پرسش :
يكي از ادله سكوت حضرت حضرت علي(ع)حفظ وحدت مسلمانان بود، اين مساله را توضيح دهيد.
پاسخ :
اتحاد مسلمانان از بزرگترين آمال و آرزوهاى امام "ع" بود. او به خوبى مى دانست كه اين اتحاد در زمان پيامبر گرامى "ص" سبب شده بود كه رعب عجيبى در دل امپراتوران جهان و قدرت هاى بزرگ رخنه كند و اسلام به سرعت رشد و نمو كرده، گسترش يابد. ولى اگر اين وحدت به جهت مسئله ى رهبرى از بين مى رفت مسلمانان دچار انواع گرفتاريها و اختلافات مى شدند و بالاخص گروهى از قريش كه به كسوت اسلام در آمده بودند دنبال بهانه بودند تا ضربه اساسى خود را بر پيكر اسلام وارد سازند.
در ميان مهاجران، ماجراجويانى به نام سهيل بن عمرو، حارث بن هشام، عكرمة بن ابى جهل و... بودند كه مدتها از دشمنان سرسخت مسلمانان و به ويژه انصار به شمار مى رفتند، ولى سپس، به عللى و در ظاهر، كفر و بت پرستى را ترك كردند و اسلام آوردند. وقتى انصار، پس از شكست در سقيفه، به هوادارى امام "ع" برخاستند و مردم را به پيروى از او دعوت كردند، اين افراد ماجراجو بى اندازه ناراحت شدند و از دستگاه خلافت خواستند كه تيره ى خزرج از انصار را بايد براى بيعت دعوت كند و اگر از بيعت سرباز زدند با آنها به نبرد برخيزد.
هر يك از سه نفر مذكور در اجتماع بزرگى سخنرانى كرد. ابوسفيان نيز به آنان پيوست![1] در برابر آنان، خطيب انصار به نام ثابت بن قيس به انتقاد از مهاجران برخاست و به سخنان آنان پاسخ داد. جنگ ميان مهاجرين و انصار، به صورت ايراد خطابه و شعر، تا مدتى ادامه داشت. متن سخنان و اشعار طرفين را ابن ابى الحديد در شرح خود آورده است.[2] با در نظر گرفتن اين اوضاع روشن مى شود كه چرا امام "ع" سكوت را بر قيام مسلحانه ترجيح داد و چگونه با حزم و تدبير، كشتى طوفان زده ى اسلام را به ساحل نجات رهبرى كرد. و اگر علاقه به اتحاد مسلمانان نداشت و عواقب وخيم اختلاف و دو دستگى را پيش بينى نمى كرد، هرگز اجازه نمى داد مقام رهبرى از آن ديگران باشد.
جهت مطالعه و كسب اطلاعات بيشتر:
ر.ك: آيت الله العظمي سبحاني، فروغ ولايت، ص171-172.
پی نوشتها:
[1] . موضعگيرى ابوسفيان و تقاضاى وى براى بيعت با اميرالمؤمنين، على عليه السلام، مقطعى بود و نمى توان آن را دليل بر حمايت وي از اميرمومنان دانست. زيرا: هر چند وى در آغاز، نتايج سقيفه را نادرست خواند، ولى اين موضعگيرى نه از سر خيرخواهى، بلكه براى رسيدن به هدف هاى پليد خود او يعنى يورش بى رحمانه به اسلام، بلافاصله پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، و به جان هم انداختن مسلمانان بر سر خلافت و ساقط كردن حاكميت اسلام و بازگرداندن مردم به وضع دوران جاهليت و اعاده رهبرى پيشين قريش بود. بهترين دليل بر اين مدعي سخنان اميرالمؤمنين عليه السلام است. ايشان كه از قصد ابوسفيان در اين موضعگيرى آگاه بود، او را طرد كرد و بر او خشم گرفت و فرمود: «به خدا سوگند، تو از اين پيشنهاد هدفى جز فتنه ندارى؛ چرا كه هميشه براى اسلام، خواهان شرّ و بدى بودهاى ...» (ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 326؛ جمعي از نويسندگان، با كاروان حسيني، ج1، ص66).
[2] . ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه, ج 6، ص 23 تا 45.
منبع:سایت انوار طاها
اتحاد مسلمانان از بزرگترين آمال و آرزوهاى امام "ع" بود. او به خوبى مى دانست كه اين اتحاد در زمان پيامبر گرامى "ص" سبب شده بود كه رعب عجيبى در دل امپراتوران جهان و قدرت هاى بزرگ رخنه كند و اسلام به سرعت رشد و نمو كرده، گسترش يابد. ولى اگر اين وحدت به جهت مسئله ى رهبرى از بين مى رفت مسلمانان دچار انواع گرفتاريها و اختلافات مى شدند و بالاخص گروهى از قريش كه به كسوت اسلام در آمده بودند دنبال بهانه بودند تا ضربه اساسى خود را بر پيكر اسلام وارد سازند.
در ميان مهاجران، ماجراجويانى به نام سهيل بن عمرو، حارث بن هشام، عكرمة بن ابى جهل و... بودند كه مدتها از دشمنان سرسخت مسلمانان و به ويژه انصار به شمار مى رفتند، ولى سپس، به عللى و در ظاهر، كفر و بت پرستى را ترك كردند و اسلام آوردند. وقتى انصار، پس از شكست در سقيفه، به هوادارى امام "ع" برخاستند و مردم را به پيروى از او دعوت كردند، اين افراد ماجراجو بى اندازه ناراحت شدند و از دستگاه خلافت خواستند كه تيره ى خزرج از انصار را بايد براى بيعت دعوت كند و اگر از بيعت سرباز زدند با آنها به نبرد برخيزد.
هر يك از سه نفر مذكور در اجتماع بزرگى سخنرانى كرد. ابوسفيان نيز به آنان پيوست![1] در برابر آنان، خطيب انصار به نام ثابت بن قيس به انتقاد از مهاجران برخاست و به سخنان آنان پاسخ داد. جنگ ميان مهاجرين و انصار، به صورت ايراد خطابه و شعر، تا مدتى ادامه داشت. متن سخنان و اشعار طرفين را ابن ابى الحديد در شرح خود آورده است.[2] با در نظر گرفتن اين اوضاع روشن مى شود كه چرا امام "ع" سكوت را بر قيام مسلحانه ترجيح داد و چگونه با حزم و تدبير، كشتى طوفان زده ى اسلام را به ساحل نجات رهبرى كرد. و اگر علاقه به اتحاد مسلمانان نداشت و عواقب وخيم اختلاف و دو دستگى را پيش بينى نمى كرد، هرگز اجازه نمى داد مقام رهبرى از آن ديگران باشد.
جهت مطالعه و كسب اطلاعات بيشتر:
ر.ك: آيت الله العظمي سبحاني، فروغ ولايت، ص171-172.
پی نوشتها:
[1] . موضعگيرى ابوسفيان و تقاضاى وى براى بيعت با اميرالمؤمنين، على عليه السلام، مقطعى بود و نمى توان آن را دليل بر حمايت وي از اميرمومنان دانست. زيرا: هر چند وى در آغاز، نتايج سقيفه را نادرست خواند، ولى اين موضعگيرى نه از سر خيرخواهى، بلكه براى رسيدن به هدف هاى پليد خود او يعنى يورش بى رحمانه به اسلام، بلافاصله پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، و به جان هم انداختن مسلمانان بر سر خلافت و ساقط كردن حاكميت اسلام و بازگرداندن مردم به وضع دوران جاهليت و اعاده رهبرى پيشين قريش بود. بهترين دليل بر اين مدعي سخنان اميرالمؤمنين عليه السلام است. ايشان كه از قصد ابوسفيان در اين موضعگيرى آگاه بود، او را طرد كرد و بر او خشم گرفت و فرمود: «به خدا سوگند، تو از اين پيشنهاد هدفى جز فتنه ندارى؛ چرا كه هميشه براى اسلام، خواهان شرّ و بدى بودهاى ...» (ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 326؛ جمعي از نويسندگان، با كاروان حسيني، ج1، ص66).
[2] . ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه, ج 6، ص 23 تا 45.
منبع:سایت انوار طاها