پرسش :
چرا زنان از تصدى برخى مناصب اجتماعى در مديريت كشور مانند رياست جمهورى، قضاوت و... محروم شدهاند؟
پاسخ :
مطلبى كه بايد به آن توجه داشت و در اسلام به آن توجه خاص شده مسأله تفاوتهاى روحى و جسمى زنان و مردان و تفاوت وظايف آنهاست. يك حقيقت غير قابل انكار اين است كه مرد و زن از نظر جسمى و شرايط فيزيولوژيك با يكديگر متفاوتند و هر يك براى انجام وظايف ويژهاى آفريده شدهاند. اينكه بعضىها اصرار دارند اين دو جنس را مساوى در همه چيز قلمداد كنند اصرارى دور از واقعيت است و مطالعات مختلف علمى آن را انكار مىكند(1)، آيا با وجود اين تفاوت آشكار مىتوان گفت زن و مرد بايد در تمام شئون همراه يكديگر گام برداشته و در تمام كارها مثل هم باشند؟ حتى در جوامعى كه شعار آنها مساوات و برابرى بين زن و مرد در تمام جهات است، در عمل غير آن ديده مىشود. مثلًا مديريت سياسى و نظامى بيشتر آنها در دست مردان است. واقعيت اين است كه جنس زن براى انجام وظايف متفاوتى با مرد آفريده شده و به همين دليل احساسات متفاوتى دارد. قانون آفرينش گرمى كانون خانواده و پرورش نسلها را بر عهده او گزارده به همين دليل سهم بيشترى از عواطف و احساسات به او داده است. در حالى كه وظايف خشن و سنگين اجتماعى بر عهده جنس مرد گذارده شده و سهم بيشترى از دورانديشى به او اختصاص يافته. بنابراين اگر بخواهيم عدالت را اجرا كنيم بايد پارهاى از وظايف اجتماعى كه نياز بيشترى به انديشه و مقاومت و تحمل شدائد دارد بر عهده مردان گزارده شود و وظايفى كه عواطف و احساسات بيشترى را مىطلبد بر عهده زنان.(2)
قرآن كريم با تصريح به واقعيت حقوقى زنان، عدالت در وضع قوانين را نيز گوشزد نموده است با اشاره به اين حقيقت كه لازمه اين عدالت عدم برابرى بين زنان و مردان در برخى حقوق است(3)، آنجا كه مىفرمايد: (و لهن مثل الذى عليهن بالمعروف و للرجال عليهن درجه و الله عزيز حكيم)(4) «و براى زنان همانند وظايفى كه بر دوش آنهاست حقوق شايستهاى قرار داده شده و مردان بر آنان برترى دارند و خداوند توانا و حكيم است».
در تفسير مجمع البيان آمده است(5): ام سلمه يكى از همسران پيامبر روزى به پيامبر اكرم (ص) عرض كرد: چرا مردان به جهاد مىروند و زنان جهاد نمىكنند و چرا براى ما نصف ميراث آنها مقرر شده اى كاش ما هم مرد بوديم و همانند آنها به جهاد مىرفتيم و موقعيت اجتماعى آنها را داشتيم و همانند اين پرسشها را ديگر زنان نيز از پيامبر (ص) مطرح كرده بودند كه اين آيه نازل شد: «برترىهايى كه خداوند نسبت به بعضى از شما بر بعضى ديگر قرار داده آرزو نكنيد (اين تفاوتهاى طبيعى و حقوقى براى حفظ نظام اجتماع شما و طبق اصل عدالت است ولى با اين حال:) مردان و زنان هر كدام بهرهاى از كوششها و تلاشها و موقعيت خود دارند (و نبايد حقوق هيچ يك پايمال گردد) و از فضل (و رحمت و بركت) خدا درخواست كنيد و خداوند به هر چيز داناست.»(6)
همان طور كه در شأن نزول آمده است تفاوت سهم ارث مردان و زنان و ديگر تفاوتها براى جمعى به صورت يك سؤال در آمده بود آنها گويا توجه نداشتند كه اين تفاوت به خاطر آن است كه هزينه زندگى عموما بر دوش مردان است و ديگر تفاوتها نيز به جهت تفاوت از نظر آفرينش و جنسيت و صفات جسمى و روحى است كه همه آنها بر طبق عدالت و قانون الهى است و اگر غير آن مصلحت بود براى شما قرار داده مىشد بنابراين آرزوى تغيير آنها يك نوع مخالفت با مشيت پروردگار- كه عين حق و عدالت است- مىباشد. اما در عين حال اين آيه گوش زد مىكند كه نبايد اين تفاوت جنسيت سبب شود كه يكى از اين دو جنس حقوق ديگرى را پايمال كند لذا بلافاصله مىفرمايد «مردان و زنان هر كدام بهرهاى از كوششها و تلاشها و موقعيت خود دارند».
نكته مهم ديگرى كه بايد به آن توجه داشت: اهميت و اهتمام اسلام به حفظ حرمت زن و پاسداشت كرامت وى و تأكيد بر حفظ عفت و پاكدامنى اوست. و شايد يكى از فلسفههاى قوانينى كه اين گونه محدوديتها را براى بانوان قرار داده است در صدد توجه دادن آنان به جايگاه بلند و مرتبه والاى آنان در آئين الهى مىباشد و توجه دادن به كرامتى است كه خداوند به آنان بخشيده و فراهم آوردن ضمانتها و
تعهدات كافى براى حفظ پاكى و پاكدامنى آنان مىباشد.(7)
قضاوت
اما از سوى ديگر، اسلام زن را مانند مرد برخوردار از روح كامل انسانى و اراده و اختيار دانسته و او را در مسير تكامل كه هدف خلقت است مىبيند لذا هر دو را در يك صف قرار داده و با خطابهاى «يا ايها الناس» و «يا ايها الذين آمنوا» مخاطب ساخته برنامههاى تربيتى، اخلاقى و علمى را براى آنها لازم كرده است. و با آياتى مثل «من عمل صالحا من ذكرا و انثى و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنة»،(8) وعده برخوردار شدن از سعادت كامل را به هر دو جنس داده و با آياتى مانند: «من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤمن فلنحيينه حيوة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون»،(9) مىگويد: هر كدام از زن و مرد مىتوانند به دنبال انجام برنامههاى اسلام و وظايف الهى به تكامل معنوى و مادى برسند و به حياتى طيب و پاكيزه كه سراسر سعادت نور است گام نهند.
در پايان براى آگاهى بيشتر و بهتر مطالعه كتاب ارزشمند «نظام حقوق زن در اسلام» اثر استاد شهيد مطهرى، به خصوص بخشهاى پنجم، ششم و هفتم را توصيه مىكنيم.
اما در رابطه با قضاوت زن قبل از پاسخ به اين سؤال مقدمه كوتاهى لازم است.
هر چند گرايشات افراطى به تساوى حقوقى زن و مرد از يك سو، ظلم تاريخى وارد بر زنان از سوى ديگر، ممكن است سخن گفتن از تفاوتهاى زن و مرد را با مشكل و قضاوت پيشينى منفى روبرو سازد، اما حقيقت آن است كه واقعيات عينى تابع احساسات و قضاوت انسان قرار ندارند و تفاوت زن و مرد هم از نظر جسمى و بدنى و هم از نظر روحى و عاطفى آن قدر روشن است كه انكار آن همچون انكار بديهيات است. البته واضح است كه سوء استفاده مردان از اين تفاوت طبيعى و ذاتى هرگز نمىتواند دليلى بر نفى و انكار اين تفاوتها باشد، بلكه برعكس فقط شناخت اين تفاوت است كه مىتوان به تنظيم روابط حقوقى عادلانه متناسب با اين واقعيات براى زن و مرد اقدام نمود. تفاوت زن و مرد- چه به صورت درست و چه به صورت نادرست- از ديرباز مورد توجه دانشمندان و فلاسفهاى همچون افلاطون و ارسطو بوده است و امروز نيز به گونهاى ديگر مورد توجه دانشمندان علوم فيزيولوژى، روانشناسى و جامعهشناسى قرار دارد. از ديدگاه اسلام اين تفاوت به هيچ وجه به اينكه مرد يا زن جنس برتر است و ديگرى جنس پايينتر و پستتر و ناقصتر مربوط نيست. قانون خلقت اين تفاوتها را براى اين به وجود آورده است كه پيوند خانوادگى زن و مرد را محكمتر كند و شالوده وحدت آنها را بهتر بريزد (با اين مقدمه به سراغ سؤالات مىرويم).
تصدى امر قضا به عنوان يك واجب كفايى، بيش از آنكه حق باشد تكليف است. لذا در برخى روايات با تعبير «ليس على المرئه» يعنى بر عهده زنان اين تكليف تحميل نشده است و تعبير «ليس للمرئه» نشده است.
آنچه مسلم است اين است كه زن، وظيفهاى براى تصدى امر قضا ندارد. اما سخن اين است كه آيا منصب قضا خاص مردان است؟ مشهور چنين معتقدند هر چند كسانى هم هستند كه مرد بودن را براى قاضى و قضاوت شرط نمىدانند. جداى از بحثهاى تخصصى و فقهى، توجه به اين نكته سودمند است كه هر چند هم قضا و هم برخى از امور اجرايى از قبيل وزارت هر دو از شاخهها و زيرمجموعههاى امامت و رهبرى هستند اما اين تفاوت اساسى بين آنها وجود دارد كه امور اجرايى به طور مستقيم يا غيرمستقيم تحت اشراف رهبرى بوده و دخالت و اعمال ولايت توسط رهبر در اين حوزه برابر اصل است، ولى مقام و منصب قضاوت، چنين نيست زيرا هر چند قاضى منصوب امام و رهبر است اما به لحاظ وظيفه قضايى مستقل است و به همين جهت اشراف بر او و دخالت در كار او خلاف اصل است. با توجه به اين تفاوت و با توجه به آنكه در قضاوت از هيجانات احساسى و عاطفى و بهرهمندى او از حزم و دورانديشى او را در صدور رأى صائب كمك مىكند اختصاص اين وظيفه به مردان و معافيت زنان از اين تكليف كاملًا توجيهپذير است زيرا قواعد اجتماعى و قوانين حقوقى بر حسب وضعيت غالب تدوين مىشوند از اين وجود تعداد زنانى فاضل و صاحب حزم و حاكم بر احساسات و عواطف خود، نمىتواند
ناقض قانون فوق باشد. ولى در عين حال براساس دادههاى علم روان شناسى و نيز آنچه كه همه ما وجدانا در زندگى اجتماعى مشاهده مىكنيم زنان نوعا احساساتى تر هستند و اين امر نه تنها نقطه ضعف براى آنان نيست و نه تنها يك حسن بلكه يك ضرورت زندگى براى آنان است تا از اين طريق در ايفاى نقش بى بديل و بى نظير پرورش و تربيت عاطفى فرزندان موفق باشند و چون احساساتى تر هستند بعد عقلانيت آنها تحت تأثير هيجانات، عواطف و احساسات قرار مىگيرد.
مسأله قاضى نبودن زن يكى از احكام بسيار حكيمانه اسلام در حمايت از زن است، زيرا قضاوت تنها نيازمند علم نيست، بلكه تناسب روانشناختى نيز نياز دارد. برخورد با انواع بزهكاران و صدور احكام خشن در برابر آنان هرگز با روحيات لطيف زن سازگارى ندارد. تجربه چند ساله اخير نشان داده است كه چند مورد استفاده از زنان در برنامههاى قضايى موجب ابتلاء برخى از آنان به بيمارىهاى شديد عصبى و روانى شده است. برخى از آنها پس از چند روزى، درخواست كنارهگيرى از اين كار نمودهاند. بنابراين كشاندن زن در اين صحنهها امتيازى براى زن نيست، بلكه انهدام و نابودى شخصيت او است. در اين ورطه سخن بسيار است، ليكن به جهت رعايت اختصار به همين مقدار بسنده مىشود.
امامت: امامت دو گونه است، يكى امامت ظاهرى، سياسى، اجتماعى و ديگرى امامت باطنى و معنوى. «واسبغ عليكم نعمه ظاهرة و باطنة» «و نعمتهاى ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرد» روايت وارده از موسى بن جعفر (ع) در تفسير آيه شريفه، كه نعمت ظاهره را به امام ظاهر و نعمت باطنه را به امام باطن تفسير نموده(10) است.
آنچه در تاريخ ديده مىشود اين است كه «زن» امام ظاهرى و سياسى و اجتماعى نبوده است. اما آيا زنان به خاطر «زن بودن» نمىتوانند امام ظاهر و سياسى باشند؟ يا اينكه در شرايط سياسى و اجتماعى گذشته اين امر پذيرش اجتماعى نداشته است؟ به جد مىتوان احتمال داد كه امامت ظاهرى و سياسى مناسب حيات روحى و معنوى بانوان نباشد. و اما امامت باطنى و معنوى كه به معناى دستگيرى و هدايت حقيقى از باطن و مقام ولايت است. مطمئنا بانوان بزرگوارى داراى اين مقام بودهاند مانند: فاطمه زهرا (س) كه داراى مقام ولايت حقيقى و معنوى است.
پىنوشت
(1) مطهرى، مرتضى، نظام حقوق زن در اسلام، بخش هفتم، صص 190 167.
(2) مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، جلد 2، ص 164 ذيل آيه 228 سوره بقره.
(3) تفسير نمونه، جلد 2، ص 157 و 156 ذيل آيه 228 سوره بقره.
(4) بقره (2)، آيه 228.
(5) طبرسى، فضلبن حسن، تفسير مجمع البيان، جلد 3، ص 73 نگاه كنيد: تفسير نمونه، جلد 3، ص 362، ذيل آيه 32، سوره نساء.
(6) نساء (4)، آيه 32.
(7) مقاله: شايستگى زنان براى عهدهدارى قضاوت، محمدى گيلانى، فصلنامه فقه اهل بيت، تابستان 1376، شماره 10، ص 114.
(8) غافر (40)، آيه 40.
(9) نحل (16)، آيه 97.
(10) ر. ك: طباطبايى، سيدمحمدحسين، الميزان، ج 16، ص 252.
مطلبى كه بايد به آن توجه داشت و در اسلام به آن توجه خاص شده مسأله تفاوتهاى روحى و جسمى زنان و مردان و تفاوت وظايف آنهاست. يك حقيقت غير قابل انكار اين است كه مرد و زن از نظر جسمى و شرايط فيزيولوژيك با يكديگر متفاوتند و هر يك براى انجام وظايف ويژهاى آفريده شدهاند. اينكه بعضىها اصرار دارند اين دو جنس را مساوى در همه چيز قلمداد كنند اصرارى دور از واقعيت است و مطالعات مختلف علمى آن را انكار مىكند(1)، آيا با وجود اين تفاوت آشكار مىتوان گفت زن و مرد بايد در تمام شئون همراه يكديگر گام برداشته و در تمام كارها مثل هم باشند؟ حتى در جوامعى كه شعار آنها مساوات و برابرى بين زن و مرد در تمام جهات است، در عمل غير آن ديده مىشود. مثلًا مديريت سياسى و نظامى بيشتر آنها در دست مردان است. واقعيت اين است كه جنس زن براى انجام وظايف متفاوتى با مرد آفريده شده و به همين دليل احساسات متفاوتى دارد. قانون آفرينش گرمى كانون خانواده و پرورش نسلها را بر عهده او گزارده به همين دليل سهم بيشترى از عواطف و احساسات به او داده است. در حالى كه وظايف خشن و سنگين اجتماعى بر عهده جنس مرد گذارده شده و سهم بيشترى از دورانديشى به او اختصاص يافته. بنابراين اگر بخواهيم عدالت را اجرا كنيم بايد پارهاى از وظايف اجتماعى كه نياز بيشترى به انديشه و مقاومت و تحمل شدائد دارد بر عهده مردان گزارده شود و وظايفى كه عواطف و احساسات بيشترى را مىطلبد بر عهده زنان.(2)
قرآن كريم با تصريح به واقعيت حقوقى زنان، عدالت در وضع قوانين را نيز گوشزد نموده است با اشاره به اين حقيقت كه لازمه اين عدالت عدم برابرى بين زنان و مردان در برخى حقوق است(3)، آنجا كه مىفرمايد: (و لهن مثل الذى عليهن بالمعروف و للرجال عليهن درجه و الله عزيز حكيم)(4) «و براى زنان همانند وظايفى كه بر دوش آنهاست حقوق شايستهاى قرار داده شده و مردان بر آنان برترى دارند و خداوند توانا و حكيم است».
در تفسير مجمع البيان آمده است(5): ام سلمه يكى از همسران پيامبر روزى به پيامبر اكرم (ص) عرض كرد: چرا مردان به جهاد مىروند و زنان جهاد نمىكنند و چرا براى ما نصف ميراث آنها مقرر شده اى كاش ما هم مرد بوديم و همانند آنها به جهاد مىرفتيم و موقعيت اجتماعى آنها را داشتيم و همانند اين پرسشها را ديگر زنان نيز از پيامبر (ص) مطرح كرده بودند كه اين آيه نازل شد: «برترىهايى كه خداوند نسبت به بعضى از شما بر بعضى ديگر قرار داده آرزو نكنيد (اين تفاوتهاى طبيعى و حقوقى براى حفظ نظام اجتماع شما و طبق اصل عدالت است ولى با اين حال:) مردان و زنان هر كدام بهرهاى از كوششها و تلاشها و موقعيت خود دارند (و نبايد حقوق هيچ يك پايمال گردد) و از فضل (و رحمت و بركت) خدا درخواست كنيد و خداوند به هر چيز داناست.»(6)
همان طور كه در شأن نزول آمده است تفاوت سهم ارث مردان و زنان و ديگر تفاوتها براى جمعى به صورت يك سؤال در آمده بود آنها گويا توجه نداشتند كه اين تفاوت به خاطر آن است كه هزينه زندگى عموما بر دوش مردان است و ديگر تفاوتها نيز به جهت تفاوت از نظر آفرينش و جنسيت و صفات جسمى و روحى است كه همه آنها بر طبق عدالت و قانون الهى است و اگر غير آن مصلحت بود براى شما قرار داده مىشد بنابراين آرزوى تغيير آنها يك نوع مخالفت با مشيت پروردگار- كه عين حق و عدالت است- مىباشد. اما در عين حال اين آيه گوش زد مىكند كه نبايد اين تفاوت جنسيت سبب شود كه يكى از اين دو جنس حقوق ديگرى را پايمال كند لذا بلافاصله مىفرمايد «مردان و زنان هر كدام بهرهاى از كوششها و تلاشها و موقعيت خود دارند».
نكته مهم ديگرى كه بايد به آن توجه داشت: اهميت و اهتمام اسلام به حفظ حرمت زن و پاسداشت كرامت وى و تأكيد بر حفظ عفت و پاكدامنى اوست. و شايد يكى از فلسفههاى قوانينى كه اين گونه محدوديتها را براى بانوان قرار داده است در صدد توجه دادن آنان به جايگاه بلند و مرتبه والاى آنان در آئين الهى مىباشد و توجه دادن به كرامتى است كه خداوند به آنان بخشيده و فراهم آوردن ضمانتها و
تعهدات كافى براى حفظ پاكى و پاكدامنى آنان مىباشد.(7)
قضاوت
اما از سوى ديگر، اسلام زن را مانند مرد برخوردار از روح كامل انسانى و اراده و اختيار دانسته و او را در مسير تكامل كه هدف خلقت است مىبيند لذا هر دو را در يك صف قرار داده و با خطابهاى «يا ايها الناس» و «يا ايها الذين آمنوا» مخاطب ساخته برنامههاى تربيتى، اخلاقى و علمى را براى آنها لازم كرده است. و با آياتى مثل «من عمل صالحا من ذكرا و انثى و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنة»،(8) وعده برخوردار شدن از سعادت كامل را به هر دو جنس داده و با آياتى مانند: «من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤمن فلنحيينه حيوة طيبة و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون»،(9) مىگويد: هر كدام از زن و مرد مىتوانند به دنبال انجام برنامههاى اسلام و وظايف الهى به تكامل معنوى و مادى برسند و به حياتى طيب و پاكيزه كه سراسر سعادت نور است گام نهند.
در پايان براى آگاهى بيشتر و بهتر مطالعه كتاب ارزشمند «نظام حقوق زن در اسلام» اثر استاد شهيد مطهرى، به خصوص بخشهاى پنجم، ششم و هفتم را توصيه مىكنيم.
اما در رابطه با قضاوت زن قبل از پاسخ به اين سؤال مقدمه كوتاهى لازم است.
هر چند گرايشات افراطى به تساوى حقوقى زن و مرد از يك سو، ظلم تاريخى وارد بر زنان از سوى ديگر، ممكن است سخن گفتن از تفاوتهاى زن و مرد را با مشكل و قضاوت پيشينى منفى روبرو سازد، اما حقيقت آن است كه واقعيات عينى تابع احساسات و قضاوت انسان قرار ندارند و تفاوت زن و مرد هم از نظر جسمى و بدنى و هم از نظر روحى و عاطفى آن قدر روشن است كه انكار آن همچون انكار بديهيات است. البته واضح است كه سوء استفاده مردان از اين تفاوت طبيعى و ذاتى هرگز نمىتواند دليلى بر نفى و انكار اين تفاوتها باشد، بلكه برعكس فقط شناخت اين تفاوت است كه مىتوان به تنظيم روابط حقوقى عادلانه متناسب با اين واقعيات براى زن و مرد اقدام نمود. تفاوت زن و مرد- چه به صورت درست و چه به صورت نادرست- از ديرباز مورد توجه دانشمندان و فلاسفهاى همچون افلاطون و ارسطو بوده است و امروز نيز به گونهاى ديگر مورد توجه دانشمندان علوم فيزيولوژى، روانشناسى و جامعهشناسى قرار دارد. از ديدگاه اسلام اين تفاوت به هيچ وجه به اينكه مرد يا زن جنس برتر است و ديگرى جنس پايينتر و پستتر و ناقصتر مربوط نيست. قانون خلقت اين تفاوتها را براى اين به وجود آورده است كه پيوند خانوادگى زن و مرد را محكمتر كند و شالوده وحدت آنها را بهتر بريزد (با اين مقدمه به سراغ سؤالات مىرويم).
تصدى امر قضا به عنوان يك واجب كفايى، بيش از آنكه حق باشد تكليف است. لذا در برخى روايات با تعبير «ليس على المرئه» يعنى بر عهده زنان اين تكليف تحميل نشده است و تعبير «ليس للمرئه» نشده است.
آنچه مسلم است اين است كه زن، وظيفهاى براى تصدى امر قضا ندارد. اما سخن اين است كه آيا منصب قضا خاص مردان است؟ مشهور چنين معتقدند هر چند كسانى هم هستند كه مرد بودن را براى قاضى و قضاوت شرط نمىدانند. جداى از بحثهاى تخصصى و فقهى، توجه به اين نكته سودمند است كه هر چند هم قضا و هم برخى از امور اجرايى از قبيل وزارت هر دو از شاخهها و زيرمجموعههاى امامت و رهبرى هستند اما اين تفاوت اساسى بين آنها وجود دارد كه امور اجرايى به طور مستقيم يا غيرمستقيم تحت اشراف رهبرى بوده و دخالت و اعمال ولايت توسط رهبر در اين حوزه برابر اصل است، ولى مقام و منصب قضاوت، چنين نيست زيرا هر چند قاضى منصوب امام و رهبر است اما به لحاظ وظيفه قضايى مستقل است و به همين جهت اشراف بر او و دخالت در كار او خلاف اصل است. با توجه به اين تفاوت و با توجه به آنكه در قضاوت از هيجانات احساسى و عاطفى و بهرهمندى او از حزم و دورانديشى او را در صدور رأى صائب كمك مىكند اختصاص اين وظيفه به مردان و معافيت زنان از اين تكليف كاملًا توجيهپذير است زيرا قواعد اجتماعى و قوانين حقوقى بر حسب وضعيت غالب تدوين مىشوند از اين وجود تعداد زنانى فاضل و صاحب حزم و حاكم بر احساسات و عواطف خود، نمىتواند
ناقض قانون فوق باشد. ولى در عين حال براساس دادههاى علم روان شناسى و نيز آنچه كه همه ما وجدانا در زندگى اجتماعى مشاهده مىكنيم زنان نوعا احساساتى تر هستند و اين امر نه تنها نقطه ضعف براى آنان نيست و نه تنها يك حسن بلكه يك ضرورت زندگى براى آنان است تا از اين طريق در ايفاى نقش بى بديل و بى نظير پرورش و تربيت عاطفى فرزندان موفق باشند و چون احساساتى تر هستند بعد عقلانيت آنها تحت تأثير هيجانات، عواطف و احساسات قرار مىگيرد.
مسأله قاضى نبودن زن يكى از احكام بسيار حكيمانه اسلام در حمايت از زن است، زيرا قضاوت تنها نيازمند علم نيست، بلكه تناسب روانشناختى نيز نياز دارد. برخورد با انواع بزهكاران و صدور احكام خشن در برابر آنان هرگز با روحيات لطيف زن سازگارى ندارد. تجربه چند ساله اخير نشان داده است كه چند مورد استفاده از زنان در برنامههاى قضايى موجب ابتلاء برخى از آنان به بيمارىهاى شديد عصبى و روانى شده است. برخى از آنها پس از چند روزى، درخواست كنارهگيرى از اين كار نمودهاند. بنابراين كشاندن زن در اين صحنهها امتيازى براى زن نيست، بلكه انهدام و نابودى شخصيت او است. در اين ورطه سخن بسيار است، ليكن به جهت رعايت اختصار به همين مقدار بسنده مىشود.
امامت: امامت دو گونه است، يكى امامت ظاهرى، سياسى، اجتماعى و ديگرى امامت باطنى و معنوى. «واسبغ عليكم نعمه ظاهرة و باطنة» «و نعمتهاى ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرد» روايت وارده از موسى بن جعفر (ع) در تفسير آيه شريفه، كه نعمت ظاهره را به امام ظاهر و نعمت باطنه را به امام باطن تفسير نموده(10) است.
آنچه در تاريخ ديده مىشود اين است كه «زن» امام ظاهرى و سياسى و اجتماعى نبوده است. اما آيا زنان به خاطر «زن بودن» نمىتوانند امام ظاهر و سياسى باشند؟ يا اينكه در شرايط سياسى و اجتماعى گذشته اين امر پذيرش اجتماعى نداشته است؟ به جد مىتوان احتمال داد كه امامت ظاهرى و سياسى مناسب حيات روحى و معنوى بانوان نباشد. و اما امامت باطنى و معنوى كه به معناى دستگيرى و هدايت حقيقى از باطن و مقام ولايت است. مطمئنا بانوان بزرگوارى داراى اين مقام بودهاند مانند: فاطمه زهرا (س) كه داراى مقام ولايت حقيقى و معنوى است.
پىنوشت
(1) مطهرى، مرتضى، نظام حقوق زن در اسلام، بخش هفتم، صص 190 167.
(2) مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، جلد 2، ص 164 ذيل آيه 228 سوره بقره.
(3) تفسير نمونه، جلد 2، ص 157 و 156 ذيل آيه 228 سوره بقره.
(4) بقره (2)، آيه 228.
(5) طبرسى، فضلبن حسن، تفسير مجمع البيان، جلد 3، ص 73 نگاه كنيد: تفسير نمونه، جلد 3، ص 362، ذيل آيه 32، سوره نساء.
(6) نساء (4)، آيه 32.
(7) مقاله: شايستگى زنان براى عهدهدارى قضاوت، محمدى گيلانى، فصلنامه فقه اهل بيت، تابستان 1376، شماره 10، ص 114.
(8) غافر (40)، آيه 40.
(9) نحل (16)، آيه 97.
(10) ر. ك: طباطبايى، سيدمحمدحسين، الميزان، ج 16، ص 252.