پرسش :
چشم برزخى و چشم بصيرت چيست؟
پاسخ :
در كارهاى مختلف زندگى و حالات معنوى، نخست بايد به يك اصل كلى توجه كرد و آن «تعديل انتظارات» است؛ به طورى كه «آرمانى» فكر كنيم و «واقعى» عمل كنيم. اگر انتظارمان از خودمان زياد باشد و به آن مقدار مطلوب دست نيابيم، گرفتار سرخوردگى و عذاب وجدان مىشويم.
نكته دوم حائز اهميت، اصل صعود پلكانى و دور تصاعدى است و هيچ گاه نبايد انتظار طى مراحل عالى را در مدت زمانى كوتاه داشته باشيم.
چشم برزخى
نزد اهل حكمت و عرفان، عالم برزخ، عالمى فراتر از عالم دنياست و به هر مقدار كه ما از دلبستگى و وابستگى به ماديات دنيا دور شويم، به عالم مافوق آن، بيشتر دسترسى مىيابيم. بنابر آنچه از روايات به دست مىآيد، اگر انسان سالك، علاوه بر انجام واجبات و ترك محرمات، به نوافل و رعايت تقوا بيش از حد معمول، موفق شود، بيش از آنچه ديگران از جهت معنوى به دست مىآورند، به دست خواهد آورد كه از آن، به چشم برزخى تعبير مىشود و چنين كسى، «حقايق» را فراتر از «وقايع»، درك مى كند.
از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده كه خداوند فرمود: «اظهار دوستى نكرد؛ بنده من به چيزى دوست داشتنىتر از آنچه واجب كردم بر او و او با نوافل به سوى محبت من مىآيد؛ تا اينكه من نيز او را دوست بدارم. پس هنگامى كه او را دوست بدارم، شنوايى او مىباشم؛ آن گاه كه مىشنود و بينايى او مىباشم؛ آن گاه كه مىبيند و زبان او مىباشم؛ آن گاه كه سخن مىگويد و دست او مىباشم؛ آن گاه كه ضربه مىزند و پاى او مىباشم؛ آن گاه كه راه رود و هنگامى كه به درگاه من دعا كند، اجابت مى كنم و اگر از من درخواست كند، به او مى دهم».1
خداوند، راز خلقت انسان را در هنگام خلق آدم عليهالسلام، براى ملائكه بيان كرد؛ «انى جاعل فى الارض خليفه». فرشتگان مىدانستند كه اين موجود زمينى، فساد و خونريزى خواهد داشت؛ ولى سجده آنها در برابر آدم عليهالسلام، نشان داد كه در پشت اين فساد احتمالى و ظاهرى، رازى بزرگ نهفته است و آن، مقام عبوديت انسان در مقابل خداوند مىباشد.
از اين رو، از همان ابتداى خلقت، دو نيروى ظاهرى و باطنى در درون انسان، صفآرايى كرده، سعى كردند تا قلب انسان را تسخير كنند و براى اين منظور، شيطان و نفس اماره، در مقابل پيامبران الهى و عقل قرار گرفتند. حال اگر اين انسان، در مقابل خداوند متعال، خاضع و خاشع شده و به معرفت و بصيرت برسد و تنها خدا را پرستش كند، بر فرشتگان (كه كارى جز خير و نور نمىتوانند انجام دهند)، برترى دارد.
معرفت و بصيرت در منابع روايى ما، از اهميت بسيار زيادى برخوردار است و يك ساعت تفكر در آفريدههاى خداوند، آينده جهان و فرجام انسان، مىتواند فكر آدمى را تصحيح كرده، او را به راه راست رهنمون سازد و از هفتاد سال عبادت، برتر خواهد بود. اين معرفت، همان «چشم دل» است كه در سؤال به آن اشاره شده است؛ يعنى شخص با چشم حقيقتبين، به طبيعت و اطراف خود نگاه مىكند؛ نعمتى كه در درون همه انسانها به وديعت گذارده شده و تنها غفلت و توجه به جنبه هاى خاكى و طبيعى، چشم باطنى را ضعيف و كم سو ساخته است و تنها با اعتقاد راسخ و عمل صالح است كه چشم حقيقتبين، فعال و احياء مى شود. در رواياتى از حضرت على عليهالسلام، از معرفت و بصيرت، به عنوان «نور قلب»، «غايت فضايل»، «اصل هر خير» و «گنج عظيم فناناپذير»، ياد شده است.2
از ديدگاه امام على عليهالسلام، «كمسخنى و گزيدهگويى»، «ملازمت با حق»، «استقامت در دين»، «همنشينى با نيكان»، «عمل صالح»،
«مدارا با مردم»، «صدق و دوستى»، «ادب ورزيدن»، «عفت ورزيدن»، «عفو و گذشت كردن از مردم»، «تجاهل نسبت به خطاهاى مردم»، «زهد ورزيدن در دنيا»، «موقع سكوت ذكر گفتن»، «اخلاص در عمل داشتن» و «جدال نكردن»، از نشانههاى عقل و بصيرت شمرده شدهاند.3 در قرآن مجيد، چنين آمده است: «هر كس تقوا پيشه كند، خداوند به او فرقان (قدرت تشخيص بين حق و باطل) عطا مىكند». اين فرقان كه همان چشم دل و چشم حقيقتبين است، مؤمن را از مهلكههاى گوناگون نجات داده، به سوى رستگارى رهنمون مىكند.
نقطه آغازين چشم باطنبين، از همين مرحله مىباشد؛ به طورى كه با رعايت تقوا، آدمى بر اعضاى بدن خود مسلط مىشود؛ تا آنجا كه طورى بر غضب خود مسلط مىشود كه بدون اراده، خشم او شعلهور نمىشود و دست و پاى او به ديگران آسيب نمىرساند و طورى بر خواستههاى نفسانى خود مسلط مىشود كه بدون خواست او، شهوتش برافروخته نمىشود و حريم ديگران را نمىشكند و آنچنان بر چشم خود مسلط مىشود كه از هرگونه خيانت، دورى مىكند و حتى گوش او به كنترل در مىآيد و هر صدايى را نمىشنود.
پس از مسلط شدن شخص بر اعضاى بدنش، روح او، قدرت بيشترى پيدا مىكند و بر تصورات و خيالات ذهنى خويش نيز حاكم مىشود؛ به طورى كه اراده او متمركز مىشود و بدون اراده، تصورات مختلف، به ذهن او نمىآيد.
انسان سالك، با رعايت تقواى بيشتر، رفته رفته بر ديگر انسانها نيز مسلط مىشود؛ به طورى كه با نگاه او، اطرافيان تحت تأثير قرار مىگيرند و مبهوت او مىشوند كه از آن به «ابهت شخصيت» تعبير مىشود و سخن شخص سالك به گونهاى در مخاطب تأثير مىكند كه سراسر وجود مخاطب را فرا مىگيرد و از آن، به «نفوذ كلام» تعبير مى شود.
در مرحله قوىتر، قدرت روح به حدى مىرسد كه باطن شخص مقابل را تشخيص مىدهد كه از آن به چشم برزخى و نگاه باطنبين، تعبير مىشود. شخص سالك، همان طور كه مىتواند تصرف تكوينى در افراد انسانى داشته باشد، مىتواند بر اجسام طبيعى هم تأثيرگذار باشد؛ مثلاً مىتواند حركت آب جارى را متوقف كند.
چشم دل، بر اثر عادت و انس به طبيعت و عالم ملكى، كم سو شده، توان ديدن حقايق را ندارد و تنها راه چاره، روشن نمودن آن از طريق اطاعت خداوند (انجام واجبات و ترك محرمات) مىباشد و اين كار، به تدريج به دست مىآيد؛ چنانكه كند شدنش نيز به تدريج و در طول زمان متمادى بوده است. از طرف ديگر، حقايق زندگى نيز همان حقايق هستى و خلقت است كه براى كشف آن حقايق، پيامبران الهى مبعوث شده، عقل ما را به آن راهنمايى مىكنند، يكى از اين حقايق، فانى بودن حيات دنيوى و كوتاه بودن مدت آن و دل نبستن بدان است كه هر شخص عاقلى با اندك تأمل و دقتى آن را تأييد و تصديق مىنمايد. شخص عاقل، اين دنياى كوتاه مدت را بسان كشتزارى مىداند كه بايد محصول مورد نياز را در آن كاشته، تا پس از كمال، آن را در دنياى ديگر برداشت كند. چنين شخصى، در سايه فرقان و بصيرت معنوى، آن ديدگاه و برداشت عرفى از زندگى و هدفهاى آن را از ذهن خود دور ساخته، خود را به خاطر افكار و عقايد بىپايه، در وادى هلاكت نمىاندازد؛ زيرا تمام عمرش را - كه از مدت دقيق آن هم بىاطلاع است - براى رسيدن به آن هدف بلند، كوتاه مىداند. او از تمام لحظات عمرش، براى ذخيره ثواب و بالا بردن درجاتش در بهشت، تلاش مى كند.
براى آگاهى بيشتر، به كتاب انسان كامل، نوشته شهيد مطهرى مراجعه كنيد.
پی نوشتها:
1. ر.ك: احمد بن محمد بن خالد البرقى، المحاسن، ج 1، ص 291؛ كلينى، اصول كافى، ج 2، ص 352.
2. عبدالواحد آمدى، غررالحكم و درر الكلم، ص 41 - 42 و 52 - 55.
3. همان.
در كارهاى مختلف زندگى و حالات معنوى، نخست بايد به يك اصل كلى توجه كرد و آن «تعديل انتظارات» است؛ به طورى كه «آرمانى» فكر كنيم و «واقعى» عمل كنيم. اگر انتظارمان از خودمان زياد باشد و به آن مقدار مطلوب دست نيابيم، گرفتار سرخوردگى و عذاب وجدان مىشويم.
نكته دوم حائز اهميت، اصل صعود پلكانى و دور تصاعدى است و هيچ گاه نبايد انتظار طى مراحل عالى را در مدت زمانى كوتاه داشته باشيم.
چشم برزخى
نزد اهل حكمت و عرفان، عالم برزخ، عالمى فراتر از عالم دنياست و به هر مقدار كه ما از دلبستگى و وابستگى به ماديات دنيا دور شويم، به عالم مافوق آن، بيشتر دسترسى مىيابيم. بنابر آنچه از روايات به دست مىآيد، اگر انسان سالك، علاوه بر انجام واجبات و ترك محرمات، به نوافل و رعايت تقوا بيش از حد معمول، موفق شود، بيش از آنچه ديگران از جهت معنوى به دست مىآورند، به دست خواهد آورد كه از آن، به چشم برزخى تعبير مىشود و چنين كسى، «حقايق» را فراتر از «وقايع»، درك مى كند.
از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده كه خداوند فرمود: «اظهار دوستى نكرد؛ بنده من به چيزى دوست داشتنىتر از آنچه واجب كردم بر او و او با نوافل به سوى محبت من مىآيد؛ تا اينكه من نيز او را دوست بدارم. پس هنگامى كه او را دوست بدارم، شنوايى او مىباشم؛ آن گاه كه مىشنود و بينايى او مىباشم؛ آن گاه كه مىبيند و زبان او مىباشم؛ آن گاه كه سخن مىگويد و دست او مىباشم؛ آن گاه كه ضربه مىزند و پاى او مىباشم؛ آن گاه كه راه رود و هنگامى كه به درگاه من دعا كند، اجابت مى كنم و اگر از من درخواست كند، به او مى دهم».1
خداوند، راز خلقت انسان را در هنگام خلق آدم عليهالسلام، براى ملائكه بيان كرد؛ «انى جاعل فى الارض خليفه». فرشتگان مىدانستند كه اين موجود زمينى، فساد و خونريزى خواهد داشت؛ ولى سجده آنها در برابر آدم عليهالسلام، نشان داد كه در پشت اين فساد احتمالى و ظاهرى، رازى بزرگ نهفته است و آن، مقام عبوديت انسان در مقابل خداوند مىباشد.
از اين رو، از همان ابتداى خلقت، دو نيروى ظاهرى و باطنى در درون انسان، صفآرايى كرده، سعى كردند تا قلب انسان را تسخير كنند و براى اين منظور، شيطان و نفس اماره، در مقابل پيامبران الهى و عقل قرار گرفتند. حال اگر اين انسان، در مقابل خداوند متعال، خاضع و خاشع شده و به معرفت و بصيرت برسد و تنها خدا را پرستش كند، بر فرشتگان (كه كارى جز خير و نور نمىتوانند انجام دهند)، برترى دارد.
معرفت و بصيرت در منابع روايى ما، از اهميت بسيار زيادى برخوردار است و يك ساعت تفكر در آفريدههاى خداوند، آينده جهان و فرجام انسان، مىتواند فكر آدمى را تصحيح كرده، او را به راه راست رهنمون سازد و از هفتاد سال عبادت، برتر خواهد بود. اين معرفت، همان «چشم دل» است كه در سؤال به آن اشاره شده است؛ يعنى شخص با چشم حقيقتبين، به طبيعت و اطراف خود نگاه مىكند؛ نعمتى كه در درون همه انسانها به وديعت گذارده شده و تنها غفلت و توجه به جنبه هاى خاكى و طبيعى، چشم باطنى را ضعيف و كم سو ساخته است و تنها با اعتقاد راسخ و عمل صالح است كه چشم حقيقتبين، فعال و احياء مى شود. در رواياتى از حضرت على عليهالسلام، از معرفت و بصيرت، به عنوان «نور قلب»، «غايت فضايل»، «اصل هر خير» و «گنج عظيم فناناپذير»، ياد شده است.2
از ديدگاه امام على عليهالسلام، «كمسخنى و گزيدهگويى»، «ملازمت با حق»، «استقامت در دين»، «همنشينى با نيكان»، «عمل صالح»،
«مدارا با مردم»، «صدق و دوستى»، «ادب ورزيدن»، «عفت ورزيدن»، «عفو و گذشت كردن از مردم»، «تجاهل نسبت به خطاهاى مردم»، «زهد ورزيدن در دنيا»، «موقع سكوت ذكر گفتن»، «اخلاص در عمل داشتن» و «جدال نكردن»، از نشانههاى عقل و بصيرت شمرده شدهاند.3 در قرآن مجيد، چنين آمده است: «هر كس تقوا پيشه كند، خداوند به او فرقان (قدرت تشخيص بين حق و باطل) عطا مىكند». اين فرقان كه همان چشم دل و چشم حقيقتبين است، مؤمن را از مهلكههاى گوناگون نجات داده، به سوى رستگارى رهنمون مىكند.
نقطه آغازين چشم باطنبين، از همين مرحله مىباشد؛ به طورى كه با رعايت تقوا، آدمى بر اعضاى بدن خود مسلط مىشود؛ تا آنجا كه طورى بر غضب خود مسلط مىشود كه بدون اراده، خشم او شعلهور نمىشود و دست و پاى او به ديگران آسيب نمىرساند و طورى بر خواستههاى نفسانى خود مسلط مىشود كه بدون خواست او، شهوتش برافروخته نمىشود و حريم ديگران را نمىشكند و آنچنان بر چشم خود مسلط مىشود كه از هرگونه خيانت، دورى مىكند و حتى گوش او به كنترل در مىآيد و هر صدايى را نمىشنود.
پس از مسلط شدن شخص بر اعضاى بدنش، روح او، قدرت بيشترى پيدا مىكند و بر تصورات و خيالات ذهنى خويش نيز حاكم مىشود؛ به طورى كه اراده او متمركز مىشود و بدون اراده، تصورات مختلف، به ذهن او نمىآيد.
انسان سالك، با رعايت تقواى بيشتر، رفته رفته بر ديگر انسانها نيز مسلط مىشود؛ به طورى كه با نگاه او، اطرافيان تحت تأثير قرار مىگيرند و مبهوت او مىشوند كه از آن به «ابهت شخصيت» تعبير مىشود و سخن شخص سالك به گونهاى در مخاطب تأثير مىكند كه سراسر وجود مخاطب را فرا مىگيرد و از آن، به «نفوذ كلام» تعبير مى شود.
در مرحله قوىتر، قدرت روح به حدى مىرسد كه باطن شخص مقابل را تشخيص مىدهد كه از آن به چشم برزخى و نگاه باطنبين، تعبير مىشود. شخص سالك، همان طور كه مىتواند تصرف تكوينى در افراد انسانى داشته باشد، مىتواند بر اجسام طبيعى هم تأثيرگذار باشد؛ مثلاً مىتواند حركت آب جارى را متوقف كند.
چشم دل، بر اثر عادت و انس به طبيعت و عالم ملكى، كم سو شده، توان ديدن حقايق را ندارد و تنها راه چاره، روشن نمودن آن از طريق اطاعت خداوند (انجام واجبات و ترك محرمات) مىباشد و اين كار، به تدريج به دست مىآيد؛ چنانكه كند شدنش نيز به تدريج و در طول زمان متمادى بوده است. از طرف ديگر، حقايق زندگى نيز همان حقايق هستى و خلقت است كه براى كشف آن حقايق، پيامبران الهى مبعوث شده، عقل ما را به آن راهنمايى مىكنند، يكى از اين حقايق، فانى بودن حيات دنيوى و كوتاه بودن مدت آن و دل نبستن بدان است كه هر شخص عاقلى با اندك تأمل و دقتى آن را تأييد و تصديق مىنمايد. شخص عاقل، اين دنياى كوتاه مدت را بسان كشتزارى مىداند كه بايد محصول مورد نياز را در آن كاشته، تا پس از كمال، آن را در دنياى ديگر برداشت كند. چنين شخصى، در سايه فرقان و بصيرت معنوى، آن ديدگاه و برداشت عرفى از زندگى و هدفهاى آن را از ذهن خود دور ساخته، خود را به خاطر افكار و عقايد بىپايه، در وادى هلاكت نمىاندازد؛ زيرا تمام عمرش را - كه از مدت دقيق آن هم بىاطلاع است - براى رسيدن به آن هدف بلند، كوتاه مىداند. او از تمام لحظات عمرش، براى ذخيره ثواب و بالا بردن درجاتش در بهشت، تلاش مى كند.
براى آگاهى بيشتر، به كتاب انسان كامل، نوشته شهيد مطهرى مراجعه كنيد.
پی نوشتها:
1. ر.ك: احمد بن محمد بن خالد البرقى، المحاسن، ج 1، ص 291؛ كلينى، اصول كافى، ج 2، ص 352.
2. عبدالواحد آمدى، غررالحكم و درر الكلم، ص 41 - 42 و 52 - 55.
3. همان.