پرسش :
منظور از روایت ابابصیر که در آن به دیدن خدا قبل از روز قیامت اشاره شده است، چیست؟
پاسخ :
شرح پرسش:
روایتی در توحید صدوق ص 117 آمده است که ابوبصیر از امام صادق (ع) پرسید: «أخبرنی عن الله عزّوجلّ، هل یراه المؤمنون یوم القیامة؟» و حضرت پس از پاسخ مثبت و توضیح مطلب، فرمودند: «ألست تراه فی وقتک هذا: مگر هم اکنون خدا را نمیبینی؟». منظور از این بخش آخر چیست؟ یعنی حضرت در ابوبصیر تصرّفی کردند تا چشمِ دل او باز شد و وجه خدا را «بحقائق الإیمان» دید، یا اینکه تصرّفی در کار نبوده؟ اگر تصرّفی در کار نبوده و از قبل هم این لقاء برای ابوبصیر حاصل بوده، چرا باز در مورد لقاء الله سؤال کرد؟
پاسخ اجمالی:
هر چند به کنه حقیقت راهی نیست؛ چرا که او محیط بر همه چیز است و محاط بر چیزی نمی تواند باشد، اما به اعتبار تجلی، در مظاهر اسماء در هر موجودی وجهی دارد و در هر مرآتی جلوه ای می نماید، همچنان که در قرآن می فرماید: به هرجا که رو کنید روی خدا است. بنابراین به این اعتبار رؤیت و معرفت امکان پذیر است، بلکه این تجلی همه را هست، لکن خواص می دانند که چه می بینند، ولی عوام نمی دانند که چه می بینند. بنابراین در مورد این روایت هم باید گفت که ابابصیر با این بیان امام تنبّه حاصل کرده و به این معرفت رسید که نسبت به آنچه می بیند، اما نمی داند معرفت پیدا کند.
پاسخ تفصیلی:
بحث امکان رؤیت و معرفت خدا یکی از مهم ترین مباحث در اسلام و تشیع است که از جنبه های مختلفی مورد بررسی قرار گرفته و متکلمان، فلاسفه و عرفا بیان های متفاوتی در مورد آن اظهار کرده اند.
روایتی که در سؤال، ذکر شده ناظر به مبانی عرفانی رؤیت است که به عنوان یکی از اسرار ائمه (ع) مطرح شده است.
در این فرصت نخست متن روایت را که در توحید صدوق نقل شده است به طور کامل ذکر می کنیم و سپس به تحلیل آن می پردازیم.
ابو بصیر می گوید: به حضرت صادق (ع) عرض کردم مرا خبرده از خداى عز و جل که آیا مؤمنان در روز قیامت او را مىبینند؟ فرمود: آرى و پیش از روز قیامت نیز او را دیدهاند. عرض کردم در چه زمانی؟ فرمود: در هنگامى که به آنان فرمود: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ»؛ آیا من پروردگار شما نیستم؟ «قالُوا بَلى» گفتند آرى تو پروردگار مایى، پس حضرت ساعتى ساکت شدند، بعد از آن فرمودند: و مؤمنان در دنیا پیش از روز قیامت او را مىبینند. آیا تو چنان نیستى که در همین وقت او را ببینى؟!
ابو بصیر می گوید که به آن حضرت عرض کردم: فداى تو گردم، پس من این کلام را از شما نقل کنم؟ فرمود: نه!؛ زیرا که تو هر گاه این سخن را نقل کنى، منکرى که جاهل به معناى آنچه ما می گوییم باشد، آن را انکار کرده و گمان کند که این تشبیه و کفر است. البته دیدن به دل مانند دیدن به چشم نیست، خدا برتر است از آنچه فرقه مشبهه و ملحدان او را وصف مىکنند. [1]
آنچه طبق مبانی قرآنی و روایی در مورد این روایت می توان گفت؛ این است که از طرفی طبق بسیاری از روایات پی بردن به کنه ذات خداوند امری محال است. اما در مقابل، روایاتی داریم که در آنها سخن از دیدن خدا به میان آمده، از جمله امام علی (ع) در روایات متعددی درباره رؤیت خداوند این جمله معروف را فرموده اند: «ما کنت أعبد رباً لم أره»؛ [2] هرگز خدایی را که نبینم نمی پرستم.
همچنین امام حسین (ع) در دعای عرفه خطاب به پروردگار می فرمایند: کور باد چشمی که تو را نبیند. [3]
در مقام بررسی این روایات، اختلاف هایی میان متکلمان، فلاسفه و عرفا وجود دارد. برخی اساساً منکر هرنوع رؤیتی می شوند و می گویند رؤیت خداوند به طور مطلق محال است و اگر هم سخن از لقاء الله به میان آمده، مراد از آن، مشاهده نعمت های خدا است. بنابراین همه این سخنان را کفر و شرک و تجسیم و تشبیه و... می دانند و به اصطلاح فقط خدای نادیده را برای پرستش جایز می دانند. اینان همان گروهی هستند که امام صادق (ع)، ابابصیر را از نقل روایت به خاطر آنان نهی کرد و فرمود: پس منکرى که جاهل به معناى آنچه ما می گوییم باشد، آن را انکار می کند و بعد از آن گمان کند که این تشبیه و کفر است، ولی عده ای دیگر که بحث عرفانی «تجلی» را مطرح نموده اند معتقدند در عین حال که معرفت کنه ذات محال است، اما رؤیت و معرفت تجلی خداوند امکان پذیر بوده و مؤمنان حقیقی از چنین رؤیتی در همین دنیا برخوردارند.
ضمن این که تجلیات خداوند خود دارای درجاتی است که عالی ترین درجه آن همان رؤیتی است که در سفر معنوی معراج برای پیغمبر (ص) رخ داد که حتی جبرئیل هم که ملک مقرب الاهی است توان آن رؤیت را نداشت، و مرحله ضعیف تر آن برای انبیا، اولیا و مؤمنان حاصل شده و خود ابابصیر در این روایت نیز جزو افرادی است که امام (ع) از ایشان توقع این مشاهده را داشته است. البته برای درک مراتب تجلی، جذبه عشق خدا و نورانیت دل شرط اساسی است.
در این جا به مطالبی از «فیض کاشانی» که در کتاب «کلمات مکنونه» تحت عنوان: «جمع بین امتناع معرفت و رؤیت و امکان آن» مطرح نموده است، اشاره می کنیم. وی همین روایت ابابصیر را هم ناظر به همین بحث دانسته است:
«اگر چه مقربان خدا از معرفت خدا اظهار عجر کرده اند، از جمله جبرئیل که خطاب به پیامبر در شب معراج گفت: اگر ذره ای نزدیک تر روم خواهم سوخت و خود پیامبر که گفته است: خدایا ما تو را آن گونه که حق معرفت تو است نشناختیم. همچنین خود خداوند در قرآن می فرماید: چشم ها او را درک نمی کنند، لکن او چشم ها را درک می کند، ولی با این حال شیر مردان بیشه ولایت دم از انکار پرستش خدای نادیده زده و مدعی رؤیت خدا شده اند. از جمله از حضرت علی (ع) نقل شده است که من خدایی را که ندیده باشم نپرستیده ام. همچنین فرمود: اگر پرده ها کنار روند بر یقین من افزوده نمی شود.
در جمع بین این دو مطلب باید گفت: هر چند به کنه حقیقت راهی نیست؛ چرا که محیط بر همه چیز است و محاط بر چیزی نمی تواند باشد، اما به اعتبار تجلی در مظاهر اسماء، در هر موجودی وجهی دارد و در هر مرآتی جلوه ای می نماید. همچنان که در قرآن می فرماید: به هرجا که رو کنید روی خدا است. [4] و در روایت می فرماید: حتی اگر بر پائین ترین طبقه زمین هم فرود آئید بر خدا فرود آمده اید. بنابراین به این اعتبار رؤیت و معرفت امکان پذیر است، بلکه این تجلی همه را هست، لکن خواص می دانند که چه می بینند؛ لذا می گویند: در هر چیزی که نگریستم قبل و بعد و همراه آن خدا را دیدم، ولی عوام نمی دانند که چه می بینند. همچنان که در قرآن می فرماید: بدان که آنان نسبت به دیدار رب خود در تردیدند! [حال آن که] خداوند بر همه چیز احاطه دارد: [5]
گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی؟
گفتا که خوب بنگر شاید رسیده باشی!
دوست نزدیکتر از من به من است
وین عجب تر که من از وی دورم
چه توان با که توان گفت دوست
در کنار من و من مهجورم». [6]
با این توصیف منظور امام صادق (ع) در این روایت از این جمله که "مگر هم اکنون خدا را نمی بینی؟" همان رؤیت تجلی خداوند است و لزوماً این مشاهده نیازی به تصرف امام و به نوعی خرق عادت ندارد. بله این تنبه و بیداری امری بود که از ناحیه امام (ع) در ابابصیر ایجاد شد. و این که چه مرتبه ای از تجلی برای ابابصیر آشکار شده است، برای ما قابل درک نیست.
لازم به ذکر است که ابابصیر شخصیتی بزرگ و از اصحاب خاص امام باقر (ع) و امام صادق (ع) است و روایات متعددی به ما رسیده است که در برخی از این روایات به شدتِ معرفت ابابصیر و میزان آگاهی او نسبت به مسائل اشاره شده است.
پاسخ این مطلب هم که اگر رؤیت برای ابابصیر حاصل بوده، پس چرا باز در مورد لقاء الله سؤال کرد و چرا امام فرمود که مگر تو هم اکنون او را نمی بینی، از این سخن فیض کاشانی آشکار است که: همه تجلی خدا را می بینند، اما خواص می دانند که چه می بینند و عوام نمی دانند و به تعبیر رهبر فقید انقلاب:
حق می طلبند و خود ندانند آن را
در آب به دنبال فراتند همه
بنابراین ابو بصیر با این بیان امام و القاء حکمت و حقیقت ایمانی توسط امام تنبه حاصل کرده و به سطحی رسید که نسبت به آنچه می بیند، اما نمی داند عرفان و معرفت پیدا کند و بداند که چه می بیند و معلوم است که چنین آگاهی برای ابابصیر حاصل شد و به همین دلیل، پاسخ سؤال خود را به طور کامل گرفته و عرض کرد: آیا این مطلب را برای دیگران نیز نقل کنم؟ که حضرتشان از نقل آن برای همه نهی فرمودند.
پی نوشتها:
[1] صدوق، التوحید، ص 117، باب ما جاء فی الرؤیة، ح 20، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1357.
[2] کلینی، الکافی، ج 1، ص98، باب فی ابطال الرؤیة، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365.
[3] «عمیت عینٌ لا تَرَاک» ، امام حسین (ع)، دعای عرفه.
[4] بقره، 115.
[5] فصلت، 54.
[6] در ادامه فیض کاشانی به روایت ابابصیر اشاره کرده است. فیض کاشانی، محسن، الکلمات المکنونه فی علوم اهل الحکمة و المعرفة، ص 4و5، بی تا، بی جا (همراه با تلخیص و تصرف).
منبع: www.islamquest.net
شرح پرسش:
روایتی در توحید صدوق ص 117 آمده است که ابوبصیر از امام صادق (ع) پرسید: «أخبرنی عن الله عزّوجلّ، هل یراه المؤمنون یوم القیامة؟» و حضرت پس از پاسخ مثبت و توضیح مطلب، فرمودند: «ألست تراه فی وقتک هذا: مگر هم اکنون خدا را نمیبینی؟». منظور از این بخش آخر چیست؟ یعنی حضرت در ابوبصیر تصرّفی کردند تا چشمِ دل او باز شد و وجه خدا را «بحقائق الإیمان» دید، یا اینکه تصرّفی در کار نبوده؟ اگر تصرّفی در کار نبوده و از قبل هم این لقاء برای ابوبصیر حاصل بوده، چرا باز در مورد لقاء الله سؤال کرد؟
پاسخ اجمالی:
هر چند به کنه حقیقت راهی نیست؛ چرا که او محیط بر همه چیز است و محاط بر چیزی نمی تواند باشد، اما به اعتبار تجلی، در مظاهر اسماء در هر موجودی وجهی دارد و در هر مرآتی جلوه ای می نماید، همچنان که در قرآن می فرماید: به هرجا که رو کنید روی خدا است. بنابراین به این اعتبار رؤیت و معرفت امکان پذیر است، بلکه این تجلی همه را هست، لکن خواص می دانند که چه می بینند، ولی عوام نمی دانند که چه می بینند. بنابراین در مورد این روایت هم باید گفت که ابابصیر با این بیان امام تنبّه حاصل کرده و به این معرفت رسید که نسبت به آنچه می بیند، اما نمی داند معرفت پیدا کند.
پاسخ تفصیلی:
بحث امکان رؤیت و معرفت خدا یکی از مهم ترین مباحث در اسلام و تشیع است که از جنبه های مختلفی مورد بررسی قرار گرفته و متکلمان، فلاسفه و عرفا بیان های متفاوتی در مورد آن اظهار کرده اند.
روایتی که در سؤال، ذکر شده ناظر به مبانی عرفانی رؤیت است که به عنوان یکی از اسرار ائمه (ع) مطرح شده است.
در این فرصت نخست متن روایت را که در توحید صدوق نقل شده است به طور کامل ذکر می کنیم و سپس به تحلیل آن می پردازیم.
ابو بصیر می گوید: به حضرت صادق (ع) عرض کردم مرا خبرده از خداى عز و جل که آیا مؤمنان در روز قیامت او را مىبینند؟ فرمود: آرى و پیش از روز قیامت نیز او را دیدهاند. عرض کردم در چه زمانی؟ فرمود: در هنگامى که به آنان فرمود: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ»؛ آیا من پروردگار شما نیستم؟ «قالُوا بَلى» گفتند آرى تو پروردگار مایى، پس حضرت ساعتى ساکت شدند، بعد از آن فرمودند: و مؤمنان در دنیا پیش از روز قیامت او را مىبینند. آیا تو چنان نیستى که در همین وقت او را ببینى؟!
ابو بصیر می گوید که به آن حضرت عرض کردم: فداى تو گردم، پس من این کلام را از شما نقل کنم؟ فرمود: نه!؛ زیرا که تو هر گاه این سخن را نقل کنى، منکرى که جاهل به معناى آنچه ما می گوییم باشد، آن را انکار کرده و گمان کند که این تشبیه و کفر است. البته دیدن به دل مانند دیدن به چشم نیست، خدا برتر است از آنچه فرقه مشبهه و ملحدان او را وصف مىکنند. [1]
آنچه طبق مبانی قرآنی و روایی در مورد این روایت می توان گفت؛ این است که از طرفی طبق بسیاری از روایات پی بردن به کنه ذات خداوند امری محال است. اما در مقابل، روایاتی داریم که در آنها سخن از دیدن خدا به میان آمده، از جمله امام علی (ع) در روایات متعددی درباره رؤیت خداوند این جمله معروف را فرموده اند: «ما کنت أعبد رباً لم أره»؛ [2] هرگز خدایی را که نبینم نمی پرستم.
همچنین امام حسین (ع) در دعای عرفه خطاب به پروردگار می فرمایند: کور باد چشمی که تو را نبیند. [3]
در مقام بررسی این روایات، اختلاف هایی میان متکلمان، فلاسفه و عرفا وجود دارد. برخی اساساً منکر هرنوع رؤیتی می شوند و می گویند رؤیت خداوند به طور مطلق محال است و اگر هم سخن از لقاء الله به میان آمده، مراد از آن، مشاهده نعمت های خدا است. بنابراین همه این سخنان را کفر و شرک و تجسیم و تشبیه و... می دانند و به اصطلاح فقط خدای نادیده را برای پرستش جایز می دانند. اینان همان گروهی هستند که امام صادق (ع)، ابابصیر را از نقل روایت به خاطر آنان نهی کرد و فرمود: پس منکرى که جاهل به معناى آنچه ما می گوییم باشد، آن را انکار می کند و بعد از آن گمان کند که این تشبیه و کفر است، ولی عده ای دیگر که بحث عرفانی «تجلی» را مطرح نموده اند معتقدند در عین حال که معرفت کنه ذات محال است، اما رؤیت و معرفت تجلی خداوند امکان پذیر بوده و مؤمنان حقیقی از چنین رؤیتی در همین دنیا برخوردارند.
ضمن این که تجلیات خداوند خود دارای درجاتی است که عالی ترین درجه آن همان رؤیتی است که در سفر معنوی معراج برای پیغمبر (ص) رخ داد که حتی جبرئیل هم که ملک مقرب الاهی است توان آن رؤیت را نداشت، و مرحله ضعیف تر آن برای انبیا، اولیا و مؤمنان حاصل شده و خود ابابصیر در این روایت نیز جزو افرادی است که امام (ع) از ایشان توقع این مشاهده را داشته است. البته برای درک مراتب تجلی، جذبه عشق خدا و نورانیت دل شرط اساسی است.
در این جا به مطالبی از «فیض کاشانی» که در کتاب «کلمات مکنونه» تحت عنوان: «جمع بین امتناع معرفت و رؤیت و امکان آن» مطرح نموده است، اشاره می کنیم. وی همین روایت ابابصیر را هم ناظر به همین بحث دانسته است:
«اگر چه مقربان خدا از معرفت خدا اظهار عجر کرده اند، از جمله جبرئیل که خطاب به پیامبر در شب معراج گفت: اگر ذره ای نزدیک تر روم خواهم سوخت و خود پیامبر که گفته است: خدایا ما تو را آن گونه که حق معرفت تو است نشناختیم. همچنین خود خداوند در قرآن می فرماید: چشم ها او را درک نمی کنند، لکن او چشم ها را درک می کند، ولی با این حال شیر مردان بیشه ولایت دم از انکار پرستش خدای نادیده زده و مدعی رؤیت خدا شده اند. از جمله از حضرت علی (ع) نقل شده است که من خدایی را که ندیده باشم نپرستیده ام. همچنین فرمود: اگر پرده ها کنار روند بر یقین من افزوده نمی شود.
در جمع بین این دو مطلب باید گفت: هر چند به کنه حقیقت راهی نیست؛ چرا که محیط بر همه چیز است و محاط بر چیزی نمی تواند باشد، اما به اعتبار تجلی در مظاهر اسماء، در هر موجودی وجهی دارد و در هر مرآتی جلوه ای می نماید. همچنان که در قرآن می فرماید: به هرجا که رو کنید روی خدا است. [4] و در روایت می فرماید: حتی اگر بر پائین ترین طبقه زمین هم فرود آئید بر خدا فرود آمده اید. بنابراین به این اعتبار رؤیت و معرفت امکان پذیر است، بلکه این تجلی همه را هست، لکن خواص می دانند که چه می بینند؛ لذا می گویند: در هر چیزی که نگریستم قبل و بعد و همراه آن خدا را دیدم، ولی عوام نمی دانند که چه می بینند. همچنان که در قرآن می فرماید: بدان که آنان نسبت به دیدار رب خود در تردیدند! [حال آن که] خداوند بر همه چیز احاطه دارد: [5]
گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی؟
گفتا که خوب بنگر شاید رسیده باشی!
دوست نزدیکتر از من به من است
وین عجب تر که من از وی دورم
چه توان با که توان گفت دوست
در کنار من و من مهجورم». [6]
با این توصیف منظور امام صادق (ع) در این روایت از این جمله که "مگر هم اکنون خدا را نمی بینی؟" همان رؤیت تجلی خداوند است و لزوماً این مشاهده نیازی به تصرف امام و به نوعی خرق عادت ندارد. بله این تنبه و بیداری امری بود که از ناحیه امام (ع) در ابابصیر ایجاد شد. و این که چه مرتبه ای از تجلی برای ابابصیر آشکار شده است، برای ما قابل درک نیست.
لازم به ذکر است که ابابصیر شخصیتی بزرگ و از اصحاب خاص امام باقر (ع) و امام صادق (ع) است و روایات متعددی به ما رسیده است که در برخی از این روایات به شدتِ معرفت ابابصیر و میزان آگاهی او نسبت به مسائل اشاره شده است.
پاسخ این مطلب هم که اگر رؤیت برای ابابصیر حاصل بوده، پس چرا باز در مورد لقاء الله سؤال کرد و چرا امام فرمود که مگر تو هم اکنون او را نمی بینی، از این سخن فیض کاشانی آشکار است که: همه تجلی خدا را می بینند، اما خواص می دانند که چه می بینند و عوام نمی دانند و به تعبیر رهبر فقید انقلاب:
حق می طلبند و خود ندانند آن را
در آب به دنبال فراتند همه
بنابراین ابو بصیر با این بیان امام و القاء حکمت و حقیقت ایمانی توسط امام تنبه حاصل کرده و به سطحی رسید که نسبت به آنچه می بیند، اما نمی داند عرفان و معرفت پیدا کند و بداند که چه می بیند و معلوم است که چنین آگاهی برای ابابصیر حاصل شد و به همین دلیل، پاسخ سؤال خود را به طور کامل گرفته و عرض کرد: آیا این مطلب را برای دیگران نیز نقل کنم؟ که حضرتشان از نقل آن برای همه نهی فرمودند.
پی نوشتها:
[1] صدوق، التوحید، ص 117، باب ما جاء فی الرؤیة، ح 20، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1357.
[2] کلینی، الکافی، ج 1، ص98، باب فی ابطال الرؤیة، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365.
[3] «عمیت عینٌ لا تَرَاک» ، امام حسین (ع)، دعای عرفه.
[4] بقره، 115.
[5] فصلت، 54.
[6] در ادامه فیض کاشانی به روایت ابابصیر اشاره کرده است. فیض کاشانی، محسن، الکلمات المکنونه فی علوم اهل الحکمة و المعرفة، ص 4و5، بی تا، بی جا (همراه با تلخیص و تصرف).
منبع: www.islamquest.net