دوشنبه، 27 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

طبق نظریه‌ای که توسط «هاوکینگ» ارائه شده؛ جهان خودبه‌خود به‌وجود آمده است. پاسخ اندیشمندان اسلامی در مقابل چنین نظریه‌ای چیست؟


پاسخ :
شرح پرسش:
اخیراً یک نظریه‌ای از فیزیکدان معروف جهان هاوکینگ (Stephen Hawking) مطرح شد که موجب شگفتی جهانیان شده است و آن نظریه این است که جهان بدون خدا به‌وجود آمده است. علم ثابت کرده که جهان به طور خودبه‌خود به‌وجود آمده است. به قول وی با کمک نظریه کوانتومی (Quantum Theory) و جاذبه زمین می‌توانیم ثابت کنیم که جهان خودبه‌خود به‌وجود آمده است. در مقابل چنین نظریه‌ای پاسخ اندیشمندان اسلامی چیست؟ آیا تا به حال کسی هست از میان دانشمندان فیزیک و یا علمای مسلمان که این نظریه را رد کرده باشد؟

پاسخ اجمالی:
1. در علم به معنای science آن هیچ گزاره صد در صد قطعی‌ای وجود ندارد و نظریه حاضر نیز از قاعده فوق مستثنا نیست. برخلاف هیاهوهای رسانه‌ای، خود دانشمند هنوز به قطعیتی که آنها طرح می‌کنند نرسیده است.
2. تلاش هاوکینگ برای یافتن نظریه واحدی که تمام پدیده‌های عالم را توضیح دهد، کوششی بلندپروازانه به نظر می‌رسد ولی در هر حال ادامه راه انیشتن برای تحقق رؤیای او، در واقع همان حرکت از کثرت به وحدتی است که در حکمت اسلامی از آن سخن به میان آمده است.
3. این‌که هاوکینگ به عنوان یک اندیشمند علوم طبیعی تا زمانی که در محدوده علوم طبیعی و بیان روابط بین پدیده‌ها اظهار نظر می‌کند سخن او دارای ارزش و اعتبار است و با ملاک‌های علمی قابل بررسی است؛ اما او با همین عنوان و با معیار علوم طبیعی نمی‌تواند در مورد مبدأ اولیه جهان هستی اظهار نظر کند؛ زیرا در این صورت وارد حیطه فلسفه شده است و سخن او با معیارهای فلسفی مورد بررسی قرار می‌گیرد در حالی که وظیفه علوم و محدوده اظهار نظر اندیشمندان علوم طبیعی، روابط بین پدیده‌ها است اما این‌که مبدأ اولیه پیدایش پدیده‌ها چیست؟ یک بحث فلسفی است.
4. این که تصوّر هاوکینگ و امثال او از خداوند متعال نادرست است. اینان خداوند را علتی در کنار علت‌های دیگر فرض می‌کنند؛ یعنی خداوند در صورتی بر سر کار است که ما نتوانیم برای پدیده‌های جهان هستی علت مادی بیابیم. اما اگر در جایی علت مادی وجود داشت نیازی به فرض وجود خداوند نداریم. در حالی که چنین خدایی تنها خدای اساطیری و توهّمی است؛ نه خدای حقیقی و عرفانی و هستی‌شناسانه.
5. حتی اگر این تئوری به زعم خود وجود خالقی برای جهان را نیز انکار می‌کرد باز نمی‌توانست خللی در اعتقادات دینی یک فرد مؤمن ایجاد کند؛ زیرا راه‌های ایمان به خداوند منحصر در نگاه به جهان بیرون و به تعبیر قرآن نگاه به آفاق نیست؛ بلکه مهم‌تر از سیر آفاقی سیر انفسی است که انسان از درون خود شناخت و عشق به خالق و مبدأ هستی را احساس و درک می‌کند.

پاسخ تفصیلی:
این سؤال را می‌توان در دو بخش پاسخ گفت؛ در بخش اول به طرح دیدگاه‌های هاوکینگ و نقد آن می‌پردازیم و در بخش بعدی نظریه‌هایی که در این باب از سوی حکمای اسلامی ارائه شده را شرح می‌دهیم.
بخش اول. هاوکینگ و دیدگاه‌هایش
1. شخصیت هاوکینگ را بیشتر بشناسیم
استیون (استفان) ویلیام هاوکینگ (Stephen William Hawking) زاده ۸ ژانویه ۱۹۴۲م، یک فیزیکدان نظری و کیهان‌شناس بریتانیایی است که کارهای علمی‌اش سابقه‌ای بیش از چهل سال دارد. استیون هاوکینگ را از بزرگ‌ترین دانشمندان فیزیک نظری معاصر می‌شمارند و حتی به اعتقاد بعضی از دانشمندان، او برجسته‌ترین فیزیکدان بعد از انیشتن است. کتاب‌ها و همایش‌هایش او را به یک چهره محبوب جهانی تبدیل کرده است. زمینه پژوهشی اصلی وی کیهان‌شناسی و گرانش کوانتومی است. وی را انیشتن دوم لقب داده‌اند؛ زیرا می‌کوشد تئوری معروف نسبیت را تکامل بخشد و از تلفیق آن با تئوری‌های کوانتومی فرمول واحد جدیدی ارائه دهد که توجیه کننده تمامی تحوّلات جهان هستی از ذرّات ریز اتمی تا کهکشان‌های عظیم باشد. انیشتن معتقد بود که چنین فرمول یا قانون واحدی می‌بایست وجود داشته باشد و سال‌های آخر عمرش را در جستجوی آن سپری کرد اما توفیقی نیافت.
2. دیدگاه‌های علمی هاوکینگ
هاوکینگ با کتاب «تاریخچه زمان،» که در سال 1988م منتشر شد و شرحی بر منشأ و مبدأ جهان بود، و برای فعالیت‌هایش درباره سیاه‌چاله‌ها، کیهان‌شناسی و گرانش کوانتومی به شهرت رسید. همیشه این فکر غالب بود که هیچ چیز نمی‌تواند از سیاه‌چاله بگریزد، اما هاوکینگ اولین بار اظهار داشت که تحت شرایط معیّنی، یک سیاه‌چاله می‌تواند ذرّات ریز اتمی گسیل کند. این پدیده امروزه به تابش هاوکینگ معروف شده است. او به کار، روی نظریه مبدأ جهان ادامه داد و ادامه این کار به راه‌های وصل نسبیّت (گرانش) با مکانیک کوانتومی (کارکرد درونی اتم‌ها) دست یافت. کارهای هاوکینگ سهم عظیمی در آنچه فیزیکدان‌ها «نظریه وحدت بزرگ» نامیده‌اند، داشته است. طبق این نظریه تمام قانون‌مندی‌های فیزیک در قالب یک قانون یا معادله بیان می‌شود و فیزیکدان‌ها پیرو دیدگاه آرمانی انیشتن در تلاش برای یافتن این معادله‌اند. انیشتن با تلاشی نافرجام در قلمرو ریاضیات نتوانست این مجموعه متفاوت قوانین طبیعی را با هم آشتی داده و هم‌ساز کند، اما او قلباً ایمان داشت که ماورای این نیروها سادگی و سهولتی نهفته است که در متن آن می‌توان تمام این نیروها و قوانین آنها را با قانون‌های واحدی توضیح داد و این اعتقاد صرفاً بر نوعی زیبایی شناسی استوار بود. باید توجه داشت که انیشتن انسان موحّدی بود و به خدای یکتا اعتقادی راسخ داشت، از طریقی به زیبایی ریاضیات نیز عشق وافری می‌ورزید. از این‌رو؛ معتقد بود که خالق یکتا با نگرشی زیباشناسانه جهان را با هندسه و ریاضیات زیبایی در قالب یک معادله سهل و ساده نظم داده است. حال هاوکینگ وظیفه خود می‌داند که تلاش کند تا این معادله زیبا و سهل و ساده را بیابد.
البته همه فیزیکدانان چنین وحدتی را باور ندارند؛ مثلاً «ولفانگ پاولی» فیزیکدان برجسته اتریشی که اصل طرد او در آرایش عناصر جدول مندلیف و شناخت بیشتر عناصر، تحوّل شگرفی ایجاد کرد، یک‌بار به شوخی گفته بود: «آنچه را خدا از هم جدا کرده است، هرگز کسی پیوندشان نخواهد داد». این انتقادات هاوکینگ را ناامید نساخت. او با همکاری راجرپن رز فیزیکدان و ریاضیدان برجسته دانشگاه آکسفورد با استفاده از نظریه نسبیت عام انیشتن به این نتیجه رسیدند که فضا - زمان در لحظه مهبانگ (Big-Bang) آغازی داشته و این آغاز در سیاه‌چاله‌ای رُخ داده است. این نتیجه ضرورت وحدت نسبیّت عام و مکانیک کوانتومی را الزام‌آور ساخت که جهش علمی عظیمی را در نیمه دوم قرن بیستم به‌وجود آورد. یکی از نتایج این نظریه این استنتاج بود که سیاه‌چاله‌ها الزاماً نباید کاملاً سیاه باشند، بلکه می‌توانند پس از گسیل تابش ناپدید شوند. حدس دیگر این‌که جهان در لحظه فرضی هیچ کرانه‌ای ندارد.
3. هاوکینگ و خداباوری
او تا پیش از انتشار کتاب جدیدش با عنوان «طرح شکوهمند» یا «تدبیر بزرگ»(The Grand Design) در روز هفتم سپتامبر 2010م (شانزدهم شهریور 1389ش) معتقد بود: اعتقاد به وجود خالقی برای عالم با دیدگاه‌های علمی در باب نحوه پیدایش جهان سازگار است.
4. دیدگاه هاوکینگ در کتاب جدیدش
هاوکینگ «تدبیر بزرگ»(The Grand Design) را با همکاری لئونارد ملودینو (Leonard Mlodinow) به نگارش درآورده است. بنتام دل، ناشر آمریکایی کتاب «تدبیر بزرگ» اعلام کرده که این کتاب حاصل چهل سال پژوهش‌های شخصی هاوکینگ و مجموعه‌ای از مشاهدات نجومی شگفت‌آور و همچنین پیشرفت‌های نظری است. هاوکینگ و ملودینو شواهد وجود یک «تئوری یکپارچه ساز» را به آزمون گذاشته‌اند. به زعم ایشان این تنها تئوری است که می‌تواند همه نیروهای طبیعت را شرح و توضیح دهد.
فیزیکدان برجسته بریتانیایی، در کتاب جدید خود استدلال کرده است که خداوند جهان را نیافریده و «انفجار بزرگ» پیامد اجتناب ناپذیری از قوانین فیزیک بوده است. او در «طرح بزرگ» می‌نویسد: «به دلیل وجود قانونی همچون گرانش، جهان می‌تواند خودش را از هیچ چیز بیافریند. به دلیل همین آفرینش خودبه‌خودی است که به‌جای هیچ چیز، چیزهایی وجود دارد. جهان وجود دارد و ما وجود داریم. نیازی نیست به خدا متوسّل شویم که فتیله آبی را برافروزد تا جهان به حرکت درآید».
آخرین نظرات پیشنهادی او، دیدگاه قبلی‌اش را که درباره دین اظهار داشته بود نقض می‌کند. او اخیراً نوشت که قوانین فیزیک به این معنا است که در واقع لازم نیست معتقد باشیم خدا در انفجار بزرگ دست داشته است .او در آخرین کتاب خود گفته است که اکتشافات سال 1992م درباره چرخش سیارات به دور ستاره‌ای غیر از خورشید، برای به چالش کشیدن دیدگاه پدر فیزیک، اسحاق نیوتون کمک کرده است، که می‌گفته جهان نمی‌توانسته از هرج و مرج به‌وجود آمده باشد و توسط خداوند آفریده شده است. او می‌نویسد: «علتی که شرایط سیاره ما را منطبق و مناسب می‌سازد – خورشید واحد، ترکیب خوش اقبالانه‌اش با زمین – فاصله خورشید و جرم خورشیدی، بسیار کمتر قابل توجه است، و به مراتب شواهد قانع کننده کمتری وجود دارد که زمین فقط برای لطف به نوع بشر طراحی شده باشد».
5. نقد دیدگاه‌ هاوکینگ در اثر جدیدش
1. در علم به معنای science آن هیچ گزاره صد در صد قطعی‌ای وجود ندارد و نظریه حاضر نیز از قاعده فوق مستثنا نیست. برخلاف هیاهوهای رسانه‌ای، خود دانشمند هنوز به قطعیّتی که آنها طرح می‌کنند نرسیده است، بلکه چنین ایده‌ای به نظریه مهبانگ(BigBang) اشاره دارد: نقطه اولیه چگال و داغ چگونه به‌وجود آمده است؟ برخی معتقدند که (لزوماً) نیرویی ماوراطبیعی(Supernatural Force) چنین تکینکی را ایجاد کرده است. اما در این کتاب عنوان شده که احتمالاً راهکاری فیزیکی و با توسل به قانون گرانش برای این مسئله وجود دارد.
بر روی میز فیزیکدانان، هم نظریه میدان واحد(Unified Field Theory) قرار دارد و هم نظری M(M-Theory). دانشمندان هنوز هم با پیوند دادن مکانیک کووانتومی(Quantum Mechanics) و نظریه نسبیت(Theory Of Relativity) مشکل دارند و این یعنی هنوز به نتیجه قطعی نرسیده‌اند.
2. این‌که تلاش هاوکینگ برای یافتن نظریه واحدی که تمام پدیده‌های عالم را توصیح دهد، کوششی بلندپروازانه به نظر می‌رسد ولی در هر حال ادامه راه انیشتن برای تحقق رؤیای او، در واقع همان حرکت از کثرت به وحدتی است که در حکمت اسلامی از آن سخن به میان آمده است. البته چون در قالب علوم طبیعی است باید بگوییم نظریه هاوکینگ شبیه نظریاتی خواهد بود که توسط دانشمندان یونانی قبل از میلاد در مورد ماده اولیه عالم مطرح می‌کردند که برخی ماده اولیه را آب می‌دانستند و برخی آن‌را هوا و غیره؛[1] در این صورت پذیرفتن نظریه او به معنای نفی مبدأ هستی؛ یعنی وجود خداوند نیست.
3. اگر مقصود هاوکینگ نفی مبدأ هستی؛ یعنی وجود خداوند باشد؛ در این صورت مشکلاتی دارد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
اولاً؛ وی بین مباحث علمی و فلسفی خلط نموده است. هاوکینگ به عنوان یک اندیشمند علوم طبیعی تا زمانی که در محدوده علوم طبیعی و بیان روابط بین پدیده‌ها اظهار نظر می‌کند سخن او دارای ارزش و اعتبار است و با ملاک‌های علمی قابل بررسی است؛ اما او با همین عنوان و با معیار علوم طبیعی نمی‌تواند در مورد مبدأ اولیه جهان هستی اظهار نظر کند؛ زیرا در این صورت وارد حیطه فلسفه شده است در این صورت سخن او با معیارهای فلسفی مورد بررسی قرار می‌گیرد و عنوان دانشمند علوم طبیعی نمی‌تواند اعتبار و ارزش فلسفی او را تأمین کند؛ زیرا وظیفه علوم و محدوده اظهار نظر اندیشمندان علوم طبیعی، روابط بین پدیده‌هاست اما این‌که مبدأ اولیه پیدایش پدیده‌ها چیست؟ آیا اشیا به خودی خود به‌وجود آمدند یا دارای علت هستند؟ یک بحث فلسفی است. به بیان علامه شعرانی بحث از مبدأ آثار و علت حیات وظیفه فلسفه است؛ اما بحث از آثار مخصوص علم بیولوژی (زیست‌شناسی و علم الحیات) است.[2]
برخی از محققین در این زمینه می‌گویند: «یکی از عوامل بروز بحران‌های معاصر سیطره علم‌مداری(scienticism) بر اندیشه بسیاری از دانشمندان علوم تجربی است، علم‌مداری که می‌توان آن‌را فرزند خلف تطبیق تفکر تجربه‌گرایانه در حوزه دانش‌های تجربی دانست، به‌معنای اعتقاد به این مطلب است که علم تجربی یگانه راهنمای قابل اعتماد بشر به سوی حقیقت می‌باشد. علم‌مداری به وضوح یک اعتقاد فلسفی و معرفت شناختی است که از قضا، خود به طریق علمی قابل اثبات نیست؛ زیرا نمی‌توان آزمونی علمی ترتیب داد که نشان دهد علم تنها راه قابل اعتماد برای وصول به حقیقت است.
مدت‌ها است که در اندیشه گروهی از علمان علوم تجربی (فیزیکدانان، زیست‌شناسان، روان‌شناسان و...) علم و علم‌مداری با هم در آمیخته و این ترکیب ناروا، زمینه را برای تخطی علوم تجربی از قلمرو خود و تجاوز به قلمرو فلسفه، متافیزیک و دین فراهم ساخته است».[3]
از این‌رو این جمله که «به دلیل وجود قانونی همچون گرانش، جهان می‌تواند خودش را از هیچ چیز بیافریند. به دلیل همین آفرینش خودبه‌خودی است که به‌جای هیچ چیز، چیزهایی وجود دارد. جهان وجود دارد و ما وجود داریم. نیازی نیست به خدا متوسّل شویم که فتیله آبی را برافروزد تا جهان به حرکت درآید»، گرچه نتایج الهیاتی(Theological) دارد و حتی استادان دانشکده الهیات کمبریج (Faculty of Divinity, University of Cambridge)هم به آن واکنش نشان داده‌اند، ولی پا را از ساحت علوم تجربی بیرون نمی‌گذارد و هیچ صلاحیتی برای اظهارنظر فلسفی یا دینی ندارد.
ثانیاً: تصوّر هاوکینگ و امثال او از خداوند متعال نادرست است. اینان خداوند را علتی در کنار علت‌های دیگر فرض می‌کنند که خداوند در صورتی بر سر کار است که ما نتوانیم برای پدیده‌های جهان هستی علت مادّی بیابیم. اما اگر در جایی علت مادی وجود داشت نیازی به فرض وجود خداوند نداریم. در حالی که چنین خدایی تنها خدای اساطیری و توهّمی است؛ نه خدای حقیقی و عرفانی و هستی شناسانه. البته این مشکل عمده فرهنگ غرب است که اکثریت آنها آشنایی کامل با متون دین مبین اسلام و تبیین دقیق فیلسوفان و عارفان اسلامی از آن ندارند.
هر چند شناخت کُنه ذات خداوند ممکن نیست.[4] امام علی(ع) می‌فرماید: «خدایى که اندیشه‌هاى بلند او را درک ننمایند، و هوش‌هاى ژرف به حقیقتش دست نیابند».[5]
حافظ نیز می‌گوید:
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی می‌آید[6]
بنابراین، آنچه برای انسان در مورد شناخت خداوند امکان‌پذیر است، شناخت ذات حق در پرتو تجلیات و در ضمن ظهورات تعیّنی اوست که از آن به مقام اسما و صفات یاد می‌شود.[7]
در هر صورت خدای حقیقی، خدایی است که در دل همه هستی و در تار و پوت همه علت‌های مادی حضور دارد. به بیان دیگر؛ موحّد و مؤمن حقیقی کسی است که در عین حال که به تأثیر و علیت همه علل و عوامل طبیعی و مادی باور دارد در عین حال خداوند را همه کاره می‌داند و همه عالم را آیه، نشانه، مظهر و تجلی خداوند می‌داند؛ نه این‌که خداوند فقط در جایی حضور دارد که هیچ یک از علل و عوامل طبیعی و مادی حضور نداشته باشند. بنابراین، این سخن هاوکینگ که: «به دلیل وجود قانونی همچون گرانش، جهان می‌تواند خودش را از هیچ چیز بیافریند. به دلیل همین آفرینش خودبه‌خودی است که به‌جای هیچ چیز، چیزهایی وجود دارد. جهان وجود دارد و ما وجود داریم. نیازی نیست به خدا متوسل شویم که فتیله آبی را برافروزد تا جهان به حرکت درآید»، سخنی از روی همان تصوّر ابتدایی و نادرست از خداوند است؛ زیرا در تصوّر درست از خداوند قانون گرانش مانند دیگر قوانین موجود در عالم است که خداوند توسط همین قوانین عالم اداره می‌کند یا توسط همین قوانین جهان را به‌وجود آورده است. باید از هاوکینگ و امثال او پرسید چه تفاوتی میان قانون گرانش بقیه قوانین حاکم بر طبیعت مانند قوانین در مورد پیدایش ابر و باران و ...وجود دارد؟
به بیان دیگر؛ خداشناسی و خداباوری اندیشمندان الهی معلول جهل به علل طبیعی اشیا نیست، بلکه هر چه دانش انسان فزونی یابد، ایمان او به خداوند بیشتر می‌گردد؛ البته باید توجه داشت منظور این است که اندیشمندان الهی دانش طبیعیی را ابزاری برای تعقّل و نگاه عمیق به جهان هستی قرار دهند و گرنه ابزار علوم طبیعی فقط می‌توانند پوسته ظاهری جهان بررسی کنند؛ توانایی بررسی لایه‌های درونی هستی ندارند، بلکه این نیروی عقل است که توان بررسی لایه‌های درون هستی را دارد؛ به همین جهت قرآن کریم در نکوهش کافرین و منکرین وجود خداوند می‌فرماید: «اینان فقط به پوسته ظاهری هستی آگاهند و اطلاعی از لایه‌های درونی هستی ندارند»[8] و در جای دیگر نیز می‌فرماید: «جهان هستی برای کسانی آیه و نشانه وجود خداوند است که دارای لب و مغز باشند؛ (یعنی از پوسته ظاهری به لایه‌های درونی عالم سیر می‌کنند)»[9] به دلیل همین نکته‌هاست که خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: «از بندگان خدا تنها دانایانند که [به جهت درک عظمت خداوند] از او می‌ترسند».[10]
ثالثاً: حتی اگر این تئوری به زعم خود وجود خالقی برای جهان را نیز انکار می‌کرد باز نمی‌توانست خللی در اعتقادات دینی یک فرد مؤمن ایجاد کند؛ زیرا راه‌های ایمان به خداوند منحصر در نگاه به جهان بیرون و به تعبیر قرآن نگاه به آفاق نیست؛[11] بلکه مهم‌تر از سیر آفاقی سیر انفسی است که انسان از درون خود شناخت و عشق به خالق و مبدأ هستی را احساس و درک می‌کند؛[12] و به تعبیر برخی از روان‌شناسان لایه‌های زیرین روح انسان را یک حس بی‌قراری و ناآرامی تشکیل می‌دهد،[13] که این حس به بیان قرآن جز با یاد خدا آرام نخواهد شد و به بیان امام حسین(ع) کسی که عشق خداوند را در خود شکوفا نکرد ورشکسته و زیان دیده است.[14]
بنابراین، مؤمن واقعی که خالی از هر نفاقی است به‌خصوص نفاق علمی ـ که بدترین نفاق‌هاست ـ از آفت علم‌پرستی یا تکنولوژی پرستی در امان است. روشنفکرانی که یافته‌های علمی جهان غرب را اصل می‌انگارند و درصدداند تا اعتقادات دینی خود را با این یافته‌ها به‌طور کامل مطابق نمایند، در عمل به دینی شرک‌آلود و نفاق‌آمیز می‌رسند که توجیه‌گر و پرستنده و پیرو دیدگاه‌های متغیّر و فاقد قطعیّت علم غربی است که همه روزه در حال تغییر است. برای نمونه؛ همین آقای هاوکینگ در سال 2004م دیدگاه معروفش در باب اطلاعات سیاه‌چاله‌ها را تغییر داد. دیدگاهی که سال‌ها او و بسیاری به تبع او درست می‌انگاشته‌اند. نمونه‌های دیگر در تاریخ علم از این دست فراوانند که نمونه مشهور آن دیدگاه دانشمندان قبل از گالیله درباره ثابت بودن زمین و گردش خورشید به دور آن.
6. نتیجه‌گیری: اگر این چنین به موضوع نگاه کنیم و نتایج را بنگریم، متوجه می‌شویم که هیچ‌کدام از استدلال‌های وجود با چنین فرضیه‌ای مخدوش نمی‌گردد. همان‌طور که هیچ‌کدام از علل وجود خدا، به تشریح ماوراطبیعی مهبانگ تکیه ندارد.
بخش دوم. دیدگاه حکمای مسلمان در باب پیدایش عالم
طبق نظر اندیشمندان اسلامی؛ خداوند، عالم را از عدم خلق نموده است. فلاسفه و عرفای اسلامی تعابیر مختلفی از این مسئله دارند، فی المثل ابن سینا پیدایش عالم را محصول عشق می‌داند. در آثارحکمای اسلامی سده‌های پیشین طبعاً به دلیل هم‌عصر نبودن با ما نمی‌توان نظریه‌ای یافت که پیدایش عالم را با علم و دانش فیزیک امروز توضیح دهد. در جهان معاصر برخی حکمای اسلامی توانسته‌اند به این مهم دست یازند از جمله زنده یاد «سید عباس معارف» در رساله «ماترژن یا ذره موج بنیادین» با وام گرفتن از اصول فیزیک کوانتوم، نظریه نسبیت و ثابت پلانک و با نگاهی به نظریه جوهر فرد در فلسفه و حکمت اسلامی، توانست به این مهم دست یازد و خلقت از عدم را توصیفی فلسفی ـ علمی دهد.[15]

پی نوشتها:
[1]. ر. ک: کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه: مجتبوی، سید جلال الدین، ج 1، ص 31 - 38، تهران، سروش، چاپ چهارم، 1380ش.
[2]. حسن زاده آملی، حسن، معرفت نفس، دفتر دوم، ص 307، تهران، رجا، چاپ اول، 1360ش.
[3]. سعیدی مهر، محمد، دیوانی، امیر، معارف اسلامی، ج 1، ص 17، قم، نشر معارف، چاپ سی و پنجم، 1382ش.
[4]. طه، 110: «یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحیطُونَ بِهِ عِلْماً».
.[5] «الَّذِی لَا یُدْرِکُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا یَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَن‏»؛ سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، ترجمه: انصاریان، حسین، ص 43، تهران، پیام آزادى، چاپ دوم، 1386ش.
.[6] حافظ، شمس الدین، محمد، دیوان اشعار، تصحیح: خرمشاهی، بهاءالدین، ص 57، تهران، انتشارات دوستان، چاپ چهارم، 1382ش.
[7]. ر. ک: یزدان پناه، سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، ص 312 - 318، قم، مؤسسه امام خمینی(ره)، 1388ش.
[8]. «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ»؛ روم، 7.
[9]. «إِنَّ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ»؛ آل عمران، 190.
[10]. «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء»؛ فاطر، 28.
[11]. islamquest.net/fa/archive/question/fa1105
و islamquest.net/fa/archive/question/fa10729
و islamquest.net/fa/archive/question/fa889.
[12]. فصلت، 53: «سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ».
[13]. فیلسوفان و روان‌شناسان جدید با مارسل وفاق دارند، در این‌که در ساختار زیرین وجود انسانی بی‌قراری‌ای هست. آدمی موجودی است گرفتار غم غربت و همیشه در آرزوی رضایت خاطری است که از چنگش می‌گریزد، دل نگران وضع و حال خویشتن است. در کنار خود نیز آسوده نیست؛ و پیوسته در پی فایق آمدن بر این حال غربت و بیگانی است. اما چه استنباطی باید داشت از این بی‌قراری، این سائقه استعلا، یا آنچه که مارسل آن را غم دوری از هستی خود می‌خواند؟ [در واقع دو استنباط از وجود این سائقه استعلا می‌توان داشت: نخست این‌که:] آرزو و بی‌قراری شاهدی بر پوچی وجود و حیات است ... از این‌رو؛ تنها عنوان در خور آدمی همان است که سارتر ارائه کرده است «آدمی شور و شوقی بیهوده است». دیگر آن‌که غم دوری از هستی نشانه و نمونه و پیش در آمدی از مشارکت آدمی در نظامی سرمدی است که در آن نظام، مصیبت دیگر قانون زندگی نیست و مرگ نیز سیطره ندارد. سم کین، گابریل مارسل، ترجمه: ملیکیان، مصطفی، ص 40، به نقل از: امینی، علیرضا، جوادی، محسن، معارف اسلامی، ج 2، ص 14، قم، نشر معارف، چاپ چهل و هفتم، 1383ش.
[14]. «خَسِرَتْ‏ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصِیبا»؛ مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار، ج 95، ص 226، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[15] . رساله ماترژن که متأسفانه هنوز انتشار عمومی نیافته است.
منبع: www.islamquest.net


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.