چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

تاريخچه‌اي از بحث تجربة‌ ديني ارائه دهيد و عوامل پيدايش آن را تبيين نماييد؟


پاسخ :
تا قبل از قرن هجدهم عقل‌گرايي و تكيه بر توانايي‌هاي عقل در عرصة شناخت و اثبات وجود خداوند، مهمترين انديشه در مغرب زمين بود. و تمام تلاش انديشمندان ديني مصروف براهين عقلي اثبات وجود خداوند مي‌شد. اما در اواخر قرن هجدهم عقل‌گرايي از سوي بسياري از انديشمندان نفي شد و مناقشات جدّي دربارة اين براهين درگرفت.[1] شايد بيش از همه هيوم دراين باره اصرار داشت. از نظر او براهين اثبات وجود خدا ناتمام بود و تثليث امري غير برهاني به شمار مي‌آمد. او پس از سال‌ها كار بر روي دليل نظم شش اشكال عمده در كتاب گفتگوهايي دربارة دين طبيعي[2] بر اين برهان وارد كرد.
كانت نيز اين نكته را كه دين با عقل‌گرايي افراطي سازگار نمي‌افتد و آموزه‌هاي ديني را با عقل نمي‌توان به اثبات رساند، از هيوم پذيرفت و بهتر از او آن را تبيين كرد. پيشنهاد كانت اين بود كه دين را بايد از حوزة عقل نظري خارج كرد و به قلمرو عقل عملي يعني اخلاق، درآورد از نظر او وجود خدا از آن رو پذيرفتني است كه پيش فرض عقل عملي و اخلاق است نه به خاطر ادلّه‌اي كه از سوي عقل نظري بر اثبات آن اقامه شده است؛ زيرا آن ادلّه داراي معارض است. اين انديشه موجب گشت كانت حقيقت دين را همان اخلاق بداند و فتوا دهد كه دين و اخلاق يكي هستند.[3]
در اين بستر، حفظ دين و اراية توجيه معقولي از ديانت نيازمند طرح جديدي بود. شلاير ماخركه در فضاي رمانتيسم (تكيه بر احساسات و عواطف) مي‌زيست با عقل‌گرايي افراطي و همسان‌انگاري دين با اخلاق به مخالفت پرداخت.
او اصل و اساس دين را نه تعاليم وحياني مي‌دانست چنان كه در اديان الهي مطرح است و نه عقل نظري. چنان كه در الهيات طبيعي مطرح است. و نه عقل عملي و اخلاق چنان كه كانت و پيروان او معتقد بودند. بلكه او حقيقت دين را در احساسات و عواطف تشخيص داد و گوهر دين را احساس وابستگي به مبدأ و قدرتي متمايز از جهان دانست.[4] او با اين نظريّه يك حوزة حفاظتي براي دين پديد آورد و آن را از انتقادات علم جديد مصون نگه داشت.
پس از شلايرماخر انديشمنداني مانند ويليام جيمز با تأليف كتاب مشهورش، به نام «انواع تجارب ديني»[5]، رواج فراواني به اين بحث داد. اين جريان به دست فلاسفه‌اي مانند رودلف اتر، جان هيك، ويليام آلستون، ريچارد سويين برن، استيس، پراودفوت و... گسترش و ادامه يافت. آنها معتقد بودند كه آنچه در دين مهم است احساس وابستگي مطلق و ارتباط شخصي با خداوند است كه از طريق تجربة ديني بدست مي‌آيد.
عوامل ظهور نظريه تجربه ديني
عوامل متعددي در پيدايش بحث تجريه ديني دخيل بوده‌اند كه به طور خلاصه به آنها اشاره مي‌نماييم.[6]
1 . مخالفت با الهيات طبيعي: الهيات طبيعي كه همان الهيات مبتني بر عقل است در تعاليم افلاطون و ارسطو ريشه دارد و در واقع بررسي فلسفي دين است. در مقابل آن، الهيات مبتني بر وحي است. توماس آكويناس (1224 ـ 1274) مهمترين شخصيت الهيات طبيعي بود. اما تجربه‌گرايان انگليسي و در رأس آن هيوم با الهيات طبيعي و عقلاني مخالفت گسترده‌اي مي‌كردند.[7] تلاش متكلماني نظير شلاير ماخر در ارايه نظريه تجريه ديني در اين راستا بود كه مي‌خواستند شكست الهيات طبيعي تأثيري بر دين نگذارد.
2 . فلسفه نقادي كانت و تحويل دين به قلمرو اخلاق: كانت همانند هيوم مخالف با الهيات طبيعي است و منكر آن است كه مسائل ديني را بتوان از طريق استدلال عقلي و فلسفي ثابت كرد. وي براي دين و متافيزيك حوزة مستقلي قايل نيست و آموزه‌هاي ديني را تابعي از قوانين اخلاقي مي‌داند. و آن را به اخلاق فرو مي‌كاهد. طرح شلاير ماخر انتقادي به نظريه تحويلي كانت درباب فرو كاستن دين به اخلاق است. او و ديگر تجربه‌گرايان ديني با طرح اين نظريه حوزه‌اي مستقل براي دين در نظر گرفتند.
3 . تعارض علم و دين: متكلمان كه تا سالها تفاسير كلامي خود را بر پايه علوم طبيعي قديم بنا نهاده بودند با پيشرفت فزاينده علوم تجربي تعارضاتي را ميان علوم طبيعي جديد و اعتقادات خود مشاهده كردند. شلاير ماخر كه به دنبال راه حلّي براي اين معضل بود با انتقال پايگاه دين از كتاب مقدس به قلب مؤمنان و طرح تجربه ديني به عنوان گوهر دين عملاً قلمرو علم را از قلمرو دين جدا نمود و با اين شيوه دين را از انتقادات علوم تجربي مصون نگه داشت.[8]
4 . قلمرو مكتب رمانتيك: در زمان شلاير ماخر تفكر فلسفي و استدلال‌هاي عقلي به نوعي به بن‌بست رسيده بود و استدلال‌هاي خشك و بي‌روح عقلي به شدت تضعيف شده بودند در چنين شرايطي نهضت رمانتيسم ظهور كرد. آنها معتقد بودند كه از طريق عواطف و احساسات مي‌توان به ناشناختي‌ها دست يافت. ظهور اين جنبش زمينه‌ مناسبي براي تأكيد بر عنصر احساس و عاطفه در دين فراهم نمود. مثلاً شلاير ماخر نيز تحت تأثير همين جنبش، تجريه ديني را گوهر و قلب دين دانست و استدلال‌هاي عقلي را در دين اموري حاشيه‌اي تلقي نمود.
5 . نقادي كتاب مقدس: در دو قرن اخير كتاب مقدس مسيحيان آماج نقدهاي فراوان قرار گرفته است. متفكراني مانند شلاير ماخر كه از يك سو نمي‌خواستند از ايمان ديني دست بكشند و از سوي ديگر در كتاب مقدس با يك دسته آموزه‌هاي غير عقلاني مانند تثليث و تجسد مواجه بودند. تلاش نمودند كه مركز ثقل ايمان را از كتاب مقدس به قلب دينداران منتقل نمايند و با اين كار ايمان مسيحي را از انتقادات عقلي نجات دهند. به اعتقاد آنان پيام اصلي كتاب مقدس احياي تجربه‌ ديني در ميان دينداران است و كاركرد اصلي تجربة ديني فراهم نمودن زمينه براي ايجاد ارتباط عاشقانه با خداست كه جلوه‌هاي آن عشق سرسپردگي و گفتگو است و همين امر بالاترين خير ما را تشكيل مي‌دهد.[9]
منابع جهت مطالعه بيشتر:
محمدتقي فعالي، تجربه ديني و مكاشفه‌ عرفاني، تهران:‌موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1380.

--------------------------------------------------------------------------------
[1] . توماس ريچارد مايلز به تجربه ديني، ترجمه جابر اكبري، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردي،‌1380،‌ ص 7.
[2] . David Hame, dialogues concerning Natural Religion.
[3] . ر.ك به: محمد علي فروغي، سير حكمت در اروپا، چاپ اول، تهران: نشر البرز، 1375، صص 342 ـ 361.
[4] . مايكل پترسون و ديگران، عقل و اعتقاد ديني، ترجمه احمد نراقي و ابراهيم سلطاني، چاپ سوم، تهران: طرح نو، 1379، ص 41.
[5] . William james, The Varieties of Religious Experience.
[6] . ر.ك: محمدتقي فعالي، تجربه ديني و مكاشفه عرفاني، تهران: مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1380، ص 119 - 121. و عليرضا قائمي‌نيا، تجربه ديني و گوهر دين، قم، بوستان كتاب، 1381، صص 102 ـ 114.
[7] . ويليام هوردرن، راهنماي الهيات پروتستان، ترجمه طاطه‌وس ميكائليان، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1368، ص 14.
[8] . همان، ص 41.
[9] . همان.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.