چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

چرا در ازدواج دختر، اذن پدر شرط است ولي نظر مادر شرط نيست؟ و چرا در ازدواج پسر اذن پدر جايز نيست؟


پاسخ :
بديهي است كه خانواده، هسته اصلي جوامع بزرگ بشري است، و معلوم است اولين قدمي كه آدمي از حالت انفرادي به حالت اشتراك و اجتماعي بر مي‏دارد، "زناشويي" يا انعقاد قرار زندگي مشترك با همسري است. و شبهه‏ اي نيست كه اگر اين پايه و هسته مركزي اجتماع، بر شالوده و قوانين و سنت‏هاي درستي برقرار و استوار باشد، تأثيري مستقيم در بهبود وضع خانواده و در نتيجه اجتماع دارد، و اگر نباشد، جامعه و خانواده گرفتار انواع مختلف انحرافات و كجي‏ها و سقوطها خواهند گرديد.
اسلام، نه تنها شخصيت زن را در مورد مالكيت محقق نموده، بلكه در همه جا - به ويژه در حساس‏ترين و مهم‏ترين مسائل مربوط به زندگي او نيز كه امر زناشويي باشد - استقلال نظر و آزادي اراده و شخصيت زن را تثبيت فرمود و رضايت او را يكي از دو ركن اساسي ازدواج قرار داد، تا هر كسي را ميل و رغبت دارد و احساس رضايت در زندگي با او مي‏كند، به اراده خود - نه با اكراه و اجبار - عقد زناشويي با او منعقد سازد. و به عبارت ديگر: ازدواج، قرارداد دوطرفه‏اي است كه يك طرفش زن و طرف ديگر، مرد است، و در اين قرارداد، رضايت و امضاي هر دو طرف، ركن اساسي كار است.
اما اين‏كه با بيان فوق چگونه مي‏توان بين ولايت پدر در ازدواج دختر و آزادي او جمع كرد؛ به اين صورت است كه: اين مسأله مورد اتفاق تمام فقهاي اسلامي است كه: پدر و جدّ پدري و نوّاب و قائم‏مقام آن‏ها در مورد امر زناشويي و معاملات و ساير امور مشابه بر فرزندان نابالغ خود، اعم از دختر و پسر و آنهايي كه فاقد رشد عقلي هستند، ولايت دارند. يعني بدون اذن و اجازه يا امضاء "ولي" معاملات و عقدهاي آنها خالي از اعتبار و محكوم به بطلان است.
فلسفه تشريع ولايت پدر بر فرزند
فلسفه تشريع "ولايت" نيز بر همه واضح است كه به خاطر "تأمين منافع" نامبردگان است. ولي بحث در اين است كه: آيا اين "ولايت" پس از بلوغ فرزندان، يا رفع جنون و سفاهت هنوز ادامه دارد؟
گروهي از فقهاي ما معتقدند: شعاع و نفوذ "ولايت" پدر تا هنگامي است كه فرزندان در حال قبل از بلوغ يا در حال سفاهت و جنون باشند، و همين كه اين موانع برطرف گرديد، "ولايت" نيز منتفي مي‏شود و فرزندان اعم از دختر و پسر، پس از رفع موانع خود مسؤل مقدرات زندگي خود بوده در كليه امور از معاملات و زناشويي و غير آن، استقلال نظر دارند و نيازي به اجازه و تنفيذ "ولي" نمي‏باشد. گرچه برخي احتياط را در اجازه مي‏دانند.[1]
ولي برخي ديگر از فقها[2] عقيده دارند: با توجه به "احاديث خاصه"[3] و "جميع بين روايات"[4] دانسته مي‏شود كه جلب رضايت و موافقت پدر نيز در ازدواج دختر "باكره"، او هر چند به سن بلوغ رسيده و "رشد عقلي" نيز داشته باشد، ضروري و واجب است. و برخي در همين فرض حكم به احتياط اجازه پدر داده ‏اند[5] همانگونه كه قبلاً اشاره شد.
يعني همان طوري كه رضايت و موافقت دختر شرط است، رضايت و اجازه پدر نيز شرط است. بنابراين، در اين مورد خاص هنوز اثر و شعاع "ولايت" منقطع نشده است. البته لزوم تحصيل رضايت پدر نيز به عقيده اين دسته از فقهاء تنها در مورد ازدواج اول دختر (باكره) است نه در ازدواج‏هاي بعدي او. و بعضي‏ها[6] هم بر اين عقيده ‏اند كه اگر براي دختر، همسر "كفو" و هم‏شأن وي به خواستگاري آيد و از شرايط حسن خلق و ايمان برخوردار باشد و پدر بدون وجه شرعي مخالفت كند و براي دختر خوف حاصل شود كه اگر در مورد مذكور ازدواج صورت نپذيرد، كفوي برايش پيدا نشود، در اين صورت اذن پدر شرط نيست.
حكمت تشريع اذن پدر نسبت به ازدواج دختر
اما حكمت تشريع اين حكم: به نظر مي‏رسد يكي از حكمت‏هاي شرط اذن پدر نسبت به ازدواج دختر باكره، مسأله غلبه احساسات و حدّت و تندي در دختر است. اين مسأله در آغاز عمر، به خصوص در درياي متلاطم افكار سراسر رؤياي يك دختر كم‏تجربه و شوهرنديده (كه همواره در كام خود تخيلات شاعرانه دارد و چه بسا تلخي‏ها را شيرين و انحرافات را راست و درست مي‏بيند) نيازمند به يك لنگر يا چشم زشت و زيبا ديده و مجرّب است كه در عين حال دلسوز و مهربان بوده، اين احساسات را نيز با نظر مهر - اما عاقلانه - بنگرد. لذا حكمت ايجاب مي‏كند موافقت و رضايت پدر و دختر در ازدواج اول دختر كه تجربه‏اي نيندوخته است با هم بوده، از هم جدا نباشند.[7]
علاوه بر آن چه ذكر شد، اين نكته نيز درخور توجه است كه: زن نوعاً در 9 سالگي صلاحيت ازدواج را دارد، در صورتي كه براي مرد، اين استعداد نوعاً از پانزده سالگي است.[8] و پُرواضح است كه انسان، به ويژه دختر در سنين پايين‏تر نيازمند صلاح‏ديد و مشورت بزرگترها و به ويژه پدر هستند.
چرا نظر مادر در ازدواج دختر شرط نيست؟
اما اين‏كه چرا نظر مادر شرط نيست، به اين علت كه مادر نيز خود از صنف زنان است و احساسات و عواطف در آنها بر تعقل و انديشه غالب است، به علاوه در رواياتي كه اذن را شرط دانسته، تنها از پدر نام برده است و از مادر نامي نبرده است.
هـ) چرا در ازدواج پسر اذن پدر شرط نيست؟
اولاً: پسرها در سنيني نياز به ازدواج دارند كه معمولاً به حد رشد و كمال فكري رسيده باشند (پانزده سالگي به بعد) به خلاف شروع سن ازدواج در دخترها (9 سالگي)،
ثانياً: وقتي ما پذيرفتيم كه خداوند عادل و حكيم بوده و تمام احكام و مقررات اسلام را بر اساس مصالح در جهت رسيدن به كمال معنوي بندگان خود مقرر فرموده است در اين صورت جاي هيچ گونه سؤالي در مورد حكمي از احكام الهي باقي نمي‏ماند. و لازم هم نيست حكمت و فلسفه احكام را انسان بداند. به قول شاعر:
بنده ‏ايم و پيشه ما بندگي است بندگان را با سببها كار نيست
همچو آن روحانيان كز امر ربّ سجده كردند و نگفتند از سبب[9]
منابع براي مطالعه بيشتر:
1- رساله نوين، ج 3، مسائل خانواده، فتاواي امام خميني‏رحمه الله.
2- نظام حقوق زن در اسلام، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا.
3- اسلام و اجتماع، علامه طباطبايي، انتشارات پيام اسلام.


[1] . از جمله ايشان، حضرت آيت‏اللَّه گلپايگاني مي‏فرمايد: "بنابر احتياط بايد...." و حضرت آيت‏اللَّه بهجت مي‏فرمايد: "بنابر احتياط تكليفاً...". توضيح المسائل مراجع، دفتر انتشارات اسلامي، وابسته به جامعه مدرسين، ج 2، ص 387.
[2] . از جمله ايشان حضرت امام خميني است كه به حكم ايشان اشاره مي‏شود.
[3] . امام صادق‏عليه السلام فرمود: "لا تزوج ذوات الآباء من الابكار الاّ باذن آبائهنّ" "دختراني كه پدر بر سر دارند و باكره هستند بايد با رضايت پدر و موافقت او به همسري مردي درآيند". كافي، كليني، ج 5، ص 393، حديث 1.
[4] . در برخي احاديث ديگر تنها رضايت دختر را شرط دانسته و جلب موافقت پدر را ضروري ندانسته، در "تهذيب" از امام صادق‏عليه السلام نقل شده كه فرمود: "لا بأس بتزويج البكر اذا رضيت من غير اذن ابيها". تهذيب، شيخ طوسي، ج 7، ص 254، روايت 20. و در برخي ديگر از روايات، تنها رضايت پدر را شرط صحت عقد مي‏داند. در "كافي" از اما صادق‏عليه السلام نقل شده است كه: "ليس لها مع ابيها امر اذا نكحها جاز نكاحه". كافي، كليني، ج 5، ص 393. از جمع بين اين دو دسته اخبار، رضايت پدر و دختر هر دو را لازم مي‏دانند.
[5] . توضيح المسائل، حضرت آيت‏اللَّه گلپايگاني، مسأله 2385.
[6] . ر.ك: تحريرالوسيله، ج 2، فصل اولياء العقد، مسأله 2.
[7] . نوري، يحيي، حقوق زن در اسلام و جهان، مؤسسه مطبوعاتي فراهاني، 1347، ص 117-123، اقتباس.
[8] . ر.ك: اسلام و اجتماع، علامه طباطبايي، ص 51 به بعد.
[9] . مثنوي طاقديس، ملا احمد نراقي، ص 36.
( اندیشه قم )


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.