پرسش :
حماسههايي كه حضرت عباس(علیه السلام) در كربلا آفريدند، چه بود؟
پاسخ :
شجاعتهايى كه حضرت ابوالفضل در شب و روز عاشورا از خود نشان داد فراتر از آن است كه در ضمن اين بحثهاى كوتاه قابل بررسى و احصا باشد.
ليكن از باب اكتفا به ميسور از معسور و حُباب از غُباب و نَمى ازيَمْ، اشارهاى گذرا به برخى از آن خواهيم داشت.
همان طور كه مشهور است اصل جريان ازدواج اميرالمؤمنين (ع) با مادر عباس (ام البنين) به منظور دارا شدن فرزندانى شجاع بوده، لذا ام البنين پس از شهادت چهار فرزند خود در كربلا در مرثيههاى خود از آنان به «لُيُوث العَرين» (شيران بيشه شجاعت) «نُسُور الرّبى» (بازهاى شكارى قوى) ياد مىكرده و در خصوص حضرت ابوالفضل (ع) مىگفت: اگر شمشير در دستان وى مىبود (و دستانش قطع نمىشد) كسى نمىتوانست به او نزديك شود.
«لو كان سيفك فى يديك لما دنى منه أحد» او مظهر شجاعت اسدالله الغالب حضرت على بن ابى طالب (ع) بود.
امام سجاد (ع) در ستايش عموى بزرگوار خود مىفرمايد: «خدا رحمت كند عمويم عباس را كه جان خود را ايثار كرد و فداى برادرش شد تا آن كه دو دست او قطع شد، در عوض، خدا دوبال به او عنايت كرد كه به وسيله آن همراه ملائك در بهشت پرواز مىكند، چنان كه براى جعفر بن ابى طالب نيز دوبال قرار داد. براى عباس در نزد خدا منزلتى است كه همه شهدا در روز قيامت غبطه آن مقام را مىخورند رحم الله عمّى العباس فلقد آثر وأبلى وفدّى اخاه بنفسه حتى قطعت يداه فأبدله الله عزّوجلّ بجنا حين يطير بهما مع الملائكة فى الجنّة كما جعل لجعفر بن أبى طالب و إن للعباس عندالله تبارك و تعالى منزلةً يغبطه بها جميع الشهداء يوم القيامة«(1)
موقعيت و نقش او در سپاه امام حسين (ع) فوق العاده بود. لذا مأموريتهاى سنگين، مانند مهلت خواستن براى شب عاشورا، آب آوردن، پرچم دارى و امثال آن به عهده حضرت گذارده شد و در آن لحظه آخر كه عباس اجازه ميدان خواست امام حسين (ع) فرمود: تو پرچمَدار من هستى «أنت صاحب لوائى«(2) و تا موقعى كه پرچم برافراشته بود دل لشكر و اهل بيت امام حسين (ع) گرم بود.
البته دشمن نيز به اين موقعيت واقف بود و وجود او را مايه رعب و وحشت سپاه خويش مىدانست چون او بود كه وقتى حمله مىكرد مانند صاعقه در علفزار خشك عمل مىكرد و دشمن را قلع و قمع مىنمود. از اين رو در صدد وارد كردن ضربه كارى به آن حضرت بودند و وقتى كه اين زمينه براى آنان پيش آمد آن گونه عمل كردند كه هر وقت چشم امام سجّاد (ع) به فرزند عباس (ع) يعنى عبيدالله بن عباس مىافتاد اشك از ديدگان مباركشان جارى مىشد و مىفرمود: وقتى به ياد مصيبتهاى عباس در كربلا مىافتم، كنترل از دستم مىرود «كان إذا رأى عبيدالله رقّ واستعبر باكياً فإذا سئل عنه قال (ع): «إنّى أذكر موقف أبيه يوم الطّف فما أملك نفسى«(3)
شعرهاى حماسى آن حضرت هنگامى كه براى دستيابى به آب مىرفت و نيز موقع رسيدن به آب و هنگام مواجهه با دشمن و قطع شدن دستهاى مباركشان و نيز اقدام شجاعانه ايشان در برگشتن از كنار شريعه با لبهاى تشنه چيزى نيست كه بر كسى مخفى باشد و نياز به وصف نمودن داشته باشد. نكته قابل توجهى كه در اينجا وجود دارد پاداشى است كه خدا در مقابل آن ايثارها به حضرت عباس (ع) داده است و آن (صرف نظر از حديثى كه از امام سجّاد (ع) نقل شد) ارائه مقام و موقعيت آن حضرت در همين دنيا به زائران و مشتاقان او است. توضيح اين كه:
به حسب ظاهر بدن عباس (ع) قطعه قطعه شد و امام حسين (ع) بدين جهت يا به خاطر وصيت آن حضرت او را به خيمه دارالحرب منتقل نكرد و در نتيجه بدن مطهر او جدا از اجساد شهداى ديگر دفن شد. ليكن خواست خدا بر اين تعلق گرفت كه سردار سرفراز سپاه امام حسين (ع) جدا از بقيه شهدا دفن شود تا حرم و بارگاهى جداگانه، زاير و زيارت مخصوص داشته باشد و مورد توجه ويژه مشتاقان قرار گيرد. و از آن طرف كرامتهاى خاصّى از او و حرم مطهرش ظهور پيدا كند و بالاخره همان طور كه حيات، رزم و دلاوريهاى او در ميان سربازان حسينى از برجستگى ويژهاى برخوردار بود، مضجع شريف و مرقد منوّر او نيز اين برجستگى ويژه را در ميان ساير مضاجع و مراقد مطهر داشته باشد. در حالى كه اگر در كنار ساير شهدا دفن مىشد، هرگز چنين برجستگى را پيدا نمىكرد و تحت الشعاع مجموع شهيدان قرار مىگرفت.
شمر ملعون در شب عاشورا خود را به خيمههاى امام حسين (ع) نزديك كرد و با صداى بلند فرياد زد: خواهرزادگان من كجا هستند؟ ابوالفضل العباس (ع) و برادرانش فرياد شمر را شنيدند ولى جوابش را ندادند. امام حسين (ع) فرمود: اگرچه شمر فاسق است ولى جوابش را بدهيد. آنها جلو رفتند و گفتند: چه مىخواهى و كارت چيست؟ شمر گفت: خواهرزادههاى من شما در امان هستيد خودتان را با برادرتان حسين به كشتن ندهيد و به طاعت اميرالمؤمنين يزيد درآييد، عباس و برادرانش جوانمردانه جواب دادند: دستانت بريده باد اى شمر لعنت خدا بر تو و بر امان تو باد. آيا به ما امان مىدهى ولى دُردانه رسول الله (ص) و جگر گوشه زهرا (ع) امان نداشته باشد؟ آيا از ما مىخواهى كه از طاعت برادرمان حسين (ع) خارج شويم و به اطاعت ملعونهايى از فرزندان ملعونان درآييم؟ شمر خشمگين و نااميد به لشكرگاه عمر سعد برگشت.
خوارزمى نقل مىكند: در شب عاشورا امان نامه ديگرى از جانب عبيدالله بن زياد كه به وساطت عبدالله بن المحل بن حزام العامرى نوشته شده بود، براى فرزندان امالبنين (ع) آمد. آنان با ديدن امان نامه به آورنده آن گفتند: سلام ما را به دايى مان برسان و بگو: مارا نيازى به اين امان نامهها نيست. امان خدا بهتر از امان پسر مرجانه است.
پی نوشتها:
(1) بحار 44/ 298
(2) بحار 45/ 41
(3) مقتل مقرم
شجاعتهايى كه حضرت ابوالفضل در شب و روز عاشورا از خود نشان داد فراتر از آن است كه در ضمن اين بحثهاى كوتاه قابل بررسى و احصا باشد.
ليكن از باب اكتفا به ميسور از معسور و حُباب از غُباب و نَمى ازيَمْ، اشارهاى گذرا به برخى از آن خواهيم داشت.
همان طور كه مشهور است اصل جريان ازدواج اميرالمؤمنين (ع) با مادر عباس (ام البنين) به منظور دارا شدن فرزندانى شجاع بوده، لذا ام البنين پس از شهادت چهار فرزند خود در كربلا در مرثيههاى خود از آنان به «لُيُوث العَرين» (شيران بيشه شجاعت) «نُسُور الرّبى» (بازهاى شكارى قوى) ياد مىكرده و در خصوص حضرت ابوالفضل (ع) مىگفت: اگر شمشير در دستان وى مىبود (و دستانش قطع نمىشد) كسى نمىتوانست به او نزديك شود.
«لو كان سيفك فى يديك لما دنى منه أحد» او مظهر شجاعت اسدالله الغالب حضرت على بن ابى طالب (ع) بود.
امام سجاد (ع) در ستايش عموى بزرگوار خود مىفرمايد: «خدا رحمت كند عمويم عباس را كه جان خود را ايثار كرد و فداى برادرش شد تا آن كه دو دست او قطع شد، در عوض، خدا دوبال به او عنايت كرد كه به وسيله آن همراه ملائك در بهشت پرواز مىكند، چنان كه براى جعفر بن ابى طالب نيز دوبال قرار داد. براى عباس در نزد خدا منزلتى است كه همه شهدا در روز قيامت غبطه آن مقام را مىخورند رحم الله عمّى العباس فلقد آثر وأبلى وفدّى اخاه بنفسه حتى قطعت يداه فأبدله الله عزّوجلّ بجنا حين يطير بهما مع الملائكة فى الجنّة كما جعل لجعفر بن أبى طالب و إن للعباس عندالله تبارك و تعالى منزلةً يغبطه بها جميع الشهداء يوم القيامة«(1)
موقعيت و نقش او در سپاه امام حسين (ع) فوق العاده بود. لذا مأموريتهاى سنگين، مانند مهلت خواستن براى شب عاشورا، آب آوردن، پرچم دارى و امثال آن به عهده حضرت گذارده شد و در آن لحظه آخر كه عباس اجازه ميدان خواست امام حسين (ع) فرمود: تو پرچمَدار من هستى «أنت صاحب لوائى«(2) و تا موقعى كه پرچم برافراشته بود دل لشكر و اهل بيت امام حسين (ع) گرم بود.
البته دشمن نيز به اين موقعيت واقف بود و وجود او را مايه رعب و وحشت سپاه خويش مىدانست چون او بود كه وقتى حمله مىكرد مانند صاعقه در علفزار خشك عمل مىكرد و دشمن را قلع و قمع مىنمود. از اين رو در صدد وارد كردن ضربه كارى به آن حضرت بودند و وقتى كه اين زمينه براى آنان پيش آمد آن گونه عمل كردند كه هر وقت چشم امام سجّاد (ع) به فرزند عباس (ع) يعنى عبيدالله بن عباس مىافتاد اشك از ديدگان مباركشان جارى مىشد و مىفرمود: وقتى به ياد مصيبتهاى عباس در كربلا مىافتم، كنترل از دستم مىرود «كان إذا رأى عبيدالله رقّ واستعبر باكياً فإذا سئل عنه قال (ع): «إنّى أذكر موقف أبيه يوم الطّف فما أملك نفسى«(3)
شعرهاى حماسى آن حضرت هنگامى كه براى دستيابى به آب مىرفت و نيز موقع رسيدن به آب و هنگام مواجهه با دشمن و قطع شدن دستهاى مباركشان و نيز اقدام شجاعانه ايشان در برگشتن از كنار شريعه با لبهاى تشنه چيزى نيست كه بر كسى مخفى باشد و نياز به وصف نمودن داشته باشد. نكته قابل توجهى كه در اينجا وجود دارد پاداشى است كه خدا در مقابل آن ايثارها به حضرت عباس (ع) داده است و آن (صرف نظر از حديثى كه از امام سجّاد (ع) نقل شد) ارائه مقام و موقعيت آن حضرت در همين دنيا به زائران و مشتاقان او است. توضيح اين كه:
به حسب ظاهر بدن عباس (ع) قطعه قطعه شد و امام حسين (ع) بدين جهت يا به خاطر وصيت آن حضرت او را به خيمه دارالحرب منتقل نكرد و در نتيجه بدن مطهر او جدا از اجساد شهداى ديگر دفن شد. ليكن خواست خدا بر اين تعلق گرفت كه سردار سرفراز سپاه امام حسين (ع) جدا از بقيه شهدا دفن شود تا حرم و بارگاهى جداگانه، زاير و زيارت مخصوص داشته باشد و مورد توجه ويژه مشتاقان قرار گيرد. و از آن طرف كرامتهاى خاصّى از او و حرم مطهرش ظهور پيدا كند و بالاخره همان طور كه حيات، رزم و دلاوريهاى او در ميان سربازان حسينى از برجستگى ويژهاى برخوردار بود، مضجع شريف و مرقد منوّر او نيز اين برجستگى ويژه را در ميان ساير مضاجع و مراقد مطهر داشته باشد. در حالى كه اگر در كنار ساير شهدا دفن مىشد، هرگز چنين برجستگى را پيدا نمىكرد و تحت الشعاع مجموع شهيدان قرار مىگرفت.
شمر ملعون در شب عاشورا خود را به خيمههاى امام حسين (ع) نزديك كرد و با صداى بلند فرياد زد: خواهرزادگان من كجا هستند؟ ابوالفضل العباس (ع) و برادرانش فرياد شمر را شنيدند ولى جوابش را ندادند. امام حسين (ع) فرمود: اگرچه شمر فاسق است ولى جوابش را بدهيد. آنها جلو رفتند و گفتند: چه مىخواهى و كارت چيست؟ شمر گفت: خواهرزادههاى من شما در امان هستيد خودتان را با برادرتان حسين به كشتن ندهيد و به طاعت اميرالمؤمنين يزيد درآييد، عباس و برادرانش جوانمردانه جواب دادند: دستانت بريده باد اى شمر لعنت خدا بر تو و بر امان تو باد. آيا به ما امان مىدهى ولى دُردانه رسول الله (ص) و جگر گوشه زهرا (ع) امان نداشته باشد؟ آيا از ما مىخواهى كه از طاعت برادرمان حسين (ع) خارج شويم و به اطاعت ملعونهايى از فرزندان ملعونان درآييم؟ شمر خشمگين و نااميد به لشكرگاه عمر سعد برگشت.
خوارزمى نقل مىكند: در شب عاشورا امان نامه ديگرى از جانب عبيدالله بن زياد كه به وساطت عبدالله بن المحل بن حزام العامرى نوشته شده بود، براى فرزندان امالبنين (ع) آمد. آنان با ديدن امان نامه به آورنده آن گفتند: سلام ما را به دايى مان برسان و بگو: مارا نيازى به اين امان نامهها نيست. امان خدا بهتر از امان پسر مرجانه است.
پی نوشتها:
(1) بحار 44/ 298
(2) بحار 45/ 41
(3) مقتل مقرم