پرسش :
با توجه به آيه «ان الله يدافع عن الذين آمنوا» چرا خدا از امام حسين(ع) دفاع نكرد؟
پاسخ :
جالب است بدانيد پاسخ اين سوال را حضرت حجت(عج) در روايتي بيان فرموده اند :
«أبي جعفر محمد بن علي بن حسين بن بابويه قمي» نقل ميكند شخصي از أبي القاسم حسين بن روح نوبختي (كه يكي از نواب خاص امام زمان بوده) پرسيد:
«آيا حسين بن علي ـ عليهالسلام ـ ولي خدا بود؟»
گفت: «آري.»
پرسيد: «آيا قاتل آن حضرت دشمن و عدوّ خدا بود؟»
گفت: «آري.»
پرسيد: «پس چرا خداوند دشمن خود را بر وليّ خود مسلط كرد؟»
حسين بن روح پاسخ داد: «بدان كه خداوند با بشر تكلّم نميكند مگر با واسطه؛ حال اگر بخواهد فرستادگاني از غير جنس بشر بفرستد مردم از آنان اطاعت نميكنند؛ پس ناگزير افرادي از جنس بشر را به رسالت بر ميانگيزد و براي اينكه بر مردم ثابت شود كه ايشان از جانب خدايند و در سخنان خود صادقاند، معجزاتي را برايشان قرار ميدهد بطوري كه مردم از انجام آن عاجزند؛ سپس چون مردم به رسالت اين افراد پي بردند، خداوند متعال بر اساس مصلحت و حكمت خود گاهي رسولان و انبياء خود را غالب ميكند و گاهي مقهور؛ زيرا اگر ايشان در تمام احوال غالب و پيروز باشند، مردم ايشان را خدا ميپندارند و از خداوند غافل ميشوند، به همين دليل خداوند متعال، احوال انبياء و اولياءش را مانند احوال ساير مردم قرار داده است و البته ايشان در حالت سختي و آزمايشهاي الهي صابر و شكيبا و در حالت پيروزي و عافيت شاكرند.»
فرداي آن روز، حسين بن روح، به يكي از شيعيان كه فكر ميكرد اين پاسخها تراوش فكري خود اوست اظهار داشت:
«اگر از آسمان سقوط كنم و طعمة مرغان هوا گردم يا باد تندي مرا به محل دوري پرتاب كند، در نظرم بهتر از اين است كه در دين خدا رأي و نظرية شخصي خود را اظهار كنم. مطالبي كه ديروز شنيدي از حجت خدا (عج) شنيده شده است». (1)
با توجه به اين روايت زيبا چند نكته مهم به دست ميآيد:
اولا: خداوند هميشه يار وياور مومنين است ولي اين به اين معني نيست كه هميشه آنان را غالب و پيروز قرار دهد زيرا اگر چنين باشد مردم گمان خدايي به آن بزرگواران خواهند برد بلكه نصرت و پيروزي را بعدا و به اسباب ديگري نصيب آنان خواهد كرد و به همين خاطر هم هست كه امام حسين عليه السلام ملقب به ثارالله « خون خدا» شده است.
علامه مجلسي در اين باره مي فرمايد: ثارالله يعني كسي است كه طالب خون او خداوند است، و فقط خداوند است كه انتقام خونش را از قاتلين ميگيرد.(2)
و خداوند به وسيله حضرت حجت انتقام خون امام حسين عليه السلام را از قاتلينش خواهد گرفت و بدين وسيله آن حضرت را غالب و پيروز خواهد كرد.
ثانيا: امام حسين عليه السلام هرچند به ظاهر شكست خورد ولي اين امر ثمرات و نتايج بزرگ و بي شماري داشت كه به مهمترين آنها خود حضرت اشاره كرده است:
«انِّي لَمْ اَخْرُجْ اَشِراً وَ لا بَطِراً ولا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً، وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الِاصلاحِ فِي اُمه جَدِّي محمد اُريدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ و اَنْهي عَنِ المُنْكَرِ و اَسيرَ بِسيرهِ جَدِّي محمد و اَبي عَليِّ بنِاَبِيطالِبٍ...»(3)
من نه از روي سرمستي و گستاخي و نه براي فساد و ستمگري حركت كردم. بلكه تنها براي طلب اصلاح در امّت جدم حركت كردم. ميخواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم و به سيرة جدم و پدرم علي بنابيطالب عمل كنم.
امام حسين اگر چه در ميدان جنگ به شهادت رسيد اما توانست دين جدش رسول خدا(ص) را كه در حال نابودي كامل بود را زنده كند.
نكته مهم در اين فرمايش اين است كه امام عليه السلام مهمترين دليل خود را امر به معروف و نهي از منكر مي داند، اگر حضرت علّت حركت خويش را مبارزه با اموري، همچون رواج بدعتها، مخالفت با كتاب خدا و حلال و حرام الهي، نابودي سنّت پيامبر( ص) ، شيطان محوري و ترك خدا محوري، فساد، ظلم، بيعدالتي و ناامني در جامعة اسلامي، تعطيلي حدود الهي، در انحصار گرفتن و تاراج بيتالمال مسلمانان و ... دانسته، تمام اين امور حاكي از فراواني و شيوع امري به نام «مُنْكَر» در جامعة اسلامي بود، كه حضرت خود را موظّف به نهي از آن ميدانستند. و نيز اگر اباعبدالله ( ع ) جامعة اسلامي را به اموري از قبيل: عمل به كتاب خدا و سنّت پيامبر( ص )، احياي مظاهر و نشانههاي حقّ، ايجاد امنيّت، اصلاح و بهبودي وضع امور امّت و مسائلي از اين قبيل، فراميخواند، اين مسأله نشانگر آن است كه امري به نام «معروف» در جامعه از بين رفته يا دست كم در حال نابودي بوده است.
پس ثمره و نتيجه اين شهادت زنده شدن اسلام و خون شهداي گذشته و زنده شدن زحماتي است كه معصومين گذشته بالاخص پيامبر اكرم (ص) كشيده بودند است.
پي نوشتها:
1. احتجاج طبرسي ج 2، ص 472
2. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، موسسه الوفا، چاپ دوم، 1403، ج98، ص154
3. ابناعثم كوفي، كتاب الفتوح، ج5، ص21؛ خوارزمي، مقتلالحسين، ج1، ص189 ـ 188؛ و نزديك به اين تعابير: ابوجعفر محمّد بنعلي بنشهراشوب ، مناقب آلابيطالب ، ج4، ص97
منبع:سایت انوار طاها
جالب است بدانيد پاسخ اين سوال را حضرت حجت(عج) در روايتي بيان فرموده اند :
«أبي جعفر محمد بن علي بن حسين بن بابويه قمي» نقل ميكند شخصي از أبي القاسم حسين بن روح نوبختي (كه يكي از نواب خاص امام زمان بوده) پرسيد:
«آيا حسين بن علي ـ عليهالسلام ـ ولي خدا بود؟»
گفت: «آري.»
پرسيد: «آيا قاتل آن حضرت دشمن و عدوّ خدا بود؟»
گفت: «آري.»
پرسيد: «پس چرا خداوند دشمن خود را بر وليّ خود مسلط كرد؟»
حسين بن روح پاسخ داد: «بدان كه خداوند با بشر تكلّم نميكند مگر با واسطه؛ حال اگر بخواهد فرستادگاني از غير جنس بشر بفرستد مردم از آنان اطاعت نميكنند؛ پس ناگزير افرادي از جنس بشر را به رسالت بر ميانگيزد و براي اينكه بر مردم ثابت شود كه ايشان از جانب خدايند و در سخنان خود صادقاند، معجزاتي را برايشان قرار ميدهد بطوري كه مردم از انجام آن عاجزند؛ سپس چون مردم به رسالت اين افراد پي بردند، خداوند متعال بر اساس مصلحت و حكمت خود گاهي رسولان و انبياء خود را غالب ميكند و گاهي مقهور؛ زيرا اگر ايشان در تمام احوال غالب و پيروز باشند، مردم ايشان را خدا ميپندارند و از خداوند غافل ميشوند، به همين دليل خداوند متعال، احوال انبياء و اولياءش را مانند احوال ساير مردم قرار داده است و البته ايشان در حالت سختي و آزمايشهاي الهي صابر و شكيبا و در حالت پيروزي و عافيت شاكرند.»
فرداي آن روز، حسين بن روح، به يكي از شيعيان كه فكر ميكرد اين پاسخها تراوش فكري خود اوست اظهار داشت:
«اگر از آسمان سقوط كنم و طعمة مرغان هوا گردم يا باد تندي مرا به محل دوري پرتاب كند، در نظرم بهتر از اين است كه در دين خدا رأي و نظرية شخصي خود را اظهار كنم. مطالبي كه ديروز شنيدي از حجت خدا (عج) شنيده شده است». (1)
با توجه به اين روايت زيبا چند نكته مهم به دست ميآيد:
اولا: خداوند هميشه يار وياور مومنين است ولي اين به اين معني نيست كه هميشه آنان را غالب و پيروز قرار دهد زيرا اگر چنين باشد مردم گمان خدايي به آن بزرگواران خواهند برد بلكه نصرت و پيروزي را بعدا و به اسباب ديگري نصيب آنان خواهد كرد و به همين خاطر هم هست كه امام حسين عليه السلام ملقب به ثارالله « خون خدا» شده است.
علامه مجلسي در اين باره مي فرمايد: ثارالله يعني كسي است كه طالب خون او خداوند است، و فقط خداوند است كه انتقام خونش را از قاتلين ميگيرد.(2)
و خداوند به وسيله حضرت حجت انتقام خون امام حسين عليه السلام را از قاتلينش خواهد گرفت و بدين وسيله آن حضرت را غالب و پيروز خواهد كرد.
ثانيا: امام حسين عليه السلام هرچند به ظاهر شكست خورد ولي اين امر ثمرات و نتايج بزرگ و بي شماري داشت كه به مهمترين آنها خود حضرت اشاره كرده است:
«انِّي لَمْ اَخْرُجْ اَشِراً وَ لا بَطِراً ولا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً، وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الِاصلاحِ فِي اُمه جَدِّي محمد اُريدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ و اَنْهي عَنِ المُنْكَرِ و اَسيرَ بِسيرهِ جَدِّي محمد و اَبي عَليِّ بنِاَبِيطالِبٍ...»(3)
من نه از روي سرمستي و گستاخي و نه براي فساد و ستمگري حركت كردم. بلكه تنها براي طلب اصلاح در امّت جدم حركت كردم. ميخواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم و به سيرة جدم و پدرم علي بنابيطالب عمل كنم.
امام حسين اگر چه در ميدان جنگ به شهادت رسيد اما توانست دين جدش رسول خدا(ص) را كه در حال نابودي كامل بود را زنده كند.
نكته مهم در اين فرمايش اين است كه امام عليه السلام مهمترين دليل خود را امر به معروف و نهي از منكر مي داند، اگر حضرت علّت حركت خويش را مبارزه با اموري، همچون رواج بدعتها، مخالفت با كتاب خدا و حلال و حرام الهي، نابودي سنّت پيامبر( ص) ، شيطان محوري و ترك خدا محوري، فساد، ظلم، بيعدالتي و ناامني در جامعة اسلامي، تعطيلي حدود الهي، در انحصار گرفتن و تاراج بيتالمال مسلمانان و ... دانسته، تمام اين امور حاكي از فراواني و شيوع امري به نام «مُنْكَر» در جامعة اسلامي بود، كه حضرت خود را موظّف به نهي از آن ميدانستند. و نيز اگر اباعبدالله ( ع ) جامعة اسلامي را به اموري از قبيل: عمل به كتاب خدا و سنّت پيامبر( ص )، احياي مظاهر و نشانههاي حقّ، ايجاد امنيّت، اصلاح و بهبودي وضع امور امّت و مسائلي از اين قبيل، فراميخواند، اين مسأله نشانگر آن است كه امري به نام «معروف» در جامعه از بين رفته يا دست كم در حال نابودي بوده است.
پس ثمره و نتيجه اين شهادت زنده شدن اسلام و خون شهداي گذشته و زنده شدن زحماتي است كه معصومين گذشته بالاخص پيامبر اكرم (ص) كشيده بودند است.
پي نوشتها:
1. احتجاج طبرسي ج 2، ص 472
2. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، موسسه الوفا، چاپ دوم، 1403، ج98، ص154
3. ابناعثم كوفي، كتاب الفتوح، ج5، ص21؛ خوارزمي، مقتلالحسين، ج1، ص189 ـ 188؛ و نزديك به اين تعابير: ابوجعفر محمّد بنعلي بنشهراشوب ، مناقب آلابيطالب ، ج4، ص97
منبع:سایت انوار طاها