پرسش :
آيا عصمت امامان ـ عليهمالسلام ـ را از قرآن ميتوان اثبات كرد؟
پاسخ :
يكي از صفات مهم امام و شرايط اساسي امامت، عصمت است، محورهاي عصمت در امام عبارتند از:
1. عصمت در شناخت و تبيين معارف و احكام دين.
2. عصمت در عمل به احكام و دستورات ديني.
3. عصمت از خطا در تشخيص مصالح و مفاسد جامعه اسلامي.
براي اثبات عصمت امامان ـ عليهمالسلام ـ در محورهاي فوق، دلايل عقلي و قرآني ارائه شده كه در اين جا به تناسب سؤال، ادله قرآني عصمت ائمه ـ عليهمالسلام ـ را بررسي ميكنيم:
1. امامت عهد الهي
«و اذ اتبلي ابراهيم ربُّه بكلماتٍ فَأتمهُنَّ قالَ اِنّي جاعِلُك للناس اماماً قال و مِن ذريتّي قالَ لا ينالُ عهدي الضالمين»[1] و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتي بيازمود و وي آن همه را به انجام رسانيد (خداوند به او) فرمود: من تو را پيشواي مردم قرار دادم، ابراهيم پرسيد؟ از دودمانم چطور؟ فرمود: پيمان من به ستمگران نميرسد.
استدلال به اين آيه در گرو روشن شدن مقصود از امامت (اماماً) و ستمگران (الظالمين) است.
ممكن است گفته شود كه: مقصود از امامت در اين آيه همان نبوت است و آيه از اعطاي مقام پيامبري به ابراهيم ـ عليهالسلام ـ پرده برميدارد، ولي اين سخن با ظاهر آيه ياد شده و قراين و شواهد موجود در آن، سازگار نيست؛ زيرا اولاً ظاهر تعبير «قال انّي جاعلك للناس اماماً» آن است كه اين سخن الهي نخستين وحي الهي به پيامبر نبوده بلكه پيش از آن نيز وي مورد خطاب وحي قرار داشته و به مقام پيامبري رسيده بوده است.
درخواست امامت براي فرزندان نيز شاهد ديگري بر اين مدعاست؛ زيرا بسيار بعيد و از مقام ابراهيم ـ عليهالسلام ـ به دور است كه بيدرنگ پس از اولين وحيي كه به او ميرسد چنين درخواست بزرگي را به خداوند عرضه دارد.
ثانياً درخواست مزبور حاكي از آن است كه ابراهيم ـ عليهالسلام ـ در آن زمان داراي فرزنداني (اسحاق و اسماعيل) بوده است، و از سوي ديگر به تصريح قرآن كريم،[2] ابرهيم در سن پيري و در حالي كه سالياني از نبوت و پيامبري او گذشته بود، داراي فرزنداني گرديد، بنابراين، با توجه به شواهد ياد شده، مقصود از امامت در اين آيه، نبوت نيست بلكه مقصود از آن حفظ تشريع الهي و اجراي قوانين و احكام شريعت در جامعه و در يك كلام، راهبري الهي است به سوي اهداف و مقاصد شريعت است، و اين همان معنايي است كه مسلمانان در مورد جانشين پيامبر(ص) در نظر دارند.
اما در مورد معناي «ظلم» در آيه مورد بحث ميتوان گفت كه: ظلم در زبان عربي معنايي بسيار گسترده دارد، ظلم در مقابل عدل و به معناي «قرار دادن شيء در غير جايگاه شايسته ي آن» است، از اين رو هرگونه گناه و معصيتي، نوعي ظلم به شمار ميآيد، و از آنجا كه واژه «الظالمين» در آيه، صيغه جمع و داراي «ال» است، معناي عموميت را ميرساند، در نتيجه مقصود اين خواهد بود كه هر گونه ظلمي و هر گونه گناه و معصيتي مانع از رسيدن شخصي به مقام امامت است، مقامي كه در آيه از آن به پيمان خدا (عهدي) تعبير شده است، بنابراين شخصي كه در دوران تكليف حتي مرتكب يك گناه گرديده باشد، شايسته احراز مقام امامت نخواهد بود، و اين نتيجه چيزي جز لزوم عصمت امام نيست.[3]
به اين ترتيب از آيه مورد بحث دريافت ميشود كه يكي از شرايط امامت عصمت است، و شخصي غير معصوم به اين مقام نايل نميگردد، اين معنا در برخي روايات نيز مورد تأييد قرار گرفته است، براي مثال در حديثي از پيامبر اكرم(ص) آمده است كه خدا در پاسخ ابراهيم ـ عليهالسلام ـ فرمود:
«من سجد لصنمٍ من دوني لا اجْعَلُه اِماماً اَبَداً»[4] كسي كه براي بتي سجده كرده باشد، هرگز او را امام قرار نخواهم داد و چنين شخصي شايستگي امامت را ندارد.[5]
2. آيه «اطاعت از اولي الامر» «يا ايُّها الذين آمَنوا اطيعو اللهَ و الرّسولَ و اولي الاَمرِ منكُمْ[6] اي كساني كه ايمان آوردهايد؛ خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياي امر خود را نيز اطاعت كنيد.
خداوند در اين آيه، مؤمنان را به پيروي از پيامبر(ص) و اولي الامر (صاحبان امر) فرا خوانده است، و اين پيروي، مطلق است و مشروط به هيچ قيد و شرطي نيست، به عبارت ديگر: قرآن از اقل ايمان ميخواهد كه به صورت مطلق از اولي الامر پيروي كند، بدون آنكه موردي را استثنا كرده باشد، از سوي ديگر ممكن نيست خداوند انسان را به پيروي از گناه و معصيت، يا خطا و انحراف دعوت كند، با توجه به اين مقدمات، روشن ميشود كه آيه مورد بحث بر عصمت اولي الامر دلالت دارد؛ زيرا اگر آنان معصوم نباشند و احتمال گناه يا خطا در مورد آنان برود، امر به پيروي مطلق از آنان صحيح نبوده، لازم است قرآن كريم، اطاعت از آنان را به مواردي محدود سازد كه در آن گناه يا خطايي از سوي اولي الامر سر نزده باشد، آوردن اولي الامر در كنار پيامبر(ص) و عدم تكرار لفظ «اطيعوا» شاهدي بر اين مدعاست؛ زيرا پيامبر(ص) معصوم است و هرگز به خطا يا معصيت فرمان نميدهد، پس اگر احتمال اين امور درباره اولي الامر ميرفت، ميبايست با آوردن قيدي، اطاعت از اولي الامر در موارد گناه و خطا از حوزه آيه خارج ميگشت.
به اين ترتيب آيه فوق دلالت روشني بر عصمت «اولوالامر» دارد، و بر پايه روايات متعدد، مقصود از «اولوا الامر» جانشينان پيامبر(ص)، علي ـ عليهالسلام ـ و فرزندان او هستند.[7]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. محاضرات في الالهيات، آيت الله سبحاني، ص 539 تا 542.
2. منشور جاويد قرآن آيت الله سبحاني جلد 5 از ص 206 تا 324.
3. راه و راهنما شناسي آيت اله مصباح يزدي جلد 4، ص 202 تا 212.
4. پيام قرآن، آيت الله مكارم شيرازي، جلد نهم، ص 135 تا ص 155.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . بقره/ 124.
[2] . ابراهيم/ 39.
[3] . ر.ك: طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، تهران، انتشارات بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي، ج1، ص 274.
[4] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، دارالحياء التراث العربي، جلد 25، ص 201؛ سعيدي مهر، محمد، كلام اسلامي، قم، انتشارات طه 1381، چاپ دوم، ج 2، ص 145 تا 148.
[5] . ر.ك: رباني گلپايگاني، علي، عقايد استدلالي، قم، انتشارات نصايح، چاپ دوم، 1381، ج 2، ص 107 و 108؛ و طاهري، حبيب الله، درسهايي از كلام اسلامي، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ اول، 1381، ج 2، ص 421 تا 423.
[6] . نساء/ 59.
[7] . سعيدي مهر، محمد، كلام اسلامي، ج2، ص 147 و 148؛ و رباني گلپايگاني، علي، عقايد استدلالي، ج2، ص 106 و 107 و طاهري حبيباله، درسهايي از كلام اسلامي، ج2، ص 421 تا 423.
يكي از صفات مهم امام و شرايط اساسي امامت، عصمت است، محورهاي عصمت در امام عبارتند از:
1. عصمت در شناخت و تبيين معارف و احكام دين.
2. عصمت در عمل به احكام و دستورات ديني.
3. عصمت از خطا در تشخيص مصالح و مفاسد جامعه اسلامي.
براي اثبات عصمت امامان ـ عليهمالسلام ـ در محورهاي فوق، دلايل عقلي و قرآني ارائه شده كه در اين جا به تناسب سؤال، ادله قرآني عصمت ائمه ـ عليهمالسلام ـ را بررسي ميكنيم:
1. امامت عهد الهي
«و اذ اتبلي ابراهيم ربُّه بكلماتٍ فَأتمهُنَّ قالَ اِنّي جاعِلُك للناس اماماً قال و مِن ذريتّي قالَ لا ينالُ عهدي الضالمين»[1] و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتي بيازمود و وي آن همه را به انجام رسانيد (خداوند به او) فرمود: من تو را پيشواي مردم قرار دادم، ابراهيم پرسيد؟ از دودمانم چطور؟ فرمود: پيمان من به ستمگران نميرسد.
استدلال به اين آيه در گرو روشن شدن مقصود از امامت (اماماً) و ستمگران (الظالمين) است.
ممكن است گفته شود كه: مقصود از امامت در اين آيه همان نبوت است و آيه از اعطاي مقام پيامبري به ابراهيم ـ عليهالسلام ـ پرده برميدارد، ولي اين سخن با ظاهر آيه ياد شده و قراين و شواهد موجود در آن، سازگار نيست؛ زيرا اولاً ظاهر تعبير «قال انّي جاعلك للناس اماماً» آن است كه اين سخن الهي نخستين وحي الهي به پيامبر نبوده بلكه پيش از آن نيز وي مورد خطاب وحي قرار داشته و به مقام پيامبري رسيده بوده است.
درخواست امامت براي فرزندان نيز شاهد ديگري بر اين مدعاست؛ زيرا بسيار بعيد و از مقام ابراهيم ـ عليهالسلام ـ به دور است كه بيدرنگ پس از اولين وحيي كه به او ميرسد چنين درخواست بزرگي را به خداوند عرضه دارد.
ثانياً درخواست مزبور حاكي از آن است كه ابراهيم ـ عليهالسلام ـ در آن زمان داراي فرزنداني (اسحاق و اسماعيل) بوده است، و از سوي ديگر به تصريح قرآن كريم،[2] ابرهيم در سن پيري و در حالي كه سالياني از نبوت و پيامبري او گذشته بود، داراي فرزنداني گرديد، بنابراين، با توجه به شواهد ياد شده، مقصود از امامت در اين آيه، نبوت نيست بلكه مقصود از آن حفظ تشريع الهي و اجراي قوانين و احكام شريعت در جامعه و در يك كلام، راهبري الهي است به سوي اهداف و مقاصد شريعت است، و اين همان معنايي است كه مسلمانان در مورد جانشين پيامبر(ص) در نظر دارند.
اما در مورد معناي «ظلم» در آيه مورد بحث ميتوان گفت كه: ظلم در زبان عربي معنايي بسيار گسترده دارد، ظلم در مقابل عدل و به معناي «قرار دادن شيء در غير جايگاه شايسته ي آن» است، از اين رو هرگونه گناه و معصيتي، نوعي ظلم به شمار ميآيد، و از آنجا كه واژه «الظالمين» در آيه، صيغه جمع و داراي «ال» است، معناي عموميت را ميرساند، در نتيجه مقصود اين خواهد بود كه هر گونه ظلمي و هر گونه گناه و معصيتي مانع از رسيدن شخصي به مقام امامت است، مقامي كه در آيه از آن به پيمان خدا (عهدي) تعبير شده است، بنابراين شخصي كه در دوران تكليف حتي مرتكب يك گناه گرديده باشد، شايسته احراز مقام امامت نخواهد بود، و اين نتيجه چيزي جز لزوم عصمت امام نيست.[3]
به اين ترتيب از آيه مورد بحث دريافت ميشود كه يكي از شرايط امامت عصمت است، و شخصي غير معصوم به اين مقام نايل نميگردد، اين معنا در برخي روايات نيز مورد تأييد قرار گرفته است، براي مثال در حديثي از پيامبر اكرم(ص) آمده است كه خدا در پاسخ ابراهيم ـ عليهالسلام ـ فرمود:
«من سجد لصنمٍ من دوني لا اجْعَلُه اِماماً اَبَداً»[4] كسي كه براي بتي سجده كرده باشد، هرگز او را امام قرار نخواهم داد و چنين شخصي شايستگي امامت را ندارد.[5]
2. آيه «اطاعت از اولي الامر» «يا ايُّها الذين آمَنوا اطيعو اللهَ و الرّسولَ و اولي الاَمرِ منكُمْ[6] اي كساني كه ايمان آوردهايد؛ خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياي امر خود را نيز اطاعت كنيد.
خداوند در اين آيه، مؤمنان را به پيروي از پيامبر(ص) و اولي الامر (صاحبان امر) فرا خوانده است، و اين پيروي، مطلق است و مشروط به هيچ قيد و شرطي نيست، به عبارت ديگر: قرآن از اقل ايمان ميخواهد كه به صورت مطلق از اولي الامر پيروي كند، بدون آنكه موردي را استثنا كرده باشد، از سوي ديگر ممكن نيست خداوند انسان را به پيروي از گناه و معصيت، يا خطا و انحراف دعوت كند، با توجه به اين مقدمات، روشن ميشود كه آيه مورد بحث بر عصمت اولي الامر دلالت دارد؛ زيرا اگر آنان معصوم نباشند و احتمال گناه يا خطا در مورد آنان برود، امر به پيروي مطلق از آنان صحيح نبوده، لازم است قرآن كريم، اطاعت از آنان را به مواردي محدود سازد كه در آن گناه يا خطايي از سوي اولي الامر سر نزده باشد، آوردن اولي الامر در كنار پيامبر(ص) و عدم تكرار لفظ «اطيعوا» شاهدي بر اين مدعاست؛ زيرا پيامبر(ص) معصوم است و هرگز به خطا يا معصيت فرمان نميدهد، پس اگر احتمال اين امور درباره اولي الامر ميرفت، ميبايست با آوردن قيدي، اطاعت از اولي الامر در موارد گناه و خطا از حوزه آيه خارج ميگشت.
به اين ترتيب آيه فوق دلالت روشني بر عصمت «اولوالامر» دارد، و بر پايه روايات متعدد، مقصود از «اولوا الامر» جانشينان پيامبر(ص)، علي ـ عليهالسلام ـ و فرزندان او هستند.[7]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. محاضرات في الالهيات، آيت الله سبحاني، ص 539 تا 542.
2. منشور جاويد قرآن آيت الله سبحاني جلد 5 از ص 206 تا 324.
3. راه و راهنما شناسي آيت اله مصباح يزدي جلد 4، ص 202 تا 212.
4. پيام قرآن، آيت الله مكارم شيرازي، جلد نهم، ص 135 تا ص 155.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . بقره/ 124.
[2] . ابراهيم/ 39.
[3] . ر.ك: طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، تهران، انتشارات بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي، ج1، ص 274.
[4] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، دارالحياء التراث العربي، جلد 25، ص 201؛ سعيدي مهر، محمد، كلام اسلامي، قم، انتشارات طه 1381، چاپ دوم، ج 2، ص 145 تا 148.
[5] . ر.ك: رباني گلپايگاني، علي، عقايد استدلالي، قم، انتشارات نصايح، چاپ دوم، 1381، ج 2، ص 107 و 108؛ و طاهري، حبيب الله، درسهايي از كلام اسلامي، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ اول، 1381، ج 2، ص 421 تا 423.
[6] . نساء/ 59.
[7] . سعيدي مهر، محمد، كلام اسلامي، ج2، ص 147 و 148؛ و رباني گلپايگاني، علي، عقايد استدلالي، ج2، ص 106 و 107 و طاهري حبيباله، درسهايي از كلام اسلامي، ج2، ص 421 تا 423.