جمعه، 22 اسفند 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

برهان عقلي بر نامتناهي بودن خداوند چيست؟


پاسخ :
براي اثبات اين معني كه خداوند وجود بي‌انتها است بايد امور زير مورد توجه قرار گيرد:
1. محدوديت وجود يعني مشوب بودن به «عدم»؛ زيرا اگر پاي عدم در ميان نباشد محدوديت مفهومي نخواهد داشت، مثلا مي‌گوييم عمر فلان كس محدود است، يعني عمر او سرانجام به عدم منتهي مي‌گردد، و مشوب به نيستي است، همچنين درباره محدوديت قدرت و علم و مانند آن.
2. «وجود» ضد «عدم» است، اگر چيزي ذاتا مقتضي وجود باشد نمي‌تواند مقتضي عدم گردد.
3. در برهان علّت و معلول ثابت شده است كه سلسله زنجير مانند علت و معلول اين جهان بايد به يك نقطه ثابت و ازلي برسد كه آن را واجب الوجود مي‌ناميم، يعني وجودش از درون ذات اوست نه از بيرون و آن علّت نخستين جهان است، كه ذاتا اقتضاي وجود را دارد.(1)
توضيح اينكه: فلاسفه، موجود را به حسب فرض عقلي به واجب الوجود و ممكن الوجود تقسيم كرده‌اند، و هيچ موجودي عقلا از اين دو فرض خارج نيست:
واجب الوجود عبارت است از موجودي كه خود به خود وجود داشته باشد، و وجودش از ذاتش باشد، به سخن ديگر وجود او ذاتا ضروري است؛ زيرا او در وجود خود نيازي به موجود ديگري ندارد، طبعا چنين موجودي ازلي و ابدي خواهد بود، چون معدوم بودن چيزي در يك زمان، نشانه اين است كه وجودش از خودش نيست و براي وجود يافتن، نياز به موجود ديگري دارد كه سبب يا شرط تحقق آن است و با فقدان آن مفقود مي‌شود.
ممكن الوجود عبارت است از موجودي كه خود به خود وجود ندارد و تحقق يافتنش منوط به موجود ديگري است، به سخن ديگر نه وجود او ضرورت دارد و نه عدمش، لذا در وجود خود نياز به يك وجود دهنده‌اي دارد.(2)
با توجه به اين مقدمات روشن مي‌شود اگر محدوديتي در ذات واجب الوجود حاصل شود بايد از بيرون وجود او باشد، زيرا محدوديت طبق مقدمات فوق به معناي آلودگي به عدم است، و چيزي كه ذاتش اقتضاي هستي دارد هرگز مقتضي عدم و نيستي نخواهد بود، پس اگر محدوديتي در او باشد بايد يك عامل بيروني داشته باشد، و لازمه اين سخن آن است كه او واجب الوجود نباشد، چون از نظر حد وجودي خود، مخلوق ديگر و معلول ذات ديگري است.
به عبارت ديگر: بدون شك واجب الوجودي داريم، (زيرا اولا ممكن الوجود در وجود خود نياز به واجب الوجود دارد، و ثانيا سخن از توحيد و يگانگي بعد از اثبات واجب الوجود است) حال اگر واجب الوجود نامحدود باشد مدعاي ما ثابت است، و اگر محدود باشد اين محدوديت هرگز مقتضاي ذات او نيست، چرا كه ذات او مقتضي وجود بي‌نهايت است، نه آميخته به عدم، پس عدم بايد از بيرون بر آن تحميل شده باشد، و مفهوم اين سخن آن است كه علتي در بيرون او وجود دارد، و او معلول آن علت است، در اين صورت واجب الوجود نخواهد بود، بنابراين به حكم عقل و منطق او از هر نظر وجودي است نامحدود.(3)
يكي از زنادقه از آقا امام رضا(ع)سؤال نمود: چرا خداوند از بندگانش محجوب و پوشيده است؟ حضرت فرمود: «او برتر از آن است كه چشم‌ها او را ببينند و انديشه به او احاطه كند و عقل او را تحت قيد و شرطي در آورد»
سؤال كننده پرسيد: پس حد او را براي من بيان فرما؟ امام(ع) فرمود: «او حد و محدوديتي ندارد»، سائل گفت: چرا؟ حضرت فرمود: «زيرا هر محدودي بالاخره متناهي به حدي است، بنابراين اگر وجودش حدي را بپذيرد قابل زيادي است، و اگر قابل زيادي بود قابل نقصان است، (و اگر قابل زيادي و نقصان باشد ممكن الوجود خواهد بود) بنابراين او نامحدود است نه زيادتي را مي‌پذيرد، نه تجزيه مي‌شود، و نه در وهم مي‌گنجد». (4)

پي نوشتها:
1. پيام قرآن، مكارم شيرازي، ج 3، ص 190
2. آموزش عقائد، مصباح يزدي، ص 57-58
3. سيري در عقائد، سيد محمد علوي، ص 145-147
4. بحار الانوار، علامه مجلسي، ج 3، ص 15
منبع:سایت انوار طاها


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.