پرسش :
آيا اينكه ميگويند آمريكا خود شاه را از ايران بيرون كرد چون احتياج به او نداشت صحت دارد؟
پاسخ :
«چرا انقلاب رخ ميدهد؟» سؤالي است كه ذهن همه را مشغول ميكند و جوابهاي متفاوتي براي آن مطرح مي شود و چون انقلاب ، كلانترين و نادرترين پديده سياسي است لذا ابعاد و زواياي متفاوت و كلاني نيز خواهد داشت که انقلاب اسلامي نيز از اين قاعده استثناء نميشود . بنابر اين فرضيهها و نظريههايي در زمينه وقوع انقلابها وجود دارد كه عمومي هستند و فرضيههايي هم هستند كه مخصوص به انقلابات خاصي ميشود . در مورد انقلاب اسلامي چند فرضيه و نظريه وجود دارد كه عبارتند از:
1) فرضيه توطئه؛ 2) نظريه اقتصادي؛ 3) نظريه مذهب؛ 4) مدرنيزه كردن به عنوان عامل انقلاب و... كه سؤال مذكور فرضيه اول را طرح كرده يعني توطئه . اين فرضيه غالباً از سوي خاندان سلطنتي، سلطنتطلبها و سرمايهداران مطرح شده كه ميگويند انقلاب يك حادثه طراحي شده از سوي غربيها بويژه انگليس و آمريكا بوده و در برخي موارد پاي شوروي را نيز به ميان ميكشند . طرفداران اين نظريه علت توطئه را ملي شدن نفت و عدم تمديد قرارداد كنسرسيوم با انگليس و پيشرفت ايران و صنعتي شدن آن در اثر بحران نفتي و بالا رفتن قيمت نفت كه منجر به افزايش ذخاير ارزي گريد مي دانند که آمريكا ميخواسته با وقوع انقلاب جلوي اين ترقي را بگيرد . عدهاي نيز ميگويند اسرائيل توطئه كرد تا انقلاب پيروز شود و ارتش ايران از اقتدار و تجهيزات تهي گردد و چون جنگ را نيز قبلاً طراحي كرده بودند عراق و ايران را با هم ساقط ميكردند و تهديدي براي اسرائيل باقي نميماند. تودهايها ميگويند آمريكا ديد كه سوسياليسم ميخواهد در ايران پيروز شود لذا تصميم گرفت انقلاب دلخواه خود و ضد سوسياليسم را پديد بياورد و... اما همه اينها حرف بدون دليل هستند و هيچكدام از اين مدعيان حتي يك سند كه بتوان به آن اعتماد كرد ارائه نميدهند . اگر امريكا ميخواست جلوي پيشرفت و به اصطلاح خود اين مدعيان ژاپن شدن ايران را بگيرد بايد نخست کشورهايي که به سرعت در حال پيشرفت اقتصادي بودند همچون کره جنوبي ، مالزي و اندونزي را کنترل کرده و در آن کشورها انقلاب به پا مي داشت . ضمن اينکه اساسا كسي در آمريكا بر اين عقيده نبود كه ايران بزودي ژاپن ميشود بلكه قضيه برعكس بود آمريكاييها عقيده داشتند كه طرحهاي ايران بلندپروازانه است و در اثر شوك نفتي برنامهريزي شده و در كوتاه مدت متوقف خواهد شد. اما اين تفكر كه تمام مسائل داخلي را به خارج نسبت بدهيم و مثل معروف كه "كار، كار انگليسيهاست" تفکر غلطي است كه در دو قرن اخير دامن كشور گرفته و همه چيز را از عينك توطئه تماشا ميكند حتي در انقلاب مشروطه كه بيشتر از ده هزار نفر از اهالي تهران در سفارت انگليس بست نشسته بودند حكومت وقت آنها را خائن خواند كه از ناحيه انگليس اجير شدهاند.(1)
با توجه به مقدمه فوق براي روشن شدن بي اساسي اين ادعا مطالبي را بطور مختصر بيان ميكنيم:
هيچ عاقلي بر سرشاخه نشسته و ته شاخه را قطع نميكند و هيچ سياستمداري بدون محاسبه عمل سياسي نميكند. تمام افراد سياسي دنبال كوچكترين جا پا براي نفوذ هستند و عقل سليم حكم ميكند اگر از جائي درآمد كمتري عايد کسي شود بهتر است كه چيزي بدستش نيايد و اين در بين افراد معمولي قابل لمس است تا چه رسد به قدرتي مثل آمريكا كه منافع سرشاري از ايران داشته باشد و بخواهد از دست بدهد و حكومت تحت سيطره خود را رها كند و ژاندارم منطقه را بردارد و بجاي او كسي را بنشاند كه يا هيچ شناختي از او ندارد و يا دشمن بودن آن كاملاً واضح است . پيروزي هر كسي در ايران منطقه را براي آمريكا و يا غربيها ناامن ميكرد و براي ملتهاي منطقه و حتي جهان جرأت مبارزه ميداد و اين قطعاً به نفع هيچ يك از قدرتهاي بزرگ نبود و از سوي ديگر خاندان پهلوي صداقت و فرمانبري خود را به آمريكا ثابت كرده بودند و در عرصههاي مختلف براي آمريكا خدمات فراواني داشتند . شاه مجري انقلاب سفيد بود ، كاپيتالاسيون را پذيرفته و به آمريكا حق توحش (وحشي بودن ملت ايران) را ميپرداخت ، آمريكا را وطن خود ميدانست ، قبل از همه اسرائيل را بصورت دو فاكتو به رسميت شناخته بود و آمريكا براي تقويت و حفظ او كودتاي 28 مرداد 1332 را طراحي و اجرا کرد . شاه قيامهاي تهران، تبريز، قم و... را با سکوت معني دار آمريکا سركوب کرد و آمريكا نيز كودتاي نوژه را با هدف به شکست کشاندن انقلاب اسلامي ضد شاهنشاهي راه اندازي کرد و در تمام اين مدت لانه جاسوسي (سفارت آمريكا) براي براندازي نظام تلاش ميکرد . لذا با توجه به اين پرونده ها توجيهي نداريم اين سؤال را حتي از ذهن خود بگذرانيم كه آمريكا شاه را برداشته و ملت ايران كاري نكردند. آمريكا امام را از اول مبارزه (1342) شناخته بود و خوب ميدانست كه اين رهبر اهل سازش با هيچ ظالمي نيست . با اين احوال آيا دست زدن به اين كار عقلائي بود كه كسي را جايگزين شاه كند كه دقيقاً نقطه مقابل اهداف و منافع ملي آمريكا قرار دارد؟ شايد اين سؤال به ذهن برسد كه آمريكا فقط در سرنگوني شاه تلاشي داشت و فرد جايگزين ، امام نبود و اين كار اتفاقي بوده است. براي پاسخ به اين پرسش يك بيان مختصري از احزاب و يا گروههاي غير دولتي زمان شاه ارائه ميدهيم:
فعالان سياسي آن زمان عبارت بودند از: اسلامگرايان، مليگرايان و تودهايها. گروه اول كه تقريباً مشخص بود که هيچ سر سازشي با شاه و آمريكا و... ندارند پس آمريكا از اينطور افراد حمايتي ندارد. مليگرايان هم چند دسته بودند كه بعداً انشعاباتي داشتند كه نهضت آزادي از آن جمله بود . اين گروه در بين طبقه متوسط مردم ، بازاريان و روحانيون جايگاهي نداشتند و فقط در جمع روشنفكري و دانشگاهها فعاليتهايي داشتند و عدم رسيدن به پيروزي آنها معلوم بود و تنها راه پيروزي آنها ائتلاف با نيروهاي مذهبي بود كه در اينصورت باز به درد آمريكا نميخورد و گروه ديگر حزب توده و گروه هاي سياسي مشابه بود كه با توجه به بلوك بنديهاي جهاني و رو در رو بودن شرق و غرب هيچ وقت آمريكا از آن حمايت نميكرد بلكه حزب توده و گروه هاي مشابه را تا جائي كه امكان داشت سركوب ميكرد . لذا آمريكا جايگزيني بهتر از شاه نداشت تا خودش شاه را بردارد و اينها قضايائي هستند كه شايد زياد ملموس نباشد اما اگر تاريخ انقلاب را مرور كنيم و تعداد شهداء ، جانبازان و ايثارگريهاي مردم ايران را در طي اين دوران بررسي كنيم خواهيم يافت كه اين حرف درست نيست و جفا به مردم است كه با اين همه تلاش و ايثار ، آنها را بي نقش بدانيم . ملت ايران هيچوقت فراموش نخواهد كرد كه در جلوي دانشگاه تهران نظاميان شاه با طراحي فرماندهان آمريكا و اسرائيلي چه خونهايي ريختند هيچ وقت فراموش نخواهد كرد كه ساواك با كمك سيا و موساد چه كارهايي در زندانها انجام داد و با شكنجههاي بسيار وحشتناك افرادي همچون آيتالله غفاريها را شهيد كرد و از ياد نميبريم كه شاه تمامي مراكز مذهبي را با ترفند تعطيل كرد ، علماء را تبعيد و ممنوع المنبر نمود و حتي اجازه سخنرانيهاي ساده و مراسم مذهبي بدست دولت و شاه بود پس مردم اگر بي نقش بودهاند چرا شاه اعلام نميكرد مردم آمريكا ميخواهد مرا براندازد؟ و چرا آمريكا مثل كودتاي 28 مرداد و سرنگوني دكتر مصدق شاه را بي سر و صدا سرنگون نكرد؟
بنابر اين آمريكا شاه را بيرون نكرد. بلكه همت والاي ملت ايران و رهبري پيامبرگونه امامرحمه الله و خون شهداء و جانبازان و آزادگان اين انقلاب را به ثمر رسانده است . البته نبايد فراموش كرد كه شايد دكترين حقوق بشر كارتر فضاي سياسي ايران را باز كرد و يا شوك نفتي از نظر اقتصادي توقعات مردم را بالا برد و در سال 1357 شاه عاجز از تأمين و برآوردن اين توقعات گشت لذا مردم نارضايتي بيشتري را ابراز كردند اما اينها عوامل جانبي و تسريع يا كند كننده هستند. با توجه به آثار و شعارهاي انقلاب اين نظام يك نظام اسلامي و انقلاب يك انقلاب اسلامي بوده و مردم بر اين اساس قيام كردند و رهبري اسلامي و قوانين اسلامي را پذيرفتند و شاه ، سلطنت و ديكتاتوري را براي هميشه به زبالهدان تاريخ سپردند.
پی نوشت:
1) صادق زيبا كلام، مقدمهاي بر انقلاب اسلامي، )تهران: انتشارات روزنه، دوم، زمستان 1375)، چكيده مطالب )از صفحه 23 تا صفحه 32).
منبع: اندیشه قم
«چرا انقلاب رخ ميدهد؟» سؤالي است كه ذهن همه را مشغول ميكند و جوابهاي متفاوتي براي آن مطرح مي شود و چون انقلاب ، كلانترين و نادرترين پديده سياسي است لذا ابعاد و زواياي متفاوت و كلاني نيز خواهد داشت که انقلاب اسلامي نيز از اين قاعده استثناء نميشود . بنابر اين فرضيهها و نظريههايي در زمينه وقوع انقلابها وجود دارد كه عمومي هستند و فرضيههايي هم هستند كه مخصوص به انقلابات خاصي ميشود . در مورد انقلاب اسلامي چند فرضيه و نظريه وجود دارد كه عبارتند از:
1) فرضيه توطئه؛ 2) نظريه اقتصادي؛ 3) نظريه مذهب؛ 4) مدرنيزه كردن به عنوان عامل انقلاب و... كه سؤال مذكور فرضيه اول را طرح كرده يعني توطئه . اين فرضيه غالباً از سوي خاندان سلطنتي، سلطنتطلبها و سرمايهداران مطرح شده كه ميگويند انقلاب يك حادثه طراحي شده از سوي غربيها بويژه انگليس و آمريكا بوده و در برخي موارد پاي شوروي را نيز به ميان ميكشند . طرفداران اين نظريه علت توطئه را ملي شدن نفت و عدم تمديد قرارداد كنسرسيوم با انگليس و پيشرفت ايران و صنعتي شدن آن در اثر بحران نفتي و بالا رفتن قيمت نفت كه منجر به افزايش ذخاير ارزي گريد مي دانند که آمريكا ميخواسته با وقوع انقلاب جلوي اين ترقي را بگيرد . عدهاي نيز ميگويند اسرائيل توطئه كرد تا انقلاب پيروز شود و ارتش ايران از اقتدار و تجهيزات تهي گردد و چون جنگ را نيز قبلاً طراحي كرده بودند عراق و ايران را با هم ساقط ميكردند و تهديدي براي اسرائيل باقي نميماند. تودهايها ميگويند آمريكا ديد كه سوسياليسم ميخواهد در ايران پيروز شود لذا تصميم گرفت انقلاب دلخواه خود و ضد سوسياليسم را پديد بياورد و... اما همه اينها حرف بدون دليل هستند و هيچكدام از اين مدعيان حتي يك سند كه بتوان به آن اعتماد كرد ارائه نميدهند . اگر امريكا ميخواست جلوي پيشرفت و به اصطلاح خود اين مدعيان ژاپن شدن ايران را بگيرد بايد نخست کشورهايي که به سرعت در حال پيشرفت اقتصادي بودند همچون کره جنوبي ، مالزي و اندونزي را کنترل کرده و در آن کشورها انقلاب به پا مي داشت . ضمن اينکه اساسا كسي در آمريكا بر اين عقيده نبود كه ايران بزودي ژاپن ميشود بلكه قضيه برعكس بود آمريكاييها عقيده داشتند كه طرحهاي ايران بلندپروازانه است و در اثر شوك نفتي برنامهريزي شده و در كوتاه مدت متوقف خواهد شد. اما اين تفكر كه تمام مسائل داخلي را به خارج نسبت بدهيم و مثل معروف كه "كار، كار انگليسيهاست" تفکر غلطي است كه در دو قرن اخير دامن كشور گرفته و همه چيز را از عينك توطئه تماشا ميكند حتي در انقلاب مشروطه كه بيشتر از ده هزار نفر از اهالي تهران در سفارت انگليس بست نشسته بودند حكومت وقت آنها را خائن خواند كه از ناحيه انگليس اجير شدهاند.(1)
با توجه به مقدمه فوق براي روشن شدن بي اساسي اين ادعا مطالبي را بطور مختصر بيان ميكنيم:
هيچ عاقلي بر سرشاخه نشسته و ته شاخه را قطع نميكند و هيچ سياستمداري بدون محاسبه عمل سياسي نميكند. تمام افراد سياسي دنبال كوچكترين جا پا براي نفوذ هستند و عقل سليم حكم ميكند اگر از جائي درآمد كمتري عايد کسي شود بهتر است كه چيزي بدستش نيايد و اين در بين افراد معمولي قابل لمس است تا چه رسد به قدرتي مثل آمريكا كه منافع سرشاري از ايران داشته باشد و بخواهد از دست بدهد و حكومت تحت سيطره خود را رها كند و ژاندارم منطقه را بردارد و بجاي او كسي را بنشاند كه يا هيچ شناختي از او ندارد و يا دشمن بودن آن كاملاً واضح است . پيروزي هر كسي در ايران منطقه را براي آمريكا و يا غربيها ناامن ميكرد و براي ملتهاي منطقه و حتي جهان جرأت مبارزه ميداد و اين قطعاً به نفع هيچ يك از قدرتهاي بزرگ نبود و از سوي ديگر خاندان پهلوي صداقت و فرمانبري خود را به آمريكا ثابت كرده بودند و در عرصههاي مختلف براي آمريكا خدمات فراواني داشتند . شاه مجري انقلاب سفيد بود ، كاپيتالاسيون را پذيرفته و به آمريكا حق توحش (وحشي بودن ملت ايران) را ميپرداخت ، آمريكا را وطن خود ميدانست ، قبل از همه اسرائيل را بصورت دو فاكتو به رسميت شناخته بود و آمريكا براي تقويت و حفظ او كودتاي 28 مرداد 1332 را طراحي و اجرا کرد . شاه قيامهاي تهران، تبريز، قم و... را با سکوت معني دار آمريکا سركوب کرد و آمريكا نيز كودتاي نوژه را با هدف به شکست کشاندن انقلاب اسلامي ضد شاهنشاهي راه اندازي کرد و در تمام اين مدت لانه جاسوسي (سفارت آمريكا) براي براندازي نظام تلاش ميکرد . لذا با توجه به اين پرونده ها توجيهي نداريم اين سؤال را حتي از ذهن خود بگذرانيم كه آمريكا شاه را برداشته و ملت ايران كاري نكردند. آمريكا امام را از اول مبارزه (1342) شناخته بود و خوب ميدانست كه اين رهبر اهل سازش با هيچ ظالمي نيست . با اين احوال آيا دست زدن به اين كار عقلائي بود كه كسي را جايگزين شاه كند كه دقيقاً نقطه مقابل اهداف و منافع ملي آمريكا قرار دارد؟ شايد اين سؤال به ذهن برسد كه آمريكا فقط در سرنگوني شاه تلاشي داشت و فرد جايگزين ، امام نبود و اين كار اتفاقي بوده است. براي پاسخ به اين پرسش يك بيان مختصري از احزاب و يا گروههاي غير دولتي زمان شاه ارائه ميدهيم:
فعالان سياسي آن زمان عبارت بودند از: اسلامگرايان، مليگرايان و تودهايها. گروه اول كه تقريباً مشخص بود که هيچ سر سازشي با شاه و آمريكا و... ندارند پس آمريكا از اينطور افراد حمايتي ندارد. مليگرايان هم چند دسته بودند كه بعداً انشعاباتي داشتند كه نهضت آزادي از آن جمله بود . اين گروه در بين طبقه متوسط مردم ، بازاريان و روحانيون جايگاهي نداشتند و فقط در جمع روشنفكري و دانشگاهها فعاليتهايي داشتند و عدم رسيدن به پيروزي آنها معلوم بود و تنها راه پيروزي آنها ائتلاف با نيروهاي مذهبي بود كه در اينصورت باز به درد آمريكا نميخورد و گروه ديگر حزب توده و گروه هاي سياسي مشابه بود كه با توجه به بلوك بنديهاي جهاني و رو در رو بودن شرق و غرب هيچ وقت آمريكا از آن حمايت نميكرد بلكه حزب توده و گروه هاي مشابه را تا جائي كه امكان داشت سركوب ميكرد . لذا آمريكا جايگزيني بهتر از شاه نداشت تا خودش شاه را بردارد و اينها قضايائي هستند كه شايد زياد ملموس نباشد اما اگر تاريخ انقلاب را مرور كنيم و تعداد شهداء ، جانبازان و ايثارگريهاي مردم ايران را در طي اين دوران بررسي كنيم خواهيم يافت كه اين حرف درست نيست و جفا به مردم است كه با اين همه تلاش و ايثار ، آنها را بي نقش بدانيم . ملت ايران هيچوقت فراموش نخواهد كرد كه در جلوي دانشگاه تهران نظاميان شاه با طراحي فرماندهان آمريكا و اسرائيلي چه خونهايي ريختند هيچ وقت فراموش نخواهد كرد كه ساواك با كمك سيا و موساد چه كارهايي در زندانها انجام داد و با شكنجههاي بسيار وحشتناك افرادي همچون آيتالله غفاريها را شهيد كرد و از ياد نميبريم كه شاه تمامي مراكز مذهبي را با ترفند تعطيل كرد ، علماء را تبعيد و ممنوع المنبر نمود و حتي اجازه سخنرانيهاي ساده و مراسم مذهبي بدست دولت و شاه بود پس مردم اگر بي نقش بودهاند چرا شاه اعلام نميكرد مردم آمريكا ميخواهد مرا براندازد؟ و چرا آمريكا مثل كودتاي 28 مرداد و سرنگوني دكتر مصدق شاه را بي سر و صدا سرنگون نكرد؟
بنابر اين آمريكا شاه را بيرون نكرد. بلكه همت والاي ملت ايران و رهبري پيامبرگونه امامرحمه الله و خون شهداء و جانبازان و آزادگان اين انقلاب را به ثمر رسانده است . البته نبايد فراموش كرد كه شايد دكترين حقوق بشر كارتر فضاي سياسي ايران را باز كرد و يا شوك نفتي از نظر اقتصادي توقعات مردم را بالا برد و در سال 1357 شاه عاجز از تأمين و برآوردن اين توقعات گشت لذا مردم نارضايتي بيشتري را ابراز كردند اما اينها عوامل جانبي و تسريع يا كند كننده هستند. با توجه به آثار و شعارهاي انقلاب اين نظام يك نظام اسلامي و انقلاب يك انقلاب اسلامي بوده و مردم بر اين اساس قيام كردند و رهبري اسلامي و قوانين اسلامي را پذيرفتند و شاه ، سلطنت و ديكتاتوري را براي هميشه به زبالهدان تاريخ سپردند.
پی نوشت:
1) صادق زيبا كلام، مقدمهاي بر انقلاب اسلامي، )تهران: انتشارات روزنه، دوم، زمستان 1375)، چكيده مطالب )از صفحه 23 تا صفحه 32).
منبع: اندیشه قم