چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

مخلوقات خداوند، بجز انسان مانند حيوانات و نباتات و جمادات چگونه خالق خود را تسبيح مي‏گويند؟ بخصوص جمادات؟


پاسخ :
تسبيح در لغت بمعني تنزيه و تقدس[1] است و مراد از تسبيح خداوند، توجّه هر شي‏ء به خداوند عزوجل و تقديس و تنزيه او از هر نقص و عيبي[2] مي‏باشد، و بعبارت ديگر منزه دانستن حق تعالي از نقائص مي‏باشد.
براي تسبيح تقسيم بنديهائي ذكر شده كه بيان تمامي آنها از حوصله اين نوشتار خارج است، ولي ما به يكي از آنها اشاره مي‏كنيم: تسبيح تكويني و تشريعي:
تكويني: آنست كه تمامي موجودات عالم در مقابل خداوند مطيع، و مقهور قدرت او هستند. و تسبيح آنان از اين جهت بدين معناست كه: همه موجودات از آن روزي كه از نيستي به هستي آمده‏اند، ذاتاً بر وجود قدرتي مافوق خود، كه آنان را به وجود آورده دلالت مي‏كنند. و از تمامي ذرّات وجود خود اين نغمه را سر مي‏دهند كه: آنكسي كه آفريدگار آنانست داراي نقائصي كه خود دارند، نيست. و از كاستي‏ها مبرّا و پاكيزه است، والاّ نياز به آفريدگار ديگري خواهد داشت، و نمي‏تواند پروردگار اين جهان با همه آنچه كه داراست، باشد. بنابراين همه موجودات عالم با زبان متناسبِ وُسْعتِ وجودي خود در حال تسبيح پروردگار هستند.[3]
تشريعي: تسبيحي است كه توسط خداوند از طريق ارسال رُسُل، به انسان دستور داده شده، كه آن هم يا از سنخِ گفتار است مانند: «سبحان اللّه» گفتن، ساير انواع تسبيح، و يا از سنخ عمل است مانند: انجام فرائض و خضوع و خشوع در برابر حضرت حق.
در تفسير حقيقتِ تسبيحي كه به غير انسان اعمّ از جماد ونبات و حيوان نسبت داده شده نظرات حكماء و دانشمندان مختلف است. از جمله:
تمامي موجودات عالم، از روي علم و درك و شعور و آگاهي به ثناء و تسبيح حق تعالي مشغولند و هر موجود، در هر مرتبه‏اي از مراتب وجود كه هست، و هر مقدار كه از هستي حظي دارد، بهمان اندازه نسبت به خالق خود علم و آگاهي دارد وخدوند را به اين نحو تقديس و تنزيه مي‏كند.[4]
توضيح اينكه: علم و ادراك در تمام مراحل و مراتب وجود از واجب الوجود گرفته تا جماد و نبات و حيوان تحقق دارد، و هر موجودي در هر مرتبه‏اي از وجود، سهم و حظي از صفات مثل علم و شعور و حيات و... دارد و هيچ موجودي نيست كه از آنها خالي باشد. امّا گاهي بر اثر شدّت و ضعف اين صفات، وجود آنها براي ما معلوم و مشكوف نيست. موجودات جهان هر چه از ماده و آثار آن فاصله و دوري گزينند و به صورت يك موجود مجرّد درآيند، اين صفات در آنها قويتر و روشن‏تر خواهد بود و هر اندازه كه از نظر وجود به ماده گرايش پيدا كنند اين صفات در آنها تنزل و كاهش خواهد يافت تا آنجا كه به نظر مي‏رسد فاقد علم و شعور هستند. ولي در حقيقت چنين نيست بلكه اين صفات به طور ضعيف در آنها وجود دارد هر چند انعكاسي براي ما نداشته باشند.[5]
ذكر اين نكته ضروري است كه صدر المتاهلين اين مطلب را از راه برهان فلسفي و مكاشفات نفساني به اثبات مي‏رساند. و گامي فراتر نهاده و مي‏گويد:
بيان قرآن كه شما تسبيح موجودات را نمي‏فهميد[6] ارتباط به نوع مردم دارد، چون اكثر مردم حقيقت تسبيح موجودات را درك نمي‏كنند، ولي مانعي ندارد كه برخي از افراد روشن ضمير و كساني كه روح و روان آنان با حقايق موجودات ارتباطي پيدا كرده، با گوش دل تسبيح موجودات را بشنوند و از تسبيح موجودات در برابر فرمان خدا آگاه باشند.[7]
مولوي با بينش خاصّي اين حقيقت را دريافته كه: قلبي كه از وساوس نفساني و علائق مادّي پاك گردد و مركز فرود انوار الهي باشد از طريق مكاشفه وجداني همه اين حقايق را ديده و درك مي‏كند:
«گر تو را از غيبت چشمي باز شد با تو ذرّات جهان همراز شد
نطق آب و نطق خاك و نطق گل هست محسوس حواس اهل دل
جمله ذرات عالم در نهان با تو مي‏گويند روزان و شبان
ما سميعيم و بصيريم و خوشيم با شما نامحرمان ما خامشيم
چون شما سوي جمادي مي‏رويد محرم جان جمادان كي شويد
فاش تسبيح جمادات آيدت وسوه تأويلها بزدايدت
چون ندارد جان تو قنديلها بهر بينش كرده‏اي تأويلها».[8]
وجود شعور و ادراك در تمامي موجودات جهان را از دوراه مي‏توان اثبات كرد: 1ـ از راه آيات قرآن كريم، 2ـ از راه دلايل عقلي، ولي چون ذكر تمامي‏آنها گنجايش اين متن را ندارد، فقط به آيات قرآن كريم اكتفا مي‏كنيم.
1ـ مورچه‏اي گفت: مورچگان به لانه‏هاي خود پناه ببريد تا سليمان و سپاهيان او شما را نابود نكنند در حالي كه آنها متوجه نيستند (نمل: 18).
2ـ سليمان از شنيدن نداي مورچه در شگفت ماند و از خدا خواست به او شكرگذاري نعمت دهد. (نمل: 19).
3ـ سليمان وارث داود شد و گفت مردم: زبان پرندگان بما تعليم شده است. (نمل:16).
4ـ برخي از صخره‏ها از ترس خدا از نقطه‏اي مي‏افتد. (بقره: 74).
5ـ نزديك است از حيله آنان، كوهها از جاي خود كنده شوند. (ابراهيم: 46).
6ـ در آن روز زمين اخبار خود را بازگو مي‏كند زيرا پروردگار او به او وحي كرده است. (زلزال: 5ـ4).
7ـ به آسمان و زمين گفت از روي رغبت و يا كراهت تحت فرمان در آيند، گفتند ما از روي اطاعت زير فرمان در آمديم. (فصلت: 11).
8ـ روزي فرا مي‏رسد كه زبانها و دستها و پاهاي آنان بر ضرر آنان گواهي مي‏دهد. (نور: 24).
و در ادعيه اسلامي نيز اشاره به اين مطلب شده از جمله:
«چهارپايان در چراگاهها، درندگان در بيابانها، پرندگان در آشيانه‏ها ترا تسبيح مي‏گويند، دريا با امواج متلاطم خود و ماهيان در ميان آنها ترا تنزيه مي‏نمايند.»[9]
پس طبق اين آيات و روايات كه شعور و ادراك را در تمامي موجودات عالم اثبات مي‏كند و اين تسبيحي كه ذكر شد، تسبيح حقيقي و واقعي مي‏باشد و تمامي موجودات جهان با زبان ويژه خود، خداي خود را تسبيح مي‏گويند.
تلاشهاي دانشمندان و پژوهشگران، وجود علم و ادراك را در جهان نبات ثابت كرده است بدين معنا كه دانشمندان روسي معتقدند كه گياهان اعصاب دارند و فرياد هم مي‏كشند، لابراتوار علائم كشاورزي «مسكو» فرياد و گريه‏هاي ريشه گياهي را كه در آب گرم قرار گرفته بود ضبط كرد، خبرگزاريهاي جهان در راديو مسكو نقل مي‏كنند كه گياهان اعصاب دارند و فرياد مي‏كشند.[10]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ تفسير البصائر، يعسوب الدين رستگاري الجويباري، سازمان چاپ و صحافي دار الكتاب، قم، ايران، 1403ق.
2ـ فرهنگ معارف اسلامي، دكتر سيد جعفر سجّادي، شركة مؤلفان و مترجمان ايران، چاپ اول، ارديبهشت 1362، چاپخانه كاويان.
3ـ چهل حديث، امام خميني(ره)، چاپ اول 1371، چاپ چهارم 1373.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. المنجد في اللغة و الاعلام، ذيل لغت تسبيح.
[2]. رستگاري، يعسوب الدين، تفسير البصائر، قم، دارالکتاب، 1403ق، ج54، ص601.
[3]. تفسير البصائر، همان، ص587.
[4]. سبحاني، جعفر، منشور جاويد، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، چاپ سوم، ج2، ص98، به نقل از انصار صدر المتأهلين، ج1، ص118 و ج6، ص140ـ139؛ چهل حديث، ص417؛ طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، تهران، دارالکتاب الاسلاميه، چاپ چهارم، 1362ش، ج13، ص116؛ تفسير بصائر، همان، ج54، ص585ـ589؛ سوره نور آيه 41 (كلٌ قد علم صلاته و تسبيحه).
[5]. همان، ج2، ص99.
[6]. اسراء/44. آسمانهاي هفتگانه و زمين و هر چه در آن است خدا را تنزيه مي‏كند و آنچه در جهان شي‏ء شناخته شده خدا را تنزيه مي‏كند ولي شما از تسبيح آنها آگاه نيستند و درك نمي‏كنيد.
[7]. همان، ج2، ص99.
[8]. منشور جاويد، همان، ج2، ص100ـ99، به نقل از مثنوي مولوي، ج1، ص86 و ج3، ص227.
[9]. منشور جاويد، همان، ج2، ص106.
[10]. منشور جاويد، همان، ج2، ص110، به نقل از اطلاعات 16 بهمن 1352.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.