پرسش :
فرازهای مهمّ زندگانی حضرت ابراهیم (ع) را بر اساس قرآن و روایات بیان کنید.
پاسخ :
پاسخ اجمالی:
زندگى حضرت ابراهیم را مىتوان در سه دوره مشخص مطرح کرد: 1. دوران قبل از نبوت 2. دوران نبوت و مبارزه با بت پرستان بابل 3. دوران هجرت از بابل و تلاش و کوشش در سرزمین مصر، فلسطین و مکه.
1. زادگاه و طفولیت ابراهیم (ع)
ابراهیم در سرزمین "بابل" تولد یافت. پیش از تولّد ابراهیم، به نمرود، گفته شد که امسال در کشور، کودکى متولّد می شود که به وسیله او حکومتت نابود خواهد شد؛ از این رو دستور داد هر کودکى را که متولّد می شود، بکشند. در این زمان مادر ابراهیم هم باردار شد، او برای حفظ فرزندش وارد غارى شد که در آن جا ابراهیم متولّد شد. مادرش او را در پارچه ای پیچید و در کنار غار قرار داد و در غار را با سنگى بست و به سوى شهر آمد! کودک با لطف الاهی با مکیدن انگشتانش تغذیه می کرد.
2.نبوت ابراهیم
معلوم نیست که ابراهیم (ع) در چند سالگی به پیامبری رسید، اما به احتمال زیاد هنگامى که ابراهیم با عمویش آزر به بحث پرداخت به مقام نبوت رسیده بود.
مردم بابل علاوه بر بت هایى که خود ساخته بودند، موجودات آسمانى؛ مانند خورشید و ماه و ستارگان را نیز می پرستیدند، ابراهیم تصمیم گرفت از طریق برهان، مردم خفته را بیدار نموده و پردههاى تاریک جهلشان را از روى فطرت پاک آنها کنار نهد، تا نور فطرت بدرخشد، و در راه توحید و یگانه پرستى گام بگذارند. او مدّت زیادی پیرامون آفرینش آسمان و زمین و قدرتى که بر آنها حکومت مىکند و نظام شگفتانگیز آنها مطالعه کرده بود، و نور یقین در قلبش مىدرخشید.
ماجراى درگیرى ابراهیم با بت پرستان، هر روز سخت تر، مىشد، تا به شکستن همه بت هاى بت خانه بابل (به استثناى بت بزرگ) با استفاده از یک فرصت کاملاً مناسب، انجامید!.
3. هجرت ابراهیم
سرانجام نمرودیان تصمیم گرفتند کار ابراهیم را تمام کرده و با مراسم خاصى، او را در برابر دیدگان همه در میان دریاى آتشى که بر افروخته شده بود، بسوزانند و براى همیشه از او راحت شوند. امّا هنگامى که آتش به فرمان خدا خاموش شد و ابراهیم سالم از آن صحنه بیرون آمد، نمرود و درباریانش تصمیم گرفتند براى ادامه حکومت خود با تمام نیرو در برابر ابراهیم بایستند و تا او را نابود نکنند از پاى ننشینند.
ابراهیم نیز بهتر دید که با جمعیت مؤمنان و هوادارانش سرزمین بابل را ترک کرده، و براى گستردن دعوت حق به سوى شام و فلسطین و مصر روانه شود. او توانست در آن مناطق حقیقت توحید را تبلیغ نماید و مؤمنان فراوانى را به سوى پرستش خداوند یگانه بخواند.
پاسخ تفصیلی:
پیش از پرداختن به زندگی حضرت ابراهیم (ع) بیان چند نکته خالی از لطف نیست.
الف. به دلیل عظمت و بزرگی حضرت ابراهیم (ع)، هر کدام از ادیان الاهی آن حضرت را منسوب به خود و خود را پیرو دین و آیین وی می پندارند. یهودیان و مسیحیان هر کدام بر پیوند خویش با ابراهیم تأکید دارند، قرآن در پاسخ آنها این واقعیت را بیان می دارد: "ابراهیم نه یهودى بود و نه نصرانى، بلکه موحّدى خالص و مسلمان بود و هرگز از مشرکان نبود".[1]
ب. معمولاً انسان های بزرگ علاوه بر این که در طول زندگی خود با امتحانات و مشکلات سختی مواجه می شوند، تولّدشان نیز با یک سری امور غیر طبیعی و مشکلاتی همراه است که در این مورد می توان به تولّد حضرت موسی (ع)[2] و حضرت عیسی (ع)[3] و پیامبر خاتم (ص)[4] و همچنین حضرت ابراهیم (ع) اشاره نمود.
زندگى ابراهیم را مىتوان در سه دوره مشخص مطرح کرد: 1. دوران قبل از نبوت؛ 2. دوران نبوت و مبارزه با بت پرستان بابل؛ 3. دوران هجرت از بابل و تلاش و کوشش در سرزمین مصر و فلسطین و مکه.
1. زادگاه و طفولیت ابراهیم (ع):
ابراهیم زمانى چشم به جهان گشود که پادشاه ستمگر، نمرود بن کنعان، بر منطقه بابل حکومت مىکرد، او خود را خدای بزرگ بابل معرفی مىنمود، البته مردم بابل تنها این یک بت را نداشتند، بلکه در عین حال بتهایى با شکل های گوناگون و از مواد مختلف ساخته و پرداخته بودند، و به نیایش و کرنش در مقابل آنها مشغول بودند.[5]
ابراهیم در سرزمین "بابل" که از سرزمین هاى شگفتانگیز جهان بود، تولد یافت.[6] پیش از تولّد ابراهیم، به نمرود، گفته شد که امسال در مملکت کودکى متولّد می شود که وسیله نابودی و فنای حکومت او خواهد بود.[7] از آن وقت دستور داد هر کودکى را که متولّد می شود، بکشند و زن ها را از شوهرها جدا کنند و زنان را زیر نظر بگیرند و هر کدام را که باردار هستند، تا موقعى که فارغ شوند حبس کنند، طفلش را اگر پسر است تسلیم تیغ جلادان کنند. در این زمان مادر ابراهیم هم باردار شد. کم کم روزهاى تولّد نزدیک می شود. مادر سر به بیابان گذاشت! غارى پیدا کرد که دور از چشم جاسوسان مزدور و بىعاطفه بود. در آن جا طفل دیده بر روى جهان گشود. مادر، طفل را در پارچه ای پیچید و در گوشه غار گذاشت و در غار را با سنگى مسدود کرد و به سوى شهر آمد! کودک با لطف الاهی انگشتان خود را مىمکید و تغذیه می کرد. رشد کودک، شگفتانگیز است. در یک هفته به اندازه یک ماه کودکان دیگر رشد مىکند. مادر، گاه گاهى از فرصت استفاده می کرد و به دیدار کودک خود مىآمد. سرانجام به حد کافى رشد کرد و از گوشه غار بیرون آمد و در فضاى پهناور به گردش و تفکر پرداخت.[8]
2. نبوت ابراهیم (ع) و مبارزه با بت پرستان
این که ابراهیم (ع) در چند سالگی به پیامبری رسید، دقیقاً روشن نیست، امّا به احتمال زیاد هنگامى که با عمویش آزر به بحث پرداخت به مقام نبوت رسیده بود؛ زیرا در سوره مریم مىخوانیم: "در این کتاب، ابراهیم را یاد کن، که او بسیار راستگو، و پیامبر (خدا) بود! هنگامى که به پدرش (عمویش) گفت: اى پدر! چرا چیزى را مىپرستى که نه مىشنود، و نه مىبیند، و نه هیچ مشکلى را از تو حلّ مىکند"؟[9]
در این هنگام مردم بابل علاوه بر بتهاى ساختگى دست خود، موجودات آسمانى؛ مانند خورشید و ماه و ستارگان را پرستش مىکردند. ابراهیم تصمیم گرفت: از طریق منطق و استدلالهاى روشن، وجدان خفته آنها را بیدار سازد و پردههاى تاریک جهلشان را از روى فطرت پاک آنها کنار نهد، تا نور فطرت بدرخشد، و در راه توحید و یگانه پرستى گام بگذارند.[10]
او مدّت ها پیرامون آفرینش آسمان و زمین و قدرتى که بر آنها حکومت مىکند و نظام شگفتانگیز آنها مطالعه کرده بود، و نور یقین در قلبش مىدرخشید.[11]
نخست با ستاره پرستان روبرو شد، هنگامى که تاریکى شب فرا رسید، ستاره "زهره" را مشاهده کرد، گفت: «این خداى من است؟»، امّا هنگامى که غروب کرد، گفت: «غروبکنندگان را دوست ندارم!». و هنگامى که ماه را دید که سینه افق را مىشکافد، گفت: «این خداى من است؟». امّا هنگامى که آن هم غروب کرد، گفت: «اگر پروردگارم مرا راهنمایى نکند، مسلّماً از گروه گمراهان خواهم بود.» و هنگامى که خورشید را دید که سینه افق را مىشکافت، گفت: «این خداى من است؟ این که از همه بزرگ تر است!» امّا هنگامى که غروب کرد، گفت: «اى قوم من از شریک هایى که شما براى خدا مىسازید، بیزارم! من روى خود را به سوى کسى کردم که آسمان ها و زمین را آفریده من در ایمان خود خالصم و از مشرکان نیستم![12]
مبارزه عملى با بت پرستان
داستان درگیرى ابراهیم با بت پرستان، هر روز سخت تر، و شدیدتر، مىشد، تا این که به شکستن همه بت هاى بت خانه بابل (به جز بت بزرگ) با استفاده از یک فرصت کاملاً مناسب، انجامید!.[13]
3. هجرت ابراهیم (ع)
سرانجام حکومت ستمگر نمرود تصمیم گرفت کار ابراهیم را تمام کند و با مراسم ویژه، او را در برابر دیدگان همه در میان دریاى آتشى که بر افروخته شده بود، بسوزاند و براى همیشه از او راحت شود. امّا زمانى که آتش به فرمان الاهی خاموش شد و ابراهیم توانست سالم از آن صحنه بیرون آید، نمرود و اطرافیانش تصمیم گرفتند براى استمرار حکومت خود با تمام نیرو در برابر ابراهیم بایستند و تا او را نابود نکنند از پاى ننشینند.
از سوى دیگر ابراهیم بهتر دید که با جمعیت مؤمنان و هوادارانش سرزمین بابل را ترک کند، و براى گستردن دعوت حق به سوى شام و فلسطین و مصر روانه شود، و توانست در آن مناطق حقیقت توحید را تبلیغ نماید و مؤمنان فراوانى را به سوى پرستش خداوند یگانه بخواند.[14]
آخرین مرحله رسالت ابراهیم (ع)
ماجراى حسادت "ساره" -زن نخستین حضرت ابراهیم- به "اجر" کنیزى که او را به همسرى اختیار کرده بود و فرزندى به نام "اسماعیل" از او یافت، سبب شد که این مادر و کودک شیرخوار را به فرمان خدا از سرزمین "فلسطین" به بیابان خشک و تفتیده "مکّه" در لابلاى آن کوههاى زمخت و خشن ببرد. و آنها را در آن سرزمین که حتى یک قطره آب در آن پیدا نمىشد، به فرمان خدا، و به عنوان یک آزمایش بزرگ بگذارد و باز گردد.
پیدایش چشمه "زمزم" و آمدن قبیله "جرهم" به آن سرزمین و اجازه خواستن براى زندگى در آن منطقه از هاجر سبب آبادى این زمین شد. ابراهیم از خدا خواسته بود که آن نقطه را شهرى آباد و پر برکت سازد، و دل هاى مردم را به فرزندانش که در آن منطقه رو به فزونى بودند، متوجه گرداند.[15]
برخی از راویان حدیث و تاریخ نگاران نقل کردهاند، هنگامى که ابراهیم هاجر و اسماعیل شیرخوار را در مکّه گذاشت، و مىخواست از آن جا باز گردد، هاجر او را صدا زد که اى ابراهیم چه کسى به تو دستور داد ما را در سرزمینى بگذارى که نه گیاهى در آن وجود دارد، نه حیوان شیر دهندهاى، و نه حتى یک قطره آب، آن هم بدون زاد و توشه و مونس؟! ابراهیم در یک جمله کوتاه پاسخ گفت: "پروردگارم مرا چنین دستور داده است". هنگامى که هاجر این جمله را شنید گفت اکنون که چنین است، خدا هرگز ما را به حال خود رها نخواهد کرد![16]
ابراهیم بارها از فلسطین به قصد دیدن اسماعیل به مکه آمد، و در یکى از همین سفرها بود که مراسم حج را به جاى آورد، و به فرمان خدا اسماعیل فرزندش را که به صورت نوجوان برومند و فوق العاده پاک و با ایمان بود به قربان گاه برد، و حاضر شد این بهترین میوه شاخسار حیاتش را با دست خود در راه خدا قربانى کند.
هنگامى که این مهم ترین آزمایش را به عالی ترین صورتى از عهده بر آمد و تا آخرین مرحله آمادگى خود را در این راه نشان داد خدا قربانیش را پذیرفت و اسماعیل را براى او حفظ کرد و گوسفندى جهت قربانى براى او فرستاد.[17]
سرانجام ابراهیم با ادا کردن حق همه این امتحانات، و بیرون آمدن از کوره همه این آزمایش ها، به بلندترین مقامى که یک انسان ممکن است به آن برسد، ارتقاء یافت و چنان که قرآن مىگوید: "خداوند ابراهیم را به کلماتى آزمود و او همه آنها را به انجام رساند، و به دنبال آن به او فرمود من ترا امام و پیشوا قرار مىدهم، ابراهیم که از این مژده به وجد آمده بود تقاضا کرد که این مقام را به بعضى از فرزندان من نیز ببخش، دعاى او مستجاب شد، ولى به این شرط که این مقام به کسى که ظلم و ستم و انحرافى از او سر زده باشد هرگز نخواهد رسید".[18]
مقام والاى ابراهیم در قرآن
بررسى آیات قرآن نشان مىدهد که خداوند براى ابراهیم، مقام فوق العاده والایى قرار داده است، مقامى که براى هیچ یک از پیامبران پیشین قائل نشده است.
بزرگى مقام این پیامبر الاهى را از تعبیرات زیر به خوبى مىتوان دریافت:
1- خداوند از ابراهیم به عنوان یک "امّت" یاد کرده، و شخصیت او را به منزله یک امت مىستاید.[19]
2- مقام خلیل اللهى را به او عطا فرموده است.[20]
در برخى از روایات در زیر این آیه مىخوانیم، این مقام به خاطر آن بود که ابراهیم هرگز چیزى از کسى نخواست و هرگز تقاضا کنندهاى را محروم نکرد.[21]
3- او از نیکان،[22] صالحان،[23] قانتان،[24] صدیقان،[25] بردباران،[26] و وفا کنندگان به عهد بود.[27]
4- ابراهیم فوق العاده مهماننواز بود[28] به طورى که در بعضى از روایات آمده است؛ او را ابو اضیاف (پدر مهمانان یا صاحب مهمانان) لقب داده بودند.[29]
5- او توکّل بىنظیرى داشت، تا آن جا که در هیچ کار و هیچ حادثهاى نظرى جز به خدا نداشت، هرچه مىخواست، از او مىطلبید و جز در خانه او را نمىکوبید.[30]
6- او شجاعت بىنظیرى داشت و در برابر سیل خروشان تعصّب هاى بت پرستان یک تنه ایستاد و کمترین ترس و وحشتى به خود راه نداد، بت هاى آنها را به باد مسخره گرفت و از بت کده آنها تلّی ساخت، و در برابر نمرود و دژخیمانش با شهامت بىنظیرى سخن گفت که هر یک از آنها در آیاتى از قرآن مجید[31] آمده است.
7- ابراهیم منطق فوق العاده نیرومندى داشت، در عبارات کوتاه و محکم و مستدلّ پاسخ هاى دندانشکنى به گمراهان مىداد، و با همان منطق رسایش بینى لجوجان را به خاک می مالید. در این رابطه می توانید به آیات 63 تا 67 از سوره انبیاء مراجعه کنید.
8- قابل توجه این که قرآن یکى از افتخارات مسلمان ها را این مىشمارد که آنها بر آئین ابراهیم هستند و او بود که نام "مسلمان" را بر شما گذارد.[32]
9- مراسم حج با آن همه عظمت و شکوهش به وسیله ابراهیم، و به فرمان خدا پایهگذارى شد و به همین جهت نام ابراهیم و خاطره ابراهیم با تمام مراسم حج آمیخته است[33] و انسان در هر جایگاه و هر برنامهاى از این مراسم بزرگ به یاد این پیغمبر الاهى مىافتد و پرتو عظمت او را در دل خویش احساس مىکند، اصولاً انجام مراسم حج بى یاد ابراهیم نامفهوم است!.
10- زنده شدن چهار پرنده به دست حضرت ابراهیم:[34] صالح بن سهل از امام صادق (ع) در باره سخن خداوند که خطاب به ابراهیم (ع) فرمود: «چهار پرنده بگیر و آنها را نزد خود قطعه قطعه کن سپس بر سر هرکوهى جزئى از آن را قرار بده» فرمود: ابراهیم هدهد و جغد و طاوس و کلاغ را گرفت و آنها را سر برید و سرهایشان را جدا کرد سپس بدنهاى آنها را در هاون قرار داد و پرها و گوشتها و استخوانهاى آنها به هم درآمیخت سپس آنها را ده بخش کرد و آنها را بر سر ده کوه قرار داد و آن گاه نزد خود آب و دانه گذاشت، سپس منقارهاى آنها را میان انگشتانش گرفت، سپس گفت: به اذن خداوند بیایید، پس برخى از آنها به برخى از آن گوشتها و پرها و استخوانها پرواز کردند و بدنها به همان صورت که قبلاً بودند استوار شد و هر بدنى آمد و به سر و منقار خود ملحق گردید و ابراهیم منقارهاى آنها را رها کرد، پس آمدند و از آن آب خوردند و از آن دانه چیدند، سپس گفتند: اى پیامبر خدا ما را زنده کردى خدا تو را زنده کند، ابراهیم گفت: بلکه خدا زنده مىکند و مىمیراند.[35]
11- همچنین، خداوند ملکوت آسمان ها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان داد (تا به آن استدلال کند،) و اهل یقین گردد.[36]
پی نوشتها:
[1] آل عمران، 67.
[2] طه، 38 و 39، آن زمان که به مادرت آن چه لازم بود الهام کردیم ... که: «او را در صندوقى بیفکن، و آن صندوق را به دریا بینداز، تا دریا آن را به ساحل افکند و دشمن من و دشمن او، آن را برگیرد!» و من محبّتى از خودم بر تو افکندم، تا در برابر دیدگان [علم] من، ساخته شوى (و پرورش یابى).
[3] مریم، 20 و 21، گفت: «چگونه ممکن است فرزندى براى من باشد؟! در حالى که تا کنون انسانى با من تماس نداشته، و زن آلودهاى هم نبودهام!» گفت: «مطلب همین است! پروردگارت فرموده: این کار بر من آسان است.
[4] ضحی، 6-8، آیا او تو را یتیم نیافت و پناه داد؟! و تو را گمشده یافت و هدایت کرد، و تو را فقیر یافت و بىنیاز نمود.
[5] نجفى خمینى، محمد جواد، تفسیر آسان، ج 9، ص 7، انتشارات اسلامیه، تهران، چاپ اول، 1398 ق.
[6] سعید بن جبیر می گوید از امام زین العابدین (ع) شنیدم که می فرمود: در قائم ما چند سنّت از سنت های پیغمبران است، یک سنت از آدم و یک سنت از نوح و یک سنت از ابراهیم و یک سنت از موسى، و یک سنت از عیسى و یک سنت از ایوب و یک سنت از محمد (ص)، اما سنتى که از آدم و نوح دارد: طول عمر است، از ابراهیم پنهان بودن ولادتش و دورى گزیدن وى از مردم است ...؛ علامه مجلسی، ج 51، ص 217، مؤسسه الوفا، بیروت، لبنان، 1404 هـ ق.
[7] برخى مىگویند: این پیشگویى را از راه نجوم و کهانت کردند. بعضى مىگویند: از روى اخبار پیامبران به دست آورده بودند. برخى هم مىگویند: نمرود خواب دید که ستارهاى طلوع کرد و نور خورشید و ماه را محو کرد. تعبیر کنندگان خواب، تعبیر کردند که کودکى به دنیا مىآید و حکومتش را منقرض می کند.
[8] طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 503، انتشارات ناصر خسرو، چاپ سوم، تهران، 1372 ش.
[9] مریم، 41 و 42.
[10] تفسیر آسان، ج 9، ص 8.
[11] انعام، 75.
[12] انعام، 75 - 79.
[13] برای اطلاع بیشتر در این زمینه به سوره انبیاء، آیات 57 – 67 مراجعه نمایید.
[14] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج10، ص 403، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1374 ش.
[15] ابراهیم، 37 - 41.
[16] کلینی، کافی، ج 4، ص 201، دار الکتب الإسلامیة تهران، 1365 هـ ش با کمی اختلاف.
[17] برای اطلاع بیشتر به سوره صافات، آیات 100 – 107 مراجعه نمایید.
[18] بقره، 124، با استفاده از تفسیر نمونه، ج10، ص 405.
[19] نحل، 120.
[20] نساء، 125.
[21] شیخ صدوق، عیونأخبارالرضا(ع)، ج 2، ص 76، انتشارات جهان، 1378 هـ ق.
[22] ص، 47.
[23] نحل، 122.
[24] نحل، 120.
[25] مریم، 41.
[26] توبه، 114.
[27] نجم، 37.
[28] ذاریات، 24 - 27.
[29] ابوالفتوح رازى، حسین بن على، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج 18، ص 191، بنیاد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، 1408 ق.
[30] شعراء، 78 - 82.
[31] انبیاء، 57 – 63.
[32] "ملّة ابیکم ابراهیم ..."، حج، 78.
[33] حج، 27.
[34] بقره، 260.
[35] صدوق، الخصال، ج1، ص: 265، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1403 هـ ق.
[36] انعام، 75، در روایات نیز آمده: ابو بصیر از امام صادق (ع) پرسید: آیا محمّد (ص) مانند ابراهیم، ملکوت آسمان ها و زمین را دید؟ فرمود: آرى، و همین طور ولىّ شما و ائمه بعد از او نیز مىبینند. امام باقر (ع) مىفرماید: هفت آسمان براى ابراهیم شکافته شد تا آن حضرت آسمان هفتم و موجودات آن را و زمین هاى هفت گانه را با موجودات درون آن ببیند. براى محمّد (ص) نیز چنین شد. و من مىدانم ولىّ شما و ائمه بعد از او نیز چنین چیزهایى را مىبینند، راوندى، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 867، مؤسسه امام مهدى (عج) قم، 1409 هـ ق.
منبع: www.islamquest.net
پاسخ اجمالی:
زندگى حضرت ابراهیم را مىتوان در سه دوره مشخص مطرح کرد: 1. دوران قبل از نبوت 2. دوران نبوت و مبارزه با بت پرستان بابل 3. دوران هجرت از بابل و تلاش و کوشش در سرزمین مصر، فلسطین و مکه.
1. زادگاه و طفولیت ابراهیم (ع)
ابراهیم در سرزمین "بابل" تولد یافت. پیش از تولّد ابراهیم، به نمرود، گفته شد که امسال در کشور، کودکى متولّد می شود که به وسیله او حکومتت نابود خواهد شد؛ از این رو دستور داد هر کودکى را که متولّد می شود، بکشند. در این زمان مادر ابراهیم هم باردار شد، او برای حفظ فرزندش وارد غارى شد که در آن جا ابراهیم متولّد شد. مادرش او را در پارچه ای پیچید و در کنار غار قرار داد و در غار را با سنگى بست و به سوى شهر آمد! کودک با لطف الاهی با مکیدن انگشتانش تغذیه می کرد.
2.نبوت ابراهیم
معلوم نیست که ابراهیم (ع) در چند سالگی به پیامبری رسید، اما به احتمال زیاد هنگامى که ابراهیم با عمویش آزر به بحث پرداخت به مقام نبوت رسیده بود.
مردم بابل علاوه بر بت هایى که خود ساخته بودند، موجودات آسمانى؛ مانند خورشید و ماه و ستارگان را نیز می پرستیدند، ابراهیم تصمیم گرفت از طریق برهان، مردم خفته را بیدار نموده و پردههاى تاریک جهلشان را از روى فطرت پاک آنها کنار نهد، تا نور فطرت بدرخشد، و در راه توحید و یگانه پرستى گام بگذارند. او مدّت زیادی پیرامون آفرینش آسمان و زمین و قدرتى که بر آنها حکومت مىکند و نظام شگفتانگیز آنها مطالعه کرده بود، و نور یقین در قلبش مىدرخشید.
ماجراى درگیرى ابراهیم با بت پرستان، هر روز سخت تر، مىشد، تا به شکستن همه بت هاى بت خانه بابل (به استثناى بت بزرگ) با استفاده از یک فرصت کاملاً مناسب، انجامید!.
3. هجرت ابراهیم
سرانجام نمرودیان تصمیم گرفتند کار ابراهیم را تمام کرده و با مراسم خاصى، او را در برابر دیدگان همه در میان دریاى آتشى که بر افروخته شده بود، بسوزانند و براى همیشه از او راحت شوند. امّا هنگامى که آتش به فرمان خدا خاموش شد و ابراهیم سالم از آن صحنه بیرون آمد، نمرود و درباریانش تصمیم گرفتند براى ادامه حکومت خود با تمام نیرو در برابر ابراهیم بایستند و تا او را نابود نکنند از پاى ننشینند.
ابراهیم نیز بهتر دید که با جمعیت مؤمنان و هوادارانش سرزمین بابل را ترک کرده، و براى گستردن دعوت حق به سوى شام و فلسطین و مصر روانه شود. او توانست در آن مناطق حقیقت توحید را تبلیغ نماید و مؤمنان فراوانى را به سوى پرستش خداوند یگانه بخواند.
پاسخ تفصیلی:
پیش از پرداختن به زندگی حضرت ابراهیم (ع) بیان چند نکته خالی از لطف نیست.
الف. به دلیل عظمت و بزرگی حضرت ابراهیم (ع)، هر کدام از ادیان الاهی آن حضرت را منسوب به خود و خود را پیرو دین و آیین وی می پندارند. یهودیان و مسیحیان هر کدام بر پیوند خویش با ابراهیم تأکید دارند، قرآن در پاسخ آنها این واقعیت را بیان می دارد: "ابراهیم نه یهودى بود و نه نصرانى، بلکه موحّدى خالص و مسلمان بود و هرگز از مشرکان نبود".[1]
ب. معمولاً انسان های بزرگ علاوه بر این که در طول زندگی خود با امتحانات و مشکلات سختی مواجه می شوند، تولّدشان نیز با یک سری امور غیر طبیعی و مشکلاتی همراه است که در این مورد می توان به تولّد حضرت موسی (ع)[2] و حضرت عیسی (ع)[3] و پیامبر خاتم (ص)[4] و همچنین حضرت ابراهیم (ع) اشاره نمود.
زندگى ابراهیم را مىتوان در سه دوره مشخص مطرح کرد: 1. دوران قبل از نبوت؛ 2. دوران نبوت و مبارزه با بت پرستان بابل؛ 3. دوران هجرت از بابل و تلاش و کوشش در سرزمین مصر و فلسطین و مکه.
1. زادگاه و طفولیت ابراهیم (ع):
ابراهیم زمانى چشم به جهان گشود که پادشاه ستمگر، نمرود بن کنعان، بر منطقه بابل حکومت مىکرد، او خود را خدای بزرگ بابل معرفی مىنمود، البته مردم بابل تنها این یک بت را نداشتند، بلکه در عین حال بتهایى با شکل های گوناگون و از مواد مختلف ساخته و پرداخته بودند، و به نیایش و کرنش در مقابل آنها مشغول بودند.[5]
ابراهیم در سرزمین "بابل" که از سرزمین هاى شگفتانگیز جهان بود، تولد یافت.[6] پیش از تولّد ابراهیم، به نمرود، گفته شد که امسال در مملکت کودکى متولّد می شود که وسیله نابودی و فنای حکومت او خواهد بود.[7] از آن وقت دستور داد هر کودکى را که متولّد می شود، بکشند و زن ها را از شوهرها جدا کنند و زنان را زیر نظر بگیرند و هر کدام را که باردار هستند، تا موقعى که فارغ شوند حبس کنند، طفلش را اگر پسر است تسلیم تیغ جلادان کنند. در این زمان مادر ابراهیم هم باردار شد. کم کم روزهاى تولّد نزدیک می شود. مادر سر به بیابان گذاشت! غارى پیدا کرد که دور از چشم جاسوسان مزدور و بىعاطفه بود. در آن جا طفل دیده بر روى جهان گشود. مادر، طفل را در پارچه ای پیچید و در گوشه غار گذاشت و در غار را با سنگى مسدود کرد و به سوى شهر آمد! کودک با لطف الاهی انگشتان خود را مىمکید و تغذیه می کرد. رشد کودک، شگفتانگیز است. در یک هفته به اندازه یک ماه کودکان دیگر رشد مىکند. مادر، گاه گاهى از فرصت استفاده می کرد و به دیدار کودک خود مىآمد. سرانجام به حد کافى رشد کرد و از گوشه غار بیرون آمد و در فضاى پهناور به گردش و تفکر پرداخت.[8]
2. نبوت ابراهیم (ع) و مبارزه با بت پرستان
این که ابراهیم (ع) در چند سالگی به پیامبری رسید، دقیقاً روشن نیست، امّا به احتمال زیاد هنگامى که با عمویش آزر به بحث پرداخت به مقام نبوت رسیده بود؛ زیرا در سوره مریم مىخوانیم: "در این کتاب، ابراهیم را یاد کن، که او بسیار راستگو، و پیامبر (خدا) بود! هنگامى که به پدرش (عمویش) گفت: اى پدر! چرا چیزى را مىپرستى که نه مىشنود، و نه مىبیند، و نه هیچ مشکلى را از تو حلّ مىکند"؟[9]
در این هنگام مردم بابل علاوه بر بتهاى ساختگى دست خود، موجودات آسمانى؛ مانند خورشید و ماه و ستارگان را پرستش مىکردند. ابراهیم تصمیم گرفت: از طریق منطق و استدلالهاى روشن، وجدان خفته آنها را بیدار سازد و پردههاى تاریک جهلشان را از روى فطرت پاک آنها کنار نهد، تا نور فطرت بدرخشد، و در راه توحید و یگانه پرستى گام بگذارند.[10]
او مدّت ها پیرامون آفرینش آسمان و زمین و قدرتى که بر آنها حکومت مىکند و نظام شگفتانگیز آنها مطالعه کرده بود، و نور یقین در قلبش مىدرخشید.[11]
نخست با ستاره پرستان روبرو شد، هنگامى که تاریکى شب فرا رسید، ستاره "زهره" را مشاهده کرد، گفت: «این خداى من است؟»، امّا هنگامى که غروب کرد، گفت: «غروبکنندگان را دوست ندارم!». و هنگامى که ماه را دید که سینه افق را مىشکافد، گفت: «این خداى من است؟». امّا هنگامى که آن هم غروب کرد، گفت: «اگر پروردگارم مرا راهنمایى نکند، مسلّماً از گروه گمراهان خواهم بود.» و هنگامى که خورشید را دید که سینه افق را مىشکافت، گفت: «این خداى من است؟ این که از همه بزرگ تر است!» امّا هنگامى که غروب کرد، گفت: «اى قوم من از شریک هایى که شما براى خدا مىسازید، بیزارم! من روى خود را به سوى کسى کردم که آسمان ها و زمین را آفریده من در ایمان خود خالصم و از مشرکان نیستم![12]
مبارزه عملى با بت پرستان
داستان درگیرى ابراهیم با بت پرستان، هر روز سخت تر، و شدیدتر، مىشد، تا این که به شکستن همه بت هاى بت خانه بابل (به جز بت بزرگ) با استفاده از یک فرصت کاملاً مناسب، انجامید!.[13]
3. هجرت ابراهیم (ع)
سرانجام حکومت ستمگر نمرود تصمیم گرفت کار ابراهیم را تمام کند و با مراسم ویژه، او را در برابر دیدگان همه در میان دریاى آتشى که بر افروخته شده بود، بسوزاند و براى همیشه از او راحت شود. امّا زمانى که آتش به فرمان الاهی خاموش شد و ابراهیم توانست سالم از آن صحنه بیرون آید، نمرود و اطرافیانش تصمیم گرفتند براى استمرار حکومت خود با تمام نیرو در برابر ابراهیم بایستند و تا او را نابود نکنند از پاى ننشینند.
از سوى دیگر ابراهیم بهتر دید که با جمعیت مؤمنان و هوادارانش سرزمین بابل را ترک کند، و براى گستردن دعوت حق به سوى شام و فلسطین و مصر روانه شود، و توانست در آن مناطق حقیقت توحید را تبلیغ نماید و مؤمنان فراوانى را به سوى پرستش خداوند یگانه بخواند.[14]
آخرین مرحله رسالت ابراهیم (ع)
ماجراى حسادت "ساره" -زن نخستین حضرت ابراهیم- به "اجر" کنیزى که او را به همسرى اختیار کرده بود و فرزندى به نام "اسماعیل" از او یافت، سبب شد که این مادر و کودک شیرخوار را به فرمان خدا از سرزمین "فلسطین" به بیابان خشک و تفتیده "مکّه" در لابلاى آن کوههاى زمخت و خشن ببرد. و آنها را در آن سرزمین که حتى یک قطره آب در آن پیدا نمىشد، به فرمان خدا، و به عنوان یک آزمایش بزرگ بگذارد و باز گردد.
پیدایش چشمه "زمزم" و آمدن قبیله "جرهم" به آن سرزمین و اجازه خواستن براى زندگى در آن منطقه از هاجر سبب آبادى این زمین شد. ابراهیم از خدا خواسته بود که آن نقطه را شهرى آباد و پر برکت سازد، و دل هاى مردم را به فرزندانش که در آن منطقه رو به فزونى بودند، متوجه گرداند.[15]
برخی از راویان حدیث و تاریخ نگاران نقل کردهاند، هنگامى که ابراهیم هاجر و اسماعیل شیرخوار را در مکّه گذاشت، و مىخواست از آن جا باز گردد، هاجر او را صدا زد که اى ابراهیم چه کسى به تو دستور داد ما را در سرزمینى بگذارى که نه گیاهى در آن وجود دارد، نه حیوان شیر دهندهاى، و نه حتى یک قطره آب، آن هم بدون زاد و توشه و مونس؟! ابراهیم در یک جمله کوتاه پاسخ گفت: "پروردگارم مرا چنین دستور داده است". هنگامى که هاجر این جمله را شنید گفت اکنون که چنین است، خدا هرگز ما را به حال خود رها نخواهد کرد![16]
ابراهیم بارها از فلسطین به قصد دیدن اسماعیل به مکه آمد، و در یکى از همین سفرها بود که مراسم حج را به جاى آورد، و به فرمان خدا اسماعیل فرزندش را که به صورت نوجوان برومند و فوق العاده پاک و با ایمان بود به قربان گاه برد، و حاضر شد این بهترین میوه شاخسار حیاتش را با دست خود در راه خدا قربانى کند.
هنگامى که این مهم ترین آزمایش را به عالی ترین صورتى از عهده بر آمد و تا آخرین مرحله آمادگى خود را در این راه نشان داد خدا قربانیش را پذیرفت و اسماعیل را براى او حفظ کرد و گوسفندى جهت قربانى براى او فرستاد.[17]
سرانجام ابراهیم با ادا کردن حق همه این امتحانات، و بیرون آمدن از کوره همه این آزمایش ها، به بلندترین مقامى که یک انسان ممکن است به آن برسد، ارتقاء یافت و چنان که قرآن مىگوید: "خداوند ابراهیم را به کلماتى آزمود و او همه آنها را به انجام رساند، و به دنبال آن به او فرمود من ترا امام و پیشوا قرار مىدهم، ابراهیم که از این مژده به وجد آمده بود تقاضا کرد که این مقام را به بعضى از فرزندان من نیز ببخش، دعاى او مستجاب شد، ولى به این شرط که این مقام به کسى که ظلم و ستم و انحرافى از او سر زده باشد هرگز نخواهد رسید".[18]
مقام والاى ابراهیم در قرآن
بررسى آیات قرآن نشان مىدهد که خداوند براى ابراهیم، مقام فوق العاده والایى قرار داده است، مقامى که براى هیچ یک از پیامبران پیشین قائل نشده است.
بزرگى مقام این پیامبر الاهى را از تعبیرات زیر به خوبى مىتوان دریافت:
1- خداوند از ابراهیم به عنوان یک "امّت" یاد کرده، و شخصیت او را به منزله یک امت مىستاید.[19]
2- مقام خلیل اللهى را به او عطا فرموده است.[20]
در برخى از روایات در زیر این آیه مىخوانیم، این مقام به خاطر آن بود که ابراهیم هرگز چیزى از کسى نخواست و هرگز تقاضا کنندهاى را محروم نکرد.[21]
3- او از نیکان،[22] صالحان،[23] قانتان،[24] صدیقان،[25] بردباران،[26] و وفا کنندگان به عهد بود.[27]
4- ابراهیم فوق العاده مهماننواز بود[28] به طورى که در بعضى از روایات آمده است؛ او را ابو اضیاف (پدر مهمانان یا صاحب مهمانان) لقب داده بودند.[29]
5- او توکّل بىنظیرى داشت، تا آن جا که در هیچ کار و هیچ حادثهاى نظرى جز به خدا نداشت، هرچه مىخواست، از او مىطلبید و جز در خانه او را نمىکوبید.[30]
6- او شجاعت بىنظیرى داشت و در برابر سیل خروشان تعصّب هاى بت پرستان یک تنه ایستاد و کمترین ترس و وحشتى به خود راه نداد، بت هاى آنها را به باد مسخره گرفت و از بت کده آنها تلّی ساخت، و در برابر نمرود و دژخیمانش با شهامت بىنظیرى سخن گفت که هر یک از آنها در آیاتى از قرآن مجید[31] آمده است.
7- ابراهیم منطق فوق العاده نیرومندى داشت، در عبارات کوتاه و محکم و مستدلّ پاسخ هاى دندانشکنى به گمراهان مىداد، و با همان منطق رسایش بینى لجوجان را به خاک می مالید. در این رابطه می توانید به آیات 63 تا 67 از سوره انبیاء مراجعه کنید.
8- قابل توجه این که قرآن یکى از افتخارات مسلمان ها را این مىشمارد که آنها بر آئین ابراهیم هستند و او بود که نام "مسلمان" را بر شما گذارد.[32]
9- مراسم حج با آن همه عظمت و شکوهش به وسیله ابراهیم، و به فرمان خدا پایهگذارى شد و به همین جهت نام ابراهیم و خاطره ابراهیم با تمام مراسم حج آمیخته است[33] و انسان در هر جایگاه و هر برنامهاى از این مراسم بزرگ به یاد این پیغمبر الاهى مىافتد و پرتو عظمت او را در دل خویش احساس مىکند، اصولاً انجام مراسم حج بى یاد ابراهیم نامفهوم است!.
10- زنده شدن چهار پرنده به دست حضرت ابراهیم:[34] صالح بن سهل از امام صادق (ع) در باره سخن خداوند که خطاب به ابراهیم (ع) فرمود: «چهار پرنده بگیر و آنها را نزد خود قطعه قطعه کن سپس بر سر هرکوهى جزئى از آن را قرار بده» فرمود: ابراهیم هدهد و جغد و طاوس و کلاغ را گرفت و آنها را سر برید و سرهایشان را جدا کرد سپس بدنهاى آنها را در هاون قرار داد و پرها و گوشتها و استخوانهاى آنها به هم درآمیخت سپس آنها را ده بخش کرد و آنها را بر سر ده کوه قرار داد و آن گاه نزد خود آب و دانه گذاشت، سپس منقارهاى آنها را میان انگشتانش گرفت، سپس گفت: به اذن خداوند بیایید، پس برخى از آنها به برخى از آن گوشتها و پرها و استخوانها پرواز کردند و بدنها به همان صورت که قبلاً بودند استوار شد و هر بدنى آمد و به سر و منقار خود ملحق گردید و ابراهیم منقارهاى آنها را رها کرد، پس آمدند و از آن آب خوردند و از آن دانه چیدند، سپس گفتند: اى پیامبر خدا ما را زنده کردى خدا تو را زنده کند، ابراهیم گفت: بلکه خدا زنده مىکند و مىمیراند.[35]
11- همچنین، خداوند ملکوت آسمان ها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان داد (تا به آن استدلال کند،) و اهل یقین گردد.[36]
پی نوشتها:
[1] آل عمران، 67.
[2] طه، 38 و 39، آن زمان که به مادرت آن چه لازم بود الهام کردیم ... که: «او را در صندوقى بیفکن، و آن صندوق را به دریا بینداز، تا دریا آن را به ساحل افکند و دشمن من و دشمن او، آن را برگیرد!» و من محبّتى از خودم بر تو افکندم، تا در برابر دیدگان [علم] من، ساخته شوى (و پرورش یابى).
[3] مریم، 20 و 21، گفت: «چگونه ممکن است فرزندى براى من باشد؟! در حالى که تا کنون انسانى با من تماس نداشته، و زن آلودهاى هم نبودهام!» گفت: «مطلب همین است! پروردگارت فرموده: این کار بر من آسان است.
[4] ضحی، 6-8، آیا او تو را یتیم نیافت و پناه داد؟! و تو را گمشده یافت و هدایت کرد، و تو را فقیر یافت و بىنیاز نمود.
[5] نجفى خمینى، محمد جواد، تفسیر آسان، ج 9، ص 7، انتشارات اسلامیه، تهران، چاپ اول، 1398 ق.
[6] سعید بن جبیر می گوید از امام زین العابدین (ع) شنیدم که می فرمود: در قائم ما چند سنّت از سنت های پیغمبران است، یک سنت از آدم و یک سنت از نوح و یک سنت از ابراهیم و یک سنت از موسى، و یک سنت از عیسى و یک سنت از ایوب و یک سنت از محمد (ص)، اما سنتى که از آدم و نوح دارد: طول عمر است، از ابراهیم پنهان بودن ولادتش و دورى گزیدن وى از مردم است ...؛ علامه مجلسی، ج 51، ص 217، مؤسسه الوفا، بیروت، لبنان، 1404 هـ ق.
[7] برخى مىگویند: این پیشگویى را از راه نجوم و کهانت کردند. بعضى مىگویند: از روى اخبار پیامبران به دست آورده بودند. برخى هم مىگویند: نمرود خواب دید که ستارهاى طلوع کرد و نور خورشید و ماه را محو کرد. تعبیر کنندگان خواب، تعبیر کردند که کودکى به دنیا مىآید و حکومتش را منقرض می کند.
[8] طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 503، انتشارات ناصر خسرو، چاپ سوم، تهران، 1372 ش.
[9] مریم، 41 و 42.
[10] تفسیر آسان، ج 9، ص 8.
[11] انعام، 75.
[12] انعام، 75 - 79.
[13] برای اطلاع بیشتر در این زمینه به سوره انبیاء، آیات 57 – 67 مراجعه نمایید.
[14] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج10، ص 403، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1374 ش.
[15] ابراهیم، 37 - 41.
[16] کلینی، کافی، ج 4، ص 201، دار الکتب الإسلامیة تهران، 1365 هـ ش با کمی اختلاف.
[17] برای اطلاع بیشتر به سوره صافات، آیات 100 – 107 مراجعه نمایید.
[18] بقره، 124، با استفاده از تفسیر نمونه، ج10، ص 405.
[19] نحل، 120.
[20] نساء، 125.
[21] شیخ صدوق، عیونأخبارالرضا(ع)، ج 2، ص 76، انتشارات جهان، 1378 هـ ق.
[22] ص، 47.
[23] نحل، 122.
[24] نحل، 120.
[25] مریم، 41.
[26] توبه، 114.
[27] نجم، 37.
[28] ذاریات، 24 - 27.
[29] ابوالفتوح رازى، حسین بن على، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج 18، ص 191، بنیاد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، 1408 ق.
[30] شعراء، 78 - 82.
[31] انبیاء، 57 – 63.
[32] "ملّة ابیکم ابراهیم ..."، حج، 78.
[33] حج، 27.
[34] بقره، 260.
[35] صدوق، الخصال، ج1، ص: 265، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1403 هـ ق.
[36] انعام، 75، در روایات نیز آمده: ابو بصیر از امام صادق (ع) پرسید: آیا محمّد (ص) مانند ابراهیم، ملکوت آسمان ها و زمین را دید؟ فرمود: آرى، و همین طور ولىّ شما و ائمه بعد از او نیز مىبینند. امام باقر (ع) مىفرماید: هفت آسمان براى ابراهیم شکافته شد تا آن حضرت آسمان هفتم و موجودات آن را و زمین هاى هفت گانه را با موجودات درون آن ببیند. براى محمّد (ص) نیز چنین شد. و من مىدانم ولىّ شما و ائمه بعد از او نیز چنین چیزهایى را مىبینند، راوندى، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 867، مؤسسه امام مهدى (عج) قم، 1409 هـ ق.
منبع: www.islamquest.net