چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

عارف بودن مولوي با سني بودنش ، چگونه سازگار است؟


پاسخ :
برخي از عارفان شيعي قائل به اين نظر هستند، كه : «محال است كسي به مرحله كمال برسد و حقيقت ولايت ائمه (علیه السلام) براي او شهود نگردد (1) از اين رو كوشش دارند تا برخي از بزرگان و عارفان را ـ كه از اهل سنت بودند ـ شيعه ساخته و بگويند: اينان يا تقيه مي كرده و در باطن شيعه بوده و يا به كمال نرسيده اند. (2) بنابراين موضوع فراتر از مولوي رفته و شخصيت هايي چون ابن عربي، ناصر خسرو، حافظ و.. را نيز در بر گرفته است.
با توجه به پيچيدگي موضوع و نيز بررسي هاي موشكافانه تاريخي و وجود ديدگاه هاي معارض، نمي توان به هيچ يك از دو نظريه قاطعانه گراييد؛ نه مي توان گفت اينها شيعه اند و نه مي توان گفت از اهل سنت اند. اين انگاره هنگامي مشكل تر مي شود كه عارفان به دليل روح تسامح گري خود، چنان علاقه اي به ظهور گرايش مذهبي خويش نداشته اند؛ زيرا برايشان عشق مذهب راستين به شمار مي آمد و تعصب را ـ كه نوعي پايبندي به تعلقات خودي بود ـ مجاز نمي دانستند (3) در عين حال نكاتي كلي در اين خصوص قابل توجه است:
يكم. به اعتقاد ما شيعيان ، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیه السلام) مصداق اتم انسان كامل و اولياء الله مي باشند و از اين رو چون آنان واسطه فيض الهي بوده و تجلي گاه اسما و اوصاف الهي اند ، تنها به واسطه آنان و با اعتقاد به آنان مي توان به حقايق برين و برترين دست يافت. چنان ه در دعاي ندبه مي خوانيم: «اين السبب المتصل بين الارض و السماء»؛ «كجا است متصل سيدي و مولاي من كجا است؟ آن سبب بين زمين و اسمان و آن وسيله ارتباط زمين با آسمان و واسطه اي كه فيض آسماني از طريق او به زمين و اهل آن مي رسد؟
صاحبان ولايت مطلقه ؛ يعني پيشوايان معصوم (علیه السلام) اولياي قافله توحيد و سروران اين كاروان در حركت و سير الي الله هستند. بايد با ولايت آنان قدم در ميدان توحيد گذشت و بايد به امامت آنان به راه افتاد؛ وگرنه در اين ميدان پر مخاطره و راه پرفراز و نشيب، بي ولايت آنان و بدون دستگيري ايشان، ضل من فارقكم و فاز من تمسك بك و امن من لجا اليكم و سلم من صدقكم و هدي من اعتصم بكم » (4)
آبي كه خضر حيات ازو يافت
در ميكده جو كه جام دارد
سر رشته جان به جام بگذار
كاين رشته ازو نظام دارد (5)
از اين رو معتقديم امثال مولوي، اگر به راه حق واصل شده باشند بايد حقيقت و حقانيت معصومان (علیه السلام) را دريافته و از طريق آنان به كمالات برتر دست يافته باشند؛هر چند به دليل جو اجتماعي و محدوديت تشيع نتوانسته اند آن را بر زبان جاري سازند.
با مراجعه به مباني اعتقادات شان ـ كه پايه فكري و گرايشي هر فردي است ـ مي توان ملاحظه كرد كه آنان به اصول فكري شيعه نزديكند؛ به عنوان مثال افكار مولوي در خصوص خداوند متعال اوصاف او مساله جبر و اختيار با گرايش توحيد ذات ، اثبات صفات، نفي جبر و تفويض و اثبات تابعيت علم نسبت به معلوم و... با مباني فكري اهل سنت سازگار نيست؛ بلكه بر مباني دقيق تفكر اماميه پايه گذاري شده است. (6)
دوم. در سلوك عرفاني ، امكان مشاهدات و مكاشفات غير صحيح، مغشوش ، مبهم و غير حقيقي وجود دارد و هيچ سالكي آن را نفي نكرده است. از اين رو امكان دارد برخي از عارفان به دليل نقصي كه در طريقه سلوك و زمينه سازي آن داشته اند، نتوانسته اند حقيقت را ـ آن چنان كه هست ـ دريابند و از اين رو از راه اصلي و حقيقي ـ كه همان ولايت ائمه (علیه السلام) باشد ـ دور افتاده اند؛ هر چند به دليل رياضت ها و مجاهدت هايي به بعضي از مقامات و مراتب عرفاني نايل شده باشند!
سوم. ملاك در ارزيابي انديشه ها و اعمال اهل تصوف و عرفان، قرآن كريم و عترت طاهرين (علیه السلام) است. از اين رو اگر كلام و عملي از بزرگان اهل عرفان، مطابق با اين دو معيار نبود مي توان آن عارف را در آن مورد به خصوص نقد كرده و دانست كه او نتوانسته است كمال حقيقي را دريابد و به آن نايل شود؛ هر چند شعاع ها و افق هايي از آن را ادراك كرده باشد.
از اين رو در خصوص مولوي و امثال او مي توان گفت: هر چند آنان عارف بوده اند، ولي در فرازهايي از گفتار و رفتارشان به خطا رفته اند. چه كسي مي تواند سماع مولوي را در بازار آهنگران ـ با آن كميت و كيفيت ـ از ديدگاه تشيع تاييد كند؟! (7) يا چه كسي قادر است اين كلام شمس تبريزي را ـ كه استاد و مراد مولوي بود ـ تاييد نمايد: «گفتند: ما را تفسير قرآن بساز. گفتم: تفسير ما چنان ست ه مي داني. ني از محمد و ني از خدا؟! (8)
چهارم. انسان كامل حقيقي، معصومان (علیه السلام) هستند و اين حقيقت در آنان از حيث مصداق، منحصر به فرد است لذا عصمت و تنزيه از گناه و خطا فقط در خصوص آنان روا است نه ديگران. از اين رو نبايد خطاي برخي از اهل عرفان را ناديده گرفت و آنان را معصوماني پنداشت كه بايد خطاها و لغزش هاي آنها را توجيه نمود! اين غلوي خطرناك است كه در دراز مدت به اصل عرفان و سلوك عملي صدمه مي زند تا به جايگاه حقيقي اشخاص!
پنجم. حقيقت آن است كه عرفان شيعي به صورت يك گرايش نظام مند از قرن ششم به بعد شكل گرفته است ؛ هر چند اصل آموزه ها و حقايق آن در كلمات قرآني و ائمه معصومين (علیه السلام) به ـ خصوص امير مومنان (علیه السلام) ـ وجود داشته است؛ اما تصوفي كه در قبال عرفان شيعي قرار دارد، از قرن دوم به بعد ظهور كرده است. روشن است كه در آن مقطع تاريخي مي توان از عارفاني سراغ گرفت كه اصول فكري و عملي شان، با اهل سنت قرابت داشته است و به دليل انحرافي كه در اين موضوع پيش آمده و رو به فزوني بود عرفان شيعي ـ به عنوان عرفاني راستين و حقيقي و برگرفته از متون ديني ـ پديدار گشت تا اين گرايش جذاب به رشد واقعي خويش ادامه دهد.
ششم. تمامي عارفان ـ چه شيعي و چه غير شيعي ـ خويش را وامدار حضرت علي (علیه السلام) مي دانند و سر سلسله عرفان را به وي ختم مي كنند (9) و اين خود مي تواند حكايتگر مدد رساني آن حضرت در كشف حقايق و شهود لطايف، براي عارفاني باشد كه در اين ارادتمندي و وامداري صادق بوده اند؛ هر چند به خلافت بلافصل آن حضرت (علیه السلام) قائل نباشند.
من غلام آن چراغ چشم جو
كه چراغت روشني پذرفت از او
من غلام موج آن درياي نور
كه چنين گوهر برآرد درظهور
اي علي كه جمله عقل و ديده اي
شمه اي واگو از آنچه ديده اي
تيغ حلمت جان ما را چاك كرد
آب علمت خاك ما را پاك كرد
بازگو دانم كه اين اسرار هوست
زآنكه بي شمشير كشتن كار اوست
بازگو اي باز عرش خوش شكار!
تا چه ديدي اين زمان از كردگار
چشم تو ادراك غيب آموخته
چشمهاي حاضر بردوخته (10)
هفتم. بنابر علل و عوامل اجتماعي و سياسي از قرن چهارم به بعد شاهد ظهور تشيع اعتدالي و تسنن اعتدالي هستيم؛ به طوري كه مي توان در ميان اهل سنت تسنن دوازده امامي را مطرح كرد. تدوين كتاب هايي در خصوص اهل بيت (علیه السلام) در قرن ششم هجري، سخن گفتن در وصف امامان شيعي (چه به صورت نظم و چه در قالب نثر) نگارش شرح ابن ميثم بر نهج البلاغه امام علي (علیه السلام) (با نگرش خاص عرفاني و صوفيانه در پي نشان دادن راهي بوده است به طوري كه همه مذاهب محفوظ مانده و در عين حال وسيله اي براي تفاهم و تساهل تلقي شود). اين همه حكايتگر اين نكته است كه رويكردي اعتدالي در اين قرن ها به وجود آمده بود و عارفان و اهل سلوك اين دوران ـ چه در ميان تشيع و چه در ميان تسنن ـ با رويكرد اعتدالي آموزه ها و نگرش ها و علايق خود را به يكديگر نزديك ساخته بودند.
از اين رو به راحتي مي توان در ميان اهل تصوف گرايش هاي شيعي و سني را با هم ملاحظه كرد. (11) مولوي ها، محمود شبستري ها، علاء الدوله سمناني ها، ابن عربي ها، قوامي رازي ها، خواجوي كرماني ها و... همه از جمله عارفاني بودند كه در اين دوران به سر مي بردند؛ يعني، دوران پديداري و توسعه تسنن دوازده امامي (12)و بدون شك تعديل تعصب آلود سني گرايي در اشخاصي چون مولوي و ابن عربي ـ كه هم دوازده امام را مي پذيرفتند و هم چهار خليفه را ـ مي توانسته است آنان را به حقايق جهان هستي و غيب توسط ولايت اهل بيت (علیه السلام) نايل گرداند. (13)
پی نوشتها:
1- مرحوم سيد علي قاضي از عارفان برجسته شيعي به اين نظريه گرايش داشت.
2- در اين خصوص نگا: روح مجرد، صص 295-493؛ آواي توحيد، صص 83-87.
3- ديدگاه مولوي در اين خصوص ر.ك: پله پله تا ملاقات خدا، صص 308-310.
4- زيارت جامعه كبيره.
5- حافظ.
6- نگا: آواي توحيد، ص 83.
7- پله پله تا ملاقات خدا، صص 170-174.
8- مقالات شمس تبريزي، ج 1، ص 272.
9- نگا: شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد، ج 1، ص 17، تحفة الاخوان في خصائص الفتيان، صص 12-13.
10- مثنوي، دفتر 1، ابيات 3984-3985 و 3745-37747 و 3750-3751.
11- نگا: محي الدين ابن عربي، ترجمان الاشواق‌، ترجمه محسن جهان گيري، ص 43-44.
12- ديدگا هاي شيخ محمود شبستري و علاء الدوله سمناني در اين خصوص خواندني است؛ مراجعه به دو كتاب توصيه مي شود. موحد، صمد، محمود شبستري، محمدي، كاظم. علاء الدوله سمناني.
13- در خصوص تسنن دوازده امامي نگا: جعفريان، رسول، تاريخ تشيع، ج 2، صص 551، 552 ، 725، 754، 553، 591 . ج 3، صص 1230-1234.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.