پرسش :
چرا امام حسين(علیه السلام) در زمان معاويه اقدام به قيام نكردند؟
پاسخ :
امام حسين (علیه السلام) در دوران يازده ساله امامت خود) 60- 49 ق) همزمان با حكومت معاويه، تنشهاى فراوانى با او داشت كه مواردى از آن را مىتوانيم در نامههاى امام حسين (علیه السلام) مشاهده كنيم. امام (علیه السلام) در اين نامهها گوشههايى از جنايات معاويه (همانند كشتن بزرگان شيعه همچون حجر بن عدى و عمرو بن حمق) را متذكّر شده و حكومت معاويه بر مسلمانان را بزرگترين فتنه دانسته است(1)
و بدين ترتيب مشروعيت حكومت او را زير سؤال برده است. آن حضرت برترين عمل را جهاد در مقابل معاويه دانسته و ترك آن را موجب استغفار از درگاه الهى مىداند.(2)
اما اينكه چرا امام (علیه السلام) در مقابل معاويه اقدام به قيام نكرد، ريشه در امورى دارد كه تنها برخى از آنها را مىتوانيم در عبارات امام (علیه السلام) ببينيم و براى دستيابى به علل ديگر، ناچار بايد به تحليلهاى تاريخى روى آوريم:
يك. وجود صلحنامه
امام (علیه السلام) در يكى از جوابهاى خود به نامههاى معاويه، خود را پايبند به صلح نامه معاويه با امام حسن (علیه السلام) معرفى كرده و اتهام نقض آن را از خود به دور دانسته است.(3)
اما سؤال اينجا است كه مگر معاويه پس از ورود به كوفه و در حالىكه هنوز جوهر صلحنامه خشكيده نشده بود، آن را زير پا نگذاشت و خود را غير ملتزم به آن معرفى نكرد؟(4) پس چگونه امام حسين (علیه السلام) خود را پايبند به صلحنامهاى مىداند كه در همان آغاز از سوى طرف مقابل، بىاعتبار معرفى شده است؟
جواب اين پرسش را مىتوان از مناظر گوناگونى ارائه كرد:
1. اگر در عبارات معاويه دقت كنيم، در عبارت نقل شده از او صريحاً نقض صلحنامه فهميده نمىشود، بلكه مىگويد: «انى كنت منيّت الحسن اشياء و اعطيته اشياء» يعنى، «من به [امام] حسن (علیه السلام) چيزهايى را وعده دادم.» كه ممكن است اين امور وعده داده شده خارج از مفاد صلحنامه باشد كه معاويه خود را به آنها پايبند نمىداند. بنابراين خود را ناقض اصل صلحنامه به حساب نمىآورد و يا لااقل مىتواند ادّعاى عدم نقض از سوى خود را توجيه كند.
2. بايد ميان شخصيت سياسى معاويه و امام حسين (علیه السلام) تفاوت اساسى قائل شد، همچنانكه اين تفاوت ميان شخصيت سياسى معاويه و امام على (علیه السلام) وجود داشت.
معاويه اصولًا عنصرى سياسى كار بود كه حاضر است در راه رسيدن به اهداف خود، هر ننگ و نيرنگى را به كار برد چنانكه نمونههاى فراوانى از اين نيرنگها را مىتوانيم در زمان درگيرى او با امام على (علیه السلام) مشاهده كنيم. بهانه قرار دادن خون عثمان، تحريك طلحه و زبير، قرآن بر سر نيزه كردن در جنگ صفين و شبيخون به شهرهاى تحت تسلّط حضرت على (علیه السلام) به منظور فشار بر حكومت علوى و تنها اندكى از آن موارد است. اما در مقابل، امام حسين (علیه السلام) عنصرى ارزشى، مكتبى و اصولى است كه حاضر نيست از هر وسيلهاى براى پيروزى و موفقيت ظاهرى خود استفاده كند چنانكه حضرت على (علیه السلام) با جمله «و لن اطلب النصر بالجور»(5) (من هرگز حاضر نيستم با جور و ستم به پيروزى دست يابم) به اين اصولگرايى خود اشاره مىكند.
بنابراين طبيعى است كه امام (علیه السلام) نتواند تعهدى را كه برادرش امام حسن (علیه السلام) به معاويه داده است- حتى با وجود نقض معاويه- پايمال كند.
3. بايد شرايط آن زمان را در نظر گرفت و به پيامدهاى عدم تعهد امام (علیه السلام) به صلحنامه دقّت كرد. معاويه در آن زمان حاكم بلا منازع جامعه اسلامى بود كه گستره حكومت او سر تا سر مملكت اسلامى- از شام گرفته تا عراق و حجاز و يمن- را در بر مىگرفت و در هر گوشه، عوامل او به شدّت از سياستهاى او تبليغ و دفاع مىكردند.
او كه در زمان درگيرىاش با امام على (ع)، توانست كوتاهىهاى خود را در يارى رساندن به عثمان در فتنه منجر به قتل او، پنهان كرده بلكه براى شاميان خود را تنها منتقم خون عثمان به حساب آورده، بديهى است كه در اين زمان- كه هيچ قدرتى در مقابل او وجود ندارد- به راحتى مىتواند در صورت عدم پايبندى امام حسين (علیه السلام) به صلحنامه، او را در سرتاسر مملكت اسلامى به عنوان عنصرى سست پيمان، خارجى و ناقض عهد معرّفى كند و افكار عمومى جامعه را عليه امام (علیه السلام) شكل دهد. در اين ميان آنچه به گوش جامعه نخواهد رسيد، فريادهاى امام (علیه السلام) و ياران او است كه تلاش ناموفّقى در معرفى معاويه به عنوان اولين طرف ناقض عهد دارند.
دو. موقعيت معاويه
شخصيت معاويه در نزد مردمان آن زمان و به ويژه شاميان، به گونهاى مثبت تلقى مىشد كه همين امر قيام عليه او را مشكل مىساخت زيرا آنان او را به عنوان صحابى پيامبر اكرم (ص)، كاتب وحى و برادر همسر پيامبر (ص) مىشناختند و به نظر آنان، معاويه نقش فراوانى در رواج اسلام در منطقه شامات و به ويژه دمشق داشته است.
همچنين تجربه حكومتدارى او و افزونى سنّش بر امام حسن (علیه السلام) و امام حسين (ع)، دو عامل ديگرى بود كه خود در نامههايش به امام حسن (علیه السلام) به عنوان عواملى براى اثبات بيشتر شايستگىاش مطرح مىكرد(6) و طبيعتاً مىتوانست در مقابله با امام حسين (ع)، مانور بيشترى روى آنها بدهد.
سه. سياستمدارى معاويه
پس از انعقاد قرارداد صلح گرچه معاويه از هر فرصتى براى ضربه زدن به بنى هاشم- به ويژه خاندان علوى- استفاه مىكرد و در اين راه حتى تا مسموم كردن و به شهادت رساندن امام حسن (علیه السلام) پيش رفت(7) اما در ظاهر چنين وانمود مىكرد كه به بهترين وجه ممكن، با اين خاندان- به ويژه شخص امام حسين (ع)- مدارا مىكند و حرمت آنان را پاس مىدارد. در اين راستا مىتوانيم ارسال هداياى فراوان ماهانه و سالانه از سوى معاويه براى شخصيتهايى چون امام حسن (ع)، امام حسين (علیه السلام) و عبداللَّه بن جعفر را شاهد بياوريم. آنان با توجّه به اينكه خود را در بيت المال ذى حق مىدانستند و نيز به جهت آنكه موارد مصرف مناسبى براى خرج آن سراغ داشتند، اين هدايا را مىپذيرفتند.(8)
اين مدارا تا آنجا بود كه در آستانه مرگ به فرزندش يزيد، سفارش امام (علیه السلام) را نموده و ضمن پيشبينى قيام او، از يزيد خواست كه او را به قتل نرساند.(9)
علّت در پيش گرفتن اين سياست روشن بود زيرا معاويه با انعقاد صلح با امام حسن (ع)، حكومت خود را از بحران مشروعيت نجات داد و در بين مردم به عنوان خليفه مشروع، خود را معرفى كرده و نمىخواست با آغشته كردن دست خود به خون امام (ع)، در جامعه اسلامى چهرهاى منفور از خود به جا گذارد. بر عكس سعى داشت تا با هر چه نزديكتر نشان دادن خود به اين خاندان، چهرهاى وجيه براى خود فراهم آورد. علاوه بر آنكه به خيال خود با اين سياست، آنان را وامدار خود كرده و از هر اقدام احتمالى آنان پيشگيرى مىكند چنانكه در يكى از بخششهاى كلان خود به امام حسن (علیه السلام) و امام حسين (ع)، در مقام منّتگذارى بر آن دو گفت: اين اموال را بگيريد و بدانيد كه من پسر هند هستم و به خداوند سوگند كه هيچكس قبل از من به شما چنين هدايايى نداده و بعد از من نيز چنين نخواهد شد».
امام حسين (علیه السلام) براى آنكه نشان دهد كه اين بخششها نمىتواند قابل منّتگذارى باشد، در جواب فرمود: «به خداوند سوگند كه نه قبل از تو و نه بعد از تو هيچكس نمىتواند چنين بخششى را به دو مردى داشته باشد كه با شرافتتر و با فضيلتتر از ما دو برادر باشد».(10)
همچنين از سوى ديگر معاويه مىدانست كه در پيش گرفتن سياست خشونت، نتيجه عكس خواهد داد زيرا توجه مردم را به اين خاندان بيشتر جلب خواهد كرد و در دراز مدّت موجبات نفرت آنها از حكومت معاويه را فراهم خواهد آورد و به طور طبيعى ياورانى را به دور اين شخصيتها جمع خواهد كرد. مهمتر اينكه معاويه در آن زمان، از ناحيه امام حسين (ع)- با توجه به شرايط زمانه- احتمال خطر جدّى نمىديد و سعى داشت تا با در پيش گرفتن اين سياست، ريشههاى خطر را براى دراز مدت بخشكاند. در نقطه مقابل امام حسين (علیه السلام) از هر فرصتى براى زير سؤال بردن حكومت معاويه، بهره مىگرفت. نمونه آشكار آن نگاشتن نامه به معاويه و يادآور شدن جنايات و بدعتهاى او(11) و نيز مقابله شديد با ولايت عهدى يزيد بود.(12) البته امام (علیه السلام) خود به خوبى مىدانست كه در صورت قيام عليه معاويه- به ويژه با توجه به اين سياستهاى معاويه- افكار عمومى او را يارى نكرده و با توجه به ابزارهاى تبليغاتى حكومت، حق را به معاويه خواهند داد.
چهار. شرايط زمانه
هرچند عدّهاى از كوفيان بلافاصله پس از شهادت امام حسن (ع)، به امام حسين (علیه السلام) نامه نگاشته و ضمن عرض تسليت به او، خود را منتظر فرمان امام (علیه السلام) معرفى كردند(13) اما آن حضرت مىدانست كه با توجّه به عواملى همچون ثبات و استحكام قدرت مركزى در شام،
تسلّط كامل باند اموى بر شهر كوفه، سابقه عملكرد سوء كوفيان در برخورد با امام على (علیه السلام) و امام حسن (ع)، چهره به ظاهر وجيه معاويه در بيشتر نقاط مملكت اسلامى و در صورت قيام احتمال موفقيت در حدّ نزديك صفر خواهد بود و چنين قيامى به جز هدر دادن نيروهاى اندك، معرفى شدن به عنوان ياغى و خروج كننده بر حكومت به ظاهر اسلامى و شكست و كشته شدن خود نتيجهاى در بر نخواهد داشت.
در حالىكه در هنگام قيام عليه حكومت يزيد، شرايط زمانه كاملًا بر عكس اين شرايط بود.
پي نوشت :
(1) الامامة و السياسة، ج 1، ص 180:» و انى لا اعلم لها] للامة [فتنة اعظم من امارتك عليها «.
(2) همان:» و انى واللَّه ما اعرف افضل من جهادك فان افعل فانه قربة الى ربّى و ان لم افعله فأستغفر اللَّه لدينى «. در بحارالانوار) ج 44، ص 213)،» استغفراللَّه لذنبى «آمده است.
(3) موسوعة كلمات الامام الحسين) ع (، ص 239:» و معاذ اللَّه ان انقض عهداً عهده اليك اخى الحسن) ع («.
(4) الارشاد، مفيد، ص 355:» الا و انى كنت منيّت الحسن أشياء و اعطيته اشياء و جميعها تحت قدمىَّ لا أفى بشىء منها له «.
(5) نهج البلاغه، خطبه 126.
(6) مقاتل الطالبيين، ص 40:» و لكن قد علمت انى اطول منك ولاية و اقدم منك لهذه الامّة تجربة و اكبر منك سنّاً فادخل فى طاعتى «.
(7) الارشاد، ص 357.
(8) موسوعة كلمات الامام الحسين) ع (، ص 209 و 210.
(9) الاخبار الطوال، ص 227 تجارب الامم، ج 2، ص 39.
(10) تاريخ ابن عساكر، ترجمة الامام الحسين) ع (، ص 7، ح 5.
(11) بحارالانوار، ج 44، ص 212.
(12) تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 228 الامامة و السياسة، ج 1، ص 186.
(13) تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 228.
امام حسين (علیه السلام) در دوران يازده ساله امامت خود) 60- 49 ق) همزمان با حكومت معاويه، تنشهاى فراوانى با او داشت كه مواردى از آن را مىتوانيم در نامههاى امام حسين (علیه السلام) مشاهده كنيم. امام (علیه السلام) در اين نامهها گوشههايى از جنايات معاويه (همانند كشتن بزرگان شيعه همچون حجر بن عدى و عمرو بن حمق) را متذكّر شده و حكومت معاويه بر مسلمانان را بزرگترين فتنه دانسته است(1)
و بدين ترتيب مشروعيت حكومت او را زير سؤال برده است. آن حضرت برترين عمل را جهاد در مقابل معاويه دانسته و ترك آن را موجب استغفار از درگاه الهى مىداند.(2)
اما اينكه چرا امام (علیه السلام) در مقابل معاويه اقدام به قيام نكرد، ريشه در امورى دارد كه تنها برخى از آنها را مىتوانيم در عبارات امام (علیه السلام) ببينيم و براى دستيابى به علل ديگر، ناچار بايد به تحليلهاى تاريخى روى آوريم:
يك. وجود صلحنامه
امام (علیه السلام) در يكى از جوابهاى خود به نامههاى معاويه، خود را پايبند به صلح نامه معاويه با امام حسن (علیه السلام) معرفى كرده و اتهام نقض آن را از خود به دور دانسته است.(3)
اما سؤال اينجا است كه مگر معاويه پس از ورود به كوفه و در حالىكه هنوز جوهر صلحنامه خشكيده نشده بود، آن را زير پا نگذاشت و خود را غير ملتزم به آن معرفى نكرد؟(4) پس چگونه امام حسين (علیه السلام) خود را پايبند به صلحنامهاى مىداند كه در همان آغاز از سوى طرف مقابل، بىاعتبار معرفى شده است؟
جواب اين پرسش را مىتوان از مناظر گوناگونى ارائه كرد:
1. اگر در عبارات معاويه دقت كنيم، در عبارت نقل شده از او صريحاً نقض صلحنامه فهميده نمىشود، بلكه مىگويد: «انى كنت منيّت الحسن اشياء و اعطيته اشياء» يعنى، «من به [امام] حسن (علیه السلام) چيزهايى را وعده دادم.» كه ممكن است اين امور وعده داده شده خارج از مفاد صلحنامه باشد كه معاويه خود را به آنها پايبند نمىداند. بنابراين خود را ناقض اصل صلحنامه به حساب نمىآورد و يا لااقل مىتواند ادّعاى عدم نقض از سوى خود را توجيه كند.
2. بايد ميان شخصيت سياسى معاويه و امام حسين (علیه السلام) تفاوت اساسى قائل شد، همچنانكه اين تفاوت ميان شخصيت سياسى معاويه و امام على (علیه السلام) وجود داشت.
معاويه اصولًا عنصرى سياسى كار بود كه حاضر است در راه رسيدن به اهداف خود، هر ننگ و نيرنگى را به كار برد چنانكه نمونههاى فراوانى از اين نيرنگها را مىتوانيم در زمان درگيرى او با امام على (علیه السلام) مشاهده كنيم. بهانه قرار دادن خون عثمان، تحريك طلحه و زبير، قرآن بر سر نيزه كردن در جنگ صفين و شبيخون به شهرهاى تحت تسلّط حضرت على (علیه السلام) به منظور فشار بر حكومت علوى و تنها اندكى از آن موارد است. اما در مقابل، امام حسين (علیه السلام) عنصرى ارزشى، مكتبى و اصولى است كه حاضر نيست از هر وسيلهاى براى پيروزى و موفقيت ظاهرى خود استفاده كند چنانكه حضرت على (علیه السلام) با جمله «و لن اطلب النصر بالجور»(5) (من هرگز حاضر نيستم با جور و ستم به پيروزى دست يابم) به اين اصولگرايى خود اشاره مىكند.
بنابراين طبيعى است كه امام (علیه السلام) نتواند تعهدى را كه برادرش امام حسن (علیه السلام) به معاويه داده است- حتى با وجود نقض معاويه- پايمال كند.
3. بايد شرايط آن زمان را در نظر گرفت و به پيامدهاى عدم تعهد امام (علیه السلام) به صلحنامه دقّت كرد. معاويه در آن زمان حاكم بلا منازع جامعه اسلامى بود كه گستره حكومت او سر تا سر مملكت اسلامى- از شام گرفته تا عراق و حجاز و يمن- را در بر مىگرفت و در هر گوشه، عوامل او به شدّت از سياستهاى او تبليغ و دفاع مىكردند.
او كه در زمان درگيرىاش با امام على (ع)، توانست كوتاهىهاى خود را در يارى رساندن به عثمان در فتنه منجر به قتل او، پنهان كرده بلكه براى شاميان خود را تنها منتقم خون عثمان به حساب آورده، بديهى است كه در اين زمان- كه هيچ قدرتى در مقابل او وجود ندارد- به راحتى مىتواند در صورت عدم پايبندى امام حسين (علیه السلام) به صلحنامه، او را در سرتاسر مملكت اسلامى به عنوان عنصرى سست پيمان، خارجى و ناقض عهد معرّفى كند و افكار عمومى جامعه را عليه امام (علیه السلام) شكل دهد. در اين ميان آنچه به گوش جامعه نخواهد رسيد، فريادهاى امام (علیه السلام) و ياران او است كه تلاش ناموفّقى در معرفى معاويه به عنوان اولين طرف ناقض عهد دارند.
دو. موقعيت معاويه
شخصيت معاويه در نزد مردمان آن زمان و به ويژه شاميان، به گونهاى مثبت تلقى مىشد كه همين امر قيام عليه او را مشكل مىساخت زيرا آنان او را به عنوان صحابى پيامبر اكرم (ص)، كاتب وحى و برادر همسر پيامبر (ص) مىشناختند و به نظر آنان، معاويه نقش فراوانى در رواج اسلام در منطقه شامات و به ويژه دمشق داشته است.
همچنين تجربه حكومتدارى او و افزونى سنّش بر امام حسن (علیه السلام) و امام حسين (ع)، دو عامل ديگرى بود كه خود در نامههايش به امام حسن (علیه السلام) به عنوان عواملى براى اثبات بيشتر شايستگىاش مطرح مىكرد(6) و طبيعتاً مىتوانست در مقابله با امام حسين (ع)، مانور بيشترى روى آنها بدهد.
سه. سياستمدارى معاويه
پس از انعقاد قرارداد صلح گرچه معاويه از هر فرصتى براى ضربه زدن به بنى هاشم- به ويژه خاندان علوى- استفاه مىكرد و در اين راه حتى تا مسموم كردن و به شهادت رساندن امام حسن (علیه السلام) پيش رفت(7) اما در ظاهر چنين وانمود مىكرد كه به بهترين وجه ممكن، با اين خاندان- به ويژه شخص امام حسين (ع)- مدارا مىكند و حرمت آنان را پاس مىدارد. در اين راستا مىتوانيم ارسال هداياى فراوان ماهانه و سالانه از سوى معاويه براى شخصيتهايى چون امام حسن (ع)، امام حسين (علیه السلام) و عبداللَّه بن جعفر را شاهد بياوريم. آنان با توجّه به اينكه خود را در بيت المال ذى حق مىدانستند و نيز به جهت آنكه موارد مصرف مناسبى براى خرج آن سراغ داشتند، اين هدايا را مىپذيرفتند.(8)
اين مدارا تا آنجا بود كه در آستانه مرگ به فرزندش يزيد، سفارش امام (علیه السلام) را نموده و ضمن پيشبينى قيام او، از يزيد خواست كه او را به قتل نرساند.(9)
علّت در پيش گرفتن اين سياست روشن بود زيرا معاويه با انعقاد صلح با امام حسن (ع)، حكومت خود را از بحران مشروعيت نجات داد و در بين مردم به عنوان خليفه مشروع، خود را معرفى كرده و نمىخواست با آغشته كردن دست خود به خون امام (ع)، در جامعه اسلامى چهرهاى منفور از خود به جا گذارد. بر عكس سعى داشت تا با هر چه نزديكتر نشان دادن خود به اين خاندان، چهرهاى وجيه براى خود فراهم آورد. علاوه بر آنكه به خيال خود با اين سياست، آنان را وامدار خود كرده و از هر اقدام احتمالى آنان پيشگيرى مىكند چنانكه در يكى از بخششهاى كلان خود به امام حسن (علیه السلام) و امام حسين (ع)، در مقام منّتگذارى بر آن دو گفت: اين اموال را بگيريد و بدانيد كه من پسر هند هستم و به خداوند سوگند كه هيچكس قبل از من به شما چنين هدايايى نداده و بعد از من نيز چنين نخواهد شد».
امام حسين (علیه السلام) براى آنكه نشان دهد كه اين بخششها نمىتواند قابل منّتگذارى باشد، در جواب فرمود: «به خداوند سوگند كه نه قبل از تو و نه بعد از تو هيچكس نمىتواند چنين بخششى را به دو مردى داشته باشد كه با شرافتتر و با فضيلتتر از ما دو برادر باشد».(10)
همچنين از سوى ديگر معاويه مىدانست كه در پيش گرفتن سياست خشونت، نتيجه عكس خواهد داد زيرا توجه مردم را به اين خاندان بيشتر جلب خواهد كرد و در دراز مدّت موجبات نفرت آنها از حكومت معاويه را فراهم خواهد آورد و به طور طبيعى ياورانى را به دور اين شخصيتها جمع خواهد كرد. مهمتر اينكه معاويه در آن زمان، از ناحيه امام حسين (ع)- با توجه به شرايط زمانه- احتمال خطر جدّى نمىديد و سعى داشت تا با در پيش گرفتن اين سياست، ريشههاى خطر را براى دراز مدت بخشكاند. در نقطه مقابل امام حسين (علیه السلام) از هر فرصتى براى زير سؤال بردن حكومت معاويه، بهره مىگرفت. نمونه آشكار آن نگاشتن نامه به معاويه و يادآور شدن جنايات و بدعتهاى او(11) و نيز مقابله شديد با ولايت عهدى يزيد بود.(12) البته امام (علیه السلام) خود به خوبى مىدانست كه در صورت قيام عليه معاويه- به ويژه با توجه به اين سياستهاى معاويه- افكار عمومى او را يارى نكرده و با توجه به ابزارهاى تبليغاتى حكومت، حق را به معاويه خواهند داد.
چهار. شرايط زمانه
هرچند عدّهاى از كوفيان بلافاصله پس از شهادت امام حسن (ع)، به امام حسين (علیه السلام) نامه نگاشته و ضمن عرض تسليت به او، خود را منتظر فرمان امام (علیه السلام) معرفى كردند(13) اما آن حضرت مىدانست كه با توجّه به عواملى همچون ثبات و استحكام قدرت مركزى در شام،
تسلّط كامل باند اموى بر شهر كوفه، سابقه عملكرد سوء كوفيان در برخورد با امام على (علیه السلام) و امام حسن (ع)، چهره به ظاهر وجيه معاويه در بيشتر نقاط مملكت اسلامى و در صورت قيام احتمال موفقيت در حدّ نزديك صفر خواهد بود و چنين قيامى به جز هدر دادن نيروهاى اندك، معرفى شدن به عنوان ياغى و خروج كننده بر حكومت به ظاهر اسلامى و شكست و كشته شدن خود نتيجهاى در بر نخواهد داشت.
در حالىكه در هنگام قيام عليه حكومت يزيد، شرايط زمانه كاملًا بر عكس اين شرايط بود.
پي نوشت :
(1) الامامة و السياسة، ج 1، ص 180:» و انى لا اعلم لها] للامة [فتنة اعظم من امارتك عليها «.
(2) همان:» و انى واللَّه ما اعرف افضل من جهادك فان افعل فانه قربة الى ربّى و ان لم افعله فأستغفر اللَّه لدينى «. در بحارالانوار) ج 44، ص 213)،» استغفراللَّه لذنبى «آمده است.
(3) موسوعة كلمات الامام الحسين) ع (، ص 239:» و معاذ اللَّه ان انقض عهداً عهده اليك اخى الحسن) ع («.
(4) الارشاد، مفيد، ص 355:» الا و انى كنت منيّت الحسن أشياء و اعطيته اشياء و جميعها تحت قدمىَّ لا أفى بشىء منها له «.
(5) نهج البلاغه، خطبه 126.
(6) مقاتل الطالبيين، ص 40:» و لكن قد علمت انى اطول منك ولاية و اقدم منك لهذه الامّة تجربة و اكبر منك سنّاً فادخل فى طاعتى «.
(7) الارشاد، ص 357.
(8) موسوعة كلمات الامام الحسين) ع (، ص 209 و 210.
(9) الاخبار الطوال، ص 227 تجارب الامم، ج 2، ص 39.
(10) تاريخ ابن عساكر، ترجمة الامام الحسين) ع (، ص 7، ح 5.
(11) بحارالانوار، ج 44، ص 212.
(12) تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 228 الامامة و السياسة، ج 1، ص 186.
(13) تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 228.