چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

قرآن كه شاخصه اخلاق است، چرا در متن آن كلماتي مانند «لعنت» و خطاباتي تند مانند «بميريد»! و «دور شويد»! براي گروهي از انسان ها آمده است؟


پاسخ :
توجه به چند نكته را براي رسيدن به پاسخ سؤال سودمند مي باشد.
1. اسلام دين جامعي است و تمام ابعاد آن را بايد با هم بررسي كرد، نگرش به ديدگاه هاي اقتصادي آن بدون توجه به ديدگاه هاي سياسي آن و يا مطالعه هر دو ديدگاه، بدون آموزه هاي اخلاقي يا حقوقي و ديگر ابعاد آن شايسته نيست، پس دستورات اخلاقي آن در پرتو ديگر ابعاد و هماهنگ با آنها معني مي يابند.
2. برخي تعابير اساساً خشن و تند نيست بلكه بر اثر مرور زمان چنين تلقي شده است.
3. برخورد تند و خشن با انسانهاي لجوج كه سد راه حركت انسانها به سوي كمال شده اند، برخوردي مناسب است؛ زيرا برخورد تند، شديدتر از دستور جواز قتل انسانهاي متمرد نيست.
4. طبق تعليمات اسلام، مسلمانان با همديگر مهربان و در مقابل كفار و دشمنان سرسخت و مقاومند.
(مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَي الْكُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ)[1]؛ محمد ـ صلي الله عليه وآله ـ پيامبر خدا و پيروانش با كافران سخت در ستيزند و نسبت به يكديگر رحيم و مهربان.
بنابراين يكي از فروع برجسته دين اسلام تولّي يعني دوست داشتن دوستان خدا، و تبرّي، يعني دشمني با دشمنان خداست.
اين دوستي و دشمني به قدري اهميت دارد كه در برخي از احاديث به عنوان محكم ترين دستاويز ايمان به شمار آمده است.[2]
بدين جهت قرآن مي فرمايد:
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ)؛[3])
اي مؤمنان! دشمنان من و دشمان خود را به ولايت مگيريد كه با ايشان طرح دوستي و محبت افكنيد، در صورتي كه آنها به اين حقيقت كه براي شما آمده، كفر ميورزند.
پي آمدهاي منفي دوستي با كفار و دشمنان دين، سرّ مخالفت قرآن را روشن مي سازد:
1 ـ دوستي با آنها منجر به علاقه قلبي مي شود، و قلبي كه شيفته دشمنان خداست نمي تواند محبت خدا را در خود جاي دهد.
2 ـ مؤمنان در برابر دشمنان دين، ذليل مي گردند و موجبات سلطه آنها بر مسلمانان فراهم مي شود.
3 ـ موجب سهل انگاري در جهاد عليه كفار و نارضايتي از جنگيدن با آنهاست.
4 ـ چنين كسي حاضر نيست در راه جهاد با كفار ـ كه دوستشان دارد ـ رنج جنگيدن و سفر و گرسنگي و محروميت را تحمل كند، پس كسي مي تواند اين ناملايمات را تحمل كند كه به طور كلي رابطه اجتماعي خود را با آنان قطع كند.[4]
5. مفهوم لعن
لعن در اصل به معناي طرد و دور ساختني است كه آميخته با خشم و غضب باشد، بنابراين لعن از ناحيه خداوند يعني دور ساختن كسي را از رحمت خويش و از تمام مواهب و بركاتي كه از ناحيه او به بندگان مي رسد.[5]
لعن، اعلان برائت و تبيين خط مشي اعتقادي و سياسي است.
لعن بر كساني است كه دست خود و ديگران را از دست خداوند و دامان رهبران معصوم جدا كردند، لعن ابراز تنفر از كساني است كه سد راه سعادت شده و ديگران را از كمال لايق انساني محروم كردند.
در فرهنگ قرآن و زيارات، عوامل اصلي و فرعي اين محروميت مورد لعن قرار گرفته اند.[6]
6. افراد مورد لعن و خطابات تند در قرآن:
1 ـ كافران؛[7]
2 ـ آزار دهندگان به خدا و پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ .[8]
3 ـ كتمان كنندگان آيات و هدايت هاي الهي[9]
4 ـ نسبت ناروا دهندگان به زنان و مردان شايسته.[10]
5 ـ دروغگويان.[11]
6 ـ ظالمين.[12]
7 ـ مفسدان في الارض.[13]
8 ـ ابليس.[14]
7. بررسي مختصري از عملكرد افراد و جريانات مطرود در قرآن:
افراد مورد لعن و مطرود در قرآن چند گروه هستند:
1 ـ كافران:
اين گروه پيشوايان مبارزه با حق در هر زماني هستند، در قرآن براي آنان درخواست لعن، مرگ و دوري از رحمت خداوند شده است:
(بَلْ لَعَنَهُمُ اللّهُ بِكُفْرِهِمْ)،[15] بلكه خداوند به سبب كفرشان آنها را لعن كرده است.
(قالَ اخْسَؤُا فِيها وَ لا تُكَلِّمُونِ)[16] بگو! دور شويد و با من سخن نگوييد.
«اخسوا» كه به صورت فعل امر است معمولا براي دور كردن سگ به كار مي رود، و هر گاه در مورد انساني گفته شود، به معناي پستي او و مستحق مجازات بودن اوست.[17]
(قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ)[18] بگو! به واسطه اين خشم خود بميريد.
اين آيه خطاب به كساني است كه در درون، نسبت به مؤمنان خشمگين هستند تا حدّي كه از شدت خشم سرانگشتان خود را به دندان مي گزند، اينان در ظاهر به خاطر نفوذ در بين شما طرح دوستي مي ريزند، قرآن ضمن اين كه به مؤمنان مي گويد: آنان را محرم اسرار خود نگيريد، به آنان مي گويد: «موتوا بغيضكم»، با همين خشمي كه داريد بميريد.[19]
2 ـ دروغگويان، ظالمان و آزاردهندگان خدا و پيامبر
اين گروه هاي سه گانه هم در قرآن مورد شديدترين نكوهش ها قرار گرفته اند، زيرا هر كدام با روشي مردم را از مسير هدايت منحرف مي كنند.
درباره دروغگويان مي فرمايد: (قُتِلَ الْخَرّاصُونَ)،[20] مرگ بر دروغگويان.
(أَنْ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَي الظّالِمِينَ)،[21] لعنت خداوند بر ظالمان باد.
(إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ)،[22] كساني كه خدا و پيامبرش را آزار مي دهند خداوند آنان را در دنيا و آخرت از رحمت خود دور مي سازد (لعن مي كند).
منظور از ايذاء خداوند يا همان كفر و الحاد است، يا همان آزار پيامبر و مؤمنان است، و ذكر خداوند براي اهميت و تأكيد مطلب است.
آزار پيامبر، شامل كفر، مخالفت با دستورات خداوند با نسبت هاي ناروا، و تهمت مي شود.
3 ـ ابولهب و همسرش و وليد بن مغيره
اين اشخاص به خاطر آزار شديد آنها نسبت به پيامبر اسلام مورد شديدترين نكوهش ها در قرآن قرار گرفته اند.
(تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَب وَ تَبَّ... وَ امْرَأَتُهُ حَمّالَةَ الْحَطَبِ )[23] مرگ بر ابولهب باد (دستان او بريده باد) هم چنين مرده باد همسرش، در حاليكه هيزم به دوش مي كشد.
وقتي پيامبر ـ صلي الله عليه وآله ـ مردم را به توحيد فرا مي خواند، ابولهب از پشت سنگ به پاي پيامبر مي زد، به گونه اي كه خون از پاهايش جاري مي شد و فرياد مي زد: اي مردم! محمد دروغگو است، او را تصديق نكنيد.
يا مي گفت: پيامبر مجنون است و ما پيوسته مشغول مداوي جنون او هستيم، و همسرش ام جميل هم در عداوت و دشمني دست كمي از شوهرش نداشت.[24]
وليد بن مغيره كه از افراد سرشناس مكه بود و به عقل و درايت شهرت داشت، در طراحي افكار شيطاني ماهر بود، او بر پيامبر لقب ساحر گذاشت، خداوند با تعبيراتي رسا و كوبنده او را زير شديدترين انذارها مي گيرد:
(فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ)[25] مرگ بر او باد چگونه (براي مبارزه با حق) نقشه كشيد، باز هم مرگ بر او، چگونه نقشه شيطاني خود را آماده كرد.
با توجه به نكات فوق روشن مي شود، علل اين خطابات قرآن، شخصيت هاي منفي اين افراد و گروه ها و انحرافاتي است كه در مسير حق ايجاد كرده اند، اين گونه افراد منفور خدا، پيامبر و تمام انسان هاي صالح و حق مدار در طول تاريخ اند، و شدت برخورد قرآن كريم با چنين افرادي برخاسته از منطق «اشداء علي الكفار» است.
افزون بر آن چه گذشت، برخي واژه ها گرچه ممكن است درزبان و ادبيات فارسي معناي ناسزا و فحش را برسانند، ولي در زبان و ادبيات عرب هيچ گاه معناي ناسزا و فحش را نمي دهند، بلكه نوعي شدت برخورد خداوند متعال، آن هم بعد از استدلال و اقامه دليل هاي فراوان خداوند از كلماتي مانند: لعن (دوري از رحمت) موتوا (مردن) و... استفاده مي كند.
اساساً قرآن كريم انسانها را از «سبّ» (فحش و ناسزا) نهي كرده و مي فرمايد: «و لا تسبّوا الذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدوا بغير علم كذلك زيّنا لكل امة عملهم ثم الي ربهم مرجعهم فينبئهم بما كانوا يعملون،[26] معبود كساني را كه غير خدا را مي خوانند دشنام ندهيد، مبادا آنها (نيز) از روي ظلم و جهل خدا را دشنام دهند، اين چنين براي هر امتي عملشان را زينت داديم، سپس بازگشت آنها به سوي پروردگارشان است و آنها را از آنچه عمل مي كردند، آگاه مي سازد (و پاداش و كيفر مي دهد).[27]
در روايات اسلامي نيز منطق قرآن درباره ترك ناسزا و دشمنام ـ كه امري خلاف اخلاق اسلامي است ـ به خوبي روشن و بيان شده است، چنان كه حضرت علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: اني اكره لكم ان تكونوا سبابين و لكنكم لو وصفتم اعمالهم و ذكرتم حالهم كان اصوب في القول و ابلغ في العذر...»[28] من خوش ندارم كه شما فحاش باشيد، اگر شما به جاي دشنام، اعمال آنها را برشمريد و حالات آنها را متذكر شويد (و روي اعمالشان تجزيه و تحليل نماييد) به حق و راستي نزديك تر است و براي اتمام حجت بهتر مي باشد.»
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
تفسير نمونه، مکارم شيرازي، ناصر، ج1، ص 552 و ج14، ص 337 ـ 339.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. فتح/ 29.
[2]. ر.ك: مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج 66، ص 239؛ و مهدوي كني، محمدرضا، نقطه هاي آغاز در اخلاق عملي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ سوم، 1373.
[3]. ممتحنه/ 1.
[4]. ر.ك: طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان.
[5]. ر.ك: مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 1، ص 552.
[6]. احزاب/ 64؛ بقره/ 88؛ هم چنين زيارت عاشورا.
[7]. احزاب/ 64؛ بقره/ 88؛ بقره/ 161؛ مؤمنون/ 108.
[8]. احزاب/ 57.
[9]. بقره/ 159.
[10]. نور/ 23.
[11]. آل عمران/ 61.
[12]. اعراف/ 44.
[13]. رعد/ 25.
[14]. حجر/ 35.
[15]. بقره/ 88.
[16]. مؤمنون/ 108.
[17]. ر.ك: مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 14، ص 337 ـ 339.
[18]. آل عمران/ 119.
[19]. همان، ج 3، صفحات 62 تا 67.
[20]. الذاريات/ 10.
[21]. اعراف/ 44.
[22]. احزاب/ 57.
[23]. تبت/ 1 و 3.
[24]. ر.ك: مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 27، ص 415 ـ 422.
[25]. مدثر/ 19 و 20.
[26]. انعام/ 108.
[27]. ر. ك: مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامية، چاپ چهارم، 1367، ج 5، ص 393 ـ 396.
[28]. ر. ك: عبدالحميد بن ابي الحديد معتزلي، شرح نهج البلاغه، قم، انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي، 1404 هـ. ق، ج 11، ص 21.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.