پرسش :
صحنه ورود پيامبر به مكه و كعبه در جريان فتح مكه چگونه بود؟
پاسخ :
پيغمبر اكرم (ص) با صفوف لشكريان اسلام حركت كرد تا به نقطه «ذى طوى» رسيد، همان نقطه مرتفعى كه از آنجا خانههاى مكه نمايان است، پيامبر (ص) به ياد روزى افتاد كه به اجبار از مكه مخفيانه بيرون آمد، ولى مىبيند امروز با اين عظمت وارد مكه مىشود، لذا پيشانى مبارك را به فراز جهاز شتر گذاشت و سجده شكر بجا آورد.
سپس پغمبر اكرم (ص) در «حجون» (يكى از محلات مرتفع مكه كه قبر خديجه در آن است) فرود آمد و غسل كرد، و با لباس رزم و اسلحه بر مركب نشست، در حالى كه سوره «فتح» را قرائت مىنمود وارد مسجد الحرام شد و تكبير گفت، سپاه اسلام نيز همه تكبير گفتند، به گونهاى كه صدايشان همه دشت و كوه را پر كرد.
سپس از شتر خود فرود آمد، و براى نابودى بتها نزديك خانه كعبه آمد، بتها را يكى پس از ديگرى سرنگون مىكرد و مىفرمود «جاء الحقُّ و زهق الباطل انَّ الباطل كان زهوقاً حق آمد و باطل زايل شد و باطل زايل شدنى است».
چند بت بزرگ بر فراز كعبه نصب شده بود كه دست پيامبر (ص) به آنها نمىرسيد، امير مؤمنان على (ع) را امر كرد پاى بر دوش مباركش نهد و بالا رود، و بتها را به زمين افكنده بشكند، على (ع) اين امرا را اطاعت كرد.
سپس كليد خانه كعبه را گرفت و در را بگشود و عكسهاى پيغمبران را كه بر در و ديوار داخل خانه كعبه ترسيم شده بود محو كرد.
بعد از اين پيروزى درخشان و سريع، پيغمبر اكرم (ص) دست در حلقه در خانه كعبه كرد و رو به اهل مكه كه در آنجا جمع بودند فرمود و گفت «شما چه مىگوئيد؟ و چه گمان داريد؟ درباره شما «چه دستورى بدهم»؟
عرض كردند ما جز خير و نيكى از تو انتظار نداريم، تو برادر بزرگوار و فرزند برادر بزرگوار مايى و امروز به قدرت رسيدهاى، ما را ببخش، اشك در چشمان پيامبر (ص) حلقه زد، صداى گريه مردم مكه نيز بلند شد.
پيغمبر اكرم (ص) فرمود: من درباره شما همان مىگويم كه برادرم يوسف گفت، «امروز هيچگونه سرزنش و توبيخى بر شما نخواهد بود، خداوند شما را مىبخشد و او ارحم الراحمين است»(1) و به اين ترتيب همه را عفو كرد و فرمود همه آزاديد، هر جا مىخواهيد برويد.
پىنوشت
(1) يوسف/ 92.
قصه هاى قرآن، حضرت آيت الله مكارم شيرازى
پيغمبر اكرم (ص) با صفوف لشكريان اسلام حركت كرد تا به نقطه «ذى طوى» رسيد، همان نقطه مرتفعى كه از آنجا خانههاى مكه نمايان است، پيامبر (ص) به ياد روزى افتاد كه به اجبار از مكه مخفيانه بيرون آمد، ولى مىبيند امروز با اين عظمت وارد مكه مىشود، لذا پيشانى مبارك را به فراز جهاز شتر گذاشت و سجده شكر بجا آورد.
سپس پغمبر اكرم (ص) در «حجون» (يكى از محلات مرتفع مكه كه قبر خديجه در آن است) فرود آمد و غسل كرد، و با لباس رزم و اسلحه بر مركب نشست، در حالى كه سوره «فتح» را قرائت مىنمود وارد مسجد الحرام شد و تكبير گفت، سپاه اسلام نيز همه تكبير گفتند، به گونهاى كه صدايشان همه دشت و كوه را پر كرد.
سپس از شتر خود فرود آمد، و براى نابودى بتها نزديك خانه كعبه آمد، بتها را يكى پس از ديگرى سرنگون مىكرد و مىفرمود «جاء الحقُّ و زهق الباطل انَّ الباطل كان زهوقاً حق آمد و باطل زايل شد و باطل زايل شدنى است».
چند بت بزرگ بر فراز كعبه نصب شده بود كه دست پيامبر (ص) به آنها نمىرسيد، امير مؤمنان على (ع) را امر كرد پاى بر دوش مباركش نهد و بالا رود، و بتها را به زمين افكنده بشكند، على (ع) اين امرا را اطاعت كرد.
سپس كليد خانه كعبه را گرفت و در را بگشود و عكسهاى پيغمبران را كه بر در و ديوار داخل خانه كعبه ترسيم شده بود محو كرد.
بعد از اين پيروزى درخشان و سريع، پيغمبر اكرم (ص) دست در حلقه در خانه كعبه كرد و رو به اهل مكه كه در آنجا جمع بودند فرمود و گفت «شما چه مىگوئيد؟ و چه گمان داريد؟ درباره شما «چه دستورى بدهم»؟
عرض كردند ما جز خير و نيكى از تو انتظار نداريم، تو برادر بزرگوار و فرزند برادر بزرگوار مايى و امروز به قدرت رسيدهاى، ما را ببخش، اشك در چشمان پيامبر (ص) حلقه زد، صداى گريه مردم مكه نيز بلند شد.
پيغمبر اكرم (ص) فرمود: من درباره شما همان مىگويم كه برادرم يوسف گفت، «امروز هيچگونه سرزنش و توبيخى بر شما نخواهد بود، خداوند شما را مىبخشد و او ارحم الراحمين است»(1) و به اين ترتيب همه را عفو كرد و فرمود همه آزاديد، هر جا مىخواهيد برويد.
پىنوشت
(1) يوسف/ 92.
قصه هاى قرآن، حضرت آيت الله مكارم شيرازى