پرسش :
آيا حادثه تلخ انداختن ريسمان به گردن اميرالمؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ با شجاعت و دلاوري آن حضرت سازگاري دارد؟
پاسخ :
اين واقعهء دردناك تاريخي قلب هر شيعهاي را به درد ميآورد و باور كردن آن را دشوار ميسازد؛ چرا كه شجاعتهاي آن حضرت در مقاطع حساس زمان حيات رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ مانع از سهولت پذيرش اين حادثه ميشود ولي اهميت به دست آوردن خلافت بعد از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از يك طرف و اهميت بيعت گرفتن خليفه از حضرت علي ـ عليه السّلام ـ از سوي ديگر و مهمتر از همه صبر اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ براي بقاي زحمات پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و احكام نوراني اسلام، راه را براي پذيرش اين قسمت از تاريخ كه با تلخيهاي فراوان همراه است، هموار ميسازد.
سليم بن قيس در حديثي مفصّل از سلمان فارسي جريان وقايع بعد از وفات رسول خدا را نقل كرده، وي بعد از بيان چگونگي به قدرت رسيدن ابوبكر و بيعت گرفتن او از مردم چنين آورده است:
اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ شبانه با همراهي حضرت زهرا و امام حسين ـ عليه السّلام ـ همه اصحاب را به پذيرش امامت و ولايت خود دعوت كرد؛ و لكن تنها چهار نفر دعوت او را پذيرفتند، آن حضرت با مشاهدة گمراهي مردم و اطاعت آنان از ابوبكر تصميم گرفت در خانه بماند.
روزي عمر به ابوبكر گفت: چرا براي بيعت گرفتن از علي ـ عليه السّلام ـ كسي را به سراغ او نميفرستي؟
ابوبكر گفت: چه كسي را براي اين كار بفرستيم؟
عمر گفت: قنفذ را ميفرستيم چون كه مردي تندخوست.
ابوبكر قنفذ را با عدّهاي به در خانة علي ـ عليه السّلام ـ فرستاد، آنان اجازة ورود خواستند. حضرت به آنان اجازه نداد؛ به مسجد برگشتند و جريان را به ابوبكر و عمر گفتند.
عمر گفت: برگرديد و اگر اجازة ورود ندادند بدون اجازه وارد شويد!
آنان براي بار دوّم آمدند و اجازه خواستند، حضرت فاطمه ـ عليها سلام ـ فرمود: به شما اجازه نميدهم كه بدون اجازه وارد خانة من شويد، قنفذ ماند و همراهيان او برگشتند و كلام حضرت زهرا را به ابوبكر و عمر گفتند، عمر غضبناك شد و گفت ما را با زنان كاري نيست.
آن گاه به عدّهاي دستور داد كه هيزم حمل كرده و خود با آنان به در خانة حضرت آمد و با صداي بلند به نحوي كه اميرالمؤمنين و فاطمه ـ عليهم السلام ـ صداي او را بشنوند گفت: يا علي بايد از خانه بيرون آيي و با خليفة رسول خدا بيعت كني وگرنه خانهات را آتش ميزنم.
حضرت زهرا(س) فرمود: عمر، ما را با تو كاري نيست. عمر گفت: در را باز كن والا خانهتان را به آتش ميكشيم.
فاطمه(س) فرمود: اي عمر، آيا از خدا نميترسي و اراده كردهاي به خانة ما وارد شوي؟
عمر از بازگشت امتناع كرد و خانه را آتش زد، آن گاه وارد شد، فاطمه(س) جلو آمد و صيحه كنان فرمود: «اي پدر، اي رسول خدا» عمر شمشير غلاف كرده خود را به پهلوي حضرت زهرا(س) زد، نالة زهرا بلند شد «يا أبتاه» اما عمر بازيگر تازيانه خود را به بازوي فاطمه(س) زد. فاطمه (س) ندا داد: اي رسول خدا بعد از تو ابوبكر و عمر چه خطاهايي را مرتكب شدند.
اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ با شتاب خود را رسانيد و از كمربند عمر گرفت و خواست او را به قتل برساند، ناگاه به ياد سفارشات رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ افتاد و فرمود: اي عمر قسم به خدايي كه محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ را با نبوت تكريم كرد اگر نبود عهدي را كه آن حضرت با من بسته است به تو ميفهماندم كه نبايد وارد خانة ما ميشدي. در اين هنگام هجوم دسته جمعي به خانة حضرت شد، علي ـ عليه السّلام ـ به طرف شمشير خود رفت ولي آنان زودتر شمشير را برداشتند، علي ـ عليه السّلام ـ را دستگير كرده و ريسماني را به گردن حضرت انداختند. فاطمة زهرا(س) ميان علي ـ عليه السّلام ـ و آنان حايل شد، اينجا بود كه قنفذ تازيانهاي را به بازوي فاطمه(س) زد كه اثر آن تا زمان شهادت آن بانو باقي ماند، پس كشان كشان علي ـ عليه السّلام ـ را به مجلس ابوبكر بردند.[1]
با روايت فوق دو مطلب روشن مي شود:
1. خليفة اول با همفكري و همدستي عمر براي استحكام پايههاي خلافت خود حاضر شد شخصيت و فضائل اهلبيت ـ عليهم السلام ـ خصوصاً حضرت علي و زهرا ـ عليهما السلام ـ را ناديده بگيرد و خطاهايي را كه هرگز در تاريخ اسلام فراموش شدني نيست مرتكب شود.
2. علي ـ عليه السّلام ـ كه در غزوات مختلف شجاعتش به منصه ظهور رسيده بود، در مسئلة خلافت صبر خود را براي بقاي اسلام ناب به نمايش گذاشت و خود به عمر فرمود: اگر نبود عهدي را كه محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ با من بسته است به تو ميفهماندم كه نبايد وارد خانه ما ميشدي.
شاهد ديگر بر اين مدعا بيان آن حضرت در خطبة شقشقيه است: هان! به خدا سوگند پسر ابوقحافه جامة خلافت را پوشيد و ميدانست آن محوري كه اين دستگاه بايد بر گِرد آن بچرخد من هستم. سرچشمههاي علم و فضيلت از كوهسار شخصيت من سرازير ميشود و پرنده از پريدن به قلّهام گريزان (كنايه از اينكه انديشة بشري از رسيدن به قلة عظمت علمي و معنوي من عاجز است). وقتي چنين شد دامن از خلافت برچيدم و پهلو از آن كشيدم. در اين انديشه بودم كه چه كنم؟ با دست تنها به ستيز برخيزم يا بر اين مصيبت بزرگ و تاريك صبر كنم؟ بلايي كه پيران در آن فرسوده و خردسالان پير شوند، بلايي كه به واسطه آن ديندار تا زمان ديدار پروردگار خود در چنگال رنج اسير خواهد بود. سرانجام صبر را ترجيح داده، پس صبر كردم در حالي كه ديده از خار غم خسته و آوا در گلو شكسته بود، ميراثم ربودة اين و آن و من بدان نگران، تا آنكه اولي راهي را كه بايد در پيش گرفت و ديگري را جانشين خويش گرفت.[2]
آري در آن زمان مهمترين چيزي كه براي مسلمانان و حفظ دين پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ضروري مينمود اتحاد و همبستگي بين مسلمانان بود چون از يك طرف خطر دشمنان خارج از عربستان مخصوصاً روميان منافع مسلمانان را شديداً تحديد ميكرد و از طرف ديگر ظهور مدعيان دروغين نبوت و خروج آنها از دين پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي منافع اساسي اسلام خطرساز بودند. در اين اوضاع آشفته مسلمانان، اگر علي ـ عليه السّلام ـ هم دست به شمشير مي برد و عدّهاي را دور خود جمع مي كرد و دو دستگي در ميان مسلمانان ايجاد ميكرد، هم از طرف دشمنان داخلي و هم خارجي منافع مسلمانان تهديد ميشد و از اين اوضاع سوء استفاده ميكردند و مسلمانان و معارف اسلام و قرآن را از بين ميبردند. به همين خاطر علي ـ عليه السّلام ـ منافع و حق مسلم خود را فداي منافع عمومي مسلمانان نمود و صبر را بر قيام ترجيح داد.[3]
بنابراين هيچ منافاتي ميان شجاعت اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ و آنچه كه در تاريخ اسلام بعد از وفات پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ پيش آمده، وجود ندارد، چرا كه آن حضرت شجاعت خود را فداي زحمات رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ كرده و همه حوادث ناگوار را در مقابل بقاي اسلام ناب محمدي ـ صلّي الله عليه و آله ـ به جان خريده است.
اما و مورد سند حديث گفتي است؟
اغلب كساني كه اين واقعه را آوردهاند، از سليم بن قيس و كتاب او نقل كردهاند؛ بعضي از صاحب نظران در علم رجال به شخصيت سليم و كتاب او خدشههايي وارد كردهاند، ولي، عبارتهايي كه در تعبير سليم و كتابش رسيده صحت مطالب كتاب و شخصيت سليم را ثابت ميكند.
حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ در اين زمينه فرموده است: هر كس از شيعيان و دوستان ما كتاب سليم بن قيس را نداشته باشد، از علوم ما بيبهره است. كتاب سليم ابجد شيعه و سرّي از اسرار آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ است.[4]
أبان بن أبي عياش كتاب سليم را در محضر حضرت زين العابدين ـ عليه السّلام ـ قرائت كرد، آن حضرت فرمود: خدا سليم را رحمت كند، او راست گفت، اين حديثي است كه آن را ميشناسيم.[5] برقي دربارة شخصيت سليم آورده است: «من الأولياء من أصحاب أميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ » يعني: سليم بن قيس از اوليا و بزرگان صحابة اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ است.»[6]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. المبعث و المغازي، تاليفژ ابن بن عثمان.
2. حيات فكري و سياسي امام شيعه، تاليف رسول جعفريان.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . الهلالي، العامري، سليم بن قيس، كتاب سليم بن قيس الهلالي، قم، نشر الهادي، چاپ اول، 1415 هـ . ق، جزء 2، ـ صلي الله عليه و آله ـ 587 ـ 580؛ الطبرسي، احمد بن علي بن ابيطالب، الاحتجاج، انتشارات اسوه، التابعة لمنظمه الاوقاف والشئون الخيرية، باقري، قم، 1413 هـ ق، چاپ اول، ـ صلي الله عليه و آله ـ 213 ـ 203، به نقل از سليم بن قيس.
[2] . نهجالبلاغه، ترجمة دكتر سيد جعفر شهيدي، انتشارات علمي و فرهنگي تهران، چاپ هفدهم، 1379 هـ . ش، ص10 ـ 9.
[3] . ابن ابي الحديد، شرح نهجالبلاغه، تهران، دارالجبل، ج1، صهيونيزم 308، ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين منشورات شريف رضي، صهيونيزم 65، تاريخ يعقوبي، 240، صهيونيزم 126، محرمي، تاريخ تشيع، صهيونيزم 59.
[4] . سليم بن قيس الهلالي، همان، جزء 1، ص 94.
[5] . الخوئي، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، قم، منشورات مدينه العلم، چاپ چهارم، 1409 هـ . ق، ج 8، ص 218.
[6] . همان، ص 217.
اين واقعهء دردناك تاريخي قلب هر شيعهاي را به درد ميآورد و باور كردن آن را دشوار ميسازد؛ چرا كه شجاعتهاي آن حضرت در مقاطع حساس زمان حيات رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ مانع از سهولت پذيرش اين حادثه ميشود ولي اهميت به دست آوردن خلافت بعد از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از يك طرف و اهميت بيعت گرفتن خليفه از حضرت علي ـ عليه السّلام ـ از سوي ديگر و مهمتر از همه صبر اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ براي بقاي زحمات پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و احكام نوراني اسلام، راه را براي پذيرش اين قسمت از تاريخ كه با تلخيهاي فراوان همراه است، هموار ميسازد.
سليم بن قيس در حديثي مفصّل از سلمان فارسي جريان وقايع بعد از وفات رسول خدا را نقل كرده، وي بعد از بيان چگونگي به قدرت رسيدن ابوبكر و بيعت گرفتن او از مردم چنين آورده است:
اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ شبانه با همراهي حضرت زهرا و امام حسين ـ عليه السّلام ـ همه اصحاب را به پذيرش امامت و ولايت خود دعوت كرد؛ و لكن تنها چهار نفر دعوت او را پذيرفتند، آن حضرت با مشاهدة گمراهي مردم و اطاعت آنان از ابوبكر تصميم گرفت در خانه بماند.
روزي عمر به ابوبكر گفت: چرا براي بيعت گرفتن از علي ـ عليه السّلام ـ كسي را به سراغ او نميفرستي؟
ابوبكر گفت: چه كسي را براي اين كار بفرستيم؟
عمر گفت: قنفذ را ميفرستيم چون كه مردي تندخوست.
ابوبكر قنفذ را با عدّهاي به در خانة علي ـ عليه السّلام ـ فرستاد، آنان اجازة ورود خواستند. حضرت به آنان اجازه نداد؛ به مسجد برگشتند و جريان را به ابوبكر و عمر گفتند.
عمر گفت: برگرديد و اگر اجازة ورود ندادند بدون اجازه وارد شويد!
آنان براي بار دوّم آمدند و اجازه خواستند، حضرت فاطمه ـ عليها سلام ـ فرمود: به شما اجازه نميدهم كه بدون اجازه وارد خانة من شويد، قنفذ ماند و همراهيان او برگشتند و كلام حضرت زهرا را به ابوبكر و عمر گفتند، عمر غضبناك شد و گفت ما را با زنان كاري نيست.
آن گاه به عدّهاي دستور داد كه هيزم حمل كرده و خود با آنان به در خانة حضرت آمد و با صداي بلند به نحوي كه اميرالمؤمنين و فاطمه ـ عليهم السلام ـ صداي او را بشنوند گفت: يا علي بايد از خانه بيرون آيي و با خليفة رسول خدا بيعت كني وگرنه خانهات را آتش ميزنم.
حضرت زهرا(س) فرمود: عمر، ما را با تو كاري نيست. عمر گفت: در را باز كن والا خانهتان را به آتش ميكشيم.
فاطمه(س) فرمود: اي عمر، آيا از خدا نميترسي و اراده كردهاي به خانة ما وارد شوي؟
عمر از بازگشت امتناع كرد و خانه را آتش زد، آن گاه وارد شد، فاطمه(س) جلو آمد و صيحه كنان فرمود: «اي پدر، اي رسول خدا» عمر شمشير غلاف كرده خود را به پهلوي حضرت زهرا(س) زد، نالة زهرا بلند شد «يا أبتاه» اما عمر بازيگر تازيانه خود را به بازوي فاطمه(س) زد. فاطمه (س) ندا داد: اي رسول خدا بعد از تو ابوبكر و عمر چه خطاهايي را مرتكب شدند.
اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ با شتاب خود را رسانيد و از كمربند عمر گرفت و خواست او را به قتل برساند، ناگاه به ياد سفارشات رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ افتاد و فرمود: اي عمر قسم به خدايي كه محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ را با نبوت تكريم كرد اگر نبود عهدي را كه آن حضرت با من بسته است به تو ميفهماندم كه نبايد وارد خانة ما ميشدي. در اين هنگام هجوم دسته جمعي به خانة حضرت شد، علي ـ عليه السّلام ـ به طرف شمشير خود رفت ولي آنان زودتر شمشير را برداشتند، علي ـ عليه السّلام ـ را دستگير كرده و ريسماني را به گردن حضرت انداختند. فاطمة زهرا(س) ميان علي ـ عليه السّلام ـ و آنان حايل شد، اينجا بود كه قنفذ تازيانهاي را به بازوي فاطمه(س) زد كه اثر آن تا زمان شهادت آن بانو باقي ماند، پس كشان كشان علي ـ عليه السّلام ـ را به مجلس ابوبكر بردند.[1]
با روايت فوق دو مطلب روشن مي شود:
1. خليفة اول با همفكري و همدستي عمر براي استحكام پايههاي خلافت خود حاضر شد شخصيت و فضائل اهلبيت ـ عليهم السلام ـ خصوصاً حضرت علي و زهرا ـ عليهما السلام ـ را ناديده بگيرد و خطاهايي را كه هرگز در تاريخ اسلام فراموش شدني نيست مرتكب شود.
2. علي ـ عليه السّلام ـ كه در غزوات مختلف شجاعتش به منصه ظهور رسيده بود، در مسئلة خلافت صبر خود را براي بقاي اسلام ناب به نمايش گذاشت و خود به عمر فرمود: اگر نبود عهدي را كه محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ با من بسته است به تو ميفهماندم كه نبايد وارد خانه ما ميشدي.
شاهد ديگر بر اين مدعا بيان آن حضرت در خطبة شقشقيه است: هان! به خدا سوگند پسر ابوقحافه جامة خلافت را پوشيد و ميدانست آن محوري كه اين دستگاه بايد بر گِرد آن بچرخد من هستم. سرچشمههاي علم و فضيلت از كوهسار شخصيت من سرازير ميشود و پرنده از پريدن به قلّهام گريزان (كنايه از اينكه انديشة بشري از رسيدن به قلة عظمت علمي و معنوي من عاجز است). وقتي چنين شد دامن از خلافت برچيدم و پهلو از آن كشيدم. در اين انديشه بودم كه چه كنم؟ با دست تنها به ستيز برخيزم يا بر اين مصيبت بزرگ و تاريك صبر كنم؟ بلايي كه پيران در آن فرسوده و خردسالان پير شوند، بلايي كه به واسطه آن ديندار تا زمان ديدار پروردگار خود در چنگال رنج اسير خواهد بود. سرانجام صبر را ترجيح داده، پس صبر كردم در حالي كه ديده از خار غم خسته و آوا در گلو شكسته بود، ميراثم ربودة اين و آن و من بدان نگران، تا آنكه اولي راهي را كه بايد در پيش گرفت و ديگري را جانشين خويش گرفت.[2]
آري در آن زمان مهمترين چيزي كه براي مسلمانان و حفظ دين پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ضروري مينمود اتحاد و همبستگي بين مسلمانان بود چون از يك طرف خطر دشمنان خارج از عربستان مخصوصاً روميان منافع مسلمانان را شديداً تحديد ميكرد و از طرف ديگر ظهور مدعيان دروغين نبوت و خروج آنها از دين پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي منافع اساسي اسلام خطرساز بودند. در اين اوضاع آشفته مسلمانان، اگر علي ـ عليه السّلام ـ هم دست به شمشير مي برد و عدّهاي را دور خود جمع مي كرد و دو دستگي در ميان مسلمانان ايجاد ميكرد، هم از طرف دشمنان داخلي و هم خارجي منافع مسلمانان تهديد ميشد و از اين اوضاع سوء استفاده ميكردند و مسلمانان و معارف اسلام و قرآن را از بين ميبردند. به همين خاطر علي ـ عليه السّلام ـ منافع و حق مسلم خود را فداي منافع عمومي مسلمانان نمود و صبر را بر قيام ترجيح داد.[3]
بنابراين هيچ منافاتي ميان شجاعت اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ و آنچه كه در تاريخ اسلام بعد از وفات پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ پيش آمده، وجود ندارد، چرا كه آن حضرت شجاعت خود را فداي زحمات رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ كرده و همه حوادث ناگوار را در مقابل بقاي اسلام ناب محمدي ـ صلّي الله عليه و آله ـ به جان خريده است.
اما و مورد سند حديث گفتي است؟
اغلب كساني كه اين واقعه را آوردهاند، از سليم بن قيس و كتاب او نقل كردهاند؛ بعضي از صاحب نظران در علم رجال به شخصيت سليم و كتاب او خدشههايي وارد كردهاند، ولي، عبارتهايي كه در تعبير سليم و كتابش رسيده صحت مطالب كتاب و شخصيت سليم را ثابت ميكند.
حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ در اين زمينه فرموده است: هر كس از شيعيان و دوستان ما كتاب سليم بن قيس را نداشته باشد، از علوم ما بيبهره است. كتاب سليم ابجد شيعه و سرّي از اسرار آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ است.[4]
أبان بن أبي عياش كتاب سليم را در محضر حضرت زين العابدين ـ عليه السّلام ـ قرائت كرد، آن حضرت فرمود: خدا سليم را رحمت كند، او راست گفت، اين حديثي است كه آن را ميشناسيم.[5] برقي دربارة شخصيت سليم آورده است: «من الأولياء من أصحاب أميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ » يعني: سليم بن قيس از اوليا و بزرگان صحابة اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ است.»[6]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. المبعث و المغازي، تاليفژ ابن بن عثمان.
2. حيات فكري و سياسي امام شيعه، تاليف رسول جعفريان.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . الهلالي، العامري، سليم بن قيس، كتاب سليم بن قيس الهلالي، قم، نشر الهادي، چاپ اول، 1415 هـ . ق، جزء 2، ـ صلي الله عليه و آله ـ 587 ـ 580؛ الطبرسي، احمد بن علي بن ابيطالب، الاحتجاج، انتشارات اسوه، التابعة لمنظمه الاوقاف والشئون الخيرية، باقري، قم، 1413 هـ ق، چاپ اول، ـ صلي الله عليه و آله ـ 213 ـ 203، به نقل از سليم بن قيس.
[2] . نهجالبلاغه، ترجمة دكتر سيد جعفر شهيدي، انتشارات علمي و فرهنگي تهران، چاپ هفدهم، 1379 هـ . ش، ص10 ـ 9.
[3] . ابن ابي الحديد، شرح نهجالبلاغه، تهران، دارالجبل، ج1، صهيونيزم 308، ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين منشورات شريف رضي، صهيونيزم 65، تاريخ يعقوبي، 240، صهيونيزم 126، محرمي، تاريخ تشيع، صهيونيزم 59.
[4] . سليم بن قيس الهلالي، همان، جزء 1، ص 94.
[5] . الخوئي، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، قم، منشورات مدينه العلم، چاپ چهارم، 1409 هـ . ق، ج 8، ص 218.
[6] . همان، ص 217.