پرسش :
معناي حكومت اسلامي چيست؟ آيا حكومت در جامعه ما اسلامي است؟
پاسخ :
اسلام بر اين پايه بنيان نهاده شده است كه «... ان الحكم اِلّا ِلله يَقصُّ الحق و هو خير الفاضلين»[1]حكم چه به معني حكومت باشد يا قضا و داوري، كه آن هم از شئون حكومت است. مخصوص خدا است، و بنابراين از نظر پرورش يافتگان مكتب توحيد، خالق و حاكم يكي بيش نيست، و او خداست، و سررشته هر نوع بايد به او منتهي گردد[2].
در حكومت اسلامي حاكميت منحصر به خدا است و قانون، فرمان و حكم خداست، قانون اسلام يا فرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامي حكومت تام دارد، همه افراد از رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ گرفته تا خلفاي آن حضرت و ساير افراد تا ابد تابع قانون هستند[3].
در قرآن آيات زيادي راجع به انبياء گذشته و هم درباره پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و نيز بعد از پيامبر اسلام وجود دارد، كه در آنها خداي متعال، مقام حكومت را تشريح فرموده و مردم را موظف كرده است كه از آن اطاعت كنند. از جمله اين آيه مباركه است كه مي فرمايد:
«اطيعو الله و اطيعو الرسول و اولي الامر منكم» اطاعت كنيد از خدا و پيامبر و صاحبان فرمان از خودتان، از اين آيه شريفه استفاده مي شود كه اطاعت از رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ به عنوان حاكم و همين طور از كساني كه اولي الامر ناميده مي شوند، در قرآن واجب است. پس وجود حكومت و اطاعت از حكومت يكي از احكام ثابت اسلام است[4].
به طور ساده حكومت اسلامي از دو عنصر تشكيل يافته كه آن را از هر سيستم حكومتي ديگر جدا مي سازد.
1. جنبه الهي و خالقي.
2. جنبه مردمي و خلقي، از جهت اول حكومت به عنوان يك وديعه الهي تلقي مي شود و حكام و زمامداران در شكل نمايندگان خدا بايد عمل كنند. اين همان چيزي است كه در آيات قرآن مجيد مكرر به آن اشاره شده است و حتي پيشوايان بزرگ ديني هنگامي كه مي خواهند نمايندگاني از طرف خود براي مردم تعيين كنند، مي گويند آنها نمايندة نمايندگان خدا هستند. و در قسمت دوم، اصل آزادي انسانها از هر گونه اسارت و استثمار و بهره كشي به عنوان زير بنا شناخته مي شود، و مشاركت مردم در تعيين سرنوشت خويش بر پايه «و اَمرهم شورا بينهم» ضروري است. در اين نوع حكومت الهي كه آن را حكومت عدل اسلامي مي ناميم، تأكيد روي اصل برادري، اخوت، آزادي و عدالت از هر مكتب ديگري بيشتر است[5]. بنابراين حكومت اسلامي به استثمار و استبداد در اشكال مختلف پايان مي دهد. آزاديهاي منطقي را براي همه افراد محترم مي شمرد. و راه را بر هر پيشرفتي به سوي زندگي پاك انساني آميخته با حق و عدالت، با مشاركت همه گروهها مي گشايد. حكومتي كه تمام خطوطش سرانجام به خداوند مي پيوندند.
منشأ حاكميت الهي است و براي مسئولين حكومت اسلامي معيارهاي تخلف ناپذيري وجود دارد. كه تا كسي آن معيارها را نداشته باشد، ممكن نيست در رديف كانديداهاي حاكميت قرار بگيرد. اين طور نيست كه هر فاسق، فاجر، هواپرست و شيّادي با اتّكا به توجه اذهان و آراء به طرف خودش، حق داشته باشد با همراه كردن آراء مردم در رأس حكومت قرار بگيرد. اين مشروعيت ندارد، فردي كه مي خواهد در رأس حكومت اسلامي قرار بگيرد بايد داراي معيارهاي لازم چون تقوا، دين، عدل، آشنايي با اسلام و اسلام شناسي باشد. فردي كه مي خواهد جامعه اسلامي را به اسلام راهنمايي كند بايستي خودش اسلام را بشناسد. «افمن يهدي الي الحق احق يتبع أمّن لا يهدي الا ان يهدي[6]» حاكم اسلامي بايد راه را بلد باشد، آگاه باشد و دين شناس باشد، آن كسي كه اين معيارها را دارد، و از تقوا و صيانت نفس و دينداري كامل و آگاهي لازم برخوردار است، آن وقت نوبت مي رسد به قبول ما ـ مردم ـ كه اگر همين شخص را با همين معيارها، مردم قبول نكردند باز مشروعيت ندارد چيزي به نام حكومت زور در اسلام نداريم. منشأ حاكميت الهي است و اين معيارها را هم خدا معين كرده و حكومت خدا در نظام اسلامي با حكومت مردم آميخته است لذا ما مي گوييم جمهوري اسلامي يعني حفظ قوانين و معيارها و ارزشهاي الهي منافاتي با جمهوري بودن و مردمي بودن ندارد ... [7]
امام خميني در كتاب ولايت فقيه گفته اند: حكومت اسلامي هيچ يك از انواع طرز حكومت هاي موجود نيست، مثلاً استبدادي نيست. كه رئيس حكومت مستبد و خود رأي باشد مال و جان مردم را به بازي بگيرد و در آن به دلخواه دخل و تصرف كند حكومت اسلامي نه استبداد است و نه مطلقه بلكه مشروطه است. البته نه مشروطه به معناي متعارف فعلي ... مشروطه از اين جهت كه حكومت كنندگان در اجرا و اداره مقيّد به يك مجموعه شرط هستند، كه در آن قرآن كريم و سنت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ معين گشته است. مجموعه شرط همان احكام و قوانين اسلامي است كه بايد رعايت و اجرا شود. از اين جهت حكومت اسلامي قانون الهي بر مردم است[8].
شهيد مطهري درتوضيح جمهوري اسلامي مي گويد: جمهوري اسلامي از دو كلمه تشكيل شده است. كلمه جمهوري شكل حكومت و كلمه اسلامي محتواي آن را مشخص مي كند، اسلامي، يعني حكومت با اصول و مقرارت اسلامي اداره شود و در مدار اصول اسلامي حركت كند. و جمهوري اسلامي يعني حكومتي كه شكل آن، انتخاب رئيس حكومت آن از سوي عامه مردم است براي مدت موقت و محتواي آن هم اسلامي است[9].
شهيد بهشتي در اين باره ميگويد: نظام جديد اجتماعي ايران، نظامي است اسلامي، ولي نظامي است كه مردم با انتخاب و اختيار و گزينش خودشان آن را انتخاب كردند. نظامي است در راه خدمت به مردم. يا به تعبير ديگر نظامي است مردمي بر پايه اسلام. بنابراين نظام اجتماعي آينده ما نظامي است ايدئولوژيك يك متعهد در برابر اسلام و نظامي است مردمي و اومانيستي نه ملي و ناسيوناليستي، آن هم اومانيسم اسلامي كه انسان دوست است نه انسان پرست. و همة اين مفاهيم در نامي كه براي اين نظام انتخاب شده يعني جمهوري اسلامي، نهفته است[10].
در بسياري از اصول قانون اساسي روي جهت متعالي و مترقي و اسلامي بودن انقلاب تأكيد شده است. از جمعه اصل اول: نوع حكومت ايران جمهوري اسلامي است كه ملت ايران در دهم و يازدهم فروردين 1358 هـ . ش با اكثريت 2/98 به آن رأي مثبت داده است.
اصل دوم، نظام بر پايه: لا اله الا الله، وحي الهي، معاد، عدل، امامت، اجتهاد، قسط ... استوار نموده است. همچنين در اصول متعدد: 4ـ 5 ـ 8 ـ 11ـ 12 ـ 14 ـ 56 ـ 57 ـ 72 ـ 91 تا 99، 107 تا 112 ـ 170 و ... و بسياري از اصول ديگر بر اسلامي بودن نظام تعهد شده است[11].
با اين وجود نمي توان گفت كه تمامي جوانب اسلامي بودن نظام رعايت شده و هيچ عمل خلاف شرعي صورت نميگيرد. كما اينكه در زمان پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و حضرت علي ـ عليه السّلام ـ كه تشكيل حكومت دادند، همواره عناصر ناباب و عوامل بازدارنده موانعي ايجاد مي نمودند. رهبري نظام در اين زمينه مي گويد: ... امروز در يكي از حساسترين نقاط دنيا (ايران) حكومتي بر مبناي كتاب و سنت بوجود آمده امروز ديگر آروزهاي تشكيل حكومت اسلامي يك خيال و آرزوي بلند پروازا نه نيست (البته) ما ادعا نمي كنيم كه حكومت پيامبر اسلام را آورده ايم، اما ادعا مي كنيم كه به سمت حكومت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ در حال حركت هستيم ... ما اولين تجربه هستيم اميدواريم تجربه هاي با فاصله زماني كوتاه بتوانند ما را هم غني و بي نياز و تجربه ما را هم كامل كنند[12].
... ما نبايد فكر كنيم، امروز كه اعلام كرديم يك جايي اسلام است، مثل زمان پيغمبر است كه هر چه عمل مي شود، متن اسلام، و اسلام واقعي است كه جبرئيل آورده است. ممكن است چنين نباشد، اما خود اسلام اين راه را پيش ما گذاشته است. يعني اين اجتهادي كه اسلام مطرح كرده به خاطر زنده بودن، بالنده بودن، و دين جهاني بودن ... راه را براي دانشمندان بازگذاشته كه بنشينند و با تتبع نيازهاي زمانه، مسائل جاري زمان را حل كنند[13].
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. نگاهي به نظرية ولايت فقيه، آيت الله مصباح يزدي، مؤسسة امام خميني.
2. مجموعه مقالات سمينار انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، تهيه و تنظيم: واحد تبليغات معاونت امور اساتيد دروس معارف اسلامي، نهاد نمايندگي ولي فقيه در دانشگاه ها.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. انعام/57.
[2] . مكارم شيرازي، ناصر، طرح حكومت اسلامي، مطبوعاتي هدف، محرم 1399، ص 26.
[3] . امام خميني، ولايت فقيه و جهاد اكبر، ص 47.
[4] . همان، حكومت اسلامي و ولايت فقيه، ص 127.
[5] . مكارم شيرازي، ناصر، طرح حكومت اسلامي، مطبوعاتي هدف، 1399، ص 50 ـ 49.
[6]. يونس/35.
[7] . سومين كنفرانس انديشه اسلامي، همان، سخنراني آيت الله خامنه اي، ص 36 ـ 32.
[8] . امام خميني، ولايت فقيه، جهاد اكبر، ص 46 ـ 45.
[9] . مطهري، مرتضي، پيرامون انقلاب اسلامي انتشارات صدرا، 1373، ص 80ـ 79.
[10] . حسيني، بهشتي، سيد محمد، مباني نظري قانون اساسي، بنياد نشر آثار و انديشه هاي شهيد بهشتي، ص 42.
[11] . قانون اساسي، جمهوري اسلامي ايران، اصول مختلف.
[12] . جمعي از دانشمندان اسلامي، حكومت در اسلام، سومين كنفرانس انديشه اسلامي، سازمان تبليغات اسلامي، (سخنراني آيت الله خامنه اي) ، ص 36 ـ 36
[13] . هاشمي رفسنجاني، اكبر، حكومت در اسلام(سومين كنفرانس انديشه اسلامي) سازمان تبليغات اسلامي، ص 50.
اسلام بر اين پايه بنيان نهاده شده است كه «... ان الحكم اِلّا ِلله يَقصُّ الحق و هو خير الفاضلين»[1]حكم چه به معني حكومت باشد يا قضا و داوري، كه آن هم از شئون حكومت است. مخصوص خدا است، و بنابراين از نظر پرورش يافتگان مكتب توحيد، خالق و حاكم يكي بيش نيست، و او خداست، و سررشته هر نوع بايد به او منتهي گردد[2].
در حكومت اسلامي حاكميت منحصر به خدا است و قانون، فرمان و حكم خداست، قانون اسلام يا فرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامي حكومت تام دارد، همه افراد از رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ گرفته تا خلفاي آن حضرت و ساير افراد تا ابد تابع قانون هستند[3].
در قرآن آيات زيادي راجع به انبياء گذشته و هم درباره پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و نيز بعد از پيامبر اسلام وجود دارد، كه در آنها خداي متعال، مقام حكومت را تشريح فرموده و مردم را موظف كرده است كه از آن اطاعت كنند. از جمله اين آيه مباركه است كه مي فرمايد:
«اطيعو الله و اطيعو الرسول و اولي الامر منكم» اطاعت كنيد از خدا و پيامبر و صاحبان فرمان از خودتان، از اين آيه شريفه استفاده مي شود كه اطاعت از رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ به عنوان حاكم و همين طور از كساني كه اولي الامر ناميده مي شوند، در قرآن واجب است. پس وجود حكومت و اطاعت از حكومت يكي از احكام ثابت اسلام است[4].
به طور ساده حكومت اسلامي از دو عنصر تشكيل يافته كه آن را از هر سيستم حكومتي ديگر جدا مي سازد.
1. جنبه الهي و خالقي.
2. جنبه مردمي و خلقي، از جهت اول حكومت به عنوان يك وديعه الهي تلقي مي شود و حكام و زمامداران در شكل نمايندگان خدا بايد عمل كنند. اين همان چيزي است كه در آيات قرآن مجيد مكرر به آن اشاره شده است و حتي پيشوايان بزرگ ديني هنگامي كه مي خواهند نمايندگاني از طرف خود براي مردم تعيين كنند، مي گويند آنها نمايندة نمايندگان خدا هستند. و در قسمت دوم، اصل آزادي انسانها از هر گونه اسارت و استثمار و بهره كشي به عنوان زير بنا شناخته مي شود، و مشاركت مردم در تعيين سرنوشت خويش بر پايه «و اَمرهم شورا بينهم» ضروري است. در اين نوع حكومت الهي كه آن را حكومت عدل اسلامي مي ناميم، تأكيد روي اصل برادري، اخوت، آزادي و عدالت از هر مكتب ديگري بيشتر است[5]. بنابراين حكومت اسلامي به استثمار و استبداد در اشكال مختلف پايان مي دهد. آزاديهاي منطقي را براي همه افراد محترم مي شمرد. و راه را بر هر پيشرفتي به سوي زندگي پاك انساني آميخته با حق و عدالت، با مشاركت همه گروهها مي گشايد. حكومتي كه تمام خطوطش سرانجام به خداوند مي پيوندند.
منشأ حاكميت الهي است و براي مسئولين حكومت اسلامي معيارهاي تخلف ناپذيري وجود دارد. كه تا كسي آن معيارها را نداشته باشد، ممكن نيست در رديف كانديداهاي حاكميت قرار بگيرد. اين طور نيست كه هر فاسق، فاجر، هواپرست و شيّادي با اتّكا به توجه اذهان و آراء به طرف خودش، حق داشته باشد با همراه كردن آراء مردم در رأس حكومت قرار بگيرد. اين مشروعيت ندارد، فردي كه مي خواهد در رأس حكومت اسلامي قرار بگيرد بايد داراي معيارهاي لازم چون تقوا، دين، عدل، آشنايي با اسلام و اسلام شناسي باشد. فردي كه مي خواهد جامعه اسلامي را به اسلام راهنمايي كند بايستي خودش اسلام را بشناسد. «افمن يهدي الي الحق احق يتبع أمّن لا يهدي الا ان يهدي[6]» حاكم اسلامي بايد راه را بلد باشد، آگاه باشد و دين شناس باشد، آن كسي كه اين معيارها را دارد، و از تقوا و صيانت نفس و دينداري كامل و آگاهي لازم برخوردار است، آن وقت نوبت مي رسد به قبول ما ـ مردم ـ كه اگر همين شخص را با همين معيارها، مردم قبول نكردند باز مشروعيت ندارد چيزي به نام حكومت زور در اسلام نداريم. منشأ حاكميت الهي است و اين معيارها را هم خدا معين كرده و حكومت خدا در نظام اسلامي با حكومت مردم آميخته است لذا ما مي گوييم جمهوري اسلامي يعني حفظ قوانين و معيارها و ارزشهاي الهي منافاتي با جمهوري بودن و مردمي بودن ندارد ... [7]
امام خميني در كتاب ولايت فقيه گفته اند: حكومت اسلامي هيچ يك از انواع طرز حكومت هاي موجود نيست، مثلاً استبدادي نيست. كه رئيس حكومت مستبد و خود رأي باشد مال و جان مردم را به بازي بگيرد و در آن به دلخواه دخل و تصرف كند حكومت اسلامي نه استبداد است و نه مطلقه بلكه مشروطه است. البته نه مشروطه به معناي متعارف فعلي ... مشروطه از اين جهت كه حكومت كنندگان در اجرا و اداره مقيّد به يك مجموعه شرط هستند، كه در آن قرآن كريم و سنت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ معين گشته است. مجموعه شرط همان احكام و قوانين اسلامي است كه بايد رعايت و اجرا شود. از اين جهت حكومت اسلامي قانون الهي بر مردم است[8].
شهيد مطهري درتوضيح جمهوري اسلامي مي گويد: جمهوري اسلامي از دو كلمه تشكيل شده است. كلمه جمهوري شكل حكومت و كلمه اسلامي محتواي آن را مشخص مي كند، اسلامي، يعني حكومت با اصول و مقرارت اسلامي اداره شود و در مدار اصول اسلامي حركت كند. و جمهوري اسلامي يعني حكومتي كه شكل آن، انتخاب رئيس حكومت آن از سوي عامه مردم است براي مدت موقت و محتواي آن هم اسلامي است[9].
شهيد بهشتي در اين باره ميگويد: نظام جديد اجتماعي ايران، نظامي است اسلامي، ولي نظامي است كه مردم با انتخاب و اختيار و گزينش خودشان آن را انتخاب كردند. نظامي است در راه خدمت به مردم. يا به تعبير ديگر نظامي است مردمي بر پايه اسلام. بنابراين نظام اجتماعي آينده ما نظامي است ايدئولوژيك يك متعهد در برابر اسلام و نظامي است مردمي و اومانيستي نه ملي و ناسيوناليستي، آن هم اومانيسم اسلامي كه انسان دوست است نه انسان پرست. و همة اين مفاهيم در نامي كه براي اين نظام انتخاب شده يعني جمهوري اسلامي، نهفته است[10].
در بسياري از اصول قانون اساسي روي جهت متعالي و مترقي و اسلامي بودن انقلاب تأكيد شده است. از جمعه اصل اول: نوع حكومت ايران جمهوري اسلامي است كه ملت ايران در دهم و يازدهم فروردين 1358 هـ . ش با اكثريت 2/98 به آن رأي مثبت داده است.
اصل دوم، نظام بر پايه: لا اله الا الله، وحي الهي، معاد، عدل، امامت، اجتهاد، قسط ... استوار نموده است. همچنين در اصول متعدد: 4ـ 5 ـ 8 ـ 11ـ 12 ـ 14 ـ 56 ـ 57 ـ 72 ـ 91 تا 99، 107 تا 112 ـ 170 و ... و بسياري از اصول ديگر بر اسلامي بودن نظام تعهد شده است[11].
با اين وجود نمي توان گفت كه تمامي جوانب اسلامي بودن نظام رعايت شده و هيچ عمل خلاف شرعي صورت نميگيرد. كما اينكه در زمان پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و حضرت علي ـ عليه السّلام ـ كه تشكيل حكومت دادند، همواره عناصر ناباب و عوامل بازدارنده موانعي ايجاد مي نمودند. رهبري نظام در اين زمينه مي گويد: ... امروز در يكي از حساسترين نقاط دنيا (ايران) حكومتي بر مبناي كتاب و سنت بوجود آمده امروز ديگر آروزهاي تشكيل حكومت اسلامي يك خيال و آرزوي بلند پروازا نه نيست (البته) ما ادعا نمي كنيم كه حكومت پيامبر اسلام را آورده ايم، اما ادعا مي كنيم كه به سمت حكومت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ در حال حركت هستيم ... ما اولين تجربه هستيم اميدواريم تجربه هاي با فاصله زماني كوتاه بتوانند ما را هم غني و بي نياز و تجربه ما را هم كامل كنند[12].
... ما نبايد فكر كنيم، امروز كه اعلام كرديم يك جايي اسلام است، مثل زمان پيغمبر است كه هر چه عمل مي شود، متن اسلام، و اسلام واقعي است كه جبرئيل آورده است. ممكن است چنين نباشد، اما خود اسلام اين راه را پيش ما گذاشته است. يعني اين اجتهادي كه اسلام مطرح كرده به خاطر زنده بودن، بالنده بودن، و دين جهاني بودن ... راه را براي دانشمندان بازگذاشته كه بنشينند و با تتبع نيازهاي زمانه، مسائل جاري زمان را حل كنند[13].
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. نگاهي به نظرية ولايت فقيه، آيت الله مصباح يزدي، مؤسسة امام خميني.
2. مجموعه مقالات سمينار انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، تهيه و تنظيم: واحد تبليغات معاونت امور اساتيد دروس معارف اسلامي، نهاد نمايندگي ولي فقيه در دانشگاه ها.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. انعام/57.
[2] . مكارم شيرازي، ناصر، طرح حكومت اسلامي، مطبوعاتي هدف، محرم 1399، ص 26.
[3] . امام خميني، ولايت فقيه و جهاد اكبر، ص 47.
[4] . همان، حكومت اسلامي و ولايت فقيه، ص 127.
[5] . مكارم شيرازي، ناصر، طرح حكومت اسلامي، مطبوعاتي هدف، 1399، ص 50 ـ 49.
[6]. يونس/35.
[7] . سومين كنفرانس انديشه اسلامي، همان، سخنراني آيت الله خامنه اي، ص 36 ـ 32.
[8] . امام خميني، ولايت فقيه، جهاد اكبر، ص 46 ـ 45.
[9] . مطهري، مرتضي، پيرامون انقلاب اسلامي انتشارات صدرا، 1373، ص 80ـ 79.
[10] . حسيني، بهشتي، سيد محمد، مباني نظري قانون اساسي، بنياد نشر آثار و انديشه هاي شهيد بهشتي، ص 42.
[11] . قانون اساسي، جمهوري اسلامي ايران، اصول مختلف.
[12] . جمعي از دانشمندان اسلامي، حكومت در اسلام، سومين كنفرانس انديشه اسلامي، سازمان تبليغات اسلامي، (سخنراني آيت الله خامنه اي) ، ص 36 ـ 36
[13] . هاشمي رفسنجاني، اكبر، حكومت در اسلام(سومين كنفرانس انديشه اسلامي) سازمان تبليغات اسلامي، ص 50.