عوامل اختلالات روانى
پرسش :
چرا برخى دچار اختلال روانى مى شوند؟
پاسخ :
پینوشتها:
[1]. براى مطالعه بیشتر ر.ک: هافمن، روان شناسى عمومى، ج 2، صص 157-159.
[2]. طه 20، آیه 124.
[3]. اعراف 7، آیه 179.
[4]. نحل 16، آیه 108.
[5]. مطففین 83، آیه 14.
[6]. بحارالانوار، ج 64، ص 264 و ج 77، ص 268، ج 2، ص 38.
[7]. بقره 2، آیه 10.
منبع: اختلالات رفتارى، ابوالقاسم بشیرى؛ نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها، قم: دفتر نشر معارف، 1387.
در این زمینه حتما بخوانید:
متخصصان در پاسخ به این سؤال، دو نوع جواب داده اند:
یک. عده اى معتقدند: بیمارى هاى روانى، علت جسمانى دارد. این دیدگاه، به رغم اینکه مورد انتقاد قرار گرفته، اما هنوز مورد توجه برخى روان پزشکان است و بیشتر با دارو درمانى به سراغ درمان اختلالات روانى مى روند.
دو. دیدگاه دوم جنبه روان شناختى دارد. از نظر برخى از روان شناسان ممکن است بیمارى هاى روانى، علت زیستى داشته باشد و مشکلاتى در پیک هاى عصبى یا مغز باعث اختلالات روانى شود. با این حال آنان بیشتر روى عوامل روان شناختى تأکید مى کنند و بر این باورند که علت بیمارى هاى روانى، ممکن است تعارض هاى ناهشیار (براساس دیدگاه روان تحلیل گران)، توقف رشد شخصى (براساس دیدگاه انسان گرایى)، یادگیرى هاى نامناسب (رفتارگراها) و تفکر نادرست (براساس دیدگاه شناخت گراها) باشد.
به نظر مى رسد در حال حاضر یک رویکرد ترکیبى نسبت به علل بیمارى هاى روانى وجود دارد؛ یعنى، روان پزشک و روان شناس، باید بدون هیچ گونه تعصبى نشانه ها و علائم بیمارى را بررسى کند و براساس نشانگان موجود، به درمان بیمار بپردازد[1].
آنچه بیان شد، درباره تبیین بیمارى هاى روانى است؛ اما پرسش این است که چرا برخى مبتلا به بیمارى مى شوند و برخى نه؟
در پاسخ به این سؤال به دو نکته باید توجه کرد:
1. بیمارى و سلامتى روى پیوستار قرار دارد و کمتر مى توان افرادى را یافت که کاملاً در دو انتهاى این پیوستار باشند؛ بلکه بیشتر آنان در میانه این پیوستار قرار دارند. البته برخى بیشتر به سمت سلامتى کشش دارند و عده اى متمایل به بیمارى اند.
2. انسان ها در برابر فشارها و مشکلات زندگى، واکنش هاى متفاوتى از خود بروز مى دهند. برخى به دلیل قوى بودن زیرساخت هاى روانى، در مقابل این دشوارى ها تسلیم نمى شوند؛ اما عده اى دیگر به دلیل ضعف اراده یا ضعف ایمان و نداشتن باورهاى صحیح دینى و همچنین عدم مهارت در کنترل استرس ها تسلیم مى شوند. این گروه دوم، دچار بیمارى روانى مى شوند و نیازمند کمک و درمان هستند. بنابراین مشکلات جسمانى، حوادث ناگوار و استرس ها و عدم آمادگى لازم براى مقابله با تنش ها و همچنین زمینه هاى ارثى و ژنتیکى از عواملى است که موجب مشکلات روانى مى شود.
به وجود آمدن روان پزشکى و روان شناسى، در واقع براى یارى این افراد است تا به زندگى عادى برگردند. اما از متون دینى نیز استفاده مى شود که برخى عوامل موجب فشار روانى و مشکلات روحى مى شود. در اینجا به بعضى از آنها اشاره مى کنیم:
یک. عده اى معتقدند: بیمارى هاى روانى، علت جسمانى دارد. این دیدگاه، به رغم اینکه مورد انتقاد قرار گرفته، اما هنوز مورد توجه برخى روان پزشکان است و بیشتر با دارو درمانى به سراغ درمان اختلالات روانى مى روند.
دو. دیدگاه دوم جنبه روان شناختى دارد. از نظر برخى از روان شناسان ممکن است بیمارى هاى روانى، علت زیستى داشته باشد و مشکلاتى در پیک هاى عصبى یا مغز باعث اختلالات روانى شود. با این حال آنان بیشتر روى عوامل روان شناختى تأکید مى کنند و بر این باورند که علت بیمارى هاى روانى، ممکن است تعارض هاى ناهشیار (براساس دیدگاه روان تحلیل گران)، توقف رشد شخصى (براساس دیدگاه انسان گرایى)، یادگیرى هاى نامناسب (رفتارگراها) و تفکر نادرست (براساس دیدگاه شناخت گراها) باشد.
به نظر مى رسد در حال حاضر یک رویکرد ترکیبى نسبت به علل بیمارى هاى روانى وجود دارد؛ یعنى، روان پزشک و روان شناس، باید بدون هیچ گونه تعصبى نشانه ها و علائم بیمارى را بررسى کند و براساس نشانگان موجود، به درمان بیمار بپردازد[1].
آنچه بیان شد، درباره تبیین بیمارى هاى روانى است؛ اما پرسش این است که چرا برخى مبتلا به بیمارى مى شوند و برخى نه؟
در پاسخ به این سؤال به دو نکته باید توجه کرد:
1. بیمارى و سلامتى روى پیوستار قرار دارد و کمتر مى توان افرادى را یافت که کاملاً در دو انتهاى این پیوستار باشند؛ بلکه بیشتر آنان در میانه این پیوستار قرار دارند. البته برخى بیشتر به سمت سلامتى کشش دارند و عده اى متمایل به بیمارى اند.
2. انسان ها در برابر فشارها و مشکلات زندگى، واکنش هاى متفاوتى از خود بروز مى دهند. برخى به دلیل قوى بودن زیرساخت هاى روانى، در مقابل این دشوارى ها تسلیم نمى شوند؛ اما عده اى دیگر به دلیل ضعف اراده یا ضعف ایمان و نداشتن باورهاى صحیح دینى و همچنین عدم مهارت در کنترل استرس ها تسلیم مى شوند. این گروه دوم، دچار بیمارى روانى مى شوند و نیازمند کمک و درمان هستند. بنابراین مشکلات جسمانى، حوادث ناگوار و استرس ها و عدم آمادگى لازم براى مقابله با تنش ها و همچنین زمینه هاى ارثى و ژنتیکى از عواملى است که موجب مشکلات روانى مى شود.
به وجود آمدن روان پزشکى و روان شناسى، در واقع براى یارى این افراد است تا به زندگى عادى برگردند. اما از متون دینى نیز استفاده مى شود که برخى عوامل موجب فشار روانى و مشکلات روحى مى شود. در اینجا به بعضى از آنها اشاره مى کنیم:
الف. فراموشى یاد خدا؛
از نگاه قران مجید، کسى که از یاد خدا روى گردان شود زندگى او دچار تنگى و دشوارى مى شود و زمینه بیمارى هاى روانى در او فراهم مى شود: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً»[2].
ب. عدم تعقل و تفکر؛
از نگاه قرآن مجید، افرادى که از نیروى عقل و فکر خود بهره نمى برند قدرت تشخیص خوب و بد را از دست مى دهند و زمینه ناهنجارى در آنها فراهم مى شود: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا یفْقَهُونَ بِها»[3]؛ «أُولئِک الَّذِینَ طَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ»[4].
ج. ارتکاب گناه؛
آلوده شدن به گناه موجب زنگار دل و بیمارى قلب مى شود. «کلاّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یکسِبُونَ»[5] و در روایت آمده است که شرابخوارى موجب سفاهت مى شود؛ «فاىّ سفیهٍ أسْفَه مِن شارب الْخَمر»[6].
د. کفر و نفاق؛
همانطور که ایمان و عمل صالح موجب خوشبختى و سعادت انسان مى شود، نداشتن باورهاى صحیح نیز موجب بیمارى دل و شقاوت و بدبختى مى شود «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً»[7]؛ «در دل هاى منافقان بیمارى است، پس خدا بر بیمارى ایشان مى افزاید». البته این بدان معنا نیست که هر کسى ایمان آورد هیچ گونه بیمارى ندارد زیرا ایمان مراتبى دارد و هر چه ایمان قوى تر و عمل صالح بیشتر و خالص تر باشد سلامت روانى انسان در سطح بالاترى است و اگر ایمان ضعیف باشد یا عمل انسان خالص نباشد آسیب پذیرى آدمى بیشتر مى شود.
پینوشتها:
[1]. براى مطالعه بیشتر ر.ک: هافمن، روان شناسى عمومى، ج 2، صص 157-159.
[2]. طه 20، آیه 124.
[3]. اعراف 7، آیه 179.
[4]. نحل 16، آیه 108.
[5]. مطففین 83، آیه 14.
[6]. بحارالانوار، ج 64، ص 264 و ج 77، ص 268، ج 2، ص 38.
[7]. بقره 2، آیه 10.
منبع: اختلالات رفتارى، ابوالقاسم بشیرى؛ نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها، قم: دفتر نشر معارف، 1387.
در این زمینه حتما بخوانید: