پرسش :
در مواردى قرآن به پیامبرش خطاب کرده که تو مسئول ایمان مردم نیستى و... آیا این موارد با امر به معروف و جهاد ابتدایى منافات ندارد؟
پاسخ :
پاسخ اجمالی:
دیدگاه قرآن نسبت به جهاد این است که جهاد چه ابتدایى باشد یا دفاعی، به منظور احیاى حق انسانیت است و توحید از اهم حقوق انسانى مىباشد. توحید نفیسترین متاع فطرت است که اسلام براى حفظ و دفاع از چنین حقى، جهاد را تجویز نموده است و امر به معروف و نهى از منکر هم دقیقاً در همین راستا قرار دارد. لذاست که اسلام مسلمانان را موظف کرده تا در راه نجات انسان ها از گمراهى و جهالت و... تلاش نماید و تنها به فکر خود نباشند.
و لازم است که در این امر از اسباب عادیه کمک بگیرند. اگر خداوند در آیاتى از قرآن پیامبر را مسئول ایمان مردم نمىداند، بدین معناست که اعتقاد امر قلبى است و اجبار بردار نیست و آنچه پیامبر وظیفه دارد این است که به منظور هدایت مردم تلاش کند، اما پیامبر بعد از این دیگر مورد بازخواست قرار نمىگیرند که چرا مردم هدایت نشدهاند.
پاسخ تفصیلی:
پاسخ گویى به چنین سؤالى در پرتو شناخت و تصور صحیح از مسئله ی امر به معروف و جهاد ابتدایى و... میسر مىگردد.
در اسلام جهاد و قتال حیات بخش مؤمنین تلقى شده است؛[1] یعنى قتال چه به عنوان دفاع از اسلام و مسلمانان باشد یا ابتدایى، تماماً به خاطر دفاع از حق حیات انسان هاست؛ زیرا شرکِ به خدا هلاک انسانیت و مرگ فطرت را به دنبال دارد و توحید و قوانین دینیه از اهم حقوق انسانى است و این در جاى خود به اثبات رسیدهاست. اسلام جهاد را تجویز کرده تا زمین از مطلق شرک تطهیر شود و در واقع چنین حکمى، حکم دفاعى؛ یعنى دفاع از حق انسانیت، محسوب مىگردد و اگر احیای انسانیت بر این مسئله توقف داشته باشد که حق مشروع بعد از بیان و اقامه ی حجت بر عدهاى تحمیل شود، آیا چنین اکراهى از نظر عقل و عقلا محکوم و قبیح است؟![2]
اما راجع به امر به معروف و نهى از منکر: بر هر مسلمانى واجب است که مردم را به سمت خداوند دعوت کند و در راه نجات انسان ها از گمراهى و جهالت و منجلاب گناه تلاش نماید،[3] که:
اگر بینى که نابینا و چاه است
اگر خاموش نشینى گناه است
انسان در این امر باید از اسباب عادیه مدد بجوید و امر مسببات را به خدا واگذار کند که "الیه الامر کله؛" یعنى انسان وظیفه ندارد که براى نجات دیگران از هلاکت، خود را به هلاکت بیاندازد و اگر در هدایت بندگان خدا کوتاهى نکرد، بر گمراهى آنها مؤاخذه نخواهد شد. "لایضرکم من ضلّ اذا اهتدیتم ان الله مرجعکم."[4] اى کسانى که ایمان آوردهاید، مراقب خود باشید. اگر شما هدایت یافتهاید، گمراهیِ کسانى که گمراه شدهاند به شما زیانى نمىرساند. بازگشت همه شما به سوى خداست.
قرآن کریم در جایی دیگر خطاب به پیامبرش مىفرماید: "فلعلّک باخع نفسک الّا یکونوا مؤمنین."[5] گویى مىخواهى جان خود را از شدت اندوه از دست دهى به خاطر این که آنها ایمان نمى آورند.
از طرفى دیگر اعتقاد به دین از امور قلبیه است که در آن جا اکراه و اجبار کارایى ندارد. البته، در اعمال ظاهرى و افعال و حرکات بدنى، اکراه بىتأثیر نیست، اما براى اعتقاد قلبى باید در جست و جوى علل و اسباب دیگرى بود.[6] لذاست که قرآن به پیامبرش این گونه خطاب مىفرماید که:
"فذکر انما انت مذکر لست علیهم بمصیطر".[7] پس تذکر ده که تو فقط تذکر دهندهاى تو سلطه گر بر آنها نیستى که بر ایمان مجبورشان کنى.[8]
پس از آیات مطرح شده این گونه استفاده مىشود که:
در اسلام جهاد به منظور بسط دین با زور و اکراه نمىباشد، بلکه براى احیاى حق و دفاع از توحید است و توحید نفیسترین متاع فطرت است و اما بعد از انبساط توحید بین مردم و خضوع آنها براى دین نبوت یا یهودیت و نصرانیت دیگر جاى نزاع بین مسلمان و موحد نیست.
و این که خداوند به پیامبرش خطاب مىکند که تو مسئول ایمان مردم نیستى، به این معنا نیست که براى هدایت آنها از طریق امر به معروف و نهى از منکر و جهاد و... وظیفهاى ندارى، بلکه مراد این است که تو به تکلیف مأمور هستى نه نتیجه؛ یعنى هدایت شدن که امرى است قلبى، در سلطه ی تو نیست و بهتر آن است که کار آن را به ما بسپاری.
پی نوشتها:
[1] انفال، 24.
[2] ر. ک: المیزان، ج2، ص 66 -71.
[3] اعراف، 57 ؛ آل عمران، 104 ، 110 ، 114 ؛ توبه، 67 ، 71 ؛ انبیاء، 73؛ یوسف، 108.
[4] مائده، 105 و 134 بقره: "تلک امة قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم و لاتسألون عما کانوا یعملون".
[5] شعراء، 3 ؛ کهف، 6."فلعلک باخع نفسک على آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفا" گویى مىخواهى به خاطر اعمال آنان خود را از غم و اندوه هلاک کنى اگر به این گفتار ایمان نیاوردند.
[6] ر. ک: المیزان، ج2، ص 342 - 343.
[7] غاشیه، 22.
[8] ر. ک: المیزان، ج6، ص 162 - 165.
منبع: www.islamquest.net
پاسخ اجمالی:
دیدگاه قرآن نسبت به جهاد این است که جهاد چه ابتدایى باشد یا دفاعی، به منظور احیاى حق انسانیت است و توحید از اهم حقوق انسانى مىباشد. توحید نفیسترین متاع فطرت است که اسلام براى حفظ و دفاع از چنین حقى، جهاد را تجویز نموده است و امر به معروف و نهى از منکر هم دقیقاً در همین راستا قرار دارد. لذاست که اسلام مسلمانان را موظف کرده تا در راه نجات انسان ها از گمراهى و جهالت و... تلاش نماید و تنها به فکر خود نباشند.
و لازم است که در این امر از اسباب عادیه کمک بگیرند. اگر خداوند در آیاتى از قرآن پیامبر را مسئول ایمان مردم نمىداند، بدین معناست که اعتقاد امر قلبى است و اجبار بردار نیست و آنچه پیامبر وظیفه دارد این است که به منظور هدایت مردم تلاش کند، اما پیامبر بعد از این دیگر مورد بازخواست قرار نمىگیرند که چرا مردم هدایت نشدهاند.
پاسخ تفصیلی:
پاسخ گویى به چنین سؤالى در پرتو شناخت و تصور صحیح از مسئله ی امر به معروف و جهاد ابتدایى و... میسر مىگردد.
در اسلام جهاد و قتال حیات بخش مؤمنین تلقى شده است؛[1] یعنى قتال چه به عنوان دفاع از اسلام و مسلمانان باشد یا ابتدایى، تماماً به خاطر دفاع از حق حیات انسان هاست؛ زیرا شرکِ به خدا هلاک انسانیت و مرگ فطرت را به دنبال دارد و توحید و قوانین دینیه از اهم حقوق انسانى است و این در جاى خود به اثبات رسیدهاست. اسلام جهاد را تجویز کرده تا زمین از مطلق شرک تطهیر شود و در واقع چنین حکمى، حکم دفاعى؛ یعنى دفاع از حق انسانیت، محسوب مىگردد و اگر احیای انسانیت بر این مسئله توقف داشته باشد که حق مشروع بعد از بیان و اقامه ی حجت بر عدهاى تحمیل شود، آیا چنین اکراهى از نظر عقل و عقلا محکوم و قبیح است؟![2]
اما راجع به امر به معروف و نهى از منکر: بر هر مسلمانى واجب است که مردم را به سمت خداوند دعوت کند و در راه نجات انسان ها از گمراهى و جهالت و منجلاب گناه تلاش نماید،[3] که:
اگر بینى که نابینا و چاه است
اگر خاموش نشینى گناه است
انسان در این امر باید از اسباب عادیه مدد بجوید و امر مسببات را به خدا واگذار کند که "الیه الامر کله؛" یعنى انسان وظیفه ندارد که براى نجات دیگران از هلاکت، خود را به هلاکت بیاندازد و اگر در هدایت بندگان خدا کوتاهى نکرد، بر گمراهى آنها مؤاخذه نخواهد شد. "لایضرکم من ضلّ اذا اهتدیتم ان الله مرجعکم."[4] اى کسانى که ایمان آوردهاید، مراقب خود باشید. اگر شما هدایت یافتهاید، گمراهیِ کسانى که گمراه شدهاند به شما زیانى نمىرساند. بازگشت همه شما به سوى خداست.
قرآن کریم در جایی دیگر خطاب به پیامبرش مىفرماید: "فلعلّک باخع نفسک الّا یکونوا مؤمنین."[5] گویى مىخواهى جان خود را از شدت اندوه از دست دهى به خاطر این که آنها ایمان نمى آورند.
از طرفى دیگر اعتقاد به دین از امور قلبیه است که در آن جا اکراه و اجبار کارایى ندارد. البته، در اعمال ظاهرى و افعال و حرکات بدنى، اکراه بىتأثیر نیست، اما براى اعتقاد قلبى باید در جست و جوى علل و اسباب دیگرى بود.[6] لذاست که قرآن به پیامبرش این گونه خطاب مىفرماید که:
"فذکر انما انت مذکر لست علیهم بمصیطر".[7] پس تذکر ده که تو فقط تذکر دهندهاى تو سلطه گر بر آنها نیستى که بر ایمان مجبورشان کنى.[8]
پس از آیات مطرح شده این گونه استفاده مىشود که:
در اسلام جهاد به منظور بسط دین با زور و اکراه نمىباشد، بلکه براى احیاى حق و دفاع از توحید است و توحید نفیسترین متاع فطرت است و اما بعد از انبساط توحید بین مردم و خضوع آنها براى دین نبوت یا یهودیت و نصرانیت دیگر جاى نزاع بین مسلمان و موحد نیست.
و این که خداوند به پیامبرش خطاب مىکند که تو مسئول ایمان مردم نیستى، به این معنا نیست که براى هدایت آنها از طریق امر به معروف و نهى از منکر و جهاد و... وظیفهاى ندارى، بلکه مراد این است که تو به تکلیف مأمور هستى نه نتیجه؛ یعنى هدایت شدن که امرى است قلبى، در سلطه ی تو نیست و بهتر آن است که کار آن را به ما بسپاری.
پی نوشتها:
[1] انفال، 24.
[2] ر. ک: المیزان، ج2، ص 66 -71.
[3] اعراف، 57 ؛ آل عمران، 104 ، 110 ، 114 ؛ توبه، 67 ، 71 ؛ انبیاء، 73؛ یوسف، 108.
[4] مائده، 105 و 134 بقره: "تلک امة قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم و لاتسألون عما کانوا یعملون".
[5] شعراء، 3 ؛ کهف، 6."فلعلک باخع نفسک على آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفا" گویى مىخواهى به خاطر اعمال آنان خود را از غم و اندوه هلاک کنى اگر به این گفتار ایمان نیاوردند.
[6] ر. ک: المیزان، ج2، ص 342 - 343.
[7] غاشیه، 22.
[8] ر. ک: المیزان، ج6، ص 162 - 165.
منبع: www.islamquest.net