پرسش :
چند نمونه از کرامتهای امام رضا (ع) از جمله طی الارض را ازمنابع معتبر بنویسید؟
پاسخ :
اهل بیت پیامبر گرامی اسلام، با هیچ مخلوقی از آفریدگان خداوند قابل مقایسه نیستند و معرفت و مقام آنان، آن قدر بالا و عظیم است که هیچ کسی نمی تواند به کنه معرفت آنها پی ببرد. اهل بیت ـ عليه السلام ـ به لطف خداوند دارای، هر نوع علم و قدرتی هستند ولی چون بنده و مطیع محض خدا هستند، بدون خواست خدا هیچ کاری انجام نمی دهند و بنا بر حکمتی که خداوند به آنان عنایت نموده، عمل می کنند. امامان ـ عليه السلام ـ علاوه بر ولایت تشریعی، ولایت تکوینی نیز دارند، یعنی به اذن و قدرت الهی می توانند در تمام امور هستی تصرف کنند و هر تغییری را در آن به وجود بیاورند. در یک جمله می توان گفت آن بزرگواران برگزیدگان خداوند در زمین و معدن خوبی ها و فضایل و معجزات و کرامات هستند. اکنون به طی الارض امام رضا ـ عليه السلام ـ از خراسان به مکه و مدینه و برخی دیگر از معجزات آن حضرت اشاره می گردد:
1. طی الارض امام رضا ـ عليه السلام ـ از خراسان بر مدینه و مکه
حسین بن محمد نوفلی می گوید: وقتی که امام رضا ـ عليه السلام ـ به طوس آمد، بسیار مشتاق و علاقمند به پسر خود، امام جواد، بود. پس پیش مأمون رفت و فرمود: من می خواهم دارو بخورم و پیش آب گرم بروم از تو درخواست می کنم که هفت روز مرا معاف کنی و کسی را به نزدم نفرستی! مأمون گفت: اگر چه دوری تو برای من سخت است ولی قبول می کنم. پس امام رضا ـ عليه السلام ـ با اطرافیان خود به طرف چشمه روان شد بعد از رسیدن به آن مکان، امام ـ عليه السلام ـ به نزدیکان خود فرمود: هیچ کس از این مکان بیرون نشود و گرد خیمه نگردد. بعد به خادم خود دستور داد که بر درب خیمه باشد و نگذارد که هیچ کس وارد شود. آنگاه با «طی الارض» به مدینه تشریف برد و در منزل والی مدینه مقیم شد. سپس از آنجا به مکه رفت و از مکه نیز به طوس ـ خراسان ـ برگشت. مأمون چون روز هفتم شد نزد آن حضرت آمد و ایشان را به لشگر گاه برد. آنگاه نامه والی مدینه رسید که علی بن موسی الرضا به نزد ما آمد و آنگاه به مکه رفت.[1]
2. پیشگویی از مرگ «جعفر بن یحیی برمکی»
در سالی که هارون الرشید برای انجام حج رفته بود. امام رضا ـ عليه السلام ـ نیز از مدینه به قصد حج بیرون شد. تا اینکه به کوهی در سمت چپ راه به نام «فارغ» رسید. امام ـ عليه السلام ـ نگاهی بدان کوه کرد و فرمود: «آن کسی که در کوه «فارغ» ساختمان می سازد و آن را ویران کند قطعه قطعه خواهد شد. هارون وقتی به آن کوه رسید و در آن جا فرود آمد، «جعفر بن یحیی» از آن کوه بالا رفت و دستور داد برای او در آن جا اطاقی بسازند و چون جعفر از مکه برگشت بالای آن کوه رفت و دستور ویرانی آن را صادر کرد. اما وقتی که «جعفر بن یحیی» به عراق بازگشت ـ فعالیت سیاسی «برامکه» بر علیه هارون شروع شد و هارون آن ها را تار و مار کرد و جعفر ـ قطعه قطعه شد.[2]
3. پیدا شدن چشمه ای از غیب
از «محمد بن حفص» نقل شده که گفت: یکی از آزاد شدگان حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السلام ـ به من گفت: من و گروهی در بیابانی نزد امام رضا ـ علیه السلام ـ بودیم. در بیابان ما و چهار پایانمان سخت تشنه شدیم به حدّی که ترسیدیم از تشنگی هلاک گردیم. در این هنگام امام ـ علیه السلام ـ جا و مکانی را به ما توصیف و مشخص نموده و فرمود: «بیایید به آن مکان که درآن جا آب می یابید» چون به آن مکان رفتیم، آب یافتیم و چهار پایان را آب دادیم تا همه سیراب شدیم. بعد از آن همگی از آن مکان کوچ کردیم. امام ـ علیه السلام ـ دوباره به ما فرمودند: تا آن چشمه را پیدا کنیم. وقتی به آن مکان برگشتیم و هر چه جستجو کردیم، اثری از چشمه پیدا نکردیم.[3]
4. نجات گنجشک
«ابن شهر آشوب «از سلیمان بن جعفری» روایت کرده است که گفت در باغی نزد امام رضا ـ علیه السلام ـ بودم. ناگهان گنجشکی آمد و در مقابل آن حضرت شروع به صدا و صیحه زدن کرد. حضرت امام رضا ـ علیه السلام ـ به من فرمود: آیا میدانی این گنجشک چه می گوید؟ گفتم نه، امام ـ علیه السلام ـ فرمود: می گوید که ماری می خواهد جوجه های مرا بخورد، پس این عصا را بردار و آن مار را بکش! پس عصا را برداشته و نزد لانه گنجشک رفتم، دیدم ماری آن جا در حرکت است، و آن را کشتم».[4]
5. درخت بادام شفا دهنده
از خدیجه دختر حمدان روایت شده است که وقتی که حضرت رضا ـ علیه السلام ـ در نیشابور بود در محله غزو وارد شده به خانه ما آمد. در کنار خانه درخت بادامی کاشت. آن درخت سریع رشد کرد و بزرگ شد و همان سال میوه داد. مردم از این ماجرا با خبر شده و از میوه اش برای شفای مریض ها می بردند. هر کس به هر دردی مبتلا می شد برای تبرک و شفا از آن می خورد سلامتی خود را باز می یافت و هر که چشمش درد می گرفت از میوه آن به چشم می مالید، خوب می شد، و زنان باردار که وضع حمل آنها دشوار می شد، وقتی از میوه آن درخت می خوردند، همان ساعت به آسانی وضع حمل می کردند و حتی برای قولنج حیوانات چوب آن را به شکم آن ها می مالیدند خوب می شد. تا این که پس از مدتی آن درخت خشک شد. و جد من «حمدان» آمد شاخه های آن را برید، کور شد و پسرش «عمرو» آن درخت را از ریشه کند، و ثروت او که هفتاد الی هشتاد هزار درهم بود همه از بین رفت و نابود شد....[5]
6. بارش باران به دعای امام
از امام جواد ـ علیه السلام ـ نقل شده است، چون مأمون، امام رضا ـ علیه السلام ـ را ولی عهد خود قرار داد مدتی باران نیامد. روزی مامون از امام خواست که دعایی بکند تا باران الهی بر آن دیار فرود آید. امام قبول نمود و روز شنبه به صحرا رفت و مردم نیز برای تماشا با امام ـ علیه السلام ـ از شهر بیرون شدند. آن حضرت در بیابان پس از حمد و ثنای خدا عرض کرد: پروردگارا! تو حق ما اهلبیت را بزرگ داشتی ... باران سودمندی بفرست که ضرری هم وارد نکند و شروع باران پس از بازگشتن این مردم به منزلشان باشد»... تا این که ابری آمد و امام ـ علیه السلام ـ به مردم فرمود به خدا شکر کنید و برخیزید به منزل خود بروید و این شروع به بارش نخواهد کرد مگر آن که به خانه های خود برسید. وقتی که مردم از صحرا به منزلشان برگشتند، در این هنگام باران شدیدی آمد که رودخانه ها و حوض ها و گودال ها و بیابان ها پر شد و مردم همگی خوشحال شدند.[6]
7. زنده شدن تصویرهای دو شیر
از دیگر معجزات امام رضا ـ علیه السلام ـ این است که روایت شده است: مأمون دربانی داشت که همواره امام رضا ـ علیه السلام ـ را تحقیر می کرد و حتی این که به امام ـ علیه السلام ـ گفت: بارش باران به دعای امام ـ علیه السلام ـ نیست بلکه از دعای سایر مردم بوده است. روزی در دربار مأمون، این دربان به امام رضا ـ علیه السلام ـ گفت: اگر تو مرد راست گویی هستی، این دو شیر که عکسشان در پرده است را زنده کن و بر من مسلط نما! در این هنگام امام رضا ـ علیه السلام ـ به عکس آن دو شیر فریاد زد: «این فاجر را بگیرید و بدرید و اثری از او باقی نگذارید». در این موقع، عکس ها به صورت دو شیر زنده از پرده بیرون شدند و دربارن را گرفته و با دندانشان خرد کرده و خوردند. حاضرین در مجلس با حیرت و تعجب به این اتفاق می نگریستند. سپس آن دو شیر به حضرت رضا رو کرده و گفتند: ای ولی خدا در زمین! درباره این ـ اشاره کردند به مامون ـ چه دستوری می دهی، او را هم ببلعیم؟
مأمون از شنیدن این سخن غش کرد،... امام فرمود: نه، زیرا خداوند، درباره او تدبیری دارد که اجرا خواهد نمود. سپس آن دو شیر گفتند: پس چه دستوری می دهی؟ فرمود: به جای خود برگردید، به جای خود بازگشتند و دوباره نقش پرده شدند.[7]
8. بیرون آمدن آب از سنگ
شخصی به نام «وکیع» گويد: در آخر عمر حضرت رضا ـ علیه السلام ـ خدمت ایشان رسیدم به امام ـ علیه السلام ـ عرض کردم: یابن رسول الله می خواهم معجزه ای به من نشان دهی که آن را برای مردم نقل کنم. سپس دیدم امام ـ علیه السلام ـ از سنگی آبی را بیرون آورد و به من داد از آن خوردم.[8]
9. زنده کردن مرده
از «معبد شامی» نقل شده که گفت به امام رضا ـ علیه السلام ـ عرض کردم: مردم درباره معجزات شما حرف ها می زنند اگر مایل باشید، به من نیز از معجزه های خود نشان دهید که از شما نقل کنم. امام ـ علیه السلام ـ فرمود: چه می خواهی؟ گفتم می خواهم پدر و مادرم را زنده کنی؟ فرمود: برگرد به منزل که آن ها را زنده کردم وقتی به خانه برگشتم، دیدم هر دو زنده اند و ده روز هم بعد از آن زنده ماندند و مردند.[9]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ امام رضا(ع) ، آقاي فضل الله كمپاني..
2ـ زندگاني حضرت علي بن موسي الرضا ، ابوالقاسم سحاب.
3ـ زندگاني حضرت علي بن موسي الرضا ، عمادزاده.
4ـ سرچشمههاي نور، امام رضا ، واحد تدوين و نگارش سازمان تبليغات اسلامي.
پی نوشتها:
[1] . محمد مهدی موسوی، خلاصة الاخبار، انتشارات دانشور، چاپ دوازدهم، 1376ش ، ص 398.
[2] . شیخ مفید، الارشاد، ترجمه رسولی محلاتی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ششم، 1383 ش، ج 2، ص 361.
[3] . شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا ـ علیه السلام ـ، تحقيق شیخ حسین اعلمی، بیروت، موسسه الاعلمی، ج 1، ص 234.
[4] . ابن شهر آشوب، مناقب، التحقیق جنه من اساتذه النجف الاشرف، مطبعه الحیدریه، ج 3، ص 447؛ و راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، قم، موسسه الامام المهدی، ج 1، ص 359.
[5] . شیخ حر عاملی، اثبات الهداه، ترجمه احمد جنتی، قم، المطبعه العلمیه، ج 9، ص 52.
[6] . شیخ حر عاملی، پیشین، ج 9، ص 54.
[7] . شیخ حر عاملی، پیشین، ج 9، ص 56.
[8] . همان، ص 148.
[9] . همان، ص 149.
منبع: اندیشه قم
اهل بیت پیامبر گرامی اسلام، با هیچ مخلوقی از آفریدگان خداوند قابل مقایسه نیستند و معرفت و مقام آنان، آن قدر بالا و عظیم است که هیچ کسی نمی تواند به کنه معرفت آنها پی ببرد. اهل بیت ـ عليه السلام ـ به لطف خداوند دارای، هر نوع علم و قدرتی هستند ولی چون بنده و مطیع محض خدا هستند، بدون خواست خدا هیچ کاری انجام نمی دهند و بنا بر حکمتی که خداوند به آنان عنایت نموده، عمل می کنند. امامان ـ عليه السلام ـ علاوه بر ولایت تشریعی، ولایت تکوینی نیز دارند، یعنی به اذن و قدرت الهی می توانند در تمام امور هستی تصرف کنند و هر تغییری را در آن به وجود بیاورند. در یک جمله می توان گفت آن بزرگواران برگزیدگان خداوند در زمین و معدن خوبی ها و فضایل و معجزات و کرامات هستند. اکنون به طی الارض امام رضا ـ عليه السلام ـ از خراسان به مکه و مدینه و برخی دیگر از معجزات آن حضرت اشاره می گردد:
1. طی الارض امام رضا ـ عليه السلام ـ از خراسان بر مدینه و مکه
حسین بن محمد نوفلی می گوید: وقتی که امام رضا ـ عليه السلام ـ به طوس آمد، بسیار مشتاق و علاقمند به پسر خود، امام جواد، بود. پس پیش مأمون رفت و فرمود: من می خواهم دارو بخورم و پیش آب گرم بروم از تو درخواست می کنم که هفت روز مرا معاف کنی و کسی را به نزدم نفرستی! مأمون گفت: اگر چه دوری تو برای من سخت است ولی قبول می کنم. پس امام رضا ـ عليه السلام ـ با اطرافیان خود به طرف چشمه روان شد بعد از رسیدن به آن مکان، امام ـ عليه السلام ـ به نزدیکان خود فرمود: هیچ کس از این مکان بیرون نشود و گرد خیمه نگردد. بعد به خادم خود دستور داد که بر درب خیمه باشد و نگذارد که هیچ کس وارد شود. آنگاه با «طی الارض» به مدینه تشریف برد و در منزل والی مدینه مقیم شد. سپس از آنجا به مکه رفت و از مکه نیز به طوس ـ خراسان ـ برگشت. مأمون چون روز هفتم شد نزد آن حضرت آمد و ایشان را به لشگر گاه برد. آنگاه نامه والی مدینه رسید که علی بن موسی الرضا به نزد ما آمد و آنگاه به مکه رفت.[1]
2. پیشگویی از مرگ «جعفر بن یحیی برمکی»
در سالی که هارون الرشید برای انجام حج رفته بود. امام رضا ـ عليه السلام ـ نیز از مدینه به قصد حج بیرون شد. تا اینکه به کوهی در سمت چپ راه به نام «فارغ» رسید. امام ـ عليه السلام ـ نگاهی بدان کوه کرد و فرمود: «آن کسی که در کوه «فارغ» ساختمان می سازد و آن را ویران کند قطعه قطعه خواهد شد. هارون وقتی به آن کوه رسید و در آن جا فرود آمد، «جعفر بن یحیی» از آن کوه بالا رفت و دستور داد برای او در آن جا اطاقی بسازند و چون جعفر از مکه برگشت بالای آن کوه رفت و دستور ویرانی آن را صادر کرد. اما وقتی که «جعفر بن یحیی» به عراق بازگشت ـ فعالیت سیاسی «برامکه» بر علیه هارون شروع شد و هارون آن ها را تار و مار کرد و جعفر ـ قطعه قطعه شد.[2]
3. پیدا شدن چشمه ای از غیب
از «محمد بن حفص» نقل شده که گفت: یکی از آزاد شدگان حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السلام ـ به من گفت: من و گروهی در بیابانی نزد امام رضا ـ علیه السلام ـ بودیم. در بیابان ما و چهار پایانمان سخت تشنه شدیم به حدّی که ترسیدیم از تشنگی هلاک گردیم. در این هنگام امام ـ علیه السلام ـ جا و مکانی را به ما توصیف و مشخص نموده و فرمود: «بیایید به آن مکان که درآن جا آب می یابید» چون به آن مکان رفتیم، آب یافتیم و چهار پایان را آب دادیم تا همه سیراب شدیم. بعد از آن همگی از آن مکان کوچ کردیم. امام ـ علیه السلام ـ دوباره به ما فرمودند: تا آن چشمه را پیدا کنیم. وقتی به آن مکان برگشتیم و هر چه جستجو کردیم، اثری از چشمه پیدا نکردیم.[3]
4. نجات گنجشک
«ابن شهر آشوب «از سلیمان بن جعفری» روایت کرده است که گفت در باغی نزد امام رضا ـ علیه السلام ـ بودم. ناگهان گنجشکی آمد و در مقابل آن حضرت شروع به صدا و صیحه زدن کرد. حضرت امام رضا ـ علیه السلام ـ به من فرمود: آیا میدانی این گنجشک چه می گوید؟ گفتم نه، امام ـ علیه السلام ـ فرمود: می گوید که ماری می خواهد جوجه های مرا بخورد، پس این عصا را بردار و آن مار را بکش! پس عصا را برداشته و نزد لانه گنجشک رفتم، دیدم ماری آن جا در حرکت است، و آن را کشتم».[4]
5. درخت بادام شفا دهنده
از خدیجه دختر حمدان روایت شده است که وقتی که حضرت رضا ـ علیه السلام ـ در نیشابور بود در محله غزو وارد شده به خانه ما آمد. در کنار خانه درخت بادامی کاشت. آن درخت سریع رشد کرد و بزرگ شد و همان سال میوه داد. مردم از این ماجرا با خبر شده و از میوه اش برای شفای مریض ها می بردند. هر کس به هر دردی مبتلا می شد برای تبرک و شفا از آن می خورد سلامتی خود را باز می یافت و هر که چشمش درد می گرفت از میوه آن به چشم می مالید، خوب می شد، و زنان باردار که وضع حمل آنها دشوار می شد، وقتی از میوه آن درخت می خوردند، همان ساعت به آسانی وضع حمل می کردند و حتی برای قولنج حیوانات چوب آن را به شکم آن ها می مالیدند خوب می شد. تا این که پس از مدتی آن درخت خشک شد. و جد من «حمدان» آمد شاخه های آن را برید، کور شد و پسرش «عمرو» آن درخت را از ریشه کند، و ثروت او که هفتاد الی هشتاد هزار درهم بود همه از بین رفت و نابود شد....[5]
6. بارش باران به دعای امام
از امام جواد ـ علیه السلام ـ نقل شده است، چون مأمون، امام رضا ـ علیه السلام ـ را ولی عهد خود قرار داد مدتی باران نیامد. روزی مامون از امام خواست که دعایی بکند تا باران الهی بر آن دیار فرود آید. امام قبول نمود و روز شنبه به صحرا رفت و مردم نیز برای تماشا با امام ـ علیه السلام ـ از شهر بیرون شدند. آن حضرت در بیابان پس از حمد و ثنای خدا عرض کرد: پروردگارا! تو حق ما اهلبیت را بزرگ داشتی ... باران سودمندی بفرست که ضرری هم وارد نکند و شروع باران پس از بازگشتن این مردم به منزلشان باشد»... تا این که ابری آمد و امام ـ علیه السلام ـ به مردم فرمود به خدا شکر کنید و برخیزید به منزل خود بروید و این شروع به بارش نخواهد کرد مگر آن که به خانه های خود برسید. وقتی که مردم از صحرا به منزلشان برگشتند، در این هنگام باران شدیدی آمد که رودخانه ها و حوض ها و گودال ها و بیابان ها پر شد و مردم همگی خوشحال شدند.[6]
7. زنده شدن تصویرهای دو شیر
از دیگر معجزات امام رضا ـ علیه السلام ـ این است که روایت شده است: مأمون دربانی داشت که همواره امام رضا ـ علیه السلام ـ را تحقیر می کرد و حتی این که به امام ـ علیه السلام ـ گفت: بارش باران به دعای امام ـ علیه السلام ـ نیست بلکه از دعای سایر مردم بوده است. روزی در دربار مأمون، این دربان به امام رضا ـ علیه السلام ـ گفت: اگر تو مرد راست گویی هستی، این دو شیر که عکسشان در پرده است را زنده کن و بر من مسلط نما! در این هنگام امام رضا ـ علیه السلام ـ به عکس آن دو شیر فریاد زد: «این فاجر را بگیرید و بدرید و اثری از او باقی نگذارید». در این موقع، عکس ها به صورت دو شیر زنده از پرده بیرون شدند و دربارن را گرفته و با دندانشان خرد کرده و خوردند. حاضرین در مجلس با حیرت و تعجب به این اتفاق می نگریستند. سپس آن دو شیر به حضرت رضا رو کرده و گفتند: ای ولی خدا در زمین! درباره این ـ اشاره کردند به مامون ـ چه دستوری می دهی، او را هم ببلعیم؟
مأمون از شنیدن این سخن غش کرد،... امام فرمود: نه، زیرا خداوند، درباره او تدبیری دارد که اجرا خواهد نمود. سپس آن دو شیر گفتند: پس چه دستوری می دهی؟ فرمود: به جای خود برگردید، به جای خود بازگشتند و دوباره نقش پرده شدند.[7]
8. بیرون آمدن آب از سنگ
شخصی به نام «وکیع» گويد: در آخر عمر حضرت رضا ـ علیه السلام ـ خدمت ایشان رسیدم به امام ـ علیه السلام ـ عرض کردم: یابن رسول الله می خواهم معجزه ای به من نشان دهی که آن را برای مردم نقل کنم. سپس دیدم امام ـ علیه السلام ـ از سنگی آبی را بیرون آورد و به من داد از آن خوردم.[8]
9. زنده کردن مرده
از «معبد شامی» نقل شده که گفت به امام رضا ـ علیه السلام ـ عرض کردم: مردم درباره معجزات شما حرف ها می زنند اگر مایل باشید، به من نیز از معجزه های خود نشان دهید که از شما نقل کنم. امام ـ علیه السلام ـ فرمود: چه می خواهی؟ گفتم می خواهم پدر و مادرم را زنده کنی؟ فرمود: برگرد به منزل که آن ها را زنده کردم وقتی به خانه برگشتم، دیدم هر دو زنده اند و ده روز هم بعد از آن زنده ماندند و مردند.[9]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ امام رضا(ع) ، آقاي فضل الله كمپاني..
2ـ زندگاني حضرت علي بن موسي الرضا ، ابوالقاسم سحاب.
3ـ زندگاني حضرت علي بن موسي الرضا ، عمادزاده.
4ـ سرچشمههاي نور، امام رضا ، واحد تدوين و نگارش سازمان تبليغات اسلامي.
پی نوشتها:
[1] . محمد مهدی موسوی، خلاصة الاخبار، انتشارات دانشور، چاپ دوازدهم، 1376ش ، ص 398.
[2] . شیخ مفید، الارشاد، ترجمه رسولی محلاتی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ششم، 1383 ش، ج 2، ص 361.
[3] . شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا ـ علیه السلام ـ، تحقيق شیخ حسین اعلمی، بیروت، موسسه الاعلمی، ج 1، ص 234.
[4] . ابن شهر آشوب، مناقب، التحقیق جنه من اساتذه النجف الاشرف، مطبعه الحیدریه، ج 3، ص 447؛ و راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، قم، موسسه الامام المهدی، ج 1، ص 359.
[5] . شیخ حر عاملی، اثبات الهداه، ترجمه احمد جنتی، قم، المطبعه العلمیه، ج 9، ص 52.
[6] . شیخ حر عاملی، پیشین، ج 9، ص 54.
[7] . شیخ حر عاملی، پیشین، ج 9، ص 56.
[8] . همان، ص 148.
[9] . همان، ص 149.
منبع: اندیشه قم