پرسش :
ضرورت اعتقاد به مهدويت چيست؟
پاسخ :
اعتقاد به مهدی موعود یک اعتقاد عمیق دینی است که در تمام ادیان و مذاهب جهان از آن سخن به میان آمده است. و همانند توحید و نبوت و معاد و ... در تمام ادیان به ویژه اسلام اصالت دارد و در جای خود ثابت شده که اعتقادات دینی بشر در فطرت او ریشه قطعی دارند. این اعتقاد با خواستههای درونی انسان هماهنگی کامل دارد. در حقیقت تعالیم دینی تعیین کننده و تأمین کننده خواستههای بشر و تکمیل کننده خلقت انسان است. پس عقیده دینی در ژرفای فطرت جای دارد و یک میل باطنی است. البته مانند سایر امیال بشر در شرایط گوناگون شدت و ضعف یا کم و زیاد میشود. اما اصل خواسته به کلی از بین نمیرود. از این نظر اعتقاد به مهدویت ضرورت فطری و در جهت خواست درونی انسانها است و لذا تمامی ادیان به این خواسته فطری پاسخ داده و مسائلی را در مورد آن مطرح کردهاند.
بنابراین اعقتاد به مهدویت یک عقیده اصیل دینی بوده که مبتنی بر اصل امامت است. و احساس ناکامی و تبعیض و ستم در ادوار مختلف تاریخ، باعث پیدایش آن نشده است. از آنجا که اعتقاد به مهدی موعود به عنوان امام معصوم، فرع بر اعتقاد به اصل امامت در اسلام راستین است نیز از ضرورت اعتقاد به اصل امامت نشأت میگیرد؛ در اینجا لازم است اشارهای کوتاه به ضرورت امامت داشته باشیم:
امامت در لسان قرآن و احادیث، منصب و مقامی است که خداوند به افرادی از خواص بندگان شایسته خود عطا میکند و دارندگان آن منصب، کارگزاران خدا و نگهبان امور و احکام دین خدا و گواه بر خلق خدا هستند.
در احادیث آمده است: هیچ کس وارد بهشت نشود مگر این که آنها را بشناسد و آنان هم او را بشناسند و وارد آتش نشود مگر کسی که آنها را انکار کند و آنها او را انکار نمایند. امام از حق و قرآن جدا نمیشود و قرآن و حق از امام جدا نمیشود.
امامت، رهبریت سیاسی و فکری و دینی است که از طرف خدا برای هدایت مردم به سعادت تعیین شده است.
امام باقر علیه السلام در این باره فرمودهاند:
«لایکون العبد مؤمنا حتی یعرف الله و رسوله و الائمة کلهم و امام زمانه و یرد الیه و یسلم له. ثم قال: کیف تعرف الآخر و هو یجهل الاول(1)؛
بنده خدا مؤمن نخواهد بود مگر این که خدا و رسول و همه امامان را بشناسد و نیز امام زمانش را بشناسد و در تمام امور خود به او مراجعه کند و تسلیم امر وی باشد؛ سپس فرمودند: «چگونه میشود که آخرین امام را بشناسد در صورتی که اولین امام را نشناخته باشد؟»
پینوشت:
1. کافی، ج 1، ص 180.
اعتقاد به مهدی موعود یک اعتقاد عمیق دینی است که در تمام ادیان و مذاهب جهان از آن سخن به میان آمده است. و همانند توحید و نبوت و معاد و ... در تمام ادیان به ویژه اسلام اصالت دارد و در جای خود ثابت شده که اعتقادات دینی بشر در فطرت او ریشه قطعی دارند. این اعتقاد با خواستههای درونی انسان هماهنگی کامل دارد. در حقیقت تعالیم دینی تعیین کننده و تأمین کننده خواستههای بشر و تکمیل کننده خلقت انسان است. پس عقیده دینی در ژرفای فطرت جای دارد و یک میل باطنی است. البته مانند سایر امیال بشر در شرایط گوناگون شدت و ضعف یا کم و زیاد میشود. اما اصل خواسته به کلی از بین نمیرود. از این نظر اعتقاد به مهدویت ضرورت فطری و در جهت خواست درونی انسانها است و لذا تمامی ادیان به این خواسته فطری پاسخ داده و مسائلی را در مورد آن مطرح کردهاند.
بنابراین اعقتاد به مهدویت یک عقیده اصیل دینی بوده که مبتنی بر اصل امامت است. و احساس ناکامی و تبعیض و ستم در ادوار مختلف تاریخ، باعث پیدایش آن نشده است. از آنجا که اعتقاد به مهدی موعود به عنوان امام معصوم، فرع بر اعتقاد به اصل امامت در اسلام راستین است نیز از ضرورت اعتقاد به اصل امامت نشأت میگیرد؛ در اینجا لازم است اشارهای کوتاه به ضرورت امامت داشته باشیم:
امامت در لسان قرآن و احادیث، منصب و مقامی است که خداوند به افرادی از خواص بندگان شایسته خود عطا میکند و دارندگان آن منصب، کارگزاران خدا و نگهبان امور و احکام دین خدا و گواه بر خلق خدا هستند.
در احادیث آمده است: هیچ کس وارد بهشت نشود مگر این که آنها را بشناسد و آنان هم او را بشناسند و وارد آتش نشود مگر کسی که آنها را انکار کند و آنها او را انکار نمایند. امام از حق و قرآن جدا نمیشود و قرآن و حق از امام جدا نمیشود.
امامت، رهبریت سیاسی و فکری و دینی است که از طرف خدا برای هدایت مردم به سعادت تعیین شده است.
امام باقر علیه السلام در این باره فرمودهاند:
«لایکون العبد مؤمنا حتی یعرف الله و رسوله و الائمة کلهم و امام زمانه و یرد الیه و یسلم له. ثم قال: کیف تعرف الآخر و هو یجهل الاول(1)؛
بنده خدا مؤمن نخواهد بود مگر این که خدا و رسول و همه امامان را بشناسد و نیز امام زمانش را بشناسد و در تمام امور خود به او مراجعه کند و تسلیم امر وی باشد؛ سپس فرمودند: «چگونه میشود که آخرین امام را بشناسد در صورتی که اولین امام را نشناخته باشد؟»
پینوشت:
1. کافی، ج 1، ص 180.