پرسش :
چرا اسلام كه آخرين و كاملترين دينها است بايد بعد از پيامبر(ص) به چند فرقه تقسيم شود؟ آيا اين ، عظمت اسلام را زير سؤال نميبرد؟
پاسخ :
در اينكه دين مبين اسلام كاملترين دين و نعمت بزرگ از طرف خداوند براي بشر است شكي نيست ولذا خداوند در قرآن كريم ميفرمايد: «امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين شما پذيرفتم»[1]
مسئلهاي كه در اينجا قابل توجه است اينست كه دين اسلام چيزي است و مسلمانان و كساني كه پيرو اين دين هستند چيز ديگري است. اسلام در حفاظت خودش هيچ نيازي به بشر ندارد چون اولاًَ خداوند خودش حافظ دين خودش ميباشد و در قرآن كريم ميفرمايد: «ما قرآن را نازل كرديم و ما به طور قطع نگهدار آنيم»[2] و ثانياً دين اسلام داراي عظمت و اتقان محكم ميباشد كه جميع دستورات و گزارههاي مندرج در اين دين مطابق با مقتضيات فطرت انساني و قالبهاي محكم عقلي اعم از عقل نظري و عملي بوده و براي تكامل جامعه بشري در جهات مختلف معنوي و مادي مثل اداره نظام اجتماعي و معيشتي و اقتصادي بدون هيچ عيب و نقصي نازل گرديده است. و لذا چنين ديني غير قابل تغيير و تبديل ميباشد چون حقيقت انسان كه موضوع از براي اين دين است، با وجود همه تحولات و تغييرات جسمي و رواني، ثابت و لايتغيّر است، حقيقت، خلقت و فطرت انسان به هيچ عنوان قابل تغيير و تبديل نيست بلي به حسب عمر و سن و امثال اينها انسان قابل تحول است ولي اين تحول خودش يك امر ثابت و يكنواخت ميباشد. خداوند متعال در اين رابطه ميفرمايد: «پس روي خود را متوجه دين خالص پروردگار كن، اين فطرتي است كه خداوند انسان را بر آن آفريده، دگرگوني در آفرينش الهي نيست، اينست آيين استوار ولي اكثر مردم نميدانند».[3]
بلي ممكن است بعضي از منافقين و معاندين و يا دوستان نادان اموري را كه هيچ ربطي به دين ندارد به عنوان دين براي مردم عرضه بدارند چنانچه خداوند ميفرمايد «پس واي بركساني كه نوشتهاي با دست خود مينويسد سپس ميگويد اين از طرف خدا است».[4]
پس اين خود بشر و مسلمانها است كه براي حصول عظمت و حيثيت و كمالات عاليه و ادارة جامعه نيازمند به دين اسلام هستند و اختلافات بين آنها و ايجاد فرقههاي مختلف ومتضاد، هيچ ضرري به دين نزده از عظمت آن نميكاهد بلكه خود آنها هستند كه از اين اختلافات و تفرقه متضرر ميشوند و عزّت و شرافتشان پايمال شده و از نعمتهاي معنوي و مادّي كه مايه سربلندي و سعادت دنيوي و اخروي ميباشد محروم ميگردند. امروز همين اختلافات اعتقادي، فقهي و سياسي يا قومي و جغرافيايي و امثال اينهاست كه عزّت و عظمت و شرافت مسلمين را زير سؤال برده و استكبار جهاني به سركردگي آمريكا و اسرائيل با بيشرمي تمام بر مقدرات آنها مسلّط گشته و مسائل و امور مسلمين را به دلخواه خودشان حلّ و فصل ميكنند. كجاست آن عزّتي كه خداوند براي مؤمنين اختصاص داده و ميفرمايد: «عزّت مخصوص خداوند و رسول او و مؤمنين است»[5] چرا سران كشورهاي اسلامي در برابر سران كفر و استكبار خوار و ذليلاند ولي در بين خودشان رفتار مستكبرانه و ظالمانه دارند؟ همه اين بدبختيها و گرفتاريهاي مسلمين معلول عدم اتحاد و عدم تمسك به حبل محكم خداوند ميباشد. امروز نتايج تلخ اختلافات اعتقادي، و فقهي و سياسي و در كنار آنها وجود مرزهاي جغرافيايي توأم با تعصبهاي خشك و تبعيض و توهينهاي ناروا و نهايتاً كشتار و خونريزيهاي وحشتناك را، فرد فرد مسلمين با جان دل احساس ميكنند و آن را بر خلاف ميلشان ميچشند. پس توجه را به اين مطلب معطوف نموده وعوامل اختلاف و تفرقه را بررسي ميكنيم:
آنچه مسلم است اين است كه در زمان حيات پيامبر خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ هيچ اختلافي در قالبهاي فرقه و گروههاي كلامي، فقهي و سياسي به طور علني در بين مسلمين وجود نداشته است، اما اين دليل بر اين نميشود كه همه مسلمين به نحو موجبه كليه در باطنشان نيز داراي وحدت كلمه بودهاند. ولي در عين حال تنها كس از ميان مسلمين عمر بود كه در موارد متعددي مخالفت و اعتراض خود را در برابر حضرت رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ ابراز داشته است.
به عنوان مثال عمر نسبت به صلح حديبيه كه بين پيامبر و مسلمين از يك طرف و بين كفار و مشركين از طرف ديگر منعقد گرديد، اعتراض خود را ابراز داشته است و نيز در مسئله حج تمتع با پيامبر اسلام جدال و منازعه ميكند.[6] و راه مخالفت را در پيش ميگيرد. و آخرين مشاجره و نزاع عمر با پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ در روز وفات آن حضرت بود كه دوات و قلم خواست تا چيزي بنويسد كه امتش بعد از رحلت او گمراه نشود، ولي عمر به صراحت مخالفت ميكند و ميگويد: «تب و درد بر پيامبر غلبه كرده است ما نيازي به نامة او نداريم همين كتاب خدا براي ما كافي است».[7]
عبدالوهاب عبداللطيف در مقدمه صواعق المحرقه از شرح مواقف كلامي را چنين نقل ميكند: «اين نزاع بين پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و عمر و عدهاي ديگري كه آنجا بودهاند نزاعي بود كه مربوط ميشد به مسئله امامت و منصب خلافت»[8]
پس ريشههاي اختلاف و تفرقه در زمان حيات پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ وجود داشته منتهي بعضيها مثل عمر در بعضي از موارد آنرا بروز داده است ولي چه بسا افرادي بودهاند كه نظرات مخالف خود را در باطن نگه داشته و منتظر رحلت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بودهاند.
اما عوامل اختلاف و تفرقه بنابر آنچه كه آيت الله سبحاني در كتاب ملل و نحل شمرده است شش عامل ميباشد[9] و ممكن است علتهاي ديگري هم وجود داشته باشد و ما به طور اجمال به اين عوامل شش گانه اشاره ميكنيم:
1 . عامل اول موضعگيريهاي حزبي و تعصبات قبيلهاي است، اين عامل كه از رياستطلبي و قدرتطلبي نشأت ميگيرد اولين عاملي بود كه در روز وفات پيامبر خدا موجب اختلاف بين انصار و مهاجرين گرديد و باعث شد كه سران مهاجرين و انصار پيامبر را در حال احتضار رها كنند و در سقيفه بني ساعده براي تصاحب رياست مسلمين به نزاع و مشاجرههاي جاهلي و قبيلهاي بپردازند.
2 . عامل دوم بدفهمي و لجاجت در شناخت حقايق است، اين عامل نيز در صدر اسلام باعث تفرقه در بين مسلمين گرديد كه فرقه خوارج و فرقه مرجئه زائيده همين عامل ميباشند.
3 . عامل سوم منع كتابت حديث نبوي منع و بيان آن در ميان مردم توسط عمر و ابوبكر و استمرار آن تا زمان منصور عباسي است، و روشن است كه وقتي كلام پيامبر كه مكمل قرآن است بيشتر از يك قرن، نوشتن و گفتگو به آن ممنوع شود، منشأ چه تحريفاتي در زمينههاي سياست، طرح فضائل و مطاعن اصحاب و نيز مسائل اعتقادي و فقهي ميشود.
4 . باز شدن راه از براي عقايد خرافي احبار و رهبان در متون و فرهنگ اسلامي كه با اين عامل خصوصاً يهوديان معاند توانستند عقايد باطله گذشتگان را به نام حديث نبوي در متون اسلامي جاسازي كنند و امروز اكثر اختلافات در صفات خداوند از اين عامل نشأت ميگيرد.
5 . تماس مسلمين با فرهنگها و تمدنهاي بيگانه مثل فرهنگهاي يونان، روم، فارس، هند و غيره...
6 . عامل ششم كه اساسيترين و اصليترين عامل در ايجاد تفرقه بين مسلمين ـ خصوصاً در ايجاد فرقه شيعه وسني ـ است عبارت است از مسئله اجتهاد در مقابل نص. به عبارت ديگر دور شدن از عترت و اهلبيت رسول خدا و چسبيدن به آراء و اجتهادات شخصي بر پايههاي جهل، تعصب، مالطلبي و جاه و رياستطلبي و امثال اين امور دنيوي، اصليترين عامل در بوجود آمدن شيعه و سني ميباشد. توضيح مختصر در اين رابطه اين است كه پيامبر اسلام براي هدايت امّتش براي اعصار بعد از خودش دو چيز گرانبها را به جا گذاشت، يكي قرآن و ديگري عترت و اهل بيتش را و اين مطلب با روايات متعدد توسط شيعه و سني نقل شده است كه پيامبر اسلام فرمود: «من در بين شما دو چيز را گذاشتم اگر به آنها تمسك بجوئيد هرگز بعد از من گمراه نخواهيد شد و يكي از آن دو افضل از ديگر است، كتاب خدا و آن ريسمان كشيده شده از آسمان تا به زمين است، و ديگري اهلبيت و عترتم است، آگاه باشيد اين دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا اينكه در كنار حوض بر من وارد گردند»[10] و اين روايت با كمي تفاوت در مستدرك بر صحيحين تأليف نيشابوري جزء سوم صفحه (148) نيز نقل شده است. و نيز در مسند احمد و برخي ديگر از كتاب هاي اهل سنت اين حديث بارها ذكر شده است.
عترت و اهلبيت رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ كسي جز ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ نميتواند باشد، چون عترت رسول خدا كه متمم و مكمل قرآن كريم در هدايت بشر ميباشد به فرموده خود رسول خدا بايد تا روز قيامت با قرآن باشد و از آن جدا نشود و در كنار هم به هدايت مردم بپردازند، پس تصور نشود كه مراد از اهل بيت زنان پيامبر يا اقاربي كه در زمان حيات رسول خدا با او ميزيستهاند ميباشد.
امروز چند درصد از مسلمين افتخار پيروي از ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ را دارند؟ و چند درصد از شيعيان ميتوانند اين ادعا را بكنند؟! بنابراين، اين مسلميناند كه خودشان را از اين نعمت بزرگ محروم كردهاند و به تبع آن از قرآن نيز نتوانسته آنطوري كه بايد استفاده بكنند و در نتيجه بايد اين وضعيتي كه امروز بر جامعه اسلامي مسلط است بوجود بيايد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. ملل و نحل، ج اول، آيت الله سبحاني.
2. تاريخ شيعه و فرقههاي اسلام تا قرن چهارم، دكتر محمد جواد مشكور.
3. فرهنگ فرق اسلامي، دكتر محمد جواد مشكور.
[1] . مائده/3.
[2] . حجر/9.
[3] . روم/30.
[4] . بقره/79.
[5] . منافقون/9.
[6] . سبحاني، جعفر، ملل و نحل، مركز مديريت حوزه علميه قم، دوم، 1410 ق، ج1، ص42.
[7] . بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح بخاري، بيروت، دار صعب، بيتا، ج3، ص91.
[8] . هيثمي، احمد بن حجر، صواعق المحرقه، ص(هـ) مكتبة القاهرة، بيتا.
[9] . سبحاني، جعفر، ملل ونحل، مركز مديريت حوزه علميه قم، دوم، 1410 ق، ج1، ص51.
[10] . هندي، علاءالدين بن حسام، كنزالعمال، بيروت، مؤسسة الرسالة پنجم، 1401 ق، ج1، ص381.
در اينكه دين مبين اسلام كاملترين دين و نعمت بزرگ از طرف خداوند براي بشر است شكي نيست ولذا خداوند در قرآن كريم ميفرمايد: «امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين شما پذيرفتم»[1]
مسئلهاي كه در اينجا قابل توجه است اينست كه دين اسلام چيزي است و مسلمانان و كساني كه پيرو اين دين هستند چيز ديگري است. اسلام در حفاظت خودش هيچ نيازي به بشر ندارد چون اولاًَ خداوند خودش حافظ دين خودش ميباشد و در قرآن كريم ميفرمايد: «ما قرآن را نازل كرديم و ما به طور قطع نگهدار آنيم»[2] و ثانياً دين اسلام داراي عظمت و اتقان محكم ميباشد كه جميع دستورات و گزارههاي مندرج در اين دين مطابق با مقتضيات فطرت انساني و قالبهاي محكم عقلي اعم از عقل نظري و عملي بوده و براي تكامل جامعه بشري در جهات مختلف معنوي و مادي مثل اداره نظام اجتماعي و معيشتي و اقتصادي بدون هيچ عيب و نقصي نازل گرديده است. و لذا چنين ديني غير قابل تغيير و تبديل ميباشد چون حقيقت انسان كه موضوع از براي اين دين است، با وجود همه تحولات و تغييرات جسمي و رواني، ثابت و لايتغيّر است، حقيقت، خلقت و فطرت انسان به هيچ عنوان قابل تغيير و تبديل نيست بلي به حسب عمر و سن و امثال اينها انسان قابل تحول است ولي اين تحول خودش يك امر ثابت و يكنواخت ميباشد. خداوند متعال در اين رابطه ميفرمايد: «پس روي خود را متوجه دين خالص پروردگار كن، اين فطرتي است كه خداوند انسان را بر آن آفريده، دگرگوني در آفرينش الهي نيست، اينست آيين استوار ولي اكثر مردم نميدانند».[3]
بلي ممكن است بعضي از منافقين و معاندين و يا دوستان نادان اموري را كه هيچ ربطي به دين ندارد به عنوان دين براي مردم عرضه بدارند چنانچه خداوند ميفرمايد «پس واي بركساني كه نوشتهاي با دست خود مينويسد سپس ميگويد اين از طرف خدا است».[4]
پس اين خود بشر و مسلمانها است كه براي حصول عظمت و حيثيت و كمالات عاليه و ادارة جامعه نيازمند به دين اسلام هستند و اختلافات بين آنها و ايجاد فرقههاي مختلف ومتضاد، هيچ ضرري به دين نزده از عظمت آن نميكاهد بلكه خود آنها هستند كه از اين اختلافات و تفرقه متضرر ميشوند و عزّت و شرافتشان پايمال شده و از نعمتهاي معنوي و مادّي كه مايه سربلندي و سعادت دنيوي و اخروي ميباشد محروم ميگردند. امروز همين اختلافات اعتقادي، فقهي و سياسي يا قومي و جغرافيايي و امثال اينهاست كه عزّت و عظمت و شرافت مسلمين را زير سؤال برده و استكبار جهاني به سركردگي آمريكا و اسرائيل با بيشرمي تمام بر مقدرات آنها مسلّط گشته و مسائل و امور مسلمين را به دلخواه خودشان حلّ و فصل ميكنند. كجاست آن عزّتي كه خداوند براي مؤمنين اختصاص داده و ميفرمايد: «عزّت مخصوص خداوند و رسول او و مؤمنين است»[5] چرا سران كشورهاي اسلامي در برابر سران كفر و استكبار خوار و ذليلاند ولي در بين خودشان رفتار مستكبرانه و ظالمانه دارند؟ همه اين بدبختيها و گرفتاريهاي مسلمين معلول عدم اتحاد و عدم تمسك به حبل محكم خداوند ميباشد. امروز نتايج تلخ اختلافات اعتقادي، و فقهي و سياسي و در كنار آنها وجود مرزهاي جغرافيايي توأم با تعصبهاي خشك و تبعيض و توهينهاي ناروا و نهايتاً كشتار و خونريزيهاي وحشتناك را، فرد فرد مسلمين با جان دل احساس ميكنند و آن را بر خلاف ميلشان ميچشند. پس توجه را به اين مطلب معطوف نموده وعوامل اختلاف و تفرقه را بررسي ميكنيم:
آنچه مسلم است اين است كه در زمان حيات پيامبر خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ هيچ اختلافي در قالبهاي فرقه و گروههاي كلامي، فقهي و سياسي به طور علني در بين مسلمين وجود نداشته است، اما اين دليل بر اين نميشود كه همه مسلمين به نحو موجبه كليه در باطنشان نيز داراي وحدت كلمه بودهاند. ولي در عين حال تنها كس از ميان مسلمين عمر بود كه در موارد متعددي مخالفت و اعتراض خود را در برابر حضرت رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ ابراز داشته است.
به عنوان مثال عمر نسبت به صلح حديبيه كه بين پيامبر و مسلمين از يك طرف و بين كفار و مشركين از طرف ديگر منعقد گرديد، اعتراض خود را ابراز داشته است و نيز در مسئله حج تمتع با پيامبر اسلام جدال و منازعه ميكند.[6] و راه مخالفت را در پيش ميگيرد. و آخرين مشاجره و نزاع عمر با پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ در روز وفات آن حضرت بود كه دوات و قلم خواست تا چيزي بنويسد كه امتش بعد از رحلت او گمراه نشود، ولي عمر به صراحت مخالفت ميكند و ميگويد: «تب و درد بر پيامبر غلبه كرده است ما نيازي به نامة او نداريم همين كتاب خدا براي ما كافي است».[7]
عبدالوهاب عبداللطيف در مقدمه صواعق المحرقه از شرح مواقف كلامي را چنين نقل ميكند: «اين نزاع بين پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و عمر و عدهاي ديگري كه آنجا بودهاند نزاعي بود كه مربوط ميشد به مسئله امامت و منصب خلافت»[8]
پس ريشههاي اختلاف و تفرقه در زمان حيات پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ وجود داشته منتهي بعضيها مثل عمر در بعضي از موارد آنرا بروز داده است ولي چه بسا افرادي بودهاند كه نظرات مخالف خود را در باطن نگه داشته و منتظر رحلت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بودهاند.
اما عوامل اختلاف و تفرقه بنابر آنچه كه آيت الله سبحاني در كتاب ملل و نحل شمرده است شش عامل ميباشد[9] و ممكن است علتهاي ديگري هم وجود داشته باشد و ما به طور اجمال به اين عوامل شش گانه اشاره ميكنيم:
1 . عامل اول موضعگيريهاي حزبي و تعصبات قبيلهاي است، اين عامل كه از رياستطلبي و قدرتطلبي نشأت ميگيرد اولين عاملي بود كه در روز وفات پيامبر خدا موجب اختلاف بين انصار و مهاجرين گرديد و باعث شد كه سران مهاجرين و انصار پيامبر را در حال احتضار رها كنند و در سقيفه بني ساعده براي تصاحب رياست مسلمين به نزاع و مشاجرههاي جاهلي و قبيلهاي بپردازند.
2 . عامل دوم بدفهمي و لجاجت در شناخت حقايق است، اين عامل نيز در صدر اسلام باعث تفرقه در بين مسلمين گرديد كه فرقه خوارج و فرقه مرجئه زائيده همين عامل ميباشند.
3 . عامل سوم منع كتابت حديث نبوي منع و بيان آن در ميان مردم توسط عمر و ابوبكر و استمرار آن تا زمان منصور عباسي است، و روشن است كه وقتي كلام پيامبر كه مكمل قرآن است بيشتر از يك قرن، نوشتن و گفتگو به آن ممنوع شود، منشأ چه تحريفاتي در زمينههاي سياست، طرح فضائل و مطاعن اصحاب و نيز مسائل اعتقادي و فقهي ميشود.
4 . باز شدن راه از براي عقايد خرافي احبار و رهبان در متون و فرهنگ اسلامي كه با اين عامل خصوصاً يهوديان معاند توانستند عقايد باطله گذشتگان را به نام حديث نبوي در متون اسلامي جاسازي كنند و امروز اكثر اختلافات در صفات خداوند از اين عامل نشأت ميگيرد.
5 . تماس مسلمين با فرهنگها و تمدنهاي بيگانه مثل فرهنگهاي يونان، روم، فارس، هند و غيره...
6 . عامل ششم كه اساسيترين و اصليترين عامل در ايجاد تفرقه بين مسلمين ـ خصوصاً در ايجاد فرقه شيعه وسني ـ است عبارت است از مسئله اجتهاد در مقابل نص. به عبارت ديگر دور شدن از عترت و اهلبيت رسول خدا و چسبيدن به آراء و اجتهادات شخصي بر پايههاي جهل، تعصب، مالطلبي و جاه و رياستطلبي و امثال اين امور دنيوي، اصليترين عامل در بوجود آمدن شيعه و سني ميباشد. توضيح مختصر در اين رابطه اين است كه پيامبر اسلام براي هدايت امّتش براي اعصار بعد از خودش دو چيز گرانبها را به جا گذاشت، يكي قرآن و ديگري عترت و اهل بيتش را و اين مطلب با روايات متعدد توسط شيعه و سني نقل شده است كه پيامبر اسلام فرمود: «من در بين شما دو چيز را گذاشتم اگر به آنها تمسك بجوئيد هرگز بعد از من گمراه نخواهيد شد و يكي از آن دو افضل از ديگر است، كتاب خدا و آن ريسمان كشيده شده از آسمان تا به زمين است، و ديگري اهلبيت و عترتم است، آگاه باشيد اين دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا اينكه در كنار حوض بر من وارد گردند»[10] و اين روايت با كمي تفاوت در مستدرك بر صحيحين تأليف نيشابوري جزء سوم صفحه (148) نيز نقل شده است. و نيز در مسند احمد و برخي ديگر از كتاب هاي اهل سنت اين حديث بارها ذكر شده است.
عترت و اهلبيت رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ كسي جز ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ نميتواند باشد، چون عترت رسول خدا كه متمم و مكمل قرآن كريم در هدايت بشر ميباشد به فرموده خود رسول خدا بايد تا روز قيامت با قرآن باشد و از آن جدا نشود و در كنار هم به هدايت مردم بپردازند، پس تصور نشود كه مراد از اهل بيت زنان پيامبر يا اقاربي كه در زمان حيات رسول خدا با او ميزيستهاند ميباشد.
امروز چند درصد از مسلمين افتخار پيروي از ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ را دارند؟ و چند درصد از شيعيان ميتوانند اين ادعا را بكنند؟! بنابراين، اين مسلميناند كه خودشان را از اين نعمت بزرگ محروم كردهاند و به تبع آن از قرآن نيز نتوانسته آنطوري كه بايد استفاده بكنند و در نتيجه بايد اين وضعيتي كه امروز بر جامعه اسلامي مسلط است بوجود بيايد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. ملل و نحل، ج اول، آيت الله سبحاني.
2. تاريخ شيعه و فرقههاي اسلام تا قرن چهارم، دكتر محمد جواد مشكور.
3. فرهنگ فرق اسلامي، دكتر محمد جواد مشكور.
[1] . مائده/3.
[2] . حجر/9.
[3] . روم/30.
[4] . بقره/79.
[5] . منافقون/9.
[6] . سبحاني، جعفر، ملل و نحل، مركز مديريت حوزه علميه قم، دوم، 1410 ق، ج1، ص42.
[7] . بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح بخاري، بيروت، دار صعب، بيتا، ج3، ص91.
[8] . هيثمي، احمد بن حجر، صواعق المحرقه، ص(هـ) مكتبة القاهرة، بيتا.
[9] . سبحاني، جعفر، ملل ونحل، مركز مديريت حوزه علميه قم، دوم، 1410 ق، ج1، ص51.
[10] . هندي، علاءالدين بن حسام، كنزالعمال، بيروت، مؤسسة الرسالة پنجم، 1401 ق، ج1، ص381.