پرسش :
آيا طي الارض واقعيّت دارد؟
پاسخ :
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
چه مبارك سحري بود و چه فرخنده شبي آب شب قدر كه اين تازه براتم دادند (حافظ)
از علامه طباطبايي(ره) پرسيدند حقيقت طي الارض چيست؟
ايشان فرمود: حقيقت آن، پيچيدن زمين در زيرگام رونده است. مرحوم قاضي استاد ما هميشه در ايام زيارتي، از نجف اشرف به كربلا مشرف ميشد؛ هيچ گاه كسي نديد كه او سوار ماشين شود و از اين راز كسي آگاه نشد، جز يك نفر از كسبه بازار ساعت كه به مشهد مقدس مشرف شده بود و مرحوم قاضي را در مشهد ديده بود و از ايشان اصلاح امر گذرنامه خود را خواسته بود ايشان هم اصلاح كرده بودند؛ آن مرد چون به نجف آمد افشا كرد كه من آقاي قاضي را در مشهد ديدم. به عبارت ديگر طي الارض يعني شخص با ارادة الهي و ملكوتي در آن واحد جسم و بدن خود را در مكان مبدا، اعدام و در مكان مقصد، ايجاد و احضارش ميكند.[1]
قرآن كريم نيز در داستان حضرت سيلمان ـ عليه السّلام ـ و ملكه سبا به اين مسئله اشاره كرده است: وقتي كه ملكه سبا با عدهاي از اشراف قومش تصميم گرفتند به سوي سليمان بيايند و شخصا اين مساله مهم را بررسي كنند كه سيلمان چه آييني دارد؟ اين خبر از هر طريقي كه بود به سليمان رسيد و او تصميم گرفت در حالي كه ملكه و يارانش در بين راهند قدرت نمايي شگرفي كند تا آنها را پيش از پيش به واقعيّت اعجاز خود آشنا و در مقابل دعوتش تسليم سازد. لذا رو به اطرافيان خود كرد و گفت: اي گروه بزرگان كدام يك از شما توانايي داريد تخت او را پيش از آن كه نزد من بيايند بياوريد؟ « قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ تَاتُونِي مُسْلِمِينَ».[2]
در اين جا دو نفر اعلام آمادگي كردند كه يكي از آنها عجيب و ديگري عجيبتر بود. نخست «عفريتي از جن» كه رو به سليمان كرد و گفت من تخت او را پيش از آن كه مجلس تو پايان گيرد و از جاي برخيزي نزد تو ميآورم؛ « قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ»؛ من اين كار را با زحمت انجام نميدهم و در اين امانت گران قيمت نيز خيانتي نميكنم، چرا كه من «نسبت به آن توانا و امينم» « وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ».[3] دومين نفر مرد صالحي بود به نام آصف بن برخيا كه آگاهي قابل ملاحظهاي از كتاب الهي داشت. چنان كه قرآن در حق او ميگويد: «كسي كه علم و دانشي از كتاب داشت گفت من تخت او را قبل از يك چشم بر هم زدن، نزد تو خواهم آورد»!! « قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ»[4]. و هنگامي كه سليمان با اين امر موافقت كرد او با طي الارض تخت ملكه سبا را در يك «طرفة العين» نزد او حاضر كرد و وقتي سلميان آن را نزد خود مستقر ديد، زبان به شكر پروردگار گشود.[5]
در آيات مزبور، مبدأ قدرت و عامل توانمندي اولي، يعني جن، بيان نشده است ولي منشأ اقتدار دومي كه مقداري از علم الكتاب بود بيان شد، اين «علم من الكتاب» كلمات و الفاظ نيست تا با صرف خواندن تخت آورده شود، زيرا مفاهيم و معاني ذهني، آن قدرت را ندارد كه در نظام عيني و خارجي اثر بگذارند؛ چون در نظام خارج كه نظام علي و معلولي است، علت فاعلي بايد قويتر از معلول و فعل باشد؛ بله آن نفسي كه به معارف و معاني حقيقي آن كلمات متصف شده است، داراي جنبه ملكوتي است و ميتواند چيزي را با طي الارض جا به جا كند.
اسم اعظم نيز كه با آن ميتوان در جهان خارج تصرف نمود، لفظ يا مفهوم ذهني نيست. بلكه مقامي است كه اگر انسان به آن مقام بار يافت، ميتواند در نظام خارج اثر گذارده، مردهاي را زنده و طي الارض كند؛ نه با تلفظ يك كلمه يا تصور يك مفهوم ذهني. بر اين اساس اين كه در بعضي ادعيه به خداي سبحان عرض ميكنيم: خدايا تو را به اسمي سوگند ميدهيم كه با آن اسم، كوهها بلند، زمين گسترده و دريا مواج شده است؛[6] يعني ما را به حقيقت آن اسما كه باعث تحقق حقايق در نظام عيني هستند، برسان و مظهر آنها قرار ده، پس اگر گفته ميشود: «شخصي كه تخت ملكه سبا را از نقطهاي دور با طي الارض به حضور حضرت سليمان آورد، از اسم اعظم آگاه بود و از آن مدد گرفت». منظور آن نيست كه او با تلفظ به بعضي از الفاظ يا تصور برخي مفاهيم ذهني توان آن كار عجيب را داشت، بلكه اين گونه از امور به قدرت روح و ميزان بهرهمندي از ولايت و سلطه بر نظام تكوين بر ميگردد و بر اذن خدا و مظهر اسم خدا شدن ميسر است؛ يعني در حقيقت خداست كه با زبان مظهر خود سخن ميگويد و بادست مظهر خودكار غيبي ميكند.[7]
از شهود عارفان نيز ميتوان به يك نمونه ديگر اشاره كرد و آن هم تشرف حضرت آيت الله حسن زاده آملي به محضر قدسي ثامن الحجج ـ عليه السّلام ـ و نوشيدن آب حيات از لبان آن حضرت ـ عليه السّلام ـ و فراگرفتن عملي طي الارض كه با قلم خويش بيان فرمودهاند جلب ميكنيم كه مشت نمونة خروار است:[8]
«در عنفوان جواني و آغاز درس زندگاني كه در مسجد جامع آمل سرگرم به صرف ايام در اسم و فعل و حرف بودم و محو فراگرفتن صرف نحو، در سحر خيزي و تهجد عزمي راسخ و ارادتي ثابت داشتم، در روياي مبارك سحري به ارض قدسي رضوي تشرف حاصل كردهام و به زيارت جمال دل آراي ولي الله اعظم ثامن الحجج علي بن موسي الرضا ـ عليه السّلام ـ نائل شدهام؛ در آن ليله مباركه قبل از آن كه به حضور باهر النور امام ـ عليه السّلام ـ مشرف شوم مرا به مسجدي بردند كه در آن مزار حبيبي از دوستان خداوند متعال بود و به من فرمودند در كنار اين تربت دو ركعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه كه برآورده شود من از روي عشق و علاقه مفرطي كه به علم داشتم نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم، سپس به پيشگاه والاي امام هشتم سلطان دين، رضا (روحي لتربته الفداء) و خاك درش تاج سرم رسيدم و عرض ادب نمودم بدون اين كه سخني بگويم امام كه آگاه به سر من بود و اشتياق و التهاب و تشنگي مرا براي تحصيل از آب حيات علم ميدانست، فرمود: نزديك بيا، نزديك رفتم و چشم به روي امام گشودم، ديدم آب دهانش را جمع كرد و بر لب آورد و به من اشارت فرمود كه بنوش، امام خم شد و من زبانم را در آوردم و با تمام حرص و ولع كه گويي خواستم لبان امام را بخورم از كوثر دهانش آن آب حيات را نوشيدم و در هما نحال به قلبم خطور كرد كه امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ فرمود: پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ آب دهانش را به لبش آورد و من آن را خوردم كه هزار در علم و از هر دري هزار در ديگر به روي من گشوده شد، پس از آن امام ـ عليه السّلام ـ طي الارض را عملا به من بنمود كه از آن خواب نوشين شيرين كه از هزاران سال بيداري بهتر بود بدر آمدم.»[9]
دوش وقت صحر از غصه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
چه مبارك سحري بود و چه فرخنده شبي آب شب قدر كه اين تازه براتم دادند (حافظ)
بنابراين شهر عارفان و آيات قرآن كريم گواه اين است كه طي الارض واقعيّت دارد.
معرفي منابع براي مطالعه بيشتر:
1. سيد محمد حسين طباطبايي، الميزان، ذيل آيه 38 ـ 40 سوره نمل.
2. سيد محمد حسين طهراني، مهر تابان.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ر.ك: سيد محمد حسين حسيني تهراني، يادنامه علامه طباطبايي، مهرتابان، بيجا، باقر العلوم، بيتا، ص 176 ـ 182.
[2] . نمل، 38.
[3] . همان، 39.
[4] . همان، 40.
[5] . ر.ك: مكارم شيرازي و جمعي از نويسندگان، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الاسلاميه، بهمن ماه 1362، صص 468 - 469.
[6] . بحار، ج 85، ص 36؛ (باسم ربك الذي خلقت العرش... الكرسي،،، الارواح).
[7] . ر.ك: عبدالله جوادي آملي، سيره پيامبران ـ عليهم السّلام ـ، در قرآن ،قم، نشر الاسراء، 1376، صص 279 ـ 280، با اندكي تصرف.
[8] . نمونههايي از اين دست را ميتوانيد در كتاب: انسان در عرفان عرفان، فصل تمثلات و القاءات سبوحي مطالعه فرماييد، صص 16 تا 49.
[9] . حسن حسن زاده آملي، نامهها و برنامه، قم، قيام، 1373، ص 240 و 241.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
چه مبارك سحري بود و چه فرخنده شبي آب شب قدر كه اين تازه براتم دادند (حافظ)
از علامه طباطبايي(ره) پرسيدند حقيقت طي الارض چيست؟
ايشان فرمود: حقيقت آن، پيچيدن زمين در زيرگام رونده است. مرحوم قاضي استاد ما هميشه در ايام زيارتي، از نجف اشرف به كربلا مشرف ميشد؛ هيچ گاه كسي نديد كه او سوار ماشين شود و از اين راز كسي آگاه نشد، جز يك نفر از كسبه بازار ساعت كه به مشهد مقدس مشرف شده بود و مرحوم قاضي را در مشهد ديده بود و از ايشان اصلاح امر گذرنامه خود را خواسته بود ايشان هم اصلاح كرده بودند؛ آن مرد چون به نجف آمد افشا كرد كه من آقاي قاضي را در مشهد ديدم. به عبارت ديگر طي الارض يعني شخص با ارادة الهي و ملكوتي در آن واحد جسم و بدن خود را در مكان مبدا، اعدام و در مكان مقصد، ايجاد و احضارش ميكند.[1]
قرآن كريم نيز در داستان حضرت سيلمان ـ عليه السّلام ـ و ملكه سبا به اين مسئله اشاره كرده است: وقتي كه ملكه سبا با عدهاي از اشراف قومش تصميم گرفتند به سوي سليمان بيايند و شخصا اين مساله مهم را بررسي كنند كه سيلمان چه آييني دارد؟ اين خبر از هر طريقي كه بود به سليمان رسيد و او تصميم گرفت در حالي كه ملكه و يارانش در بين راهند قدرت نمايي شگرفي كند تا آنها را پيش از پيش به واقعيّت اعجاز خود آشنا و در مقابل دعوتش تسليم سازد. لذا رو به اطرافيان خود كرد و گفت: اي گروه بزرگان كدام يك از شما توانايي داريد تخت او را پيش از آن كه نزد من بيايند بياوريد؟ « قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ تَاتُونِي مُسْلِمِينَ».[2]
در اين جا دو نفر اعلام آمادگي كردند كه يكي از آنها عجيب و ديگري عجيبتر بود. نخست «عفريتي از جن» كه رو به سليمان كرد و گفت من تخت او را پيش از آن كه مجلس تو پايان گيرد و از جاي برخيزي نزد تو ميآورم؛ « قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ»؛ من اين كار را با زحمت انجام نميدهم و در اين امانت گران قيمت نيز خيانتي نميكنم، چرا كه من «نسبت به آن توانا و امينم» « وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ».[3] دومين نفر مرد صالحي بود به نام آصف بن برخيا كه آگاهي قابل ملاحظهاي از كتاب الهي داشت. چنان كه قرآن در حق او ميگويد: «كسي كه علم و دانشي از كتاب داشت گفت من تخت او را قبل از يك چشم بر هم زدن، نزد تو خواهم آورد»!! « قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ»[4]. و هنگامي كه سليمان با اين امر موافقت كرد او با طي الارض تخت ملكه سبا را در يك «طرفة العين» نزد او حاضر كرد و وقتي سلميان آن را نزد خود مستقر ديد، زبان به شكر پروردگار گشود.[5]
در آيات مزبور، مبدأ قدرت و عامل توانمندي اولي، يعني جن، بيان نشده است ولي منشأ اقتدار دومي كه مقداري از علم الكتاب بود بيان شد، اين «علم من الكتاب» كلمات و الفاظ نيست تا با صرف خواندن تخت آورده شود، زيرا مفاهيم و معاني ذهني، آن قدرت را ندارد كه در نظام عيني و خارجي اثر بگذارند؛ چون در نظام خارج كه نظام علي و معلولي است، علت فاعلي بايد قويتر از معلول و فعل باشد؛ بله آن نفسي كه به معارف و معاني حقيقي آن كلمات متصف شده است، داراي جنبه ملكوتي است و ميتواند چيزي را با طي الارض جا به جا كند.
اسم اعظم نيز كه با آن ميتوان در جهان خارج تصرف نمود، لفظ يا مفهوم ذهني نيست. بلكه مقامي است كه اگر انسان به آن مقام بار يافت، ميتواند در نظام خارج اثر گذارده، مردهاي را زنده و طي الارض كند؛ نه با تلفظ يك كلمه يا تصور يك مفهوم ذهني. بر اين اساس اين كه در بعضي ادعيه به خداي سبحان عرض ميكنيم: خدايا تو را به اسمي سوگند ميدهيم كه با آن اسم، كوهها بلند، زمين گسترده و دريا مواج شده است؛[6] يعني ما را به حقيقت آن اسما كه باعث تحقق حقايق در نظام عيني هستند، برسان و مظهر آنها قرار ده، پس اگر گفته ميشود: «شخصي كه تخت ملكه سبا را از نقطهاي دور با طي الارض به حضور حضرت سليمان آورد، از اسم اعظم آگاه بود و از آن مدد گرفت». منظور آن نيست كه او با تلفظ به بعضي از الفاظ يا تصور برخي مفاهيم ذهني توان آن كار عجيب را داشت، بلكه اين گونه از امور به قدرت روح و ميزان بهرهمندي از ولايت و سلطه بر نظام تكوين بر ميگردد و بر اذن خدا و مظهر اسم خدا شدن ميسر است؛ يعني در حقيقت خداست كه با زبان مظهر خود سخن ميگويد و بادست مظهر خودكار غيبي ميكند.[7]
از شهود عارفان نيز ميتوان به يك نمونه ديگر اشاره كرد و آن هم تشرف حضرت آيت الله حسن زاده آملي به محضر قدسي ثامن الحجج ـ عليه السّلام ـ و نوشيدن آب حيات از لبان آن حضرت ـ عليه السّلام ـ و فراگرفتن عملي طي الارض كه با قلم خويش بيان فرمودهاند جلب ميكنيم كه مشت نمونة خروار است:[8]
«در عنفوان جواني و آغاز درس زندگاني كه در مسجد جامع آمل سرگرم به صرف ايام در اسم و فعل و حرف بودم و محو فراگرفتن صرف نحو، در سحر خيزي و تهجد عزمي راسخ و ارادتي ثابت داشتم، در روياي مبارك سحري به ارض قدسي رضوي تشرف حاصل كردهام و به زيارت جمال دل آراي ولي الله اعظم ثامن الحجج علي بن موسي الرضا ـ عليه السّلام ـ نائل شدهام؛ در آن ليله مباركه قبل از آن كه به حضور باهر النور امام ـ عليه السّلام ـ مشرف شوم مرا به مسجدي بردند كه در آن مزار حبيبي از دوستان خداوند متعال بود و به من فرمودند در كنار اين تربت دو ركعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه كه برآورده شود من از روي عشق و علاقه مفرطي كه به علم داشتم نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم، سپس به پيشگاه والاي امام هشتم سلطان دين، رضا (روحي لتربته الفداء) و خاك درش تاج سرم رسيدم و عرض ادب نمودم بدون اين كه سخني بگويم امام كه آگاه به سر من بود و اشتياق و التهاب و تشنگي مرا براي تحصيل از آب حيات علم ميدانست، فرمود: نزديك بيا، نزديك رفتم و چشم به روي امام گشودم، ديدم آب دهانش را جمع كرد و بر لب آورد و به من اشارت فرمود كه بنوش، امام خم شد و من زبانم را در آوردم و با تمام حرص و ولع كه گويي خواستم لبان امام را بخورم از كوثر دهانش آن آب حيات را نوشيدم و در هما نحال به قلبم خطور كرد كه امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ فرمود: پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ آب دهانش را به لبش آورد و من آن را خوردم كه هزار در علم و از هر دري هزار در ديگر به روي من گشوده شد، پس از آن امام ـ عليه السّلام ـ طي الارض را عملا به من بنمود كه از آن خواب نوشين شيرين كه از هزاران سال بيداري بهتر بود بدر آمدم.»[9]
دوش وقت صحر از غصه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
چه مبارك سحري بود و چه فرخنده شبي آب شب قدر كه اين تازه براتم دادند (حافظ)
بنابراين شهر عارفان و آيات قرآن كريم گواه اين است كه طي الارض واقعيّت دارد.
معرفي منابع براي مطالعه بيشتر:
1. سيد محمد حسين طباطبايي، الميزان، ذيل آيه 38 ـ 40 سوره نمل.
2. سيد محمد حسين طهراني، مهر تابان.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ر.ك: سيد محمد حسين حسيني تهراني، يادنامه علامه طباطبايي، مهرتابان، بيجا، باقر العلوم، بيتا، ص 176 ـ 182.
[2] . نمل، 38.
[3] . همان، 39.
[4] . همان، 40.
[5] . ر.ك: مكارم شيرازي و جمعي از نويسندگان، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الاسلاميه، بهمن ماه 1362، صص 468 - 469.
[6] . بحار، ج 85، ص 36؛ (باسم ربك الذي خلقت العرش... الكرسي،،، الارواح).
[7] . ر.ك: عبدالله جوادي آملي، سيره پيامبران ـ عليهم السّلام ـ، در قرآن ،قم، نشر الاسراء، 1376، صص 279 ـ 280، با اندكي تصرف.
[8] . نمونههايي از اين دست را ميتوانيد در كتاب: انسان در عرفان عرفان، فصل تمثلات و القاءات سبوحي مطالعه فرماييد، صص 16 تا 49.
[9] . حسن حسن زاده آملي، نامهها و برنامه، قم، قيام، 1373، ص 240 و 241.