پرسش :
با توجه به آزادي بياني که فرانسه به امام خميني(ره) داد، آيا نمي توان انقلاب را مديون ليبرال ـ دموکراسي فرانسه، دانست؟
پاسخ :
در پاسخ به اين سئوال لازم است يادآور شويم که گرچه وضعيت فرانسه در آن موقع وضعيتي بود که براي امام خميني(ره) فرصتي را فراهم آورد لکن بهره مندي از اين فرصت ها، دِيني را بر دوش رهبر آزاده اي چون امام خميني(ره) نمي گذارد همان طوري که خداوند اين فرصت ها را براي حضرت موسي ـ عليه السلام ـ در درون کاخ فرعون فراهم کرد فرعون بر موسي ـ عليه السلام ـ دِيني نداشت تا حضرت موسي ـ عليه السلام ـ و قيام او مديون فرعون باشد.
با اين حال نحوه عمل حاکمان وقت فرانسه نزد رهبران انقلابي، يک سري اقدام هاي مثبتي مي توانست تلقي گردد لکن رفتارها و موضع گيري هاي بعدي حاکمان فرانسه باعث گرديد که اين نگاه مثبت نتواند دوام بياورد و براي همين رهبران فرانسه با پناه دادن به تروريست هاي مخالف انقلاب و با کمک تسليحاتي به رژيم متجاوز عراق، ديگر نتوانستند نزد ملت ايران جايگاهي داشته باشند و کمک به تروريست هاي جنايتکار که دستشان به خون افراد بي گناه کوچه و خيابان آلوده بود و هم چنين حمايت و پشتيباني از رژيم ديکتاتور عراق که از هر جنايتي دريغ نمي کرد، اين رفتارها و موضع گيري ديگر نمي توانست با ادعاهاي دموکراتيک رهبران فرانسه مناسبتي داشته باشد و اين نشان مي دهد مکتب ليبرال دموکراسي غرب آن قدر ناتوان است که نمي تواند رهبران و حاکماني که داعيه اين نوع مکاتب را به يدک مي کشند هدايت و راهنمايي کند. مکتب ليبرال دموکراسي که پايه و بنيانش را بر روي اصالت منفعت مي گذارد و با اساس سکولار خود از معنويت و اخلاق تهي مي گردد و يا در حوزه معرفتي خود تعريفي از ارزش هاي معنوي ندارد باعث مي گردد آزادي ديگر ملت ها را محترم نشمارد و از تروريسم و يا حاکمان ديکتاتور حمايت کند.
جالب اين است که همين مکتب ليبرال دموکراسي رسالت جهاني خود را جهاني کردن دموکراسي مي داند تجاوز و اشغال به ديگر ملت ها را تجويز مي کند، همين ليبرال دموکراسي است که در فرانسه بخاطر اين که بايد فرانسه سکولار باقي بماند دختران مسلمان محجبه را از اصلي ترين حقوق مدني شان که تحصيل باشد محروم مي کند و بگذريم از اين که همين مکتب ليبرال دموکراسي، اساس حکومت فرانسه اي گرديد که سالياني دراز ملت هايي چون لبنان و سوريه و ديگر کشورهاي آفريقايي را تحت سلطه استعمار خود قرار داد و هم چنان از الجزاير که يک ميليون براي آزادي خود کشته داد، دست بر نمي دارد و جبهه نجات اسلامي الجزاير که از راه انتخابات پيروز شد را بر نتابيد و براي الجزاير به عنوان کشور تحت نفوذ خود داعيه هاي فراواني دارد، شايد برخي بگويند رفتار حاکمان چه ارتباطي با انديشه ها و مکتب هاي فکري دارد لکن همان طوري که اشاره کرديم اينها ربطي اساسي دارند، اگر مکتب ليبرال دموکراسي غرب آزادي را به ارمغان مي آورد، اگر شناخت صحيحي از انسان داشت، پايه و اساسش بر اصالت منفعت قرار نمي گرفت يعني آزادي به مفهوم واقعي از اصالت منفعت بيرون نمي آيد و حتي تلاش "جان راولز" درباره جمع کردن آزادي و عدالت بي ثمر است و آزادي و عدالت در مکتب ليبراليسم تناقض آشکاري است که هم چنان لاينحل باقي مانده است و هم چنين آزادي که با اصالت منفعت همراه است باعث محروميت آزادي ديگران است يعني اين مفاهيم ليبرال دموکراسي توانايي و قابليت حدّ و مرز قرار گرفتن براي يکديگر را ندارند، به عبارتي مي توان گفت ليبراليسم آزادي را همراه با حدّ و مرز و مسئوليتي ارائه نمي کند که بتواند جلوي توسعه طلبي و تجاوز طلبي ها و سلطه جويي ها را بگيرد و مسئوليت هاي عرفي که از اساس روي ديدگاههاي فائده گرايانه و يا اصالت فائده مکتب ليبراليستي غرب قرار مي گيرد نتايج اين چنيني را به بار مي آورد که شاهد آن هستيم. اين در واقع چيزي نيست که رهبران آزاده اي چون امام خميني (ره) مديون آن باشند.
بدين ترتيب حاکمان وقت فرانسه که کشورشان را مهد آزادي مي خواندند و درگيرودار رقابت هاي دروني اردوگاه غرب براي ظاهر سازي هم شده خود را ملتزم به يک سري رفتارهاي دموکراتيک نمودند و امام خميني (ره) را در کشورشان به حضور پذيرفتند ،تا حدودي از تبعات آن و استقبالي که آزاديخواهان جهان از ايشان مي کنند، آگاه نبودند و بعد از پذيرش رهبری آزاده چون امام خمينی، امکان تغيير فضا و همکاري با رژيم پهلوي در جهت خاموش کردن اين رهبر الهي را پيدا نکردند، کشورهاي غربي از اين دست ظاهر سازي ها را به کرّات داشته اند آمريکائيها هم در مسئله کانال سوئز (متعلق به مصر) و خارج کردن آن از سيطره انگليسي ها از ملي شدن آن حمايت کردند و يا در ظاهر از دولت مصدق حمايت مي کردند و به آن اميدهاي واهي مي دادند دولت فرانسه هم گرچه امام خميني (ره) را به حضور پذيرفتند اما در کنار ديگر کشورهاي غربي در کنفرانس گوادلوپ تصميمات محرمانه اي را درباره انقلاب و ملت ايران گرفتند. آنها اگر براي آزادي و حقوق بشر در ايران تصميماتي گرفته اند چرا آن مذاکرات را انتشار نمي دهند با اين همه بنابر اظهارات رئيس سرويس هاي اطلاعاتي فرانسه، مأموران اطلاعاتي فرانسه از نخستين کساني بودند که اهميت انقلاب ايران را درک کرده بودند و بنابر برخي نوشته ها "ژيسکاردستن" رئيس جمهور فرانسه در کنفرانس گوادلوپ تاکيد مي کند اگر بيش از اين در برابر انقلاب مقاومت کنيد ممکن است در ايران کمونيست ها بهره برداري کنند و به مداخله شوروي ها بيانجامد و براي همين دولت هاي غربي به ناچار تن به پذيرش تغييرات در ايران مي دهند.1
بنابراين دولت هاي غربي از جمله فرانسه ناگزير به پذيرش انقلابي مي شوند که تا اوج گيري آن، از قدرت و اقتدار آن خبردار نبودند و در حقيقت آنان در عمل انجام شده، قرار گرفته بودند و عليرغم ميل و خواسته شان به پذيرش وضعيت انقلابي مردم ايران تن مي دهند پس در مجموع هيچ گاه مردم ايران و امام (ره) انقلاب و آزادي را مديون فرانسه و مکتب ليبرال دموکراسي غرب نمي باشند، بلکه اين مردم فرانسه و غرب هستند که مديون آموزه هاي رهايي بخش اسلام و رهبران مصلح ديني هستند.
کلام نور: قال المهدي (عج):
"ان الله معنا فلا فاقة بنا الي غيره والحق معنا فلن يوحشنا من قعد عنّا؛ خدا با ما است و نيازمند
ديگري نيستيم، حق با ما است و باکي نيست که کسي از ما روي برگرداند".2
پی نوشتها:
1. هوشنگ مهدوي، عبدالرضا، سياست خارجي ايران در دوره پهلوي، تهران، البرز، 1373ش، ص493 ـ 494.
2. الغيبه، شيخ طوسي، ص285.
منبع: اندیشه قم
در پاسخ به اين سئوال لازم است يادآور شويم که گرچه وضعيت فرانسه در آن موقع وضعيتي بود که براي امام خميني(ره) فرصتي را فراهم آورد لکن بهره مندي از اين فرصت ها، دِيني را بر دوش رهبر آزاده اي چون امام خميني(ره) نمي گذارد همان طوري که خداوند اين فرصت ها را براي حضرت موسي ـ عليه السلام ـ در درون کاخ فرعون فراهم کرد فرعون بر موسي ـ عليه السلام ـ دِيني نداشت تا حضرت موسي ـ عليه السلام ـ و قيام او مديون فرعون باشد.
با اين حال نحوه عمل حاکمان وقت فرانسه نزد رهبران انقلابي، يک سري اقدام هاي مثبتي مي توانست تلقي گردد لکن رفتارها و موضع گيري هاي بعدي حاکمان فرانسه باعث گرديد که اين نگاه مثبت نتواند دوام بياورد و براي همين رهبران فرانسه با پناه دادن به تروريست هاي مخالف انقلاب و با کمک تسليحاتي به رژيم متجاوز عراق، ديگر نتوانستند نزد ملت ايران جايگاهي داشته باشند و کمک به تروريست هاي جنايتکار که دستشان به خون افراد بي گناه کوچه و خيابان آلوده بود و هم چنين حمايت و پشتيباني از رژيم ديکتاتور عراق که از هر جنايتي دريغ نمي کرد، اين رفتارها و موضع گيري ديگر نمي توانست با ادعاهاي دموکراتيک رهبران فرانسه مناسبتي داشته باشد و اين نشان مي دهد مکتب ليبرال دموکراسي غرب آن قدر ناتوان است که نمي تواند رهبران و حاکماني که داعيه اين نوع مکاتب را به يدک مي کشند هدايت و راهنمايي کند. مکتب ليبرال دموکراسي که پايه و بنيانش را بر روي اصالت منفعت مي گذارد و با اساس سکولار خود از معنويت و اخلاق تهي مي گردد و يا در حوزه معرفتي خود تعريفي از ارزش هاي معنوي ندارد باعث مي گردد آزادي ديگر ملت ها را محترم نشمارد و از تروريسم و يا حاکمان ديکتاتور حمايت کند.
جالب اين است که همين مکتب ليبرال دموکراسي رسالت جهاني خود را جهاني کردن دموکراسي مي داند تجاوز و اشغال به ديگر ملت ها را تجويز مي کند، همين ليبرال دموکراسي است که در فرانسه بخاطر اين که بايد فرانسه سکولار باقي بماند دختران مسلمان محجبه را از اصلي ترين حقوق مدني شان که تحصيل باشد محروم مي کند و بگذريم از اين که همين مکتب ليبرال دموکراسي، اساس حکومت فرانسه اي گرديد که سالياني دراز ملت هايي چون لبنان و سوريه و ديگر کشورهاي آفريقايي را تحت سلطه استعمار خود قرار داد و هم چنان از الجزاير که يک ميليون براي آزادي خود کشته داد، دست بر نمي دارد و جبهه نجات اسلامي الجزاير که از راه انتخابات پيروز شد را بر نتابيد و براي الجزاير به عنوان کشور تحت نفوذ خود داعيه هاي فراواني دارد، شايد برخي بگويند رفتار حاکمان چه ارتباطي با انديشه ها و مکتب هاي فکري دارد لکن همان طوري که اشاره کرديم اينها ربطي اساسي دارند، اگر مکتب ليبرال دموکراسي غرب آزادي را به ارمغان مي آورد، اگر شناخت صحيحي از انسان داشت، پايه و اساسش بر اصالت منفعت قرار نمي گرفت يعني آزادي به مفهوم واقعي از اصالت منفعت بيرون نمي آيد و حتي تلاش "جان راولز" درباره جمع کردن آزادي و عدالت بي ثمر است و آزادي و عدالت در مکتب ليبراليسم تناقض آشکاري است که هم چنان لاينحل باقي مانده است و هم چنين آزادي که با اصالت منفعت همراه است باعث محروميت آزادي ديگران است يعني اين مفاهيم ليبرال دموکراسي توانايي و قابليت حدّ و مرز قرار گرفتن براي يکديگر را ندارند، به عبارتي مي توان گفت ليبراليسم آزادي را همراه با حدّ و مرز و مسئوليتي ارائه نمي کند که بتواند جلوي توسعه طلبي و تجاوز طلبي ها و سلطه جويي ها را بگيرد و مسئوليت هاي عرفي که از اساس روي ديدگاههاي فائده گرايانه و يا اصالت فائده مکتب ليبراليستي غرب قرار مي گيرد نتايج اين چنيني را به بار مي آورد که شاهد آن هستيم. اين در واقع چيزي نيست که رهبران آزاده اي چون امام خميني (ره) مديون آن باشند.
بدين ترتيب حاکمان وقت فرانسه که کشورشان را مهد آزادي مي خواندند و درگيرودار رقابت هاي دروني اردوگاه غرب براي ظاهر سازي هم شده خود را ملتزم به يک سري رفتارهاي دموکراتيک نمودند و امام خميني (ره) را در کشورشان به حضور پذيرفتند ،تا حدودي از تبعات آن و استقبالي که آزاديخواهان جهان از ايشان مي کنند، آگاه نبودند و بعد از پذيرش رهبری آزاده چون امام خمينی، امکان تغيير فضا و همکاري با رژيم پهلوي در جهت خاموش کردن اين رهبر الهي را پيدا نکردند، کشورهاي غربي از اين دست ظاهر سازي ها را به کرّات داشته اند آمريکائيها هم در مسئله کانال سوئز (متعلق به مصر) و خارج کردن آن از سيطره انگليسي ها از ملي شدن آن حمايت کردند و يا در ظاهر از دولت مصدق حمايت مي کردند و به آن اميدهاي واهي مي دادند دولت فرانسه هم گرچه امام خميني (ره) را به حضور پذيرفتند اما در کنار ديگر کشورهاي غربي در کنفرانس گوادلوپ تصميمات محرمانه اي را درباره انقلاب و ملت ايران گرفتند. آنها اگر براي آزادي و حقوق بشر در ايران تصميماتي گرفته اند چرا آن مذاکرات را انتشار نمي دهند با اين همه بنابر اظهارات رئيس سرويس هاي اطلاعاتي فرانسه، مأموران اطلاعاتي فرانسه از نخستين کساني بودند که اهميت انقلاب ايران را درک کرده بودند و بنابر برخي نوشته ها "ژيسکاردستن" رئيس جمهور فرانسه در کنفرانس گوادلوپ تاکيد مي کند اگر بيش از اين در برابر انقلاب مقاومت کنيد ممکن است در ايران کمونيست ها بهره برداري کنند و به مداخله شوروي ها بيانجامد و براي همين دولت هاي غربي به ناچار تن به پذيرش تغييرات در ايران مي دهند.1
بنابراين دولت هاي غربي از جمله فرانسه ناگزير به پذيرش انقلابي مي شوند که تا اوج گيري آن، از قدرت و اقتدار آن خبردار نبودند و در حقيقت آنان در عمل انجام شده، قرار گرفته بودند و عليرغم ميل و خواسته شان به پذيرش وضعيت انقلابي مردم ايران تن مي دهند پس در مجموع هيچ گاه مردم ايران و امام (ره) انقلاب و آزادي را مديون فرانسه و مکتب ليبرال دموکراسي غرب نمي باشند، بلکه اين مردم فرانسه و غرب هستند که مديون آموزه هاي رهايي بخش اسلام و رهبران مصلح ديني هستند.
کلام نور: قال المهدي (عج):
"ان الله معنا فلا فاقة بنا الي غيره والحق معنا فلن يوحشنا من قعد عنّا؛ خدا با ما است و نيازمند
ديگري نيستيم، حق با ما است و باکي نيست که کسي از ما روي برگرداند".2
پی نوشتها:
1. هوشنگ مهدوي، عبدالرضا، سياست خارجي ايران در دوره پهلوي، تهران، البرز، 1373ش، ص493 ـ 494.
2. الغيبه، شيخ طوسي، ص285.
منبع: اندیشه قم