پرسش :
رابطه آزادي دين با تساهل و تسامح چيست؟
پاسخ :
اگر مراد از آزادي، آزادي در پذيرش يكي از اديان است، تسامح و تساهل كه يكي از مؤلفههاي فلسفه سياسي ليبراليستي مي باشد، رابطهاي مستقيم با آن دارد. تسامح و تساهل راه را بر هر گونه تسامحي در پذيرش اصل دين يا تغيير آن باز ميگذارد و اصولاً هدف اصلي تسامح و تساهل، دين است. ليبراليسم، تسامح و تساهل را در آراي ديني توصيه ميكند.[1] ولي تسامح و تساهل در اصول ليبراليستي را هرگز نميپذيرد.[2]
اگر منظور از سؤال مذكور اين باشد كه از نظر دين «تسامح و تساهل» چه رابطهاي با «آزادي» دارد، در اين صورت بايد ابتدا مقدماتي ذكر شود.
تسامح و تساهل در اصطلاح به معناي «عدم مداخله و ممانعت» يا اجازه دادن از روي قصد و آگاهي به اعمال و عقايدي است كه مورد پذيرش و پسند شخص نباشد.[3] تسامح و تساهل در فرهنگ غرب بر چند مبنا استوار است: 1. نسبيگرايي در ارزشهاي اخلاق و گزارههاي ديني؛ به اين معنا كه دربارة ارزشهاي اخلاقي و گزارههاي ديني نميتوان به حقيقت ثابتي دست يافت و همه نظريهها در اين حوزهها از ارزش معرفتي يكساني برخوردارند.
2. اومانيسم يكي ديگر از مباني تساهل و تسامح است. اومانيسم؛ انسان را معيار ارزشسنجيها ميداند و تا حدي كه انسان را بر صدر مي نشاند. از اين نظر انسان خالق ارزشها و تنها ملاك و معيار حقانيت است؛ بنابراين، ارزشهاي اخلاقي و ديني بايد در خدمت انسان باشند و بايد به آنها نگاه ابزار انگارانه داشت، نه نگاه مطلقانگارانه.
3. يكي ديگر از مباني تساهل و تسامح اين است كه ناسازگاري و درگيري را ذاتي مراتب پائين وجود (طبيعت) ميدانند و معتقدند كه در مراتب عاليه وجود اختلافي نيست و چون جوهر حقيقي انسان، عقل است كه از مراتب عاليه وجود است، خشونت و تساهل با جوهر انساني مخالف و تساهل و تسامح با آن سازگار است. (البته اين مبنا را خود غربيها طرح نكردهاند، بلكه روشنفكران متأثر از آراي غربيان آن را طرح كردهاند)[4]
نتيجهي اين سه مبنا اين است كه انسانها از دين آزادند و همانگونه كه حق دارند ديندار باشند،حق دارند بيدين باشند و نيز حق دارند هر ديني را، به هر صورت كه دلشان خواست و هوسشان كرد، برگزينند و ديگران را حق اعتراضي نيست و اگر كسي در برابر اين هوسبازيها و بي مبالاتي ها نسبت به دين مقاومت كند و به گونهاي جدي مردم را از آن منع نمايد، از جوهر انساني خود سقوط كرده است!
اما آزادي از ديدگاه ديني،آزادي از بند اسارت و ربوبيت غير حق است:
و لا يتّخذَ بعضُنا بعضاً ارباباً من دون الله (آل عمران، 64) «برخي از ما،بعضي ديگر را به جاي خداوند ربّ خود نگيرد.»
اين آزادي، آزادي از دين نيست، بلكه آزادي از اسارت طاغوتها و حاكمان شيطاني است كه به نامهاي مختلف چون پادشاه، رييس جمهور، نخست وزير و .. بر مردمان حكومت ميكنند و در جايگاه «ربّ» مينشينند.
اما اسلام به مردم اجازه نداده و آنان را آزاد نگذاشته كه هر گاه خواستند بندگي خدا را ترك كنند، زيرا ذات انسان به گونهاي است كه تنها با بندگي كردن ميتواند زندگي كند و خداوند خود انسان را چنان آفريده است و اگر انساني بندگي خدا را ترك كند، به بندگي هواي نفس در ميآيد
أَفرأَيتَ مَن اتخذَ الههُ هواهُ (جاثيه، 23) «آيا آن كه هواي نفسش را خداي خود گرفته است،نديدي؟»
تساهل و تسامحي كه غربيان ميگويند، انسان را از دين آزاد كرده و از بندگي خدا رهايش ميكند. اما دين اساساً آزادي از بندگي خدا را عين بردگي ميداند.
اما از آنجا كه خداوند در صدد سخت گيري بر بندگان خود نيست، ديني سهل و آسان بر بندگانش نازل كرده است:
يريدُ اللهُ بكم اليُسر و لايريد بكم العُسر (بقره، 185) «خداوند آساني را براي شما ميخواهد و نميخواهد شمادر سختي باشيد.»
اين سهل و آساني كه از آن ميتوان به تساهل و تسامح ديني ياد كرد، جلوههاي مختلفي دارد. از جمله:
1 . احكام خدا بسيار سهل و آساناند و انجام دادن آنها سخت نيست، اين نكته نه تنها در مقايسه با احكام ساير اديان آشكار ميشود بلكه حتي وقتي آنها را با آداب و رسوم محلي خودمان مقايسه كنيم، سهل و آساني آن آشكار است.
2 . احكام خدا نه تنها از جهت انجام دادن آساناند، بلكه چون با ساختار وجودي ما (فطرت) سازگارند،انجام آنها با شادابي درون، همراه گشته و آسان تر جلوه ميكند. مثلاً ساختار وجودي ما چنان است كه با عفت سازگار است، بنابراين حكم وجوب حفظ عفت، با شادابي انجام ميشود و اين شادابي خود عمل، حفظ عفت را آسانتر ميكند.
3 . خداوند متعال اجازه داده است كه اهل كتاب تا زماني كه اقدامي عليه اسلام و مسلمانان انجام ندادهاند، در پناه اسلام آزادانه زندگي كنند.
4 . خداوند متعال اجازه داده است كه مخالفين در حكومت اسلامي تا زماني كه دست به اقدام نظامي و امنيتي نزدهاند، در چارچوب قانون آزادانه مرام سياسي خود را ابراز كنند.
5 . خداوند متعال مردم را در پذيرش حكومت اسلامي و ولي امر الهي آزاد گذاشته و اجازه نداده است نظام اسلامي با كودتا و امثال آن در جايي محقق شود.
از اين موارد تساهل زياد است تنها نكته كه باقي مانده اين است كه اگر چه دين خدا سهل و آسان است،اما نبايد در حفظ آن و عمل به آن سهلانگاري كرد، بلكه بايد دين خدا را با قوت تمام حفظ كرده و به آن عمل كرد و نيز اگرچه حق تعالي در دنيا در پذيرش دين اسلام و قبول حاكميت حكومت اسلامي آزادي داده است، اما در صورت نپذيرفتن اسلام چنين افرادي گناهكاراناند و گناهكاران در قيامت به عذاب دردناك دچار خواهند شد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. عبدالمحمدي، حسين، تسامح و تساهل از ديدگاه قرآن و عترت، انتشارات ظفر، 1381، ص 32 ـ 17.
[2]. زرشناس، شهريار، جامعه مدني، انتشارات كتاب صبح، 1377، ص 63.
[3]. عبدالمحمدي، حسين، پيشين، ص 17، به نقل از عبدالرحمن البدوي، موسوعة الفلسفية، ج 1، ص 58.
[4]. همان، ص 23 ـ 20.
اگر مراد از آزادي، آزادي در پذيرش يكي از اديان است، تسامح و تساهل كه يكي از مؤلفههاي فلسفه سياسي ليبراليستي مي باشد، رابطهاي مستقيم با آن دارد. تسامح و تساهل راه را بر هر گونه تسامحي در پذيرش اصل دين يا تغيير آن باز ميگذارد و اصولاً هدف اصلي تسامح و تساهل، دين است. ليبراليسم، تسامح و تساهل را در آراي ديني توصيه ميكند.[1] ولي تسامح و تساهل در اصول ليبراليستي را هرگز نميپذيرد.[2]
اگر منظور از سؤال مذكور اين باشد كه از نظر دين «تسامح و تساهل» چه رابطهاي با «آزادي» دارد، در اين صورت بايد ابتدا مقدماتي ذكر شود.
تسامح و تساهل در اصطلاح به معناي «عدم مداخله و ممانعت» يا اجازه دادن از روي قصد و آگاهي به اعمال و عقايدي است كه مورد پذيرش و پسند شخص نباشد.[3] تسامح و تساهل در فرهنگ غرب بر چند مبنا استوار است: 1. نسبيگرايي در ارزشهاي اخلاق و گزارههاي ديني؛ به اين معنا كه دربارة ارزشهاي اخلاقي و گزارههاي ديني نميتوان به حقيقت ثابتي دست يافت و همه نظريهها در اين حوزهها از ارزش معرفتي يكساني برخوردارند.
2. اومانيسم يكي ديگر از مباني تساهل و تسامح است. اومانيسم؛ انسان را معيار ارزشسنجيها ميداند و تا حدي كه انسان را بر صدر مي نشاند. از اين نظر انسان خالق ارزشها و تنها ملاك و معيار حقانيت است؛ بنابراين، ارزشهاي اخلاقي و ديني بايد در خدمت انسان باشند و بايد به آنها نگاه ابزار انگارانه داشت، نه نگاه مطلقانگارانه.
3. يكي ديگر از مباني تساهل و تسامح اين است كه ناسازگاري و درگيري را ذاتي مراتب پائين وجود (طبيعت) ميدانند و معتقدند كه در مراتب عاليه وجود اختلافي نيست و چون جوهر حقيقي انسان، عقل است كه از مراتب عاليه وجود است، خشونت و تساهل با جوهر انساني مخالف و تساهل و تسامح با آن سازگار است. (البته اين مبنا را خود غربيها طرح نكردهاند، بلكه روشنفكران متأثر از آراي غربيان آن را طرح كردهاند)[4]
نتيجهي اين سه مبنا اين است كه انسانها از دين آزادند و همانگونه كه حق دارند ديندار باشند،حق دارند بيدين باشند و نيز حق دارند هر ديني را، به هر صورت كه دلشان خواست و هوسشان كرد، برگزينند و ديگران را حق اعتراضي نيست و اگر كسي در برابر اين هوسبازيها و بي مبالاتي ها نسبت به دين مقاومت كند و به گونهاي جدي مردم را از آن منع نمايد، از جوهر انساني خود سقوط كرده است!
اما آزادي از ديدگاه ديني،آزادي از بند اسارت و ربوبيت غير حق است:
و لا يتّخذَ بعضُنا بعضاً ارباباً من دون الله (آل عمران، 64) «برخي از ما،بعضي ديگر را به جاي خداوند ربّ خود نگيرد.»
اين آزادي، آزادي از دين نيست، بلكه آزادي از اسارت طاغوتها و حاكمان شيطاني است كه به نامهاي مختلف چون پادشاه، رييس جمهور، نخست وزير و .. بر مردمان حكومت ميكنند و در جايگاه «ربّ» مينشينند.
اما اسلام به مردم اجازه نداده و آنان را آزاد نگذاشته كه هر گاه خواستند بندگي خدا را ترك كنند، زيرا ذات انسان به گونهاي است كه تنها با بندگي كردن ميتواند زندگي كند و خداوند خود انسان را چنان آفريده است و اگر انساني بندگي خدا را ترك كند، به بندگي هواي نفس در ميآيد
أَفرأَيتَ مَن اتخذَ الههُ هواهُ (جاثيه، 23) «آيا آن كه هواي نفسش را خداي خود گرفته است،نديدي؟»
تساهل و تسامحي كه غربيان ميگويند، انسان را از دين آزاد كرده و از بندگي خدا رهايش ميكند. اما دين اساساً آزادي از بندگي خدا را عين بردگي ميداند.
اما از آنجا كه خداوند در صدد سخت گيري بر بندگان خود نيست، ديني سهل و آسان بر بندگانش نازل كرده است:
يريدُ اللهُ بكم اليُسر و لايريد بكم العُسر (بقره، 185) «خداوند آساني را براي شما ميخواهد و نميخواهد شمادر سختي باشيد.»
اين سهل و آساني كه از آن ميتوان به تساهل و تسامح ديني ياد كرد، جلوههاي مختلفي دارد. از جمله:
1 . احكام خدا بسيار سهل و آساناند و انجام دادن آنها سخت نيست، اين نكته نه تنها در مقايسه با احكام ساير اديان آشكار ميشود بلكه حتي وقتي آنها را با آداب و رسوم محلي خودمان مقايسه كنيم، سهل و آساني آن آشكار است.
2 . احكام خدا نه تنها از جهت انجام دادن آساناند، بلكه چون با ساختار وجودي ما (فطرت) سازگارند،انجام آنها با شادابي درون، همراه گشته و آسان تر جلوه ميكند. مثلاً ساختار وجودي ما چنان است كه با عفت سازگار است، بنابراين حكم وجوب حفظ عفت، با شادابي انجام ميشود و اين شادابي خود عمل، حفظ عفت را آسانتر ميكند.
3 . خداوند متعال اجازه داده است كه اهل كتاب تا زماني كه اقدامي عليه اسلام و مسلمانان انجام ندادهاند، در پناه اسلام آزادانه زندگي كنند.
4 . خداوند متعال اجازه داده است كه مخالفين در حكومت اسلامي تا زماني كه دست به اقدام نظامي و امنيتي نزدهاند، در چارچوب قانون آزادانه مرام سياسي خود را ابراز كنند.
5 . خداوند متعال مردم را در پذيرش حكومت اسلامي و ولي امر الهي آزاد گذاشته و اجازه نداده است نظام اسلامي با كودتا و امثال آن در جايي محقق شود.
از اين موارد تساهل زياد است تنها نكته كه باقي مانده اين است كه اگر چه دين خدا سهل و آسان است،اما نبايد در حفظ آن و عمل به آن سهلانگاري كرد، بلكه بايد دين خدا را با قوت تمام حفظ كرده و به آن عمل كرد و نيز اگرچه حق تعالي در دنيا در پذيرش دين اسلام و قبول حاكميت حكومت اسلامي آزادي داده است، اما در صورت نپذيرفتن اسلام چنين افرادي گناهكاراناند و گناهكاران در قيامت به عذاب دردناك دچار خواهند شد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. عبدالمحمدي، حسين، تسامح و تساهل از ديدگاه قرآن و عترت، انتشارات ظفر، 1381، ص 32 ـ 17.
[2]. زرشناس، شهريار، جامعه مدني، انتشارات كتاب صبح، 1377، ص 63.
[3]. عبدالمحمدي، حسين، پيشين، ص 17، به نقل از عبدالرحمن البدوي، موسوعة الفلسفية، ج 1، ص 58.
[4]. همان، ص 23 ـ 20.