پرسش :
يك «مبلّغ» چه شرايطي را براي ابلاغ پيام بايد دارا باشد؟
پاسخ :
اولين شرط براى يك نفر مبلغ شناسايى خود مكتب است، شناسايى ماهيت پيام است يعنى كسى كه مى خواهد پيامى را به جامعه برساند بايد خودش با ماهيت آن پيام آشنا باشد، بايد فهميده باشد كه هدف اين مكتب، اصول و پايههاى اين مكتب و راه اين مكتب چيست و به كجا مى رسد، اخلاق و اقتصاد و سياست اين مكتب چيست، معارف اين مكتب، توحيد و معاد اين مكتب، احكام و مقررات اين مكتب چيست. آخر مگر كسى مى تواند پيامى را به مردم برساند بدون آنكه خودش آن پيام را شناخته و درك كرده باشد؟ اين مثل اين است كه بگوييم يك نفر مرجع تقليد باشد اما فقه نخوانده باشد. چطور مىشود كسى مرجع تقليد باشد و بخواهد بر اساس فقه فتوا بدهد و فقه نخوانده باشد؟ و يا مثل اين است كه يك نفر مى خواهد طبيب باشد اما پزشكى نخوانده باشد. از اينجا معلوم مى شود كه براى يك نفر مبلغ تا چه اندازه وسعت اطلاعات علمى و شناخت اسلام، آنهم به صورت يك مكتب لازم است.
دومين شرط براى كسى كه حامل يك پيام است: اولا مهارت در به كار بردن وسايل تبليغ و ثانيا شناسايى آنهاست يعنى بايد بداند چه ابزارى را مورد استفاده قرار بدهد و چه ابزارى را مورد استفاده قرار ندهد و بلكه خودش از نظر ابزارهاى طبيعى، چه ابزارى را داشته باشد و چه ابزارى را نداشته باشد. داستان بعثت موسى بن عمران به رسالت را حتماً شنيدهايد. بعد از ده سال كه دوباره مى خواهد به مصر برگردد، با همسرش حركت مىكند. شبى تاريك و بارانى است. زن حامله اش را درد زايمان مىگيرد. هوا هم سرد است و بايد زنش را گرم كند ولى وسيله گرم كردن هم ندارد. ناگهان در نقطه اى از آن بيابان نورى را مى بيند (در وادى طور، وادى سينا). فكر مى كند آتش است. مى رود آنجا، معلوم مى شود كه آتش نيست جريان، جريان ديگرى است. در همان جا موسى بن عمران مبعوث مى شود ندا مىرسد كه از اين به بعد رسول ما هستى يعنى مبلغ خدا هستى، پيام ما را بايد به فرعون و فرعونيان برسانى. موسى مى فهمد كه يك مبلغ شرايطى دارد. پيغمبرى خودش را كافى نمى داند، تقاضاهايى دارد: «ربِّ اشرح لى صدرى» خدايا به من حوصله فراوان بده، شرح صدر بده آنچنان كه عصبانى نشوم، ناراحت نشوم، به تنگ نيايم، دريادلم كن كه كار تبليغ دريادلى مىخواهد، «و يسِّر لى امرى»(1) اين مآموريت سنگين را بر من آسان گردان (ببينيد كار تبليغ را ما چقدر كوچك مى شماريم و موسى بن عمران چقدر بزرگ مى شمارد).
مؤيد اين مطلب مطلبى است راجع به پيغمبر اكرم. قرآن كريم به پيغمبر اكرم راجع به مآموريتش يعنى تبليغ اسلام و هدايت مردم مىفرمايد: «انّا سنلقى عليك قولًا ثقيلًا»(2) عن قريب يك بار سنگين به دوش تو خواهيم گذاشت. بارى است كه به دوش پيغمبر سنگينى مى كند، به دوش پيغمبران سنگينى مىكند چه مىگوييم ما؟ موسى (ع) در ادامه تقاضاهاى خود گفت: «و احلل عقدةً من لسانى» خدايا گره را از زبان من باز كن، به من بيانى رسا و گوارا بده، قدرت سخنورى و ناطقه بده، «يفقهوا قولى»(3) به من قدرت تفهيم بده كه آن حقيقتى را كه به من وحى مى كنى به مردم القاء كنم و مردم بفهمند، درك كنند رابطه اى بين من و مردم برقرار كن كه مردم مطلب را عينا آن طورى كه تو مى خواهى از من بگيرند نه اينكه من چيزى بگويم و آنها پيش خود چيز ديگرى خيال كنند و من نتوانم آنچه را كه دارم بيان كنم. قدرت و قوه بيان يك امر طبيعى است (البته مقدارى از آن اكتسابى است) ولى امور طبيعى بايد با تمرين و اكتساب تقويت بشوند، مثل كارهاى ورزشى كه شخص بايد يك استعدادى داشته باشد و اين استعداد در اثر تمرينهاى ورزشى تكميل مى شود.
پىنوشت
(1) طه/ 25 و 26
(2) مزمل/ 5
(3) طه/ 27، 28
مجموعه آثار شهيد علامه مطهرى(رحمت الله علیه) ج 17 حماسه حسينى صص 417 415
اولين شرط براى يك نفر مبلغ شناسايى خود مكتب است، شناسايى ماهيت پيام است يعنى كسى كه مى خواهد پيامى را به جامعه برساند بايد خودش با ماهيت آن پيام آشنا باشد، بايد فهميده باشد كه هدف اين مكتب، اصول و پايههاى اين مكتب و راه اين مكتب چيست و به كجا مى رسد، اخلاق و اقتصاد و سياست اين مكتب چيست، معارف اين مكتب، توحيد و معاد اين مكتب، احكام و مقررات اين مكتب چيست. آخر مگر كسى مى تواند پيامى را به مردم برساند بدون آنكه خودش آن پيام را شناخته و درك كرده باشد؟ اين مثل اين است كه بگوييم يك نفر مرجع تقليد باشد اما فقه نخوانده باشد. چطور مىشود كسى مرجع تقليد باشد و بخواهد بر اساس فقه فتوا بدهد و فقه نخوانده باشد؟ و يا مثل اين است كه يك نفر مى خواهد طبيب باشد اما پزشكى نخوانده باشد. از اينجا معلوم مى شود كه براى يك نفر مبلغ تا چه اندازه وسعت اطلاعات علمى و شناخت اسلام، آنهم به صورت يك مكتب لازم است.
دومين شرط براى كسى كه حامل يك پيام است: اولا مهارت در به كار بردن وسايل تبليغ و ثانيا شناسايى آنهاست يعنى بايد بداند چه ابزارى را مورد استفاده قرار بدهد و چه ابزارى را مورد استفاده قرار ندهد و بلكه خودش از نظر ابزارهاى طبيعى، چه ابزارى را داشته باشد و چه ابزارى را نداشته باشد. داستان بعثت موسى بن عمران به رسالت را حتماً شنيدهايد. بعد از ده سال كه دوباره مى خواهد به مصر برگردد، با همسرش حركت مىكند. شبى تاريك و بارانى است. زن حامله اش را درد زايمان مىگيرد. هوا هم سرد است و بايد زنش را گرم كند ولى وسيله گرم كردن هم ندارد. ناگهان در نقطه اى از آن بيابان نورى را مى بيند (در وادى طور، وادى سينا). فكر مى كند آتش است. مى رود آنجا، معلوم مى شود كه آتش نيست جريان، جريان ديگرى است. در همان جا موسى بن عمران مبعوث مى شود ندا مىرسد كه از اين به بعد رسول ما هستى يعنى مبلغ خدا هستى، پيام ما را بايد به فرعون و فرعونيان برسانى. موسى مى فهمد كه يك مبلغ شرايطى دارد. پيغمبرى خودش را كافى نمى داند، تقاضاهايى دارد: «ربِّ اشرح لى صدرى» خدايا به من حوصله فراوان بده، شرح صدر بده آنچنان كه عصبانى نشوم، ناراحت نشوم، به تنگ نيايم، دريادلم كن كه كار تبليغ دريادلى مىخواهد، «و يسِّر لى امرى»(1) اين مآموريت سنگين را بر من آسان گردان (ببينيد كار تبليغ را ما چقدر كوچك مى شماريم و موسى بن عمران چقدر بزرگ مى شمارد).
مؤيد اين مطلب مطلبى است راجع به پيغمبر اكرم. قرآن كريم به پيغمبر اكرم راجع به مآموريتش يعنى تبليغ اسلام و هدايت مردم مىفرمايد: «انّا سنلقى عليك قولًا ثقيلًا»(2) عن قريب يك بار سنگين به دوش تو خواهيم گذاشت. بارى است كه به دوش پيغمبر سنگينى مى كند، به دوش پيغمبران سنگينى مىكند چه مىگوييم ما؟ موسى (ع) در ادامه تقاضاهاى خود گفت: «و احلل عقدةً من لسانى» خدايا گره را از زبان من باز كن، به من بيانى رسا و گوارا بده، قدرت سخنورى و ناطقه بده، «يفقهوا قولى»(3) به من قدرت تفهيم بده كه آن حقيقتى را كه به من وحى مى كنى به مردم القاء كنم و مردم بفهمند، درك كنند رابطه اى بين من و مردم برقرار كن كه مردم مطلب را عينا آن طورى كه تو مى خواهى از من بگيرند نه اينكه من چيزى بگويم و آنها پيش خود چيز ديگرى خيال كنند و من نتوانم آنچه را كه دارم بيان كنم. قدرت و قوه بيان يك امر طبيعى است (البته مقدارى از آن اكتسابى است) ولى امور طبيعى بايد با تمرين و اكتساب تقويت بشوند، مثل كارهاى ورزشى كه شخص بايد يك استعدادى داشته باشد و اين استعداد در اثر تمرينهاى ورزشى تكميل مى شود.
پىنوشت
(1) طه/ 25 و 26
(2) مزمل/ 5
(3) طه/ 27، 28
مجموعه آثار شهيد علامه مطهرى(رحمت الله علیه) ج 17 حماسه حسينى صص 417 415