پرسش :
ساختار سياسي در دوره پهلوي دوم و به ويژه در آستانه وقوع انقلاب اسلامي چگونه بود؟
پاسخ :
در آستانه وقوع انقلاب اسلامى وضعيتسياسى و ساختار سیاسی[1] رژيم پهلوی را می توان در قالب چند عنوان توضيح داد:
استبداد و روشها، ابزار و نتايج آن
استبداد شديد شاه يعنی محمدرضا پهلوی و به تبع او دولتمردان وی ، امرى آشكار و زبانزد همگان بود.وى به جز قدرت خويش، قدرت ديگرى برايش قابل تحمل نبود.هرگاه احساس مىكرد فردى از مقدارى نفوذ مردمى برخوردار شده است، اگر مقامى رسمى داشت فوری او را بر كنار مىكرد و چه از مقامات باشد چه از مردم، حتى او را نابود مىنمود،[2] شاه حتى مغرور به اين بود كه تمام كسانى را كه در برابرش مقاومت به خرج داده بودند، تصفيه كرده و بدون ريا و نيرنگ اعتراف مىكرد كه از دموكراسى متنفر است[3].
سوء استفاده شاه از قدرت و روشهاى او
در زمان محمد رضا شاه، قانون اساسى كاملاً مورد سوء استفاده وى قرار مىگرفت و عملاً از استقلال قوا خبرى نبود و تمام تصميمات مهم - و از جمله انتصاب و بركنارى نخست وزير و وزراء، صاحبان پستهاى بالا، استانداران و غيره - توسط شاه اخذ مىشد.البته سلطه شاه بر سياست هاى نظامى و خارجى كشور از بقيه آشكارتر بود.
در اين دوران، شاه با تفرقه انداختن بين افراد و سازمانهاى ادارى وظايف متداخل و ايجاد و تحريك دشمنى و حسادت بين آنها حكومت مىكرد[4].
همچنين نهادهايى مانند بازرسى شاهنشاهى، ساواك، نيروهاى مسلح شاهنشاهى، دادگاههاى نظامى و افراد ذينفوذ خاص و قدرت اقتصادى و سياسى خانواده سلطنتى در راستاى هدايت نهادهايى مانند دفتر نخست وزيرى و وزراء، مجلس، مطبوعات و غيره و در جهت منافع و خواسته شاه، عمل مىكردند، كابينه هيچ تصميم مهمى نمىگرفت و حداكثر اينكه وزرا براى اجراى تصميمات شاه مشورت مىكردند.شاه يك نخست وزير تشريفاتى مىخواست و هويدا - كه از سال 1344 تا 1355- اين سمت را در اختيار داشت، بخوبى اين نقش را ايفا نمود.
يكى از نتايج استبداد شاه اين بود كه وزرا براى باقى ماندن بر سركار هميشه تلاش مىكردند وزارت خانه آنها نظر موافق شاه را جلب كند، بنابراين آمار و حقايق قلب مىشد.با اين وجود، شاه هر وقتبه قربانى نياز داشت، گناه سياستهاى خود را به گردن نخست وزير با وزرا مىانداخت و آنها را بر كنار مىكرد.مثلا هويدا مسئول شكستهاى متوالى برنامه عمرانى پنجم - مانند خاموشىهاى برق در بهار و تابستان سال 1356- معرفى گرديد.
از سوى ديگر، انتخاب نخست وزير و وزيران عمدتاً از بين افراد وابسته به سازمانهاى جاسوسى شاه و آمريكا و فراماسونرى صورت مىگرفت. "آمارى كه از وابستگىهاى افراد شناخته شده هيئت وزيران هويدا، آموزگار، شريفامامى، و ازهارى به دست آمده...حكايت از آن دارد كه 38%فراماسون، 24%عضو سيا و 21%عضو ساواك بودهاند".[5]
در ايران پيش از انقلاب، حدود 40 خانواده ويژه - كه از نظر سياسى و ثروت خيلى نيرومند بودند - وجود داشت.اكثريتبالايى از نخبگان سياسى از اين خانوادهها برگزيده مىشدند و يك بررسى نشان مىدهد كه 75%نخبگان سياسى، حداقل يك خويشاوند ذي نفوذ داشتهاند.البته استخدام سياسى نخبگان محدود به اعضاى خانوادههاى فوق نبود، بلكه گروه كوچكى از تکنوكراتهاى طبقه متوسط نيز به همكارى پذيرفته شدند.نخبگان سياسى مهمتر به دليل احساس عدم امنيت شاه و بى اعتمادى او، بدون توجه به امر كيفيت دست چين مىشدند و تعداد آنها به كسانى كه مىشد كه كنترل شوند و تهديدى براى رژيم نباشند محدود و كاهش مي يافت.به همين دليل به عنوان مثال: همسر شاه، فرح، رئيس 26 سازمان حكومتى بود و هزاران تصميم معمولى حكومتى به جاى رستههاى پايينتر توسط شاه اخذ مىشد.
از سوى ديگر، روشهاى كنترل نخبگان با انواع مختلفى از مجازات براى نخبگان "خطاكار" ، تغيير متناوب افراد براى جلوگيرى از بروز حمايت مردمى براى آنها، و ايجاد تفرقه بين آنان مانند گماردن افراد رقيب به رياست آژانسهاى حكومتى و به عهده گرفتن نقش موازنه بين آنها توسط شاه، تكميل مىشد.عدم امنيتشغلى نخبگان باعث فساد و جمع آورى پول توسط آنها براى روز مبادا مىشد.
نخبگان ادارى و نقش آنها
به دليل تحولات اقتصادى ناشى از گران شدن قيمت نفت كه به يك بوروكراسى متخصص و ماهر نياز داشت، درها به سوى روشنفكران - كه بدليل افزايش تعدادشان يك بوروكراسى حكومت غول پيكر پديد آورده بر آن مسلط گرديدند - باز شد.وقتى انقلاب آغاز شد و همراه با پيشرفت انقلاب، توقف خدمات كشورى پشت رژيم را شكست.
مشروعیت شاه با ظاهرسازی و وعده های توخالی
شاه در سخنان خود به طور مكرر روى موضوعات خاصى مانند رسيدن به دروازههاى تمدن بزرگ، انقلاب سفيد، اصلاحات ارضى و صنعتى شدن كشور مانور مىداد.در سالها و ماههاى پايانى، شنيدن اين سخنان براى مردم كه نتايجبرنامههاى او را مىديدند، خسته كننده و تنفر انگيز به نظر مىرسيد.به قول يكى از نويسندگان "وعده رسيدن به دروازههاى تمدن بزرگ به قدري ابلهانه و بلند پروازانه بود كه نه فقط اميدى بر نمىانگيخت، بلكه هر شنوندهاى را خشمگين و از آينده نوميد مىكرد"[6].
اين تنفر و خستگى، به هنگام بازگو شدن القابى كه به شاه داده شده بود - مانند آريامهر يا بزرگ ارتش داران - كه اين القاب مكرر و فراوان از دستگاه هاى تبليغاتى شنيده مىشد نيز به چشم مىخورد.
شاه با دادن وعدههاى بسيار تلاش مىكرد بر استحكام قدرتش بي افزايد.امّا بر خلاف اين انديشه ماكياولى - كه وعدهها (بدقولى) باعث ثبات تاج و تخت هستند - اين سخنان در نهايت اثرات معكوس بخشيد.
سازمان اطلاعات و امنيت كشور (ساواك)
در شكل گيرى ساواك، كه از اواخر سال 1335 كار خود را آغاز كرد، آمريكا و اسرائيل نقش عمدهاى داشتند. براى كسب اطلاعات مشروح درباره چگونگى تشكيل و سازماندهى ساواك و نقش آمريكا، انگليس و اسرائيل در ايجاد آموزش آن رجوع كنيد به خاطرات حسين فردوست، که مجموعه ظهور و سقوط سلطنت پهلوى[7]آمده است.
اين سازمان به ويژه در زمان حاكميت نصيرى (دوره نخست وزيرى هويدا) با هزاران مامور رسمى و تعداد بسيار زيادى خبرچين و بهرهگيرى از شيوههاى متنوع در شكنجه و سركوبى، كار كنترل تمامى محافل، سازمانها، نهادها، مراكز و افراد مظنون را به عهده داشت.بدينوسيله، ساواك كه در تمام روزنامهها حضور داشت.براى آنها سر مقاله مىنوشتيا مطالب را ديكته مىكرد.در ادارات همه تحت مراقبتبودند.در ضيافتها هر كس به فرد مجاور خود بدگمان بود.در اطاقهاى هتلها، ميكروفون كار گذاشته شده بود. كتابها و حتى نامههايى كه از خارج مىرسيد كنترل مىشد.نامهها با بى دقتى زياد باز و بعد با سنجاق دوخته مىشد.
ساواك گاه براى دستگيرى يك گروه كوچك به منظور اينكه فرد يا افراد مورد نظر فرار نكنند، دهها نفر را دستگير مىكرد.
رژيم شاه علاوه بر بهره گيرى از نيروهاى گارد (مانند گارد شاهنشاهى و گارد دانشگاه) در سركوبىها از نيروهاى ارتش، ژاندارمرى و شهربانى نيز بهره مىبرد.
علاوه بر اين، ساواك براى حضور دائمى در افكار مردم و القاى ترس (مثلا با مصاحبههاى مقام امنيتى - ثابتى) تلاش مىكرد. ايجاد "كميته مشترك ضد خرابكارى" با كمك شهربانى در سال 1350 به ساواك حضور آشكار بيشترى مىبخشيد.
بدين ترتيب، ساواك توانسته بود به جز تعدادى از رهبران مذهبى و برخى از روشنفكران و تبعيدشدگان به خارج همه را بترساند.
همچنين ساواك در راستاى كنترل مخالفين در خارج از كشور، پولهاى هنگفتى براى رؤساى ساواك در خارج ارسال مىكرد و به اشخاص داخلى يا سياستمداران خارجى و از جمله يكصد روزنامه و نشريه خارجى مبالغ بسيارى حق السكوت مىداد[8].
در مجموع چهار نفر - كه عبارت بودند از تيمور بختيار، پاكروان، نصيرى و مقدم - به ترتيب به عنوان رياستساواك منصوب شدند:
نفر اول در سال 1340 به دليل احساس خطر شاه از وى، بر كنار شد و سپس به دستيكى از مامورين ساواك در عراق به قتل رسيد. جاى وى را پاكروان گرفت.به دنبال حمله به شاه در 21 فروردين 1344 در كاخ مرمر، پاكروان نيز عزل شد و نصيرى كه قبلا مامور بركنارى مصدق، فرماندار نظامى تهران در جريان قيام 15 خرداد و از مهرههاى مطمئن شاه بود، به رياستساواك رسيد.نصيرى در جريان انقلاب كه شاه به قربانى نياز داشت، قربانى شاه شد و مقدم به جايش منصوب شد.اين هر سه نفر اخير، با پيروزى انقلاب دستگير شده و توسط دادگاههاى انقلاب اسلامى محاكمه و اعدام شدند.[9]
به طور كلى، القاى ترس مُفرط باعث تنفر مردم گرديده بود، هنگامى كه با تحولات انقلابى در سال 1356 و 1357 در اين ترس تزلزل ايجاد شد و روحيه انقلابى پديد آمد، ساواك در واقع به هدف حملات انقلابيون تبديل شد و افشاى گسترده اعمال و شكنجههاى روحى و جسمى ساواك دهان به دهان نقل شده بر طغيانهاى عمومى مىافزود.
وابستگى رژيم شاه به بيگانگان
رژيم شاه عميقاً در جنبههاى مختلف سياسى، اقتصادى، نظامى و غيره...به آمريكا و كشورهايى كه در اردوى اين كشور بودند، پيوند خورده بود.اين پيوند يك رابطه سالم دو جانبه نبود، بلكه در بسيارى از موارد به وابستگى گسترده اين رژيم به بيگانگان انجاميده بود و اين وابستگى به طور مكرر مورد انتقاد مخالفين قرار مىگرفت.
مبارزه با نفوذ بيگانه در ايران به پايان قرن نوزده يعنی زمانى كه علما با اعطاى امتياز رويتر به مقابله برخاستند، بر مىگردد.اين بدبينى و مخالفت با نفوذ خارجى در ايران، پس از کودتای 28 مرداد و جايگزينى آمريكا به جاى انگليس در واقع عليه آمريكائيان ادامه يافت و در انقلاب اسلامى به اوج خود رسيد.
پس از جنگ دوم جهانى و همزمان با تشديد جنگ سرد بين شرق و غرب، آمريكا در راستاى جلوگيرى از توسعه نفوذ شوروى و كمونيزم و حفظ منافع خود، و در راستاى سياستسد بندى در اطراف اتحاد شوروى، ايران راوارد پيمان بغداد كه بعداً به نام پيمان مركزى يا سنتو (CENTO) مشهور شد، نمود، علاوه بر اين، منابع به امضاى يك قرارداد سرى نظامى بين آمريكا و ايران در سال 1959 اشاره دارند كه بر اساس آن آمريكا در صورت وقوع تجاوز به ايران به يارى ايران مىشتافت[10].
هر چند تلاشهاى آمريكائيان در زمينه ايران، ظاهراً تحت عنوان كمك صورت گرفت ولی عملاً ايران را به آمريكا وابسته كرد. همراهى و خود باختگى شاه و دولتمردان ايرانى نيز اين روند را تشديد كرد،آمريكا از اين وابستگى در زمينههاى مختلف سياسى، اقتصادى، نظامى و استراتژيك از ايران بهره مىبرد، بر اساس دكترين نيكسون، ايران به ژاندارم آمريكا در منطقه تبديل شد، قصد اين دكترين ايجاد قدرتهاى منطقهاى براى حمايت از منافع بين المللى آمريكا و ساير كشورهاى غربى در مقابل روسها بود.
در نتيجه، نيكسون رئيس جمهور آمريكا با فروش هر نوع تسليحات مرسوم به ايران موافقت نمود.تا اواسط دهه 1350 ايران به بزرگترين خريدار تسليحات آمريكايى تبديل شد.از سال 1950 تا زمان سقوط شاه، ايران قرار دادهاى خريد تجهيزات و خدمات نظامى به ارزش حدود 20 ميليارد دلار با آمريكا امضا كرد.از سوى ديگر، آمريكا 40%سهام كنسرسيوم نفتى را بدست آورد و به اقسام سرمايه گذارىها در ايران اقدام نمود.روابط اقتصادى بين ايران و آمريكا نيز اين برداشت ايرانىها را كه روابط ايران - آمريكا ماهيتاً امپرياليستى است، تاييد مىكرد.به عنوان مثال، براى هر دلارى كه ايران از تجارت با آمريكا به دست مىآورد دو دلار براى كالاهاى آمريكايى مىپرداخت.
علاوه براين ها، آمريكا و ساير كشورهاى اردوگاه غرب دستشاه را در زمينه سركوبى مخالفين نيز باز گذاشته و از كمكهاى خود در اين زمينه دريغ نمی کرد.
از ميان تلاشهاى آمريكا در زمينه ايران - كه ايرانيان را به وابستگى شاه به آمريكا بيشتر از پيش معتقد مىساخت - مىتوان از فشار آمريكا براى كسب مصونيت ديپلماتيك براى اتباع آمريكايى در ايران و تصويب آن نام برد كه مقابله و اعتراض شديد امام خمينى "ره" را به دنبال داشت، هم چنين در اين باره ورود هزاران متخصص نظامى آمريكايى و تنفر مردم از ارزشهاى جديدى كه اين افراد بهكشور تزريق مىكردند و مداخله شاه در عمان (ظفار)، ارسال تجهيزات نظامى توسط شاه به مراكش، اردن، زئير، درگيرى نظامى ايران در سومالى، عمليات نظامى عليه ناراضيان بلوچ در پاكستان و ارسال جتهاى فانتوم براى حفظ رئيس جمهور ويتنام جنوبى را افزود كه همه اين مداخلات و درگيريهاى نظامى يا تجهيزات ارسالى به دستور آمريكا و در راستاى منافع بين المللى اين كشور صورت میگرفت و بدين ترتيب، به شاه به عنوان يك عنصر آمريكايى نگريسته مىشد.
پی نوشتها:
[1]. ساختار در لغت به معني : "سازه ، ترکيب ، سازمان دادن ، سازمان ،تشکيلات دادن ،پى ريزى کردن " است و در فرهنگ علوم سياسي" اين واژه براي مشخص نمودن طرز بهم پيوستگي يک مجموعه و ناهماهنگي آن با ساير مجموعه هاست . به عبارت ديگر ساخت يا ساختار ، بيانگر نظم و نسق مجموعه اي از اشيا ، اجزا و نيروهايي است که به نحوي کنار هم قرار گفته اند که کلي خاص را تشکيل مي دهند." چنين موضوعي در واقع با مفهوم و کارويژه هاي سازمان مرتبط مي باشد که عبارت است " از وجود هماهنگي معقول در فعاليتهاي گروهي براي نيل به يك هدف و منظور مشترك از طريق تقسيم كار و وظايف از مجراي سلسله مراتب اختيار و مسؤوليت قانوني." و در يك جمله كوتاه ميتوان سازماندهي را ايجاد ساختار و سازمان دانست. مهمترين اصول لازم سازماندهي ، عبارتند از: اصل تقسيم كار، اصل برقراري روابط و هماهنگي، اصل اختيارات و مسؤوليت، اصل حيطه نظارت و اصل سلسله مراتب. در اين ميان تقسيم كار مهمتر از همه است كه داراي دو ركن يعني ؛ شرح وظايف روشن و معيارهاي گزينشي است.
[2]. نظر عمومي مردم بر اين است كه مرگ مشكوك بسياري از افراد صاحب نام مانند تختي، حاج آقا مصطفي خميني و دكتر شريعتي توسط شاه صورت گرفته است.وزرا نيز اگر ميخواستند در قدرت بمانند بايد از نظر فكري خود را بي تفاوت ميكردند.
[3]. كلربرير، پير بلانشه، ايران: انقلاب به نام خدا، ترجمه قاسم صنعوي (تهران: كتاب سحاب)، ص 121
[4]. مثلا هويدا به نفوذ هوشنگ انصاري وزير دارايي و جمشيد آموزگار وزير كشور كه قرار بود رهبران دو جناح حزب رستاخيز باشند، حسادت ميورزيد.خود او دبير كل موقتحزب شده بود
[5]. سيروس پرهام، انقلاب ايران و مباني رهبري امام خميني (تهران: انتشارات امير كبير، 1357)، ص 26
[6]. مهدي پرهام، فرهنگ سكوت، مجموعه سي مقاله (تهران، بي تا، 1357) ص ص 12- 11
[7]. حسین فردوست ، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، انتشارات روزنامه اطلاعات، 1370) جلد 1، ص ص 476- 381
[8]. حسين ارژنگي، غارتگري در ايران (تهران: ناشر نويسنده، 1358) ص ص 26- 18 و 42- 40.
[9]. حاتم قادري، تحليلي از انقلاب اسلامي ايران (تهران: دفتر تحقيقات و برنامه ريزي درسي وزارت آموزش و پرورش، 1366)، ص 54- 53
[10]. سيد جلال الدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران (2 جلد، قم: دفتر انتشارات اسلامي، 1361)، جلد 1، ص 176.
منبع: اندیشه قم
در آستانه وقوع انقلاب اسلامى وضعيتسياسى و ساختار سیاسی[1] رژيم پهلوی را می توان در قالب چند عنوان توضيح داد:
استبداد و روشها، ابزار و نتايج آن
استبداد شديد شاه يعنی محمدرضا پهلوی و به تبع او دولتمردان وی ، امرى آشكار و زبانزد همگان بود.وى به جز قدرت خويش، قدرت ديگرى برايش قابل تحمل نبود.هرگاه احساس مىكرد فردى از مقدارى نفوذ مردمى برخوردار شده است، اگر مقامى رسمى داشت فوری او را بر كنار مىكرد و چه از مقامات باشد چه از مردم، حتى او را نابود مىنمود،[2] شاه حتى مغرور به اين بود كه تمام كسانى را كه در برابرش مقاومت به خرج داده بودند، تصفيه كرده و بدون ريا و نيرنگ اعتراف مىكرد كه از دموكراسى متنفر است[3].
سوء استفاده شاه از قدرت و روشهاى او
در زمان محمد رضا شاه، قانون اساسى كاملاً مورد سوء استفاده وى قرار مىگرفت و عملاً از استقلال قوا خبرى نبود و تمام تصميمات مهم - و از جمله انتصاب و بركنارى نخست وزير و وزراء، صاحبان پستهاى بالا، استانداران و غيره - توسط شاه اخذ مىشد.البته سلطه شاه بر سياست هاى نظامى و خارجى كشور از بقيه آشكارتر بود.
در اين دوران، شاه با تفرقه انداختن بين افراد و سازمانهاى ادارى وظايف متداخل و ايجاد و تحريك دشمنى و حسادت بين آنها حكومت مىكرد[4].
همچنين نهادهايى مانند بازرسى شاهنشاهى، ساواك، نيروهاى مسلح شاهنشاهى، دادگاههاى نظامى و افراد ذينفوذ خاص و قدرت اقتصادى و سياسى خانواده سلطنتى در راستاى هدايت نهادهايى مانند دفتر نخست وزيرى و وزراء، مجلس، مطبوعات و غيره و در جهت منافع و خواسته شاه، عمل مىكردند، كابينه هيچ تصميم مهمى نمىگرفت و حداكثر اينكه وزرا براى اجراى تصميمات شاه مشورت مىكردند.شاه يك نخست وزير تشريفاتى مىخواست و هويدا - كه از سال 1344 تا 1355- اين سمت را در اختيار داشت، بخوبى اين نقش را ايفا نمود.
يكى از نتايج استبداد شاه اين بود كه وزرا براى باقى ماندن بر سركار هميشه تلاش مىكردند وزارت خانه آنها نظر موافق شاه را جلب كند، بنابراين آمار و حقايق قلب مىشد.با اين وجود، شاه هر وقتبه قربانى نياز داشت، گناه سياستهاى خود را به گردن نخست وزير با وزرا مىانداخت و آنها را بر كنار مىكرد.مثلا هويدا مسئول شكستهاى متوالى برنامه عمرانى پنجم - مانند خاموشىهاى برق در بهار و تابستان سال 1356- معرفى گرديد.
از سوى ديگر، انتخاب نخست وزير و وزيران عمدتاً از بين افراد وابسته به سازمانهاى جاسوسى شاه و آمريكا و فراماسونرى صورت مىگرفت. "آمارى كه از وابستگىهاى افراد شناخته شده هيئت وزيران هويدا، آموزگار، شريفامامى، و ازهارى به دست آمده...حكايت از آن دارد كه 38%فراماسون، 24%عضو سيا و 21%عضو ساواك بودهاند".[5]
در ايران پيش از انقلاب، حدود 40 خانواده ويژه - كه از نظر سياسى و ثروت خيلى نيرومند بودند - وجود داشت.اكثريتبالايى از نخبگان سياسى از اين خانوادهها برگزيده مىشدند و يك بررسى نشان مىدهد كه 75%نخبگان سياسى، حداقل يك خويشاوند ذي نفوذ داشتهاند.البته استخدام سياسى نخبگان محدود به اعضاى خانوادههاى فوق نبود، بلكه گروه كوچكى از تکنوكراتهاى طبقه متوسط نيز به همكارى پذيرفته شدند.نخبگان سياسى مهمتر به دليل احساس عدم امنيت شاه و بى اعتمادى او، بدون توجه به امر كيفيت دست چين مىشدند و تعداد آنها به كسانى كه مىشد كه كنترل شوند و تهديدى براى رژيم نباشند محدود و كاهش مي يافت.به همين دليل به عنوان مثال: همسر شاه، فرح، رئيس 26 سازمان حكومتى بود و هزاران تصميم معمولى حكومتى به جاى رستههاى پايينتر توسط شاه اخذ مىشد.
از سوى ديگر، روشهاى كنترل نخبگان با انواع مختلفى از مجازات براى نخبگان "خطاكار" ، تغيير متناوب افراد براى جلوگيرى از بروز حمايت مردمى براى آنها، و ايجاد تفرقه بين آنان مانند گماردن افراد رقيب به رياست آژانسهاى حكومتى و به عهده گرفتن نقش موازنه بين آنها توسط شاه، تكميل مىشد.عدم امنيتشغلى نخبگان باعث فساد و جمع آورى پول توسط آنها براى روز مبادا مىشد.
نخبگان ادارى و نقش آنها
به دليل تحولات اقتصادى ناشى از گران شدن قيمت نفت كه به يك بوروكراسى متخصص و ماهر نياز داشت، درها به سوى روشنفكران - كه بدليل افزايش تعدادشان يك بوروكراسى حكومت غول پيكر پديد آورده بر آن مسلط گرديدند - باز شد.وقتى انقلاب آغاز شد و همراه با پيشرفت انقلاب، توقف خدمات كشورى پشت رژيم را شكست.
مشروعیت شاه با ظاهرسازی و وعده های توخالی
شاه در سخنان خود به طور مكرر روى موضوعات خاصى مانند رسيدن به دروازههاى تمدن بزرگ، انقلاب سفيد، اصلاحات ارضى و صنعتى شدن كشور مانور مىداد.در سالها و ماههاى پايانى، شنيدن اين سخنان براى مردم كه نتايجبرنامههاى او را مىديدند، خسته كننده و تنفر انگيز به نظر مىرسيد.به قول يكى از نويسندگان "وعده رسيدن به دروازههاى تمدن بزرگ به قدري ابلهانه و بلند پروازانه بود كه نه فقط اميدى بر نمىانگيخت، بلكه هر شنوندهاى را خشمگين و از آينده نوميد مىكرد"[6].
اين تنفر و خستگى، به هنگام بازگو شدن القابى كه به شاه داده شده بود - مانند آريامهر يا بزرگ ارتش داران - كه اين القاب مكرر و فراوان از دستگاه هاى تبليغاتى شنيده مىشد نيز به چشم مىخورد.
شاه با دادن وعدههاى بسيار تلاش مىكرد بر استحكام قدرتش بي افزايد.امّا بر خلاف اين انديشه ماكياولى - كه وعدهها (بدقولى) باعث ثبات تاج و تخت هستند - اين سخنان در نهايت اثرات معكوس بخشيد.
سازمان اطلاعات و امنيت كشور (ساواك)
در شكل گيرى ساواك، كه از اواخر سال 1335 كار خود را آغاز كرد، آمريكا و اسرائيل نقش عمدهاى داشتند. براى كسب اطلاعات مشروح درباره چگونگى تشكيل و سازماندهى ساواك و نقش آمريكا، انگليس و اسرائيل در ايجاد آموزش آن رجوع كنيد به خاطرات حسين فردوست، که مجموعه ظهور و سقوط سلطنت پهلوى[7]آمده است.
اين سازمان به ويژه در زمان حاكميت نصيرى (دوره نخست وزيرى هويدا) با هزاران مامور رسمى و تعداد بسيار زيادى خبرچين و بهرهگيرى از شيوههاى متنوع در شكنجه و سركوبى، كار كنترل تمامى محافل، سازمانها، نهادها، مراكز و افراد مظنون را به عهده داشت.بدينوسيله، ساواك كه در تمام روزنامهها حضور داشت.براى آنها سر مقاله مىنوشتيا مطالب را ديكته مىكرد.در ادارات همه تحت مراقبتبودند.در ضيافتها هر كس به فرد مجاور خود بدگمان بود.در اطاقهاى هتلها، ميكروفون كار گذاشته شده بود. كتابها و حتى نامههايى كه از خارج مىرسيد كنترل مىشد.نامهها با بى دقتى زياد باز و بعد با سنجاق دوخته مىشد.
ساواك گاه براى دستگيرى يك گروه كوچك به منظور اينكه فرد يا افراد مورد نظر فرار نكنند، دهها نفر را دستگير مىكرد.
رژيم شاه علاوه بر بهره گيرى از نيروهاى گارد (مانند گارد شاهنشاهى و گارد دانشگاه) در سركوبىها از نيروهاى ارتش، ژاندارمرى و شهربانى نيز بهره مىبرد.
علاوه بر اين، ساواك براى حضور دائمى در افكار مردم و القاى ترس (مثلا با مصاحبههاى مقام امنيتى - ثابتى) تلاش مىكرد. ايجاد "كميته مشترك ضد خرابكارى" با كمك شهربانى در سال 1350 به ساواك حضور آشكار بيشترى مىبخشيد.
بدين ترتيب، ساواك توانسته بود به جز تعدادى از رهبران مذهبى و برخى از روشنفكران و تبعيدشدگان به خارج همه را بترساند.
همچنين ساواك در راستاى كنترل مخالفين در خارج از كشور، پولهاى هنگفتى براى رؤساى ساواك در خارج ارسال مىكرد و به اشخاص داخلى يا سياستمداران خارجى و از جمله يكصد روزنامه و نشريه خارجى مبالغ بسيارى حق السكوت مىداد[8].
در مجموع چهار نفر - كه عبارت بودند از تيمور بختيار، پاكروان، نصيرى و مقدم - به ترتيب به عنوان رياستساواك منصوب شدند:
نفر اول در سال 1340 به دليل احساس خطر شاه از وى، بر كنار شد و سپس به دستيكى از مامورين ساواك در عراق به قتل رسيد. جاى وى را پاكروان گرفت.به دنبال حمله به شاه در 21 فروردين 1344 در كاخ مرمر، پاكروان نيز عزل شد و نصيرى كه قبلا مامور بركنارى مصدق، فرماندار نظامى تهران در جريان قيام 15 خرداد و از مهرههاى مطمئن شاه بود، به رياستساواك رسيد.نصيرى در جريان انقلاب كه شاه به قربانى نياز داشت، قربانى شاه شد و مقدم به جايش منصوب شد.اين هر سه نفر اخير، با پيروزى انقلاب دستگير شده و توسط دادگاههاى انقلاب اسلامى محاكمه و اعدام شدند.[9]
به طور كلى، القاى ترس مُفرط باعث تنفر مردم گرديده بود، هنگامى كه با تحولات انقلابى در سال 1356 و 1357 در اين ترس تزلزل ايجاد شد و روحيه انقلابى پديد آمد، ساواك در واقع به هدف حملات انقلابيون تبديل شد و افشاى گسترده اعمال و شكنجههاى روحى و جسمى ساواك دهان به دهان نقل شده بر طغيانهاى عمومى مىافزود.
وابستگى رژيم شاه به بيگانگان
رژيم شاه عميقاً در جنبههاى مختلف سياسى، اقتصادى، نظامى و غيره...به آمريكا و كشورهايى كه در اردوى اين كشور بودند، پيوند خورده بود.اين پيوند يك رابطه سالم دو جانبه نبود، بلكه در بسيارى از موارد به وابستگى گسترده اين رژيم به بيگانگان انجاميده بود و اين وابستگى به طور مكرر مورد انتقاد مخالفين قرار مىگرفت.
مبارزه با نفوذ بيگانه در ايران به پايان قرن نوزده يعنی زمانى كه علما با اعطاى امتياز رويتر به مقابله برخاستند، بر مىگردد.اين بدبينى و مخالفت با نفوذ خارجى در ايران، پس از کودتای 28 مرداد و جايگزينى آمريكا به جاى انگليس در واقع عليه آمريكائيان ادامه يافت و در انقلاب اسلامى به اوج خود رسيد.
پس از جنگ دوم جهانى و همزمان با تشديد جنگ سرد بين شرق و غرب، آمريكا در راستاى جلوگيرى از توسعه نفوذ شوروى و كمونيزم و حفظ منافع خود، و در راستاى سياستسد بندى در اطراف اتحاد شوروى، ايران راوارد پيمان بغداد كه بعداً به نام پيمان مركزى يا سنتو (CENTO) مشهور شد، نمود، علاوه بر اين، منابع به امضاى يك قرارداد سرى نظامى بين آمريكا و ايران در سال 1959 اشاره دارند كه بر اساس آن آمريكا در صورت وقوع تجاوز به ايران به يارى ايران مىشتافت[10].
هر چند تلاشهاى آمريكائيان در زمينه ايران، ظاهراً تحت عنوان كمك صورت گرفت ولی عملاً ايران را به آمريكا وابسته كرد. همراهى و خود باختگى شاه و دولتمردان ايرانى نيز اين روند را تشديد كرد،آمريكا از اين وابستگى در زمينههاى مختلف سياسى، اقتصادى، نظامى و استراتژيك از ايران بهره مىبرد، بر اساس دكترين نيكسون، ايران به ژاندارم آمريكا در منطقه تبديل شد، قصد اين دكترين ايجاد قدرتهاى منطقهاى براى حمايت از منافع بين المللى آمريكا و ساير كشورهاى غربى در مقابل روسها بود.
در نتيجه، نيكسون رئيس جمهور آمريكا با فروش هر نوع تسليحات مرسوم به ايران موافقت نمود.تا اواسط دهه 1350 ايران به بزرگترين خريدار تسليحات آمريكايى تبديل شد.از سال 1950 تا زمان سقوط شاه، ايران قرار دادهاى خريد تجهيزات و خدمات نظامى به ارزش حدود 20 ميليارد دلار با آمريكا امضا كرد.از سوى ديگر، آمريكا 40%سهام كنسرسيوم نفتى را بدست آورد و به اقسام سرمايه گذارىها در ايران اقدام نمود.روابط اقتصادى بين ايران و آمريكا نيز اين برداشت ايرانىها را كه روابط ايران - آمريكا ماهيتاً امپرياليستى است، تاييد مىكرد.به عنوان مثال، براى هر دلارى كه ايران از تجارت با آمريكا به دست مىآورد دو دلار براى كالاهاى آمريكايى مىپرداخت.
علاوه براين ها، آمريكا و ساير كشورهاى اردوگاه غرب دستشاه را در زمينه سركوبى مخالفين نيز باز گذاشته و از كمكهاى خود در اين زمينه دريغ نمی کرد.
از ميان تلاشهاى آمريكا در زمينه ايران - كه ايرانيان را به وابستگى شاه به آمريكا بيشتر از پيش معتقد مىساخت - مىتوان از فشار آمريكا براى كسب مصونيت ديپلماتيك براى اتباع آمريكايى در ايران و تصويب آن نام برد كه مقابله و اعتراض شديد امام خمينى "ره" را به دنبال داشت، هم چنين در اين باره ورود هزاران متخصص نظامى آمريكايى و تنفر مردم از ارزشهاى جديدى كه اين افراد بهكشور تزريق مىكردند و مداخله شاه در عمان (ظفار)، ارسال تجهيزات نظامى توسط شاه به مراكش، اردن، زئير، درگيرى نظامى ايران در سومالى، عمليات نظامى عليه ناراضيان بلوچ در پاكستان و ارسال جتهاى فانتوم براى حفظ رئيس جمهور ويتنام جنوبى را افزود كه همه اين مداخلات و درگيريهاى نظامى يا تجهيزات ارسالى به دستور آمريكا و در راستاى منافع بين المللى اين كشور صورت میگرفت و بدين ترتيب، به شاه به عنوان يك عنصر آمريكايى نگريسته مىشد.
پی نوشتها:
[1]. ساختار در لغت به معني : "سازه ، ترکيب ، سازمان دادن ، سازمان ،تشکيلات دادن ،پى ريزى کردن " است و در فرهنگ علوم سياسي" اين واژه براي مشخص نمودن طرز بهم پيوستگي يک مجموعه و ناهماهنگي آن با ساير مجموعه هاست . به عبارت ديگر ساخت يا ساختار ، بيانگر نظم و نسق مجموعه اي از اشيا ، اجزا و نيروهايي است که به نحوي کنار هم قرار گفته اند که کلي خاص را تشکيل مي دهند." چنين موضوعي در واقع با مفهوم و کارويژه هاي سازمان مرتبط مي باشد که عبارت است " از وجود هماهنگي معقول در فعاليتهاي گروهي براي نيل به يك هدف و منظور مشترك از طريق تقسيم كار و وظايف از مجراي سلسله مراتب اختيار و مسؤوليت قانوني." و در يك جمله كوتاه ميتوان سازماندهي را ايجاد ساختار و سازمان دانست. مهمترين اصول لازم سازماندهي ، عبارتند از: اصل تقسيم كار، اصل برقراري روابط و هماهنگي، اصل اختيارات و مسؤوليت، اصل حيطه نظارت و اصل سلسله مراتب. در اين ميان تقسيم كار مهمتر از همه است كه داراي دو ركن يعني ؛ شرح وظايف روشن و معيارهاي گزينشي است.
[2]. نظر عمومي مردم بر اين است كه مرگ مشكوك بسياري از افراد صاحب نام مانند تختي، حاج آقا مصطفي خميني و دكتر شريعتي توسط شاه صورت گرفته است.وزرا نيز اگر ميخواستند در قدرت بمانند بايد از نظر فكري خود را بي تفاوت ميكردند.
[3]. كلربرير، پير بلانشه، ايران: انقلاب به نام خدا، ترجمه قاسم صنعوي (تهران: كتاب سحاب)، ص 121
[4]. مثلا هويدا به نفوذ هوشنگ انصاري وزير دارايي و جمشيد آموزگار وزير كشور كه قرار بود رهبران دو جناح حزب رستاخيز باشند، حسادت ميورزيد.خود او دبير كل موقتحزب شده بود
[5]. سيروس پرهام، انقلاب ايران و مباني رهبري امام خميني (تهران: انتشارات امير كبير، 1357)، ص 26
[6]. مهدي پرهام، فرهنگ سكوت، مجموعه سي مقاله (تهران، بي تا، 1357) ص ص 12- 11
[7]. حسین فردوست ، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، انتشارات روزنامه اطلاعات، 1370) جلد 1، ص ص 476- 381
[8]. حسين ارژنگي، غارتگري در ايران (تهران: ناشر نويسنده، 1358) ص ص 26- 18 و 42- 40.
[9]. حاتم قادري، تحليلي از انقلاب اسلامي ايران (تهران: دفتر تحقيقات و برنامه ريزي درسي وزارت آموزش و پرورش، 1366)، ص 54- 53
[10]. سيد جلال الدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران (2 جلد، قم: دفتر انتشارات اسلامي، 1361)، جلد 1، ص 176.
منبع: اندیشه قم