پرسش :
براي مبارزه با واژهي "مدگرايي" چه بايد كرد؟
پاسخ :
جاي هيچ شك و شبهه نيست كه انسان به دنبال مدل، الگو است و اين مسئله از گرايشهاي فطري انسان است و نميتوان با آن مبارزه كرد. قرآن كريم با تقليد و پيروي آگاهانه از الگوها موافق است. آن چه ممنوع است تقليد ناآگاهانه و كوركورانه است.
قهرمانجويي يا قهرمان پرستي يكي از جلوههاي رواني است كه در سرشت اوليهي بشر نهاده شده است. بشر همواره در تكاپو و جست و جوي گمشدهي خويش است. در جست و جوي قهرماني پر شكوه و جلال و پيشوايي در خور ستايش. "قهرمان پرستي" را اصولاً يكي از تجليات اصيل رواني انسان دانستهاند كه در فطرت و نهاد انسان حضوري بارز دارد".[1]
با نگاهي گذرا به قرآن، الگوهاي فراواني را پيدا ميكنيم: حضرت يوسفعليه السلام اسوهي ايستادگي در برابر شهوات، حضرت ابراهيمعليه السلام قهرمان توحيد، حضرت نوحعليه السلام اسوهي مقاومت و پايداري، حضرت يعقوبعليه السلام اسوهي صبر و تحمل و حضرت اسماعيلعليه السلام الگوي ايثار و حضرت خاتمصلي الله عليه وآله اسوهي حسنة و مقتداي همه.
"عمليترين و پيروزمندانهترين وسيلهي تربيت، تربيت كردن با يك نمونهي عملي و سرمشق زنده است. الگو به مردم عرضه ميشود تا هر كس به اندازهي ظرفيت و استعدادش از آن شعلهي فروزان نور بر گيرد. اسلام سرمشق دادن را بزرگترين وسيلهي تربيت ميداند.[2] حال با توجه به آن چه بيان شد، براي پاسداري از الگوهاي مناسب و مطلوب و مبارزه با مدلهاي نامطلوب دو كار ضروري به نظر ميرسد:
1. تبيين الگوهاي مطلوب و شناساندن آنها به جوانان جامعه.
2. اثبات عقلاني نبودن تقليدهاي كوركورانه و پيرويهاي ناآگاهانه براي جوانان.
همان گونه كه ارائهي رفتارهاي مطلوب و اشاره به مسائل مختلفي كه ميتواند در اطراف مدل مورد نظر مطرح شود، جذّابيت رفتار مطلوب را افزايش ميدهد، پرسش در جهات مختلف الگوهاي ناصواب نيز ميتواند زمينهي مبارزه با آن را فراهم سازد.
بررسي آثار و پيامدهاي الگوهاي تازه براي آنان كه ميانديشند، نقش مؤثّري دارد و چنان چه به طور كامل شناخته شود، ميتواند در جاذبهي الگوها تأثير بگذارد. اگر جوان بداند پوشيدن لباس خاصي با رنگ و اندازه و چسبندگي مخصوص، روغن زدن افراطي به موهاي سر و... باعث بيارادگي انسان ميشود و زمينهي خودباختگي را فراهم ميسازد، هيچ گاه قدم در اين راه نخواهد نهاد؛ زيرا خواهد فهميد كه اين كار هيچ گونه منفعتي نداشته و صرفاً براي پسند و لذّت ديگران بوده است و هويت گمشدهاي را دنبال كرده كه هيچ گاه پيدا نخواهد كرد، و در نتيجه كوركورانه راهي را انتخاب نميكند. به جاي اين كه ديگران را ملاك قضاوت قرار دهيم بايد به خود بيابيم. هر كسي بايد خودش باشد؛ آن گونه كه استعداد دارد و توانايي دارد كه استعدادها را شكوفا سازد.
اصولاً كساني كه خلأيي در شخصيت خويش احساس ميكنند، به دنبال امتياز گرفتن از ديگران هستند تا به نحوي خلأ موجود را پر كنند. وقتي از آنها سؤال ميشود چرا اين گونه موهايتان را سامان دادهايد، نميگويند اين گونه راحتتريم، بلكه ميگويند ديگران بهتر ميپسندند و در واقع از پسند ديگران احساس رضايتمندي ميكنند. هر چه ديگران بخواهند، او همان را انجام ميدهد. وقتي انساني اين گونه رشد كرد، به خاطر خواست ديگران تن به كاري ميدهد كه بسيار زيان بخش است و چون ديگران نميخواهند، از كارهايي روگردان ميشود كه بسيار پرمنفعت است. عقربهي وجودي چنين فردي به سويي ميچرخد كه ديگران ميخواهند. چرا انسان خودش نباشد؟ برهنگي فرهنگي از مهمترين معضلات زندگي انسان است. كسي كه به دنبال هويت از دست رفتهاش نباشد از مزاياي انساني بيبهره است.
بنابراين مدهاي مختلف چنان چه بر اساس تشخيص سود و آثار مطلوب خودشان پذيرفته شوند، هيچ اشكالي ندارد. امّا چنان چه نوعي خودباختگي و پيروي خفّت بار به دنبال داشته باشد، مطرود است. هر كس بايد ابتدا به دنبال ابتكار باشد. خطّ، شعر و يا هنر ديگري را به كار گيرد كه خود ميپسندد. دليلي ندارد كه ما خود را به چيزي كه خواستهي ديگران است محدود كنيم. اگر جوان به اين نكته برسد، بي چون و چرا هيچ چيزي را نميپذيرد.
منابع براي مطالعه بيشتر
1. جي، آلن مارلت، مارتا آ. پري، روانشناسي تقليد: روشهاي الگوگزيني، ترجمهي سيامك رضا مهجور، پروين غياثي جهرمي، (انتشارات رهگشا).
2. فاطمه صفري، الگوي اجتماعي پايگاه و نقش زن مسلمان در جامعهي اسلامي، (سازمان تبليغات اسلامي).
[1] . پاول هندي ماسن و ديگران، رشد و شخصيت كودك، ترجمهي مهشيد پاسايي، ص 188.
[2] . محمد قطب، روش تربيتي اسلام، ص 251.
( اندیشه قم )
جاي هيچ شك و شبهه نيست كه انسان به دنبال مدل، الگو است و اين مسئله از گرايشهاي فطري انسان است و نميتوان با آن مبارزه كرد. قرآن كريم با تقليد و پيروي آگاهانه از الگوها موافق است. آن چه ممنوع است تقليد ناآگاهانه و كوركورانه است.
قهرمانجويي يا قهرمان پرستي يكي از جلوههاي رواني است كه در سرشت اوليهي بشر نهاده شده است. بشر همواره در تكاپو و جست و جوي گمشدهي خويش است. در جست و جوي قهرماني پر شكوه و جلال و پيشوايي در خور ستايش. "قهرمان پرستي" را اصولاً يكي از تجليات اصيل رواني انسان دانستهاند كه در فطرت و نهاد انسان حضوري بارز دارد".[1]
با نگاهي گذرا به قرآن، الگوهاي فراواني را پيدا ميكنيم: حضرت يوسفعليه السلام اسوهي ايستادگي در برابر شهوات، حضرت ابراهيمعليه السلام قهرمان توحيد، حضرت نوحعليه السلام اسوهي مقاومت و پايداري، حضرت يعقوبعليه السلام اسوهي صبر و تحمل و حضرت اسماعيلعليه السلام الگوي ايثار و حضرت خاتمصلي الله عليه وآله اسوهي حسنة و مقتداي همه.
"عمليترين و پيروزمندانهترين وسيلهي تربيت، تربيت كردن با يك نمونهي عملي و سرمشق زنده است. الگو به مردم عرضه ميشود تا هر كس به اندازهي ظرفيت و استعدادش از آن شعلهي فروزان نور بر گيرد. اسلام سرمشق دادن را بزرگترين وسيلهي تربيت ميداند.[2] حال با توجه به آن چه بيان شد، براي پاسداري از الگوهاي مناسب و مطلوب و مبارزه با مدلهاي نامطلوب دو كار ضروري به نظر ميرسد:
1. تبيين الگوهاي مطلوب و شناساندن آنها به جوانان جامعه.
2. اثبات عقلاني نبودن تقليدهاي كوركورانه و پيرويهاي ناآگاهانه براي جوانان.
همان گونه كه ارائهي رفتارهاي مطلوب و اشاره به مسائل مختلفي كه ميتواند در اطراف مدل مورد نظر مطرح شود، جذّابيت رفتار مطلوب را افزايش ميدهد، پرسش در جهات مختلف الگوهاي ناصواب نيز ميتواند زمينهي مبارزه با آن را فراهم سازد.
بررسي آثار و پيامدهاي الگوهاي تازه براي آنان كه ميانديشند، نقش مؤثّري دارد و چنان چه به طور كامل شناخته شود، ميتواند در جاذبهي الگوها تأثير بگذارد. اگر جوان بداند پوشيدن لباس خاصي با رنگ و اندازه و چسبندگي مخصوص، روغن زدن افراطي به موهاي سر و... باعث بيارادگي انسان ميشود و زمينهي خودباختگي را فراهم ميسازد، هيچ گاه قدم در اين راه نخواهد نهاد؛ زيرا خواهد فهميد كه اين كار هيچ گونه منفعتي نداشته و صرفاً براي پسند و لذّت ديگران بوده است و هويت گمشدهاي را دنبال كرده كه هيچ گاه پيدا نخواهد كرد، و در نتيجه كوركورانه راهي را انتخاب نميكند. به جاي اين كه ديگران را ملاك قضاوت قرار دهيم بايد به خود بيابيم. هر كسي بايد خودش باشد؛ آن گونه كه استعداد دارد و توانايي دارد كه استعدادها را شكوفا سازد.
اصولاً كساني كه خلأيي در شخصيت خويش احساس ميكنند، به دنبال امتياز گرفتن از ديگران هستند تا به نحوي خلأ موجود را پر كنند. وقتي از آنها سؤال ميشود چرا اين گونه موهايتان را سامان دادهايد، نميگويند اين گونه راحتتريم، بلكه ميگويند ديگران بهتر ميپسندند و در واقع از پسند ديگران احساس رضايتمندي ميكنند. هر چه ديگران بخواهند، او همان را انجام ميدهد. وقتي انساني اين گونه رشد كرد، به خاطر خواست ديگران تن به كاري ميدهد كه بسيار زيان بخش است و چون ديگران نميخواهند، از كارهايي روگردان ميشود كه بسيار پرمنفعت است. عقربهي وجودي چنين فردي به سويي ميچرخد كه ديگران ميخواهند. چرا انسان خودش نباشد؟ برهنگي فرهنگي از مهمترين معضلات زندگي انسان است. كسي كه به دنبال هويت از دست رفتهاش نباشد از مزاياي انساني بيبهره است.
بنابراين مدهاي مختلف چنان چه بر اساس تشخيص سود و آثار مطلوب خودشان پذيرفته شوند، هيچ اشكالي ندارد. امّا چنان چه نوعي خودباختگي و پيروي خفّت بار به دنبال داشته باشد، مطرود است. هر كس بايد ابتدا به دنبال ابتكار باشد. خطّ، شعر و يا هنر ديگري را به كار گيرد كه خود ميپسندد. دليلي ندارد كه ما خود را به چيزي كه خواستهي ديگران است محدود كنيم. اگر جوان به اين نكته برسد، بي چون و چرا هيچ چيزي را نميپذيرد.
منابع براي مطالعه بيشتر
1. جي، آلن مارلت، مارتا آ. پري، روانشناسي تقليد: روشهاي الگوگزيني، ترجمهي سيامك رضا مهجور، پروين غياثي جهرمي، (انتشارات رهگشا).
2. فاطمه صفري، الگوي اجتماعي پايگاه و نقش زن مسلمان در جامعهي اسلامي، (سازمان تبليغات اسلامي).
[1] . پاول هندي ماسن و ديگران، رشد و شخصيت كودك، ترجمهي مهشيد پاسايي، ص 188.
[2] . محمد قطب، روش تربيتي اسلام، ص 251.
( اندیشه قم )