دانست.[3]
علامه در ذيل آيه 6 سوره فصلت نيز اين گونه مي نويسد: « قل انما انا بشر مثلکم يوحي الي» در مقام پاسخ به کساني است که به پيامبر اکرم ص مي گفتند: «قلوبنا في اکنه مما تدعونا اليه؛ قلب هاي ما از قبول دعوت تو سخت محجوب است (در حجاب است)».[4]
بنابراين مفهوم آيه اين مي شود؛ اي پيامبر بگو همانا من بشري مثل شما هستم که با شما معاشرت مي کنم همان طور که برخي از شما با برخي ديگر معاشرت دارند و با شما تکلم مي کنم همان طور که هر يک از شما با ديگري تکلم مي کند بنابراين من مانند فرشته از جنس مباين شما (از جنسي غير از جنس انساني شما) نيستم تا بين من و شما حجابي باشد يا کلامم به گوش شما نفوذ نکند يا سخنم در قلب شما وارد نشود. تنها فرق من با شما در اين است که آنچه من به شما مي گويم و شما را به آن دعوت مي کنم وحي است که به من نازل شده است.[5]
با کمي دقت در مفاهيم اين دو آيه مشابه به روشني در مي يابيم که پيامبر اکرم ص و معصومين بشري مانند ما هستند بنابراين تمامي احکام جسماني عالم ما در مورد ايشان صادق است، ايشان مانند ما غذا مي خورند، آب مي نوشند، سخن مي گويند، راه مي روند، ازدواج مي کنند و مانند هر انسان ديگري از طريق ازدواج و روابط مشروع زناشويي، داراي فرزند مي شوند.
خداوند در آيه 95 سوره اسراء مي فرمايد: «قُل لَّوْ کانَ فِي الأَرْضِ مَلآئِکةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاء مَلَکا رَّسُولاً؛ اگر بر روي زمين فرشتگاني مسکن و قرارگاه داشتند، ما هم فرشته اي از آسمان به رسالت آنها مي فرستاديم». بنابراين رهبران و امامان ما، از جنس ما و از سنخ ما هستند، انسان اند و به ملاحظه انسان بودنشان داراي صفات و ويژگي هاي جسماني بشري اند در نتيجه فرزنددار شدن ايشان نيز همان گونه است که ساير انسان ها از آن طريق داراي فرزند مي شوند، نه از طرق خارق العاده غير جسماني که احيانا مورد نظر سئوال کننده بوده است.
پی نوشتها:
[1]. مومنون / 33 و 34.
[2]. نهج البلاغه، تحقيق و شرح: الشيخ محمد عبده، قم، دارالذخائر، چاپ اول، 1412ق، ج4، ص28.
[3]. طباطبائي، سيد محمد حسين، الميزان، قم، انتشارات جامعه مدرسين، بي جا، بي تا، ج13، ص405.
[4]. فصلت / 5.
[5]. الميزان، همان، ج17، ص361.
منبع: اندیشه قم
مقدمه: پيامبر اکرم و ائمه معصومين و حضرت زهرا ـ عليهم السلام ـ اگر چه داراي مرتبه وجودي بالا و بعد معنوي و روحاني قوي هستند ولي در عين حال انسان هستند و داراي جنبه جسماني و مادي اند و به همين دليل مانند هر انساني داراي احتياجات جسماني اند، گرسنه مي شوند، تشنه مي شوند، مي خوابند، راه مي روند، خوشحال مي شوند، ناراحت مي شوند و در يک کلام در دايره احکام عالم ماده و جسم زندگي مي کنند و محکوم به تمامي قوانين و احکام مادي و جسماني دنياي انسان ها هستند و بسان هر بشري از عواطف و احساسات بشري بهره مندند. البته دارا بودن بعد جسماني، ايشان را از تعالي روحاني و علوّ نوراني و معنوي باز نمي دارد بلکه به دلايل فراواني که مورد بحث ما نيستند از صفات خارق العاده و مافوق توان و تصور انساني نيز برخوردارند و به جهت اينکه کامل ترين و مقرب ترين مخلوقات خداوند هستند، داراي مقام خليفة اللهي اند، حجت خداوند در زمين هستند، گنجينه علم الهي، محل نزول وحي حضرت حق، مونس فرشتگان آسمان و امين درگاه ايزد منان اند.
توجه زياد به بعد معنوي وجود معصومين گاه موجب مي شود عده اي بعد جسماني زندگي ايشان را از ياد برده و در حمل برخي رفتارهاي انساني ـ که برآورده از وجود جسماني هر انساني است ـ بر وجود مقدس آنها دچار ترديد شده يا به خطا بروند. اين مسأله نو ظهور نيست بلکه در صدر اسلام نيز به شکل خاصي ظهور و بروز داشته است به اين نحو که عده اي صرف نظر از انگيزه دروني شان از طرح مسائل اين چنين، همواره در پذيرش دعوت نبي مکرم اسلام بهانه جويي مي کردند که چرا او ملَک نيست؟ چرا به کسي ايمان بياوريم که مانند ما بشر است؟
در واقع اين گروه با مشاهده ويژگي هاي جسماني و بشري پيامبر اکرم جنبه روحاني و معنوي وجود حضرت را که همانا مقام نبوت ايشان و ارتباط وحياني حضرت با عالم بالا بود، زير سئوال برده و آن را نفي مي کردند حال آنکه پيامبر اکرم در عين انسان بودن و زندگي جسماني داشتن، فرستاده خداوند بود و اين اشتباه و يا غرض ورزي بهانه جويان آن عصر بود که اين دو بعد را قابل جمع نمي دانستند.
در سوره فرقان آيه 7 آمده است: «وَقَالُوا مَا لِهَذَا الرَّسُولِ يَأْکلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَک فَيَکونَ مَعَهُ نَذِيرًا»؛ و مي گفتند چرا اين پيامبر غذا مي خورد و در بازارها راه مي رود؟ چرا همراه او فرشته اي نازل نشده که همراه او ما را انذار دهد». اين آيه به روشني تصويري از خطاي برخي ساده انديشان و غرض ورزان صدر اسلام را به نمايش مي گذارد که حتي راه رفتن پيامبر در بازارها و غذا خوردن ايشان را دست آويز ردّ نبوت حضرت پيامبر قرار مي دادند.
قابل جمع ندانستن بُعد معنوي والا با بعد جسماني و بشري حتي در زمان پيامبران پيشين نيز وجود داشته است به عنوان نمونه در سوره مؤمنون مي خوانيم: «و قال الملا من قومه الذين کفروا و کذّبوا بلقاء الاخرة و اترفناهم في الحياة الدنيا ما هذا الا بشر مثلکم يا کل مما تأکلون منه و يشرب مما تشربون و لئن اطعتم بشرا مثلکم انکم اذا لخاسرون» و اشراف و اعيان قوم هود که ما در حيات دنيا متنعمشان کرده بوديم و آنها کافر شدند و عالم آخرت را تکذيب کردند به مردم گفتند. اين شخص بشري مانند شما بيش نيست که از هر چه شما مي خوريد، مي خورد و از هر چه شما مي آشاميد، مي آشامد و شما اگر بشري مانند خود را اطاعت کنيد، بسيار زيانکار خواهيد بود».[1]
از مجموع آنچه گذشت، مي توان به دو آسيب از آسيب هاي عدم معرفت صحيح جايگاه و مقام معصومين ـ عليهم السلام ـ البته در حالت حداکثري ـ اشاره نمود که در واقع نقطه مقابل يکديگر هستند و به تعبيري يکي در جانب افراط و ديگري در جهت تفريط قابل بحث است:
1. عده اي با در نظر گرفتن جنبه جسماني زندگي انبيا و معصومين، هر گونه فضيلت روحاني و مقام الهي و معنوي را از ايشان سلب مي نمايند، مانند منکران نبوت پيامبر اکرم ص و حضرت هود که قبلا به آنها اشاره شد. اين گروه نسبت به مقامات معنوي معصومين دچار آسيب تفريط شده اند و يا به عبارت ديگر در برجسته سازي بعد مادي و جسماني حضرات معصومين به وادي افراط افتاده اند.
2. عده اي نيز با ديدن مقامات معنوي خارق العاده معصومين و توجه بسيار به بعد روحاني زندگي ايشان، به کلي از جنبه جسماني حيات حضرات، چشم پوشيده و غفلت نموده اند و گاهی در مورد آنها ادعاي خدايي کرده اند. اين گروه نسبت به بعد روحاني و نوراني معصومين دچار افراط شده و در مورد آن غلو و زياده روي نموده اند.
حضرت امير المومنين علي در کلامي رسا و کوتاه اين دو گروه را مورد اشاره قرار داده و مي فرمايد: «هلک فيّ رجلان: محب غال و مبغض قال؛ در مورد من دو گروه هلاک شدند: دوستداراني که در مورد من غلو کردند و دشمناني که کينه مرا داشتند».[2]
که گروه اول اشاره به افراط کنندگان در بعد معنوي معصومين داشته و گروه دوم به تفريط کنندگان در اين مسأله اشاره دارد.
پس از ذکر مقدمه فوق، در مقام پاسخ به سئوال مورد بحث که در واقع از سنخ آسيب دوّم ذکر شده البته نه در حالت حداکثري بلکه به طور محدود به ترديد در بخشي از ويژگي هاي جسماني معصومين است، به برخي از آيات قرآن کريم اشاره مي کنيم:
قرآن کريم در اين مورد مي فرمايد: «قل انما انا بشر مثکلم يوحي الي؛ اي پيامبر بگو همانا من بشري همانند شما هستم که به من وحي مي شود». اين عبارت دو مرتبه در قرآن کريم آمده است: يک بار در سوره کهف، آيه 110 و بار ديگر در سوره فصلت، آيه 6.
علامه طباطبائي در تفسير الميزان، در ذيل آيه 110 سوره کهف مي نويسد: اين آيه پيامبر را بشر معرفي مي کند و حضرت را در بشر بودن مانند مردم قرار مي دهد به نحوي که در اين بعد چيزي زياد بر آنها ندارد و چيز بيشتري را نيز ادّعا نمي کند. اين تأکيد بر بشر بودن پيامبر در مقابل تصور عده اي است که گمان مي کردند وقتي پيامبر ادعاي نبوت نمود، ادعاي الوهيت و قدرت غيبي نيز داشت بنابراين آنها به پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ تحکم مي کردند و از او چيزهايي مي پرسيدند که جز خدا نمي داند و از او چيزهايي مي خواستند که جز خدا بر آن قادر نيست لکن پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به امر خداوند اين تحکمات را از خود نفي نمود و فقط براي خود وحي الهي را ثابت دانست.[3]
علامه در ذيل آيه 6 سوره فصلت نيز اين گونه مي نويسد: « قل انما انا بشر مثلکم يوحي الي» در مقام پاسخ به کساني است که به پيامبر اکرم ص مي گفتند: «قلوبنا في اکنه مما تدعونا اليه؛ قلب هاي ما از قبول دعوت تو سخت محجوب است (در حجاب است)».[4]
بنابراين مفهوم آيه اين مي شود؛ اي پيامبر بگو همانا من بشري مثل شما هستم که با شما معاشرت مي کنم همان طور که برخي از شما با برخي ديگر معاشرت دارند و با شما تکلم مي کنم همان طور که هر يک از شما با ديگري تکلم مي کند بنابراين من مانند فرشته از جنس مباين شما (از جنسي غير از جنس انساني شما) نيستم تا بين من و شما حجابي باشد يا کلامم به گوش شما نفوذ نکند يا سخنم در قلب شما وارد نشود. تنها فرق من با شما در اين است که آنچه من به شما مي گويم و شما را به آن دعوت مي کنم وحي است که به من نازل شده است.[5]
با کمي دقت در مفاهيم اين دو آيه مشابه به روشني در مي يابيم که پيامبر اکرم ص و معصومين بشري مانند ما هستند بنابراين تمامي احکام جسماني عالم ما در مورد ايشان صادق است، ايشان مانند ما غذا مي خورند، آب مي نوشند، سخن مي گويند، راه مي روند، ازدواج مي کنند و مانند هر انسان ديگري از طريق ازدواج و روابط مشروع زناشويي، داراي فرزند مي شوند.
خداوند در آيه 95 سوره اسراء مي فرمايد: «قُل لَّوْ کانَ فِي الأَرْضِ مَلآئِکةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاء مَلَکا رَّسُولاً؛ اگر بر روي زمين فرشتگاني مسکن و قرارگاه داشتند، ما هم فرشته اي از آسمان به رسالت آنها مي فرستاديم». بنابراين رهبران و امامان ما، از جنس ما و از سنخ ما هستند، انسان اند و به ملاحظه انسان بودنشان داراي صفات و ويژگي هاي جسماني بشري اند در نتيجه فرزنددار شدن ايشان نيز همان گونه است که ساير انسان ها از آن طريق داراي فرزند مي شوند، نه از طرق خارق العاده غير جسماني که احيانا مورد نظر سئوال کننده بوده است.
پی نوشتها:
[1]. مومنون / 33 و 34.
[2]. نهج البلاغه، تحقيق و شرح: الشيخ محمد عبده، قم، دارالذخائر، چاپ اول، 1412ق، ج4، ص28.
[3]. طباطبائي، سيد محمد حسين، الميزان، قم، انتشارات جامعه مدرسين، بي جا، بي تا، ج13، ص405.
[4]. فصلت / 5.
[5]. الميزان، همان، ج17، ص361.
منبع: اندیشه قم