پرسش :
دين چيست و چه تعريفي ميتوان از اخلاق ارائه داد؟
پاسخ :
قبل از هرگونه بحث و پژوهش در زمينة دين و اخلاق، ارائة تعريفي روشن از دين و اخلاق ضرورت دارد و از اين رو بايد تعريف روشني از موضوع تحقيق كه دين و اخلاق ميباشد داشته باشيم، تا براساس آن مباحث مربوط بعدي را عنوان نمائيم و لذا در ابتداء به سراغ تعريف دين و اخلاق رفته، نظر خود را دراين زمينه عنوان مينمائيم.
چيستي دين؛ دين از جمله مفاهيمي است كه از زمانهاي بسيار دور تاكنون به طور فراوان در زندگي روزمرة انسانها به كار رفته است و هميشه برداشت و نگرش خاصي نسبت به اين مفهوم وجود داشته است، امّا از اين ميان عدهاي تلاش نمودهاند تا از دين (Religion) تعريفي مقبول ارائه دهند و حتّي عدهاي بر آن شدهاند تا تعريفي از دين مطرح نمايند كه همة اديان را در برگيرد، امّا دينپژوهان معاصر معتقدند كه ارائة تعريفي جامع و مانع از دين تقريباً غيرممكن است[1] و اين مسئله ناشي از انتزاعي بودن مفهوم دين، پيچيدگي آن و فراواني اديان و اعتقادات ديني موجود است؛ با وجود اين بيشتر رشتههاي علمي كه به نحوي با دين در ارتباط بودهند به فراخور حال خود در اين باره اظهار نظرهاي مختلفي نمودهاند و در صدد تعريف دين برآمدهاند و در اين ميان عدهاي براساس پژوهشهاي تجربي و كاركردهاي خارجي دين را تعريف نموده و برخي نيز با مفاهيم پيشين و روش عقلي به تعريف دين پرداختهاند و لذا فلسفه، كلام، روانشناسي، جامعهشناسي، پديدارشناسي، هر يك با رويكرد خاص خود در اين زمينه سخن گفتهاند كه بر طبق يك تقسيم ميتوان آنها را نيز به دو دسته تعاريف درونديني و تعاريف برونديني تقسيم نمود؛ تعاريف درون ديني آن دسته از تعاريفي ميباشند كه متدينان به اديان مذاهب به آنها قايل هستند و مستند به كتب مقدس آنهاست و كار فيلسوف دين اين است كه در صورت ممكن تنها از ميان اينگونه تعاريف خاص، عناصر مشترك بين اديان را بررسي نمايد تا شايد بتواند خود را به يك تعريف برونديني مشتركي نزديك سازد؛[2] امّا آنچه مسلّم است اين است كه تاكنون اين منظور برآورده نشده است و دست يافتن به خصايصي كه مشترك در همة اديان باشد و از طرفي آنها را از سحر و جادو (Magic)، موهومپرستي (Super sitiaon) و روح گرايي (Speiritualism) و ديگر آداب و رسوم ملي جدا نمايد بسيار دشوار و چه بسا ناممكن است و در تعاريف برونديني موجود يا به حداقل ويژگيها اكتفا شده و تنها يك بُعد از دين مورد توجّه بوده است مانند تعاريفي كه جيمز مارتينو، برادلي،هربرت، اسينسر، شلاير ماخر[3] و عدهاي ديگر از متفكران غربي ارائه دادهاند و يا اينكه تعاريف حداكثري است و هر امر مشكوكي كه ادعاي دين بودن را داشته است داخل مجموعه دين به حساب آورده و انسانگرايي سكولار و كمونيسم را هم دين شمرده است. و از طرفي ديگر، برخي از تعاريف اشتمالي (in clusive) است يعني دين را در همة عرصههاي مباحث فردي و اجتماعي دخيل ميداند و برخي تعاريف حصري (Exclusive) است و قلمرو دين را به حوزة خاصي از حيات انساني منحصر نموده است[4] و لذا آنچه كه در تعريف دين راه به جايي نبرده است تعريف آن بر اساس مباحث برونديني و با توجّه به دين محقَّق است، از اين رو ما نيز به سراغ تعريف دين از منظر دين خود يعني اسلام ميرويم و تعريف خود از دين را با توجّه به تقسيم قرآني دين به حق و باطل عنوان مينمائيم؛ قرآن كريم مجموعه قوانين و مقررات شيطاني را هم دين خوانده است و از آنها به نام اديان باطل نام برده است.[5]
در حالي كه يكي ديگر از كاربردهاي اساسي دين در قرآن كريم اضافه نمودن واژة حق به دين است كه در روايات اسلامي نيز اين اضافه در موارد زيادي به كار رفته و آية شريفة «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ»[6] نيز مورد استشهاد پيشوايان دين اسلام قرار گرفته است،[7] بنابراين ميتوان دين را از نظر اسلامي به دين حق و دين باطل تقسيم نمود و لذا تنها ديني كه تماماً از ناحية خداوند نازل شده باشد دين حق است و به اعتقاد ما تنها مصداق فعلي آن اسلام است و البتّه ديگر اديان الهي را نيز قبل از اينكه دستخوش تحريف و انحراف شوند در برميگيرد و لذا اديان موجود به غير از اسلام يا اساساً باطل ميباشند و يا مجموعهاي از حق و باطل را در خود جاي داده و التقاطي ميباشند.[8]
و با توجّه به محتواي متون اسلامي ميتوان دين را چنين تعريف نمود: «دين مجموعهاي از عقايد، اصول و احكام نظري و عملي است كه از سوي خداوند براي هدايت بشر، به توسط پيامبر به بشر عرضه شده است.»[9] كه با توجّه به اين تعريف ميتوان گفت داراي سه بخش كلي اعتقادات، اخلاق و احكام است.
چيستي اخلاق؛ در تعريف اخلاق با مشكلات كمتري نسبت به تعريف دين مواجه هستيم امّا در اين زمينه نيز ديدگاههاي متفاوتي ارائه شده است، واژة عربي اخلاق در لغت جمع كلمة خُلْقَ و خُلُق است به معناي خوي، طبع، سرشت، سجيّه و نيز عادت به كار رفته است، راغب در مفردات ميگويد: «خَلْق يا خُلْق در اصلي يكي هستند همچون شَرْب و شُرْب، لكن خَلق اختصاص به كيفيات و شكلها و صورتهايي دارد كه از طريق چشم مشاهده ميشود و خُلْق ويژة نيروها و سرشتهايي است كه با بصيرت فهميده ميشود،[10] ابوعلي مسكويه در كتاب تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق ميگويد: «خُلق حالتي است براي نفس انسان كه او را بدون فكر و تأمل به سوي كارهايي برميانگيزد.»[11]
امروزه براي واژة اخلاق در انگليسي واژههاي «Morality» و «Ethics» را به كار ميبرند و ليكن كاربرد واژة «Ethics» داراي ابهام است و بيشتر به بخشي از فلسفه كه به بررسي ارزشها و احكام و فضيلتهاست ميپردازد كه به آن اصطلاحاً فلسفة اخلاق (Morol philosophy) ميگويند در حالي كه واژة (Ethics) در خود اخلاق (Morolity) هم به كار ميرود و عدهاي نيز هر دو واژه را به طور مشترك براي همة موارد آن به كار ميبرند و امروزه غالباً تفاوتي براي آن دو قايل نميشوند.[12]
تعريف اصطلاحي اخلاق؛ تعاريف اصطلاحي زيادي از اخلاق ارائه شده است كه براي پرهيز از طولاني شدن بحث از آنها چشمپوشي نموده و فقط تعريف خود از اخلاق را عنوان مينمائيم.[13]
تعريف ما از اخلاق چنين است: «اخلاق در بردارندة مجموعة بايد و نبايدها در حوزة فعل اختياري انسان است و از انواع صفات خوب و كيفيات اكتساب آنها و يا صفات بد و كيفيات اجتناب از آنها در جهت تحصيل كمال و سعادت انساني بحث ميكند.» پس از نظر ما اخلاق در حيطة رفتار اختياري و ارادي انسان است از آن جهت كه مشمول مفاهيم هفتگانة «حُسْن، قبح، بايد، نبايد، صواب، خطا و وظيفه است و غايت آن اين است كه انسان متخلّق به اخلاقي شود و نفس به مرتبهاي از كمال تهذيب نايل شود كه افعال نيكو به سهولت و رواني از او صادر شود.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ر.ك: خرمشاهي، بهاءالدين، دينپژوهي، دفتر اول، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي 1372 و مايكل پترسون و ديگران، عقل و اعتقاد ديني ترجمه آقايان نراقي و سلطاني، تهران، طرح نو، 1376، ص 19.
[2] . براي مطالعة بيشتر از اين دسته تعاريف ر.ك به رساله دين شناخت، ترجمة آقاي احمد نراقي، مقالة نينيان اسمارت.
[3]. The Encyclopedia of philosochy, poul ED WAROS volum 7 pp 140.
[4] . بعنوان نمونه آقاي پالس دانيل (Pals Daniel) هفت نمونه از اينگونه تعاريف را در كتاب هفت نظريه در باب دي را مورد بررسي قرار داده است ر.ك به:
Daniel Pals seven theories of Religion or forduniversity press 1996.
[5] . قرآن كريم به قوانين بتپرستان مجاز نيز واژة دين را به كار برده است. «لكم دينكم ولي دين» سورة كافرون، آية 6.
[6] . «او كسي است كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاده است.» سورة توبه، آية 23.
[7] . مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ بيروت، داراحياء التراث العربي، ج 3، ص 318 و ج 24، ص 326 و ص 341 و ج 32، ص 133.
[8] . جوادي آملي، عبدالله شريعت در آينة معرفت،قم، مركز نشر فرهنگي رجاء، 1372، ص 93.
[9] . تعريف مذكور از دين در ميان متفكران اسلامي رايج است ر.ك: به طباطبايي، محمدحسين الميزان، ج 5، ص 247 و جعفري، محمدتقي، فلسفه دين، دفتر نخست، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه، 1375، ص 16 و مصباح يزدي، محمدتقي، آموزش عقايد، سازمان تبليغات اسلامي، 1370، ص 28.
[10] . الراغب الاصفهاني، ابيالقاسم الحسين بن محمد بن الفضل، المفردات في غريب القرآن، دفتر نشر الكتاب، بيجا، چاپ دوّم،1404 ه ، مادة خَلْق.
[11] . مسكويه، ابوعلي، تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق، ص 51.
[12]. The Encyclopedia of Ethics, sowrence Baker V1 PP 329.
[13] . براي مطالعة بيشتر ر.ك به مصباح يزدي، محمدتقي، دروس فلسفه اخلاق، انتشارات اطلاعات، تهران 1374، ص 9 و اتكينسون، آر، اف درآمدي به فلسفه اخلاق ترجمه علوينيا ص 16 و مجله نقد و نظر، سال چهارم، شمارة اول و دوّم، ص 3.
قبل از هرگونه بحث و پژوهش در زمينة دين و اخلاق، ارائة تعريفي روشن از دين و اخلاق ضرورت دارد و از اين رو بايد تعريف روشني از موضوع تحقيق كه دين و اخلاق ميباشد داشته باشيم، تا براساس آن مباحث مربوط بعدي را عنوان نمائيم و لذا در ابتداء به سراغ تعريف دين و اخلاق رفته، نظر خود را دراين زمينه عنوان مينمائيم.
چيستي دين؛ دين از جمله مفاهيمي است كه از زمانهاي بسيار دور تاكنون به طور فراوان در زندگي روزمرة انسانها به كار رفته است و هميشه برداشت و نگرش خاصي نسبت به اين مفهوم وجود داشته است، امّا از اين ميان عدهاي تلاش نمودهاند تا از دين (Religion) تعريفي مقبول ارائه دهند و حتّي عدهاي بر آن شدهاند تا تعريفي از دين مطرح نمايند كه همة اديان را در برگيرد، امّا دينپژوهان معاصر معتقدند كه ارائة تعريفي جامع و مانع از دين تقريباً غيرممكن است[1] و اين مسئله ناشي از انتزاعي بودن مفهوم دين، پيچيدگي آن و فراواني اديان و اعتقادات ديني موجود است؛ با وجود اين بيشتر رشتههاي علمي كه به نحوي با دين در ارتباط بودهند به فراخور حال خود در اين باره اظهار نظرهاي مختلفي نمودهاند و در صدد تعريف دين برآمدهاند و در اين ميان عدهاي براساس پژوهشهاي تجربي و كاركردهاي خارجي دين را تعريف نموده و برخي نيز با مفاهيم پيشين و روش عقلي به تعريف دين پرداختهاند و لذا فلسفه، كلام، روانشناسي، جامعهشناسي، پديدارشناسي، هر يك با رويكرد خاص خود در اين زمينه سخن گفتهاند كه بر طبق يك تقسيم ميتوان آنها را نيز به دو دسته تعاريف درونديني و تعاريف برونديني تقسيم نمود؛ تعاريف درون ديني آن دسته از تعاريفي ميباشند كه متدينان به اديان مذاهب به آنها قايل هستند و مستند به كتب مقدس آنهاست و كار فيلسوف دين اين است كه در صورت ممكن تنها از ميان اينگونه تعاريف خاص، عناصر مشترك بين اديان را بررسي نمايد تا شايد بتواند خود را به يك تعريف برونديني مشتركي نزديك سازد؛[2] امّا آنچه مسلّم است اين است كه تاكنون اين منظور برآورده نشده است و دست يافتن به خصايصي كه مشترك در همة اديان باشد و از طرفي آنها را از سحر و جادو (Magic)، موهومپرستي (Super sitiaon) و روح گرايي (Speiritualism) و ديگر آداب و رسوم ملي جدا نمايد بسيار دشوار و چه بسا ناممكن است و در تعاريف برونديني موجود يا به حداقل ويژگيها اكتفا شده و تنها يك بُعد از دين مورد توجّه بوده است مانند تعاريفي كه جيمز مارتينو، برادلي،هربرت، اسينسر، شلاير ماخر[3] و عدهاي ديگر از متفكران غربي ارائه دادهاند و يا اينكه تعاريف حداكثري است و هر امر مشكوكي كه ادعاي دين بودن را داشته است داخل مجموعه دين به حساب آورده و انسانگرايي سكولار و كمونيسم را هم دين شمرده است. و از طرفي ديگر، برخي از تعاريف اشتمالي (in clusive) است يعني دين را در همة عرصههاي مباحث فردي و اجتماعي دخيل ميداند و برخي تعاريف حصري (Exclusive) است و قلمرو دين را به حوزة خاصي از حيات انساني منحصر نموده است[4] و لذا آنچه كه در تعريف دين راه به جايي نبرده است تعريف آن بر اساس مباحث برونديني و با توجّه به دين محقَّق است، از اين رو ما نيز به سراغ تعريف دين از منظر دين خود يعني اسلام ميرويم و تعريف خود از دين را با توجّه به تقسيم قرآني دين به حق و باطل عنوان مينمائيم؛ قرآن كريم مجموعه قوانين و مقررات شيطاني را هم دين خوانده است و از آنها به نام اديان باطل نام برده است.[5]
در حالي كه يكي ديگر از كاربردهاي اساسي دين در قرآن كريم اضافه نمودن واژة حق به دين است كه در روايات اسلامي نيز اين اضافه در موارد زيادي به كار رفته و آية شريفة «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ»[6] نيز مورد استشهاد پيشوايان دين اسلام قرار گرفته است،[7] بنابراين ميتوان دين را از نظر اسلامي به دين حق و دين باطل تقسيم نمود و لذا تنها ديني كه تماماً از ناحية خداوند نازل شده باشد دين حق است و به اعتقاد ما تنها مصداق فعلي آن اسلام است و البتّه ديگر اديان الهي را نيز قبل از اينكه دستخوش تحريف و انحراف شوند در برميگيرد و لذا اديان موجود به غير از اسلام يا اساساً باطل ميباشند و يا مجموعهاي از حق و باطل را در خود جاي داده و التقاطي ميباشند.[8]
و با توجّه به محتواي متون اسلامي ميتوان دين را چنين تعريف نمود: «دين مجموعهاي از عقايد، اصول و احكام نظري و عملي است كه از سوي خداوند براي هدايت بشر، به توسط پيامبر به بشر عرضه شده است.»[9] كه با توجّه به اين تعريف ميتوان گفت داراي سه بخش كلي اعتقادات، اخلاق و احكام است.
چيستي اخلاق؛ در تعريف اخلاق با مشكلات كمتري نسبت به تعريف دين مواجه هستيم امّا در اين زمينه نيز ديدگاههاي متفاوتي ارائه شده است، واژة عربي اخلاق در لغت جمع كلمة خُلْقَ و خُلُق است به معناي خوي، طبع، سرشت، سجيّه و نيز عادت به كار رفته است، راغب در مفردات ميگويد: «خَلْق يا خُلْق در اصلي يكي هستند همچون شَرْب و شُرْب، لكن خَلق اختصاص به كيفيات و شكلها و صورتهايي دارد كه از طريق چشم مشاهده ميشود و خُلْق ويژة نيروها و سرشتهايي است كه با بصيرت فهميده ميشود،[10] ابوعلي مسكويه در كتاب تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق ميگويد: «خُلق حالتي است براي نفس انسان كه او را بدون فكر و تأمل به سوي كارهايي برميانگيزد.»[11]
امروزه براي واژة اخلاق در انگليسي واژههاي «Morality» و «Ethics» را به كار ميبرند و ليكن كاربرد واژة «Ethics» داراي ابهام است و بيشتر به بخشي از فلسفه كه به بررسي ارزشها و احكام و فضيلتهاست ميپردازد كه به آن اصطلاحاً فلسفة اخلاق (Morol philosophy) ميگويند در حالي كه واژة (Ethics) در خود اخلاق (Morolity) هم به كار ميرود و عدهاي نيز هر دو واژه را به طور مشترك براي همة موارد آن به كار ميبرند و امروزه غالباً تفاوتي براي آن دو قايل نميشوند.[12]
تعريف اصطلاحي اخلاق؛ تعاريف اصطلاحي زيادي از اخلاق ارائه شده است كه براي پرهيز از طولاني شدن بحث از آنها چشمپوشي نموده و فقط تعريف خود از اخلاق را عنوان مينمائيم.[13]
تعريف ما از اخلاق چنين است: «اخلاق در بردارندة مجموعة بايد و نبايدها در حوزة فعل اختياري انسان است و از انواع صفات خوب و كيفيات اكتساب آنها و يا صفات بد و كيفيات اجتناب از آنها در جهت تحصيل كمال و سعادت انساني بحث ميكند.» پس از نظر ما اخلاق در حيطة رفتار اختياري و ارادي انسان است از آن جهت كه مشمول مفاهيم هفتگانة «حُسْن، قبح، بايد، نبايد، صواب، خطا و وظيفه است و غايت آن اين است كه انسان متخلّق به اخلاقي شود و نفس به مرتبهاي از كمال تهذيب نايل شود كه افعال نيكو به سهولت و رواني از او صادر شود.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ر.ك: خرمشاهي، بهاءالدين، دينپژوهي، دفتر اول، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي 1372 و مايكل پترسون و ديگران، عقل و اعتقاد ديني ترجمه آقايان نراقي و سلطاني، تهران، طرح نو، 1376، ص 19.
[2] . براي مطالعة بيشتر از اين دسته تعاريف ر.ك به رساله دين شناخت، ترجمة آقاي احمد نراقي، مقالة نينيان اسمارت.
[3]. The Encyclopedia of philosochy, poul ED WAROS volum 7 pp 140.
[4] . بعنوان نمونه آقاي پالس دانيل (Pals Daniel) هفت نمونه از اينگونه تعاريف را در كتاب هفت نظريه در باب دي را مورد بررسي قرار داده است ر.ك به:
Daniel Pals seven theories of Religion or forduniversity press 1996.
[5] . قرآن كريم به قوانين بتپرستان مجاز نيز واژة دين را به كار برده است. «لكم دينكم ولي دين» سورة كافرون، آية 6.
[6] . «او كسي است كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاده است.» سورة توبه، آية 23.
[7] . مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ بيروت، داراحياء التراث العربي، ج 3، ص 318 و ج 24، ص 326 و ص 341 و ج 32، ص 133.
[8] . جوادي آملي، عبدالله شريعت در آينة معرفت،قم، مركز نشر فرهنگي رجاء، 1372، ص 93.
[9] . تعريف مذكور از دين در ميان متفكران اسلامي رايج است ر.ك: به طباطبايي، محمدحسين الميزان، ج 5، ص 247 و جعفري، محمدتقي، فلسفه دين، دفتر نخست، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه، 1375، ص 16 و مصباح يزدي، محمدتقي، آموزش عقايد، سازمان تبليغات اسلامي، 1370، ص 28.
[10] . الراغب الاصفهاني، ابيالقاسم الحسين بن محمد بن الفضل، المفردات في غريب القرآن، دفتر نشر الكتاب، بيجا، چاپ دوّم،1404 ه ، مادة خَلْق.
[11] . مسكويه، ابوعلي، تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق، ص 51.
[12]. The Encyclopedia of Ethics, sowrence Baker V1 PP 329.
[13] . براي مطالعة بيشتر ر.ك به مصباح يزدي، محمدتقي، دروس فلسفه اخلاق، انتشارات اطلاعات، تهران 1374، ص 9 و اتكينسون، آر، اف درآمدي به فلسفه اخلاق ترجمه علوينيا ص 16 و مجله نقد و نظر، سال چهارم، شمارة اول و دوّم، ص 3.