سه‌شنبه، 14 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

يکی از اهداف انقلاب، تشکيل حکومت دينی بود مبانی اين حکومت دینی چيست ؟


پاسخ :
سزاوار است در ابتدا به اختصارمنظورمان را از حکومت دينی روشن نموده و يک توضيح کوتاهی درباره مبانی نظری داشته باشيم، منظورمان از حکومت دینی حکومتی است که مرجعیت همه جانبه دين خاصی را در عرصه سیاست و اداره جامعه پذيزفته است؛ یعنی دولت و نهادهای مختلف آن خود را دربرابر آموزه ها و تعاليم دین و مذهب خاصی متعهد می دانند و سعی می کنند در تدابیر و تصميمات و وضع قوانين و شیوه سلوک با مردم و نوع معيشت و تنظیم انواع روابط اجتماعی، دغدغه دین داشته باشد و در همه این شؤون حکومتی از تعالیم الهی بگیرد و آن را با دين انطباق و هماهنگ کنند[1] امّا مبانی نظری یک موضوع درواقع همان مقدمات نظری و پابه های اساسی است که آن موضوع بر آنها بنا و استوار گردیده است یعنی با این مقدمات نظری است که ما به پذیرش آن موضوع می رسیم بنابراین درخصوص مبانی نظری حکومت دینی ما باید به مباحث مقدماتی بپردازیم که ما را به پذیرش حکومت دینی برساند از اين رو مناسب است این مقدمات را با عناوين پیشِ رو مورد توجه و بحث قراردهيم
1-توحید و حاکمیت خداوند: به لحاظ هستی شناسی و انسان شناسی و غایت شناسی موضوع که بررسی و پرداختن تفصیلی آن در اين جا برای آن مجالی نیست ما این را می دانيم که خداوند خالق جهان آفرینش و انسان بوده و چون خالق و مالک و ربّ است برای همین بر جهان هستی و انسان حاکمیت و ولایت دارد و این حاکمبت جهان به دلیل حصر خالقیت و مالکیت و ربوبیتی که خداوند برجهان آفرینش و انسان دارد بذاته حاکمیت منحصر در خداوند است چون توحید تنها اعتقاد به يگانگی خداوند نیست بلکه این توحید شامل توحید درربوبیت خداوند هم هست یعنی عالم در سیطره اراده خداوند است که ما از آن به توحید افعالی ياد می کنيم که همان حاکمیت و ولایت خداوند بر عالم است البته این حاکمیت و ولایت خداوند تنها در تکوین نیست بلکه در عالم تشریع و اداره جهان هم بوده و این سیطره اراده خداوند متعال شامل عالم تشریع و قانون و اداره حکومت هم می شود منتهای مراتب اعمال اين اراده خداوند انبیاء و اولیاء او سپرده شده است و در اصل حاکمیت از آن خداوند و به ذاته منحصر و از آن اوست و اساساً با اعتقاد به توحید و حاکمیت خداوند و انحصار حاکمیت در او نمی توان حاکمیت درحیات دنیوی را بدون اذن خداوند به ديگری و يا به حاکمیت غیر دینی سپرد در غیر صورت نقص در توحید به وجود می آید یعنی باعث می گردد ما معتقد به خالقیت خداوند يکتا باشیم ولی اعتقاد به ربوبیت خداوند يکتا نداشته باشيم چون اعتقاد به یکتایی ربوبیت خداوند همان حاکمیت یگانه خداوند برعالم با تمام ساحت های آن است و نمی توان سیطره حاکمیت خداوند را شامل ساحتی از عالم دانست و شامل ساحت ديگر ندانست چون قطعاً با توحید سازگار نیست
2-هدایت و برنامه دین برای سعادت انسان ها: خدای متعال چون حکیم است انسان و جهان را عبث و بی هدف خلق نکرده بلکه خداوند حکیم جهان آفرینش را روی حکمت آفریده و برای انسان و سعادت او برنامه دارد و حتی زندگی و حیات دنیوی آن که طریقی برای جهان آخرت است ،هدایت و دستورالعمل دارد برای دین اسلام علاوه بر بشارت و انذارهایی که برای جهان آخرت وعده داده است از موازین و دستورالعمل های برخوردار است که مربوط به حیات فردی و اجتماعی این دنیاست و اين موازين و دستورالعمل ها و احکام دين بنابه شواهد فراوان قرآنی و روایی شامل حکومت هم می شود
3-جامعیت و جاودگانی دین اسلام و ضرورت حکومت دینی:دین اسلام از ويژگی هایی است از جمله جامعیت دین اسلام و جاودگانی آن است و قرآن هم برجامع بودن دین اسلام تاکید ويژه ای دارد و می فرماید: « الیوم اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم و اَتمَمتُ عَلیکُم نِعمَتی و رَضیتُ لَکُم الاسلامَ دیناً »[2]و هم چنين می فرماید: « و نَزَّلناعلیک الکتاب تبیاناً لِکلِّ شیء »[3] اسلام خود را دین جامع معرفی کرده است که این جامعیت با توجه به سعادت و هدایت انسان تفسیر می گردد يعنی هرچه برای سعادت انسان در زندگی فردی و اجتماعی لازم است در دین جامع فروگذار نشده است و سعادت انسان هم با زندگی سیاسی- اجتماعی گره خورده و برای همين جامعیت دين مستلزم حکومت دینی بوده و اين جامعیت دين ضرورت حکومت دینی را هم درپی دارد امّا درخصوص جاودانگی دین اسلام باید گفت دین اسلام و هدایت ها و دستورالعمل های آن فقط مخصوص صدر اسلام نبوده و به دلیل فطری بودن و يا ناشی از فطرت بودن قواعد آن در واقع هدایت ها و دستورالعمل های آن جاودانه است لذا بايد گفت دین اسلام و موازین آن در عرصه های فردی و اجتماعی برای همه زمان ها و مکان هاست و گذشت زمان در نقش آفرینی آن ذره ای کاستی ایجاد نمی کند البته انطباق قوانین و فرامین دینی با نیازهای جامعه امروزی مطلب ديگری است که به آن اشاره خواهیم کرد.
4-عدالت و لزوم تشکیل حکومت دینی: عدالت و عدالت گستری از ارزش ها والایی است که قرآن می فرمايد ارسال رسولان الهی و نزول کتب الهی برای برقراری و اقامه قسط و عدل بوده است چنانکه خداوند در اين شریفه می فرماید: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزالنا معهم الکتاب و الميزان لیقوم الناس بالقسط[4] عدالت از همان ارزش های فطری است که برای هميشه جاودانه است و با گذشت زمان تغییر نمی کند و تنها مخصوص زمان پیامبر و يا انبیای الهی نیست بلکه از احکام جاودانه ای است که برای اقامه آن بايد براساس دين و کتاب و ميزان الهی حکومت تشکیل داد و از برای اقامه آن گریزی از تشکیل حکومت نیست يعنی یکی از ارزش های دینی که حتماً برای آن بايد حکومت تشکیل داد عدالت و اقامه قسط است حتی اگرهم حکومت بخاطر برخی عدم آمادگی ها نتواند به تمامه عدالت را اجرا کند بايد در حد ميسور و ممکن آن را اقامه نمايد و برای اقامه همان حد میسور و ممکن هم تشکيل حکومت ضرورت پیدا می کند زيرا حضرت اميرالمؤمنين علی علیه ااسلام فرمودند: المیسور لایسقط بالمعسور[5]
5-استمرارحکومت دینی در عصر غیبت: همان دلائلی که لزوم حکومت دینی در عصر حضور معصوم را ثابت می کند، در عصر غیبت هم لزوم حکومت دینی را برای ما به اثبات می رساند يعنی توحید و حاکمیت خداوند و نفی حکومت طاغوت و هم چنین جاودانه بودن قوانين دینی در عصر غیبت همچنان استمرار دارد و با دسترسی نداشتن به معصوم اين مسئولیت بر عهده عالمان عادل است که براساس روايات از جانب امامان معصوم نيابت دارند و از نزديکترين افراد به معصوم هستند ، آنان با اجتهاد مستمری که دارند حکومت دینی را بر اساس قوانين و موازین دین اسلام برقرار می سازند بنابراين این طور نيست که با عدم دسترسی به معصوم کثیری ازاحکام و ارزش های اجتماعی اسلام و موازين آن تعطیل شود چون اين تعطیلی کثیری از احکام اسلام خلاف غرض و خلاف مقصود از بعثت پیامبر خاتم (ص) است و همانطوری که احکام فردی و يا به اصطلاح عبادی اسلام با اجتهاد مستمر فقهای عادل و جامع الشرايط عملی می گردد ضروری است که احکام اجتماعی هم با اجتهاد مستمر و با تشکیل حکومت براساس دين توسط فقهای عادل و جامع الشرايط عملی گردد، امام خمينی(ره) می فرمايند:
« بدیهی است ضرورت اجرای احکام که تشکیل رسول اکرم(ص) را لازم آورده ، منحصر و محدود به زمان آن حضرت نیست»[6] «هرکه اظهار کند تشکیل حکومت اسلامی ضرورت نداردمنکر ضرورت اجرای احکام اسلام شده و جامعیت و جاودانگی دين مبین اسلام را انکار کرده است.»[7]
درمجموع اين عناوين و توضيحاتی که در حد اختصار داده شد می تواند منعکس کننده مبانی نظری حکومت دینی حتی در در عصر غیبت باشد و با اين مقدمات گریزی از پذيرش و ضرورت حکومت دينی نيست البته حکومت اسلامی ما براصولی و پایه های اساسی استوار است که در اصل دوم [8]قانون اساسی به آن اشاره شده است ولی مبانی نظری حکومت دینی همان مقدماتی است که آن را متذکر شديم.

پی نوشتها:
[1] . احمد واعظي، حکومت اسلامي؛ انتشارات مرکز مديريت حوزه علميه قم، ص30-31
[2] . آيه 3؛ سوره مائده
[3] . آيه 89؛ سوره نحل
[4] .آيه 25؛ سوره حديد
[5] . عوالي الآلي، ج4ص48،حديث205
[6] .امام خميني(ره) ولايت فقيه ، ص 18
[7] . امام خميني(ره) ولايت فقيه،ص20
[8] . اصل دوم بيان مي دارد که جمهوري اسلامي، نظامي است بر پايه ايمان به 1-خداي يکتا و اختصاص حاکميت و تشريع به او و لزوم تسليم برابرامر او 2-وحي الهي و نقش بنيادي آن دربيان قوانين 3-معاد و نقش سازنده آن در سير تکاملي انسان به سوي خدا 4-عدل خدا در خلقت و تشريع 4-امامت و رهبري مستمر و نقش اساسي آن در تداوم انقلاب اسلام6-کرامت و ارزش والاي انسان و آزادي توأم با مسئووليت او در برابر خدا که از راه: الف – اجتهاد مستمر فقهاي جامع الشرايط براساس کتاب و سنت معصومين .ب- استفاده از علوم و فنون و تجارب پيشرفته بشري. ج-نفي هرگونه ستم گري و ستم کشي و سلطه گري و سلطه پذيري، قسط و عدل و استقلال سياسي و اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي ...
منبع: اندیشه قم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.