چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

تفاوت مباني نظري حكومت ديني و حكومت سكولار در چيست؟


پاسخ :
سكولاريزم به منزلة يك مكتب و مشرب فكري به مجموعة جريانات و تحولاتي كه ضمن آن كنترل امور اجتماعي از كف مقامات و مراجع رسمي ديني خارج گشته و روشهاي عقلاني و غيرديني و علمي و تجربي و اين جهاني جاي ضوابط و آداب ديني براي ادارة آنها راگرفته، ‌استفاده مي‌شود.[1]
سكولاريزم مبتني بر يك سري اصول و مباني نظري است كه عمدتاً از به حاشيه راندن دين و خصوصي تلقي كردن آن ناشي مي‌شود كه در مكتب سكولاريزم دين را به حدّ يك احساس و سليقه و ذوق تنزل داده‌اند. يكي از مباني نظري سكولاريزم، راسيوناليسم يا عقل محوري و عقل بسندگي است. يعني عقيده به اين كه عقل به تنهايي و مستقل از وحي و آموزه‌هاي ديني و الهي اين اقتدار و توان را دارد كه بتواند زندگي بشري را اداره و تدبير كند.
اومانيسم يا بشرگرايي و انسان محوري از ديگر مباني سكولاريزم مي‌باشد. اومانيسم يعني اينكه انسان محور و مدار همه چيز است و خالق همة ارزشها خود انسان است و ارزشهاي اخلاقي و بايدها و نبايدها و شيوة زندگي و فضايل و رذايل را نبايد از وحي آموخت، زيرا يا مقوله وحي به نظر سكولارها واقعيت ندارد و يا اگر دارد آدمي بدان نياز ندارد و خود انسان مي‌تواند مستقلاً خوب و بد را بيافريند، و انسان بي‌نياز از دين و خدا و وحي است. «در واقع دين ستيزي و غيب‌ستيزي و معنويت گريزي لبّ و گوهر سكولاريزم است.»[2] و عمده تقابل ميان حكومتهاي مبتني بر وحي و حكومت‌هاي الهي با حكومت‌هاي سكولار در همين جا است.
از ديگر مباني سكولاريزم، نسبي‌گرايي هم در حوزة اخلاق هم در حوزة معرفت شناسي است، در نسبي‌گرايي اخلاقي سكولارها معتقدند ارزشهاي ثابت و مطلق و كلي و دائمي وجود ندارد و امور اخلاقي و ادراكات آدمي همه محدود و موقتي و نسبي‌اند و حسن و قبح اخلاقي نسبي و تابع شرايط اجتماعي و زيستي است و هيچگونه ارزش مطلق و الهي و مقدس وجود ندارد. و در حوزه معرفت به خطاپذيري بشر و محدود بودن درك و فهم آدمي معتقدند.
مبناي ديگر سكولاريزم تضاد با سنّت و سنّت‌ستيزي است البته سنتي كه در مقابل مدرنيته است و مرادشان از سنّت، سنّت به معناي آداب و رسوم ملي و قومي نيست، بلكه مراد شان سنّت ديني و ارزشهاي معنوي وروحاني و قدسي است كه به نظر سكولارها غبار تاريخ بر گونه‌اش نشسته و تاريخ مصرف آن گذشته و بازگشت به آن ارتجاع و كهنه‌پرستي و به قهقرا رفتن است.
لائيسيزم يا بي‌ديني و اعراض از خدا و استغنا از حضرت حق و خدا و هر امر قدسي را به پاي حكومت عقل قرباني كردن يكي ديگر از مباني سكولاريزم است. لائيسيزيم نه دين را ردّ مي‌كند و نه به اثبات آن مي‌پردازد و سعي مي‌كند آن را مسكوت بگذارد. زيرا در اين تفكر اصلاً نيازي به دين نيست تا پاي خدا به ميان آيد. و حكومت لائيك يعني حكومت كه قائل به تفكيك دين از سياست است و طبق اين نظر لائيك از مصاديق سكولار است، زيرا تفكيك دين از سياست اخصّ از سكولار و سكولار اعمّ از لائيك است.[3]
سيانتيسم يا علم‌پرستي و تكية بر علوم تجربي و اجتماعي و معرفت‌هاي بشري يكي از مؤلفه‌هاي نظري سكولاريزم است كه معتقد است كه مجموعه علوم بشري به ويژه علوم تجربي براي تدبير امور جامعه و ادارة آن كفايت مي‌كند و نيازي به اوامر و نواهي و احكام شرعي و دستورات ديني نيست و مديريت علمي را در مقابل مديريت فقهي قرار مي‌دهند و مديريت فقهي و شريعت را از ادارة امور جامعه عاجز مي‌دانند. چنانچه دقت كرده باشيم همة اين مباني نظري و فكري سكولاريزم به عنوان يك صفت براي نهادهاي حكومتي يعني حكومت سكولار ناشي از يك مسأله عمده است كه قبلا هم اشارت رفت و همين طرز تفكر و اعتقاد به اين مباني فرق بين حكومتهاي الهي و حكومتهاي سكولار است و آن انقطاع از عالم ماوراء طبيعت و خدا و به عزلت نشاندن وحي و دين و استغناي انسان از حضرت حق و در واقع استكبار انسان است. چون عقل‌گرايي و علم گرايي و مدرنيته و سنّت گريزي و اومانيسم همه در برابر آموزه‌هاي ديني و خدامحوري قرار مي‌گيرد و از اينجاست كه حكومتهاي سكولار مشروعيّت خود را از مردم مي‌گيرند.
‌امّا در مكتب حكومت هاي الهي و ديني اين خداوند است كه منشأ مشروعيّت و حقانيّت حكومت‌هاست، زيرا ولايت تكويني و تشريعي، و ولايت در تشريع همه از آن او است و هر حكومتي كه مستند به اذن الهي و بر قانوني كه منشأ الهي نداشته باشد از مشروعيّت و حقانيت برخوردار نيست. .. بنابراين مبناي حكومتهاي ديني خدامحوري و شريعت‌مداري و دين باوري است و اينها به معني فراموشي انسان و انكار عقل و علم‌ستيزي نيست، بلكه منظور اصالت ندادن به اينهاست، چون منبع اصيل و حق خداوند است و همه چيز بايد از او آغاز و به او ختم يابد و طبق دلايل متقن فلسفي و آموزشهاي اديان الهي، بشر موجودي است سراپا نياز و عين محدوديت و وابستگي و چنين موجودي نمي‌تواند آزادي مطلق داشته باشد، چون آزادي حقي است خدادادي و او بايد محدودة آن را تعيين كند كه كرده است.[4]
بنابراين عمده تقابل ميان حكومت سكولاريزم و حكومت ديني در اين است كه حكومتهاي سكولاريزم بر محور اومانيسم و انسان محوري و تكيه بر داشته‌هاي انساني و بريده از خدا و ماوراء طبيعت استوار است در حالي كه حكومت ديني بر خدامحوري و داده‌هاي الهي تكيه مي‌كند. چنانچه قبلا نيز آورديم در حكومت سكولار عقل مداري و انقطاع عقل از وحي و داده‌هاي ديني و استقلال و استغناري عقل از معارف الهي يك مبناي مهم و جدي است. امّا در حكومت الهي و ديني عقل در مقابل وحي نيست بلكه در مقابل نقل است و هر دو كاشف از ارادة الهي، يعني ارادة تشريعي الهي در يك مسأله فقهي يا حقوقي يا سياسي يا غيره و يك وقت ممكن است، به وسيلة نقل كشف شود و يك وقت با عقل و يا هر دو، البته عقل منزّه از وهم، خيال، قياس و گمان در اينجا مراد است. لازم به توضيح است كه حكم عقل يك وقت ارشاد به حكم شرعي است و يك وقت مستقل است كه به مستقلات عقليه معروف است، البته اين استقلال به معناي اين نيست كه خود عقل ذاتاً فتوا مي‌دهد. بلكه به معناي استقلال در كاشفيت از ارادة الهي است چنان كه ظاهر قرآن و يا سنّت معصومين ـ عليه السّلام ـ كاشف از ارادة الهي هستند.
بنابراين در مكتب ديني عقل همه كاره و مستقل از وحي و خارج از ارادة الهي نيست.
همانطور كه گفتيم در حكومت سكولار انسان‌گرايي محور است و در حكومتهاي ديني خصوصاً اسلام خدامحوري اصل و ريشه است و هيچ چيز خارج از ارادة الهي تكويناً و تشريعاً نيست و چون اين چنين است همه چيز بايد از آغاز و به او انجامد و در واقع توحيد است كه اصل همه چيز است و بقيه در ظلّ اين اصل نشأت مي‌يابند و همه چيز بايد از او نشأت گيرد، از اينروي هم حاكم و نحوة حكومت و هم حكومت شوندگان در محدودة تشريع و قانون او حركت كنند و انسان استقلال و استغناي از او ندارد و حق قانونگذاري به دست اوست يا كسي كه مأذون از طرف اوست و الا باطل است.
گفته شد يكي ديگر از مباني سكولاريزم سيانتيسم يا علم‌گرايي و نظر استقلالي به علم و خصوصاً علم تجربي داشتن است و علوم تجربي را مستغني از آموزه‌هاي وحياني در تدبير و مديريت جامعه است، در حالي كه حكومت ديني علوم تجربي را كافي و وافي در مديريت جامعه نمي‌داند، ولي آن را لازم براي ادارة جامعه مي‌داند و مستغني از آن نيز نيست، و دستاوردهاي علوم بشري را براي ساماندهي امور جامعه در راستاي ارزشهاي الهي لازم مي‌داند.
مطرح شد كه يكي ديگر از مباني سكولاريزم نسبي‌گرايي در حوزه اخلاق و معرفت است، در حالي كه در حكومت ديني الهي يك سري اصول و پيامدهاي جاودان هم در حوزه اخلاق و هم در حوزة معرفت وجود دارد، چرا كه اگر اينگونه نباشد سنگ روي سنگ بنا نمي‌شود، و براي هيچ چيز نمي‌شود استدلال كرد. البته اينها مباحث كلامي و فلسفي است كه بايد در جاي خود مورد بحث قرار گيرد، چنان كه گرفته است.
مبناي ديگر سكولاريزم آزادي مطلق و اباحيگري در حوزة اخلاق، حقوق، سياست و... است و آزادي به عنوان يك هدف في نفسه تلقي مي‌شود و بالاتر از آن نيز هدف ديگر نمي‌دانند و همه چيز را براي رسيدن به آزادي وسيله قرار مي‌دهند و هدف مقدس مي‌دانند. و آن را حق انسان مي‌دانند كه هيچ تكليفي نيز در قبال آن ندارد. امّا در جهان‌بيني الهي آزادي يك هدف نيست بلكه اولاً يك ابزار است، براي رسيدن به هدف و صلاح و سعادت و ثانياً مطلق نيست بلكه محدود به حدود الهي و شرعي و قانوني است، ثالثاً مسئولانه است. فلذا تكليف‌آور است رابعاً، ملك و حق طلق و لاقيد انسان نيست بلكه يك موهبت الهي است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. سكولاريزم و انديشه دين در جهان معاصر، همايون همتي، قبسات، شماره اول، ص191.
2. مقاله تحليل و بررسي سكولاريزم، محمد تقي جعفري، قبسات، شماره اول، سال دوم، ص55.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . همتي، همايون، سكولاريزم و انديشة دين در جهان معاصر، قبسات، شماره اول، ص 191.
[2] . همان، ص 196.
[3] . جعفري، محمد تقي، مقاله تحليل و بررسي سكولاريزم، قبسات، شماره اول، ‌سال دوم، ص 55.
[4] . همايون همتي، همان، ص 100.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.